آیت الله العظمی شیخ علی محمد بروجردی

آیت الله حاج شیخ علی محمد نجفی از اعاظم فقها و مراجع بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری است که عمر گرانمایه خود را در خدمت به اسلام و مسلمین گذراند و در هشتم بهمن ماه سال ۱۳۵۳ هجری شمسی چهره در نقاب خاک کشید.

یاران و دوستان، بویژه همشهریان، از فرط محبت و ارادت تمامی که به، وی داشتند (حاج شیخ) خطابش می‌کردند.

حاج شیخ علی محمد نجفی به سال ۱۳۱۵ هـ. ق در بروجرد متولد شد. در دو یا سه سالگی مادر را از دست داد و تحت توجه و مراقبت خاص پدر قرارگرفت. پدرش شیخ محمد ابراهیم که در کسوت روحانیت می‌زیست، به سبب صدق و صفای بسیار، مورد احترام و اعزاز مردم بود.

حاج شیخ علی محمد، بیش از هفت سال نداشت که پدر را نیز از دست داد و پس از آن، خواهر بزرگترش سرپرستی او را عهده‌دار شد. این خواهر همه سعی و تلاشش را در تعلیم و تربیت او به کار برد و تحت توجه وی، شیخ علی محمد روانه مکتب شد.

 

سفر به نجف

 

مقدمات را نزد ملا فیض در بروجرد فرا گرفت. پس از طی مقدمات، مصمم شد برای ادامه ی تحصیل راهی نجف شود. اما با مخالفت خواهرش روبرو شد. اصرار این طلبه‌ی نوجوان، خواهر را بر آن داشت تا توسط حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ حسین غروی بروجردی برادر را از سفر به نجف باز دارد. اما با وساطت این زعیم عالیقدر، مسافرت او به نجف قطعی شد. حاج شیخ علی محمد در این باره گفت:

«آیت الله غروی مرا که نوجوانی چهارده ساله بیشتر نبودم، خواستند. سریع به خدمت ایشان رسیدم. به من فرمودند که تو بسیار کم سنی، نجف دور است و آبش شور و هوایش گرم. تو پول کافی هم نداری. بهتر است از این سفر منصرف شوی. من از ایشان خواستم که برایم سه استخاره بکند. اول اینکه به نجف نروم. دوم به نجف بروم و پس از زیارت برگردم و سوم اینکه به نجف بروم و بمانم. آیت الله غروی به قرآن استخاره کرد. موارد اول و دوم بد آمد. اما رفتن من به نجف و اقامتم در آنجا بسیار خوب آمد. سپس ایشان فرمودند که به حرف خواهرت گوش مده، حتماً عازم نجف شو»

با تأیید و تأکید آیت الله العظمی غروی، شیخ علی محمد راهی نجف شد در حالی که یک دست رختخواب و چند جلد کتاب، تنها وسایل سفرش و چند قرص‌ نان توشه‌ی راهش که بر پشت ألاغی بسته بودند. به این ترتیب همراه کاروان زیارتی از راه نهاوند، کرمانشاه و قصر شیرین به سوی عراق رهسپار گردید.

 

درک محضر میرزا علی قاضی طباطبائی

 

هر چند به درستی معلوم نیست که آیت الله حاج شیخ علی محمد بروجردی از چه زمانی به جرگه‌ی شاگردان و مریدان میرزا علی قاضی طباطبايی وارد شد و یا اينكه چند سال در محضر آن عارف نامی حاضر بود. با این حال درک محضر آن بزرگوار، سراسر زندگی و اندیشه وی را تحت تأثیر قرار داد. او که پیش از آن در مباحثات و مجادلات علمی یکه تاز بود، سری پرشور و زبانی رسا داشت به یکباره در سکوتی حیرت آور فرو رفت و دیگر در هیچ بحث و مجادله‌ای فعالانه دیده نشد.

آیت الله حاج شیخ علی محمد بروجردی با عزمی راسخ و همتی بلند، سالیان درازی بدون وقفه در حوزه‌ی نجف اشرف به تحصیل و تدریس مشغول بود. استاد بزرگوارش، آیت الله شیخ محمد اصفهانی در جلسه‌ای که به مناسبت ورود بزرگان سادات طباطبایی بروجرد به نجف اشرف در سال ۱۳۴۸ (هـ. ق) تشکیل شده بود خطاب به آنان فرمود:

«جناب آقای شیخ علی محمد در نجف کارشان تمام است، ایشان را به بروجرد ببرید تا از او استفاده شود.»

با این حال او به اقامت در نجف و ادامه بهره گرفتن از فضلا و مدرسین آنجا اصرار داشت و در این امر چنان مصمم بود که تا سال ۱۳۵۳ (هـ. ق)، یعنی قریب ۲۵ سال اقامت دائم در نجف، عازم سفری نگردید. در این سال او که سالیان دراز از شهر خود دور بود، جهت دیدار دوباره دوستان و آشنایان همراه فرزندش محمدابراهیم. به سوی بروجرد روانه شد و در بروجرد خدمت حضرت آیت الله العظمی بروجردی رسید و سخت مورد تکریم و تعزیز ایشان قرار گرفت و گرچه خواهان اقامتش در بروجرد شدند، ولی وی ترجیح داد که پس از زیارت حرم امام هشتم علیه‌السلام دوباره به نجف اشرف بازگردد.

اقامت ایشان در نجف نزدیک به ۲۵ سال به طول انجامید سپس با نظر آیت الله اصفهانی به منظور سر و سامان دادن به حوزه علمیه این شهر راهی سامرا شدند.

 

بازگشت به بروجرد

 

ایشان سالها در نجف اشرف زیستن گرفت و در آنجا به درجه اجتهاد دست یافت و در بازگشت از جانب آیت الله بروجردی به سرپرستی طلاب علوم دینی معین گشت.

آیت الله حاج شیخ علی محمد بروجردی تا پایان عمر در بروجرد باقی ماند. خلقی خوش و کلامی شیرین و دلنشین داشت. منزلش، محفل انس بود و صفا و صمیمیتش هر صاحبدل و پاک اندیشی را جذب می‌کرد. در برابر دیگران فروتن بود و مهرش با دل همگان نقش بسته بود.

در واپسین سال‌های عمر، صبح‌های خیلی زود به قبرستان شهر می‌رفت، در گوشه‌ای به زمین می‌نشست و در اندیشه‌ای ژرف فرو می‌رفت.

اندیشه‌ای که گرچه درکش برای دیگران ممکن نبود، اما او را بر آن داشت تا در همان قبرستان مزاری در خور یک فرد عادی و نه بیشتر، برای خود تدارک بیند! با متون عرفانی و دیوان شعرا مأنوس بود. بسیاری از اشعار حافظ و مولانا را به خاطر داشت و در مجالس کاملاً خصوصی به مناسبتی، بر زبان می‌آورد.

مرجع بزرگ شیعیان در نواحی غرب کشور بود و در کمال سادگی می‌زیست. تا پایان عمر در خانه‌ای اجاره‌ای بسر برد و حاضر نشد برایش خانه‌ای خریداری کنند. با لحنی شیرین می‌گفت: «در دنیا سند مالکیتی به نام علی محمد ثبت نشده است.»

نویسنده‌ای که سخت متعجب و مبهوت از بی‌تکلفی زندگی‌اش شده بود، در این باره می‌نویسد:

«برای زیارت معظم له به بروجرد رفتم و چند شبی در منزلشان توقف کردم. از صفا و بی‌آلایشی و معنویت و روحانیت و اخلاق حسنه‌اش استفاده نمودم. حقا عالمی عامل و فقیهی کامل و مجتهدی بارع و دور از تظاهرات و مادیات است. اصلاً توجهی به این دنیای بی‌اعتبار ندارد و براستی مصداق این شعر است:

 نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک

 الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند»

 «رساله علمیه»، «رساله انیس المقلدین»، «توضیح المسائل»، «مناسک حج» و «حاشیه بر توضیح المسائل آیت الله بروجردی» ایشان به چاپ رسیده است و نیز «رساله خمس» که به ضمیمه به چاپ رسیده است.

ایشان در روز سه شنبه ۱۵ محرم ۱۲۹۵ ق برابر با ۸ بهمن ۱۳۵۲ شمسی به دنبال خونریزی معده دعوت حق را لبیک گفت و به سوی رفیق اعلی شتافت.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *