تفسیر آیة الکرسی – جلسه سوم

« الْحَیُّ»

 

«تنها خدا «حیّ» است.»

 

واژه‌شناسی

 

کمال هر چیزی را «حی» گویند. زمین حاصل‌خیز نیز «حی» نامیده می‌شود. انسان در مرحلۀ کمال را «حی» می‌نامند؛ پس «حی» وصفی برای معرفی کمال است. هر چیزی که در جنس خود کامل باشد «حی» نامیده می‌شود. بدین جهت به میزان عبادت خداوند حی، انسان به کمالات دست می‌یابد.

 

حیات حقیقی

 

در این آیه با توجه به عبارت «یا حیُّ یا قَیّوم» این امر تبیین می‌شود که حیات حقیقی و واقعی از آن خداست و هر چه غیر از خداوند وجود دارد به منزلۀ میت است که حیات ندارد. هر اعتمادی برخانواده، همسر، مقام، مدرک و … به منزلۀ اعتماد بر میت است.

«حیّ» به معنای ذاتی زنده، دانا و تواناست که قوۀ ادراک در او فعال است. قرار گرفتن حیات در مقابل ممات بر این امر دلالت دارد که حیات دارای آثار گوناگونی است، اعم از تحرک و احساس و..

حیات حقیقی که در خداوند تجلی دارد اصلی، ذاتی، ازلی و ابدی است که شائبۀ هیچ نوع هلاکتی در آن وجود ندارد، هرگز موت بر آن عارض نمی‌شود. حیات خداوند، عزیز و متعالی است و سایر مراتب نازلۀ حیات، اعم از حیات فرشته، انسان و حیوان و نبات همه از خدا و قائم به اوست و به او برمی‌گردد و این معنای حیات قیومیّه خداوند است.

 

معنای حیّ بودن خداوند

 

خداوندِ کامل در وجود از هر گونه نقص و ضعف و زوال مبرّاست. گفتنی است که در باطن اسم «حی» غنا و بی‌نیازی خداوند نهفته است؛ بدین جهت بنده به میزان  اتصاف به صفت حی خداوند، بی‌نیاز از غیر می‌شود.

«حی» از مفاهیمی‌ است که شدت و ضعف دارد، بالاترین نقطۀ حیات در خداوند سبحان قرار دارد که «حیّ بالذات» است. زنده‌ای که زندگی می‌بخشد.

خداوند حیّ، موجود بدون حیات و مُرده نمی‌آفریند؛ بلکه موجود «حی» می‌آفریند؛ اعم از حیات جسمانی و حیات روحانی.

مفسری می‌فرماید: «خداوند حیّ، غنی محض است که ذره‌ای نیاز به طاعات و عبادات بندگان ندارد. کامل مطلق است که احتیاج و نیاز در او راه ندارد.»

حیات ذاتی خداوند به معانی زیر است:

  1. کامل مطلق؛
  2. غنی مطلق؛
  3. ادراک همۀ موجودات تحت نفوذ او قرار دارد؛ یعنی هر موجودی که در عالم دارای ادراک است، تحت سلطۀ خداوند قرار دارد. به کسی که ادراک همۀ مخلوقات تحت نظر او قرار می‌گیرد «حی» گویند.

به‌میزان عبادتِ حی مطلق، قدرت ادراک انسان افزایش می‌یابد و درک او از نظام هستی به گونۀ دیگری می‌شود؛ یعنی با هر بار بندگی، این قوۀ ادراک، تقویت و بی‌نهایت می‌شود و قدرت سِیر در ملکوت و جبروت و … را می‌یابد.

 

رابطۀ علم و حیات

 

آیت الله بهاء الدینی می‌فرماید: «من زمانی را که عرش خداوند در تاریکی فرو رفته بود، دیدم و آن زمانی که خداوند نور حضرت زهرا را خلق کرد و عالم روشن شد، دیدم.» چراکه عالِم حی است. علم باعث حیات می‌شود. حی بودن عالِم قدرت ادراک وسیعی را ایجاد می‌کند که حواس او گسترش می‌یابد؛ به گونه‌ای که قبل از آفرینش خود را مشاهده می‌کند. حیات روح به علم است؛ همانگونه که مرگ روح به‌واسطۀ جهل صورت می‌گیرد. خداوند انسان را زنده به علم قرار داد.

خداوند با نام «حی» برای همۀ عباد ایجاد ادراک می‌کند. به میزانی که حی بودن خداوند بیشتر درک شود، نظام هستی به گونه‌ای صحیح و حقیقی‌ ادراک می‌شود. به‌میزان عبادت خداوند، شعاع وجودی انسان افزایش می‌یابد.

 

احیاگری خدای سبحان

 

ذات خداوند سبحان احیاگر است. بعضی بندگان مانند شهدا و علما این صفت را یافتند و به صفت حی و زندگی واقعی متلبس شدند.

«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوات بَلْ أَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»[1]

«و هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانند؛ بلکه آنها زندگانند که نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.»

 

درخواست حیات سرمدی

 

بنده با ذکر «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ»[2] حیات طیب و سرمدی را درخواست دارد که بعنوان عالِم یا عاشق جلوه‌گری داشته باشد و یا با اتصاف به علم و عشق در محضر خداوند کسب نور کند؛ او طالب قوۀ ادراک وسیع است تا از عالَم طبیعت بالا رود و ملکوت را دریابد. به فرمودۀ امیرالمؤمنین، گروهی آنقدر بالا می‌روند که صدای برگ‌های بهشت را می‌شنوند.

خداوند با کشتی نجات امام حسین علیه‌السلام راه میانبر را نشان داده است. با زمزمۀ

«السَّلامُ عَلیک یا وارثَ عیسی روحِ اللّه»[3]

«سلام بر تو ای وارث عیسی روح خدا.»

همراهی ابدی و سفره‌نشینی با امام حسین علیه‌السلام را خواهانیم تا جسم و روح مردۀ ما زنده شود.

 

حیات کاذب

 

آیا امکان دارد که انسان در حین زنده بودن حیات نداشته ‌باشد؟ در جواب بیان می‌شود: بله . قرآن، گروهی را مردۀ متحرک معرفی می‌کند:

«إِنَّهُ مَن یأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا یمُوتُ فِیهَا وَلَا یحْیىٰ»[4]

«همانا هرکس‌که گناهکار ومجرم نزد پروردگار خود بیاید، پس براى او جهنّمى است که نه در آن مى‌میرد (تا رهایى یابد) ونه (با خوشى) زندگى مى‌کند.»

آیا افرادی به صفت «حی» راه یافتند؟ بله. بندگانی که قلب آنان به نور محبت خداوند منور شد و طاعت و بندگی در اعضا و جوارح آنان مصداق پیدا کرد، حیات حقیقی دارند. قلب عاشق و اعضا و جوارحِ مطیع خداوند، فرد را متصف به صفت حیّ خداوند می‌کند‌.

قلبی که نور عشق الهی در آن وجود نداشته باشد و اعضا و جوارحی که عبادتی از آنها مشاهده نشود، میت محسوب می‌شود. انسان مادی به لحاظ فقر ذاتی خود مرده‌ای بیش نیست.

«إِنَّک مَیتٌ وَ إِنَّهُم مَّیتُونَ»

«بدون شک تو خواهى مُرد و آنان (نیز) مردنى هستند.»

حیات تنها از آن خداست و دیگران مَظهر و آینه‌دار حیّ قیّوم‌اند. خداوند حی مطلق است و حیات منحصر در اوست. جز او کسی زنده نیست. هر گونه حیاتی فرض شود فقط به‌عنوان آیت و مظهر حیات اوست.

 

حرکت موجودات به‌سوی خدای سبحان

 

همۀ موجودات اعم از انسان ، جمادات، نباتات و حیوانات حیات و حرکت جوهری دارند؛ یعنی بسوی خداوند یکتا در حال حرکتند. به‌میزانی که انسان مشتاق حرکت و وصال به‌سوی خداوند باشد، دارای حیات و زندگی واقعی می‌شود. بالعکس انسانی که ظاهراً زنده است؛ اما باطناً غافل از خداوند، حکم میت بر او بار می‌شود؛ درنتیجه مورد نفرت دیگران قرار می‌گیرد.

 

چگونگی اتصاف به صفت «حی»

 

«قُلْ مَن یرْزُقُکم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن یمْلِک السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ یخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَمَن یدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ»[5]

«بگو:چه کسى از آسمان و زمین شما را روزى مى‌دهد؟ یا چه کسى مالک گوش و چشم‌هاست؟ وچه کسى زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى‌آورد و چه کسى کار هستى را سامان مى‌دهد؟ (در پاسخ) خواهند گفت: خدا. پس بگو: آیا از کیفر پرستش غیر خدا پروا نمى‌کنید؟»

انسانی که در محضر خداوند تسلیم محض باشد، به‌مانند مرده‌ای در دستان غسال است. او در اوج زندگی و حیات سیر بندگی دارد؛ چرا که زندگی او در تسلیم محض بودن معنا پیدا می‌کند.

علامه طباطبایی(ره) می‌فرماید: «انسان برای ابدیت آفریده شده‌است؛ نه برای زندگی کوتاه دنیوی.» زندگی ابدی در پرتو اسم «حی» خداوند محقق می‌شود؛ چراکه خداوند با به رخ کشیدن اسم «حی» خود، درخواست حیات طیب و ابدی را در بنده پرورش می‌دهد.

خداوند با نمایش فاعلیت خود در عالم به انسان می‌آموزد که مُردگی معنا ندارد؛ بلکه باید زندگی همیشگی و عاشقانه را طلب کند.

اصحاب‌الحسین مظهر اسم «حیّ» خداوند قرار گرفتند؛ بدین جهت به تبعیت از نام ارباب خود، در تمام زیارت‌ها حضور دارند.

 

حیات طیب

 

خداوند در قرآن کریم زندگی و حیات حقیقی را آموزش می‌دهد که زندگی حقیقی، زندگی اخروی است که امتداد دارد:

«وَمَا هَٰذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوَانُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ»[6]

«این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازیچه نیست و اگر بدانند، زندگى حقیقى، همان سراى آخرت است.»

به‌میزانی که انسان به خداوند «حی» پناهنده شود، اسم «حی» خداوند در او تجلی می‌کند. و متصف به حیات طیب می‌شود.

امام حسین علیه‌السلام فرمود: «هر کس ما را دوست داشته باشد، شهید محسوب می‌شود.» راوی می‌گوید: «مولاجان! واقعا هر کس شما را دوست داشته باشد شهید است؟»  حضرت فرمود:

«وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَٰئِک هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِینَ کفَرُوا وَکذَّبُوا بِآیاتِنَا أُولَٰئِک أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»[7]

«و کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده‌اند، آنان همان کسانى هستند که سر تا پا صادقند و نزد پروردگارشان گواهانند، پاداش و نورشان را دارند و کسانى که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اصحاب دوزخند.» را نخونده‌ای؟!»

هر کس دل‌دادۀ خدا و رسول باشد، دو عنوان را کسب می‌کند: 1. صدیق؛ 2. شهید؛

امام حسین علیه السلام به بشریت سرمشق عاشقی می‌دهد و با شهادت خود می‌آموزد که بین عاشقی و شهادت تلازم وجود دارد؛ یعنی دل دادگی، شهادت را به همراه دارد. دل‌دادگی و عاشقی راه میانبُری برای سوار شدن به کشتی ابا عبدالله الحسین است که سیر بندگی و عاشقی را سرعت می‌بخشد.

زائر در زیارت عاشورا حیات واقعی را در خواست دارد:

«اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»[8]

«خدایا قرار ده زندگیم را زندگى محمد و آل محمد و مرگم را مرگ محمد و آل محمد.»

 زائر در پی زندگی عاشقانه، به دنبال زندگی ابدی پس از مرگ است.

مفسری می‌فرماید:«خداوند حی که حیات مستقل دارد، دائماً افاضۀ حیات می‌کند. اولین صفت دریافتی مخلوقات، صفت حیات است. پس خداوند زندگی حقیقی را برای مخلوق خود رقم می‌زند. البته بنده باید طالب این زندگی باشد؛ چرا که تمام کمالات در پی نام «حی» خداوند سرازیر می‌شود.

زندگی هر موجودی وابسته به خداست. بندگان جلوه‌ای از نام حی خداوند هستند.

 

رابطۀ حیات ابدی و معرفة‌الله

 

خداوند هماره خودش را به مخلوقات معرفی می‌کند و وظیفۀ بنده پذیرش این معرفت است.

گفتنی است زندگی طیب به معرفت خداوند بستگی دارد. زندگی یعنی معرفت. زندگی بدون معرفت زندگی جهال است که با مرگ برابری می‌کند.

امیرالمومنین از زندگی جاهلانه اطرافیان خود به خداوند شکایت می‌کند:

«الَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالًا وَ يَمُوتُونَ ضُلَّالًا»[9]

«از این طایفه‌اى که نادان زندگى مى­کنند و گمراه مى­‌میرند به خداوند شکایت مى‌برم.»

خداوند سبحان زنده­ای است که نظام عالم را بر پا داشته است و از آن محافظت می‌کند. خداوند «حی» لحظه‌به‌لحظه با  بنده­اش ارتباط دارد، صدای او را می‌شنود و به عمق وجود و نیازهای او اِشراف دارد.

هر مظهری از خداوندِ سمیع و بصیر در عالم سمیع و بصیر است و حقایق را می‌بیند و می‌شنود.

ما سمعیم و بصیریم و هوشیم

با شما نامحرمان ما ناخوشیم

مفسری می‌فرماید: «بندگی هر وجودی در عالم متعلق به خداست؛, چون تنها معبود اوست؛ از این رو هر عبادتی که در عالم واقع می‌شود به خداوند عود داده می‌شود. حیات او عین ذات اوست و حیات تمام موجودات از حیات او نشأت می‌گیرد.»

 

پیامبر اکرم؛ جلوۀ نام حی خدای سبحان

 

در عالم جلوۀ تام «حی» خداوند وجود پیامبر اسلام است. در فرازی از دعای جوشن کبیر صفت  «حی» خداوند معرفی می‌شود:

«یا حَیاً قَبْلَ کلِّ حَیّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کلِّ حَیّ»

«ای زندۀ پیش از هر زنده، ای زندۀ پس از هر زنده.»

 

حیات ازلی و ابدی خداوند

 

خداوند دارای حیات ازلی و ابدی است؛ چون عوامل ضعف و زوال اصلا در ذات او راه ندارد. او نه‌تنها خود «حی» است؛ بلکه حیات‌بخش همۀ موجودات است. حیات موجودات در تحت سیطرۀ اوست و او همۀ مردگان را زنده می‌کند و زنده‌ها را می‌میراند.

صفت «حی» خداوند ازلی و ابدی است و مردگان را زنده می‌کند؛ از این رو انسانی که در جهالت و غفلت و معصیت فرو رفته است، با اسم «حی» خداوند زنده می‌شود.

«حی» صفت فعل خداست که دائما افاضۀ حیات می‌کند و سطح ادراک بشریت را افزایش می‌دهد، افزایشی که توصیف‌ناشدنی است.

معصیت و غفلت و جهالت انسان را معنون به مُردۀ متحرک می‌کند؛ چرا که از نام «حی» خداوند خارج شده‌است. فرد در این جایگاه از دعای متعالی تهی می‌شود و حیات الهی را طلب نمی‌کند.

خداوند «حی» با افاضۀ حیات ابدی انسان را از توقف در حیات حیوانی و نباتی رهایی می‌بخشد.

مفسری می‌فرماید: «از صفت «حی» علم و قدرت انتزاع می‌شود و بنده به اندازه‌ای که علم و قدرت را در خود پرورش دهد، تحت نام «حی» خداوند قرار می‌گیرد که حیات واقعی را خواهان می‌شود.»

 

 

تاریخ جلسه: 1402/4/29- جلسه سوم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره آل­ عمران، آیه 169

[2] سوره بقره، آیه 255

[3] مفاتیح الجنان، زیارت وارث

[4] سوره طه، آیه 74

[5] سوره یونس، آیه 31.

[6] سوره عنکبوت، آیه 64

[7] سوره حدید، آیه 19

[8] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا

[9] نهج‌البلاغه  صبحی صالح، ص۶۰

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *