آسیب شناسی _ بخش پنجم

در حضور صحیفۀ سجادیه، آسیب‌هایی را بررسی می‌کنیم که متدینین را تهدید می‌کند.

 

در دعای بیست و یکم صحیفه آمده است:

 

عادی‌انگاری الطاف الهی

 

«وَ لَا غَافِلًا لِإِحْسَانِكَ فِيمَا أَبْلَيْتَنِي، وَ لَا آيِساً مِنْ إِجَابَتِكَ لِي وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّي‏»

«خدایا،مرا به احسانت در آنچه به من بخشیده‌ای، غافل و بی‌خبر مساز و از اجابت دعایم گرچه تأخیر افتد، ناامید مکن.»

 

در عبارت دو آسیب مشاهده می‌شود: اولین آسیب‌ این است که خود را مستحق دریافت احسان خدا بدانیم و الطاف الهی را در زندگی‌مان امری عادی بدانیم نه آزمونی برای روشن‌شدن میزان بندگی. این آفت ممکن است در یک لحظه احسانی مستمر را از ما سلب کند و در آزمایش الهی مغلوب شویم؛ در حالی که نعمت‌ها، درستی یا نادرستی ادعاها و میزان بندگی ما را نشان می‌دهند.

اگر به عطاهای خدای سبحان در زندگی به عنوان آزمون نگاه کنیم، خدشه‌ای به موجودی‌مان وارد نخواهد شد؛ چون دائم خود را در معرض ابتلا می‌بینیم و برای موفقیت در آن به خدا پناهنده می‌شویم؛ در حالی که اگر نعمت‌ها در نگاه ما بسیار معمولی و بی‌اهمیت باشد و در خوشی و غنا و عافیت، لطف خدا را نبینیم و خود را در صحنۀ امتحان مشاهده نکنیم، به طور قطع متحمّل خسارت سنگینی خواهیم شد؛ زیرا در آخرت با نتیجۀ آزمونی مواجه می‌شویم که امکان جبران، وجود ندارد.

 

غفلت از جریان احسان

 

دومین آسیب، زمانی است که از الطاف پی‌در‌پی خدا و محسن بودن او غافل شویم و تنها شاهد جاری شدن احسان، در بعضی از امور زندگی‌مان باشیم. البته گاه سلب نعمت، لطف خداست تا گرفتار غفلت و غرور نشویم؛ اما درصورتی که به مجرد کوچکترین اختلالی در نعمت‌های ظاهری، آن را حاکی از کم‌لطفی خدا به خود بدانیم و شاهد جریان دائم احسان در زندگی نباشیم، آسیبی جدی به اعتقادات‌مان وارد می‌شود؛ در حالی که اگر باور کنیم، عنایات خدای سبحان، در خوشی و ناخوشی، فقر و غنا، عافیت و بلا، دارایی و تنگ‌دستی یکسان است، با این نگاه زیبا، در انجام بندگی سستی نمی‌کنیم.

 

مستمر نبودن حمد

 

«وَ اجْعَلْ … حَمْدِي لَكَ فِي كُلِّ حَالاتِي حَتَّى لَا أَفْرَحَ بِمَا آتَيْتَنِي مِنَ الدُّنْيَا‏»

«خدایا! … حمد مرا در تمام حالاتم برای خودت قرار ده تا با عطاهای دنیوی خوشحال و بر آنچه در دنیا محرومم می‌کنی، اندوهگین نشوم.»

 

خطر دیگر این است که فقط هنگام دریافت الطاف، خدای سبحان را حمد کنیم و با محروم شدن از نعمتی که بر مبنای حکمت است، از ثناگویی دست بکشیم؛ یعنی بعضی از صحنه‌های زندگی در نظر ما زیبا و سزاوار حمد باشد و بعضی دیگر فاقد زیبایی و بی‌نیاز از سپاسگزاری.

به بیان دیگر، ثبات شخصیتی نداشته باشیم. به جای این که سبب حُزن ما قطع ارتباط با مُنعم(نعمت دهنده) باشد و علت فَرحِ ما ارتباط با او، اندوهمان به جهت محروم شدن از عطای دنیوی و سبب سرورمان دریافت آن عطا باشد. این امر، موجب تغییر و اختلال در شخصیت انسانی ما می‌شود؛ در نتیجه، همراه با دیگر موجودات، حمد نمی‌کنیم، «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ»[1] (هفت آسمان و زمین و هر که در آنهاست همه به ستایش و تنزیه خدا مشغولند و موجودی نیست در عالم جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمی‌کنید.) همراه نبودن با کل کائنات و دور شدن از فضای حمد، صدمه‌ای است که مانع قرب به حق و موجب دریافت نکردن بسیاری از کمالات می‌شود. شخصیت بدون آسیب، در این زمینه، فردی است که شادی و غم او به سبب داشتن یا نداشتن دنیا نیست؛ بلکه، همیشه مشغول حمد است. بدین ترتیب اختلال به جریان حمد، خود آسیبی جبران‌ناپذیر در وجود انسانی ماست. آسیبی که منشا آن این است که اولاً دنیا را ثابت می‌انگاریم نه متغیر؛ ثانیاً نعمت‌های دنیوی را بر نعمت‌های اخروی، ترجیح می‌دهیم.

 

در دعای بیست و دوم صحیفه آمده است:

 

تصوّر بی‌نیازی از تطهیر

 

«وَ خَلِّصْنِي‏ مِنَ‏ الْحَسَدِ، وَ احْصُرْنِي عَنِ الذُّنُوبِ، وَ وَرِّعْنِي عَنِ الْمَحَارِمِ»

«خدایا، مرا از حسد خلاص و از گناهان منع و از حرام‌ها دور کن.»

 

مهمترین آسیبِ طاعات و خدمات ما این است که خود را برای تطهیر خویش از رذائل، توانا می‌دانیم و ضرورت پناهندگی به حق را در این زمینه ابداً احساس نمی‌کنیم. در حالی که در این فراز دعا، فقط از خدای سبحان درخواست می‌کنیم، ما را از این عیوب مبرّا کند.

هم‌چنین، گاه انسان، با وجود بالندگی در کمال و معرفت، اصلاً باور ندارد، هنوز بسیاری از بیماری‌های اخلاقی و اعتقادی در او موجود است و خود را فارغ از انواع رذائل تصور می‌کند؛ در حالی که در این عبارت، امام سجاد علیه‌السلام به ما آموزش می‌دهند در درجه‌های عالی تقوا هم که باشیم، باید باور کنیم، هم‌چنان نیازمند پاکسازی و تطهیر هستیم.

 

چند مثال

 

  • از نگاه ما آب شربی که می‌نوشیم، سالم و بدون مشکل است؛ اما همین آب ممکن است، از نظر میکروبیولوژیست که علم خاصی در این زمینه دارد، آلوده باشد و بیماری‌های متعددی را ایجاد کند. آسیبی که ما را تهدید می‌کند آن است که ‌تصورکنیم، فاقد بعضی از عیوبیم و آن‌ها را به دیگران نسبت دهیم.

 

  • گاه، در مورد یک فحشا می‌گوییم: مگر ممکن است در این سن گرفتار چنین عملی شویم؟! در‌حالی که  هیچ‌گاه نباید خود را از عیبی مصون بدانیم. مثلاً فکر کنیم اصلا حسود نیستیم؛ اما سر بزنگاه متوجه وجود این عیب در خود شویم که تا همان لحظه از آن غافل بوده‌ایم.

 

کم رغبتی به آخرت

 

«وَ ارْزُقْنِي الرَّغْبَةَ فِي‏ الْعَمَلِ‏ لَكَ‏ لِآخِرَتِي حَتَّى أَعْرِفَ صِدْقَ  ذَلِكَ مِنْ قَلْبِي، وَ حَتَّى‏ يَكُونَ الْغَالِبُ عَلَيَّ الزُّهْدَ فِي دُنْيَايَ، وَ حَتَّى أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً.»

«خدایا، عمل با میل و رغبت، برای آخرتم را روزی‌ام کن، به گونه‌ای که صدق این رغبت را در درونم بیابم و

و به گونه‌ای که بی‌رغبتی نسبت به دنیایم بر من چیره شود و همۀ حسنات را با شوق انجام دهم.»

 

اولین آسیب در این فراز این است که میزان اشتیاق ما برای امور دنیوی بیش از امور اخروی باشد. کم رغبتی به آخرت، به شخصیت انسانی ما اختلال وارد می‌کند.

 

مثال

 

گاهی‌اوقات، اشتیاق ما به مهمانی، سفر یا خرید بیش از اشتیاق به نماز است یا این‌که می‌دانیم «لباس التقوی ذلک خیر»؛ اما آیا به میزانی که در پی تهیۀ لباس برای مهمانی یا عروسی هستیم، در پی لباس آخرت هم هستیم تا دعای جوشن یا اذکار دیگری روی آن بنویسیم و آن را کامل کنیم؟ آیا به میزانی که در ظاهر، از سفر به مشهد خوشحال می‌شویم، از سفر آخرت هم مسروریم و برای آن تدارک می‌بینیم؟

 

شوق، موتور متحرک

 

«اَعمَلَ الحَسَناتِ شُوقاً» «حسنات را با شوق انجام بده.»

بسیاری از ما اشتیاق به انجام کار خیر داریم؛ اما در فرصت مناسب، بهترین بهره را از آن نمی‌بریم. مانند ماشینی که هم روشن است و هم متوقف.

شوق، موتور متحرک است. تحقق نبخشیدن به کارهایی که تنها، شوق آن را داشته‌ام، موجب حسرت هنگام مرگ می‌شود.

 

گمان حسادت نداشتن

 

 «وَ ارْزُقْنِي سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّى لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِكَ‏»

«خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و سلامت سینه از حسد روزی‌ام کن؛ تا به هیچ یک از بندگانت برای ذرّه‌ای از احسانت که به آن‌ها عطا کردی، حسد نورزم.»

 

آسیب این است که گمان کنیم بیماری حسد، از سینۀ ما ریشه‌کن شده است؛ در حالی که هر لحظه امکان بروز این آفت درونی وجود دارد. ممکن است به بعضی از امور حسادت نکنیم؛ اما به بعضی دیگر حسد می‌ورزیم.

حضرت می‌فرمایند: «عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِكَ» به نعمت‌های فراوان دیگران نباید حسادت بورزیم. خطر اینجاست که گمان کنیم، سینۀ ما عاری از بیماری حسد است، به همین جهت درخواست سلامت نمی‌کنیم؛  رهایی از کبر و غرور را از خدا می‌خواهیم؛ اما هیچ‌گاه درخواست رهایی از حسد را نمی‌کنیم.

 

مثال

 

به فرض موقعیتی پیش آید که بین من و فضه (طبق بعضی از روایات او دختر یکی از پادشاهان هند (یا سودان) بود که در یکی از جنگ‌ها به اسارت درآمد و کنیز حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود.) برای خدمت در خانۀ حضرت فاطمه، باید یکی انتخاب شود؛ از خدا می‌خواهیم، با عافیت، فضه را جای دیگری قرار دهد؛ اصلاً در خانۀ امام صادق علیه‌السلام خدمت کند تا من انتخاب شوم. در این صورت به شاهزاده‌بودن او حسادت نمی‌کنیم؛ اما به خدمت‌گزاری او به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها حسد می‌ورزیم.

بنابراین باور کنیم تا آخرین لحظۀ عمر، بیماری حسد ما را تهدید می‌کند و هیچگاه از خود خاطر جمع نباشیم.

 

نا‌امیدی

 

«وَ حَتَّى لَا أَرَى نِعْمَةً مِنْ نِعَمِكَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ فِيي دِينٍ أَوْ دُنْيَا أَوْ عَافِيَةٍ أَوْ تَقْوَىى أَوْ سَعَةٍ أَوْ رَخَاءٍ إِلَّا رَجَوْتُ لِنَفْسِي أَفْضَلَ ذَلِكَ بِكَ وَ مِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَك‏» 

«و تا جایی که هیچ نعمتی از نعمت‌هایت را بر احدی از بندگانت، در دین یا دنیا یا سلامت یا تقوا یا فراخی یا راحت نبینم؛ جز آن‌که برتر از آن را به لطف تو و از سوی تو برای خود آرزو کنم، یگانه‌ای و شریکی برایت نیست.»

خطر دیگر ناامیدی از دریافت بهترین و کامل‌ترین نعمت‌ها اعم از نعمتهای دنیوی و اخروی، ظاهری و باطنی، مادی و معنوی است. در حالی که بایسته است به خدا، بسیار امیدوار باشیم.

 

چند مثال:

 

  • امیدوار نیستیم همانطور که علامۀ طباطبایی (ره) شانزده ساعت مشغول مطالعه و تدریس و تألیف بودند،ما هم، توانایی انجام هجده ساعت فعالیت مفید را داشته باشیم.
  • با دیدن خانۀ بزرگ دیگران، از درگاه الهی بیشتر از آن را طلب نمی‌کنیم؛ چون میزان دریافت خود را محدود و دریافت دیگران را گسترده‌تر می‌دانیم. در حقیقت، با محدود کردن الطاف الهی و ناامید شدن از این که خدای سبحان قادر است بهتر و بیشتر از دیگران به ما عطا کند، به خود خسارت وارد می‌کنیم؛ در حالی که شایسته است با دیدن هر نعمتی،  امیدوار به دریافت نعمتی برتر از آن باشیم.

نماز غُنیه (بی‌نیازی) بخوانیم و مُلک سلیمانی طلب ‌کنیم و پرداخت‌های خدا را محدود ندانیم.

 

تصور استحقاق عطای الهی

 

اتفاقا فرد امیدوار است که خدای سبحان بالاترین نعمات را نصیب بنده می‌کند اما «بِک» و «مِنک» نیست؛ یعنی خود را مستحق دریافت این الطاف متعالی می‌داند نه این که فیاضیت فیاض اجازه این دریافت را به او داده است. اگر فرد قابلیت خود را مستقل از خدای سبحان و قابلیتی عظیم دید این خود آسیبی بر انسانیت است، زیرا قابلیت هم، به وسیلۀ خدا عطا می‌شود. اگر فرد دریافت الطاف را از خدا ندیده بلکه وساطت وسائط را در زندگی خود قوی‌تر و پررنگ‌تر از خدا دید، این نیز آسیبی بس بزرگ بر وجود انسانی اوست.

«منک» نشان می‌دهد که تنها باید به او امیدوار بود و  فقط و فقط واسطه‌ها رابه عنوان واسطۀ او باید شناسایی کرد، اگر واسطه پررنگ‌تر از خدا دیده شود این نیز آسیبی جبران‌ناپذیر به شخصیت انسانی انسان وارد می‌کند.

 

نتیجه

 

آسیب اول این است که در بحث حسادت واقعا ما خاطرمان از خودمان جمع باشد.

آسیب دوم اینکه امیدوار به قابلیت خود باشیم. در حالی که تمام امید ما باید به خدا باشد.

مثلا نماز غنیه می‌خوانیم، ملک سلیمانی طلب می‌کنیم و محدودیتی در پرداخت خدا قائل نیستیم.  اما نباید بگویم: با این نذر و نیازها بالاخره استحقاقش را دارم! چنین نیست که بی‌استعداد باشم!

آسیب سوم آن است که خیلی وقتها نقش واسطه‌ها را بیشتر می‌بینیم.

گاهی اوقات نیز امیدواریم خدای سبحان بالاترین نعمات را به بنده بدهد؛ اما آسیب اینجاست که به لیاقت و شایستگی خود اعتماد می‌کنیم و نقش اسباب را در زندگی خود قوی‌تر و پررنگ‌تر از خدا بدانیم؛ یعنی خود را مستحق الطاف متعالی می‌دانیم و بخشش خدا را در اجازۀ دریافت و استفاده از نعمت‌ها نمی‌بینیم.

«بِک» (با لطف تو) و«مِنک» (از تو) نشان می‌دهد، باید اسباب را فقط به عنوان واسطه بدانیم. چنین نباشد که بگوییم: بالاخره با این نذر و نیاز استحقاق دریافت نعمات را داریم. اینکه شایستگی عظیمی برای خود، مستقل از خدای سبحان، در نظر بگیریم، آسیبی بس بزرگ و جبران‌ناپذیر بر وجود انسانی ماست؛ زیرا سزاوار است که بدانیم، لیاقت و استحقاق را نیز، خداوند عطا می‌کند.

این آسیب، در طول زندگی، جهش دارد و در سنین مختلف اَشکالی متفاوت. همانطور که بیماری کبر و حسادت در جوانی به گونه‌ای است و در میانسالی  به گونه‌ای دیگر.

 

 

تاریخ جلسه: ۱۳۹۹.8.5 – جلسه پنجم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سورۀ اسرا، آیۀ44

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *