در ادامه حدیث 26 به این قسمت رسیدیم که حضرت فرمودند:
«فَضْلُ الْعالِمِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلی سائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ»
«برتری عالم بر عابد، مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است.»
علم ذاتاً ظهور و بروز دارد
امام(ره) میفرماید: حقیقت علم، نور است؛ یعنی درخشش دارد، لازم نیست درخشش کنار علم قرار بگیرد.
در تفاسیر درباره حقیقت نور آمده است:
«الظاهرُ بالذات المُظهِرِ بالغیر»
«نور چیزی است که بالذات ظهور دارد و همه چیز به واسطۀ آن ظاهر میشود.»
پس علم ذاتاً ظهور و بروز دارد و دیگران به واسطۀ علم میدرخشند و ظهور مییابند.
امام(ره) میفرمایند: تطبیق کلمۀ نور بر علم، معنای حقیقی علم است نه معنای مجازی[1].
به عبارت دیگر: برای این انطباق علاقهای صورت نگرفته است. بنابر این علم با نور یکی است و جدای از آن نیست. علم، خود نور و مساوی با نور است، نور هم مساوی با وجود است.
وجود محض را ما دربارۀ واجب الوجود ملاحظه میکنیم: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[2]»؛ خدای سبحان که مجرد محض و واجب الوجود است، نور است.
به اندازهای که علم داریم وجود داریم.
امام(ره) با توجه به آیه «وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ»[3] میفرمایند: کسی که علم ندارد، وجود ندارد؛ زیرا به میزانی که فرد علم داشته باشد از وجود بهرهمند است. در این آیۀ مبارکه، نور، برحسب تفسير اهل بيت عصمت عليهم السلام، به علم تعبیر شده است.
به بیان دیگر: به میزانی که در این عالم، علم داریم و میدانیم، وجود داریم. و به اندازهای که ناآگاه باشیم و از علم بیبهره، از وجود هم بیبهرهایم. و از آنجا که علم مساوی نور است و نور مساوی با وجود است و وجود یعنی حضرت حق، به اندازهای که میدانیم، ربانی و منسوب به او هستیم. یعنی دیگر من نیست. به اندازهای که میدانم منیّت من از بین رفته است، به اندازهای که میدانم منِ الهی شکوفا شده است.
علت محبوبیّت عالِم
به همین جهت است که عالِم، دوست داشتنی است. عالِم، فی نفسه محبوبیّتی ندارد. از آنجا که خدا را دوست داریم و او وجود علی الاطلاق، علم علی الاطلاق و نور علی الاطلاق است؛ عالم هم به میزانی که از علم بهرهمند است خدایی است؛ بنابر این جلوه خدایی او را دوست داریم نه خودش را. به اندازهای که عالم، عالِم است، خودی ندارد و به اندازهای که علم او بیشتر است، نور خدا بیشتر در او ساطع شده است؛ به همین جهت محبوب و مقبول است؛ چون فطرت ما با او ارتباط دارد.
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
«خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته میشود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت میکند، و خداوند به هر چیزی داناست.»
امام(ره) روایاتی را که در ذیل آیه: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» مطرح شده است را بیان فرمودهاند و میگویند: همۀ این روایات تأیید میکند: نور یعنی علم؛ یعنی ظهور آسمانها و زمین به واسطۀ خداست.
جلوۀ کامل نور خدا
جلوۀ کامل نور خدا وجود مقدس پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله است.
«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ» یعنی وجود مقدس پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله جلوۀ کامل نور خدا، جلوۀ کامل وجود خدا، جلوۀ کامل علم خدا، مَثَل نور خدای سبحان است. وجود خدا در مشکات که طبق روایات سینۀ پیامبر است و بسیار گسترده، ظهور پیدا کرده است. خدای سبحان در این سینه، نور علم را قرار داده است.
«الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ» آن چراغدان علمی که در وجود پیامبر مستقر است در شیشهای قرار دارد. این شیشه کمک میکند این نور دائم باقی باشد و آسیبی به آن نرسد. این شیشه وجود مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام است. در بعضی روایات هم این شیشه را وجود مبارک حضرت زهرا سلاماللهعلیها گرفتهاند. هیچ تغایری بین این دو تعبیر نیست چون حضرت امیر علیهالسلام کفو حضرت زهرا سلاماللهعلیها هستند.
مَثَل آن نور، مثل مشکاتی است که در آن مصباحی است، اطراف آن مصباح، زجاجه ای است. برای تقریب به ذهن مثالی بیان میکنیم: خانههای قدیمی دارای سقفهای بلند و طاقچههایی درون دیوار بود. آن طاقچههای بلند در دیوار، مشکاة است که مکان قرار دادن چراغ است. به جاچراغی مصباح میگویند. اطراف آن چراغ شیشهای، زجاجه است. (زجاجه به وجود مقدس حضرت زهرا سلاماللهعلیها تعبیر شده است) روزی آن زجاجه را شکستند تا نور الهی را خاموش کنند. قصدشان شکستن زجاجه نبود. وقتی به امیرالمؤمنین علیهالسلام و به حضرت زهرا سلاماللهعلیها آسیب رساندند، میخواستند نور علم و نور نبوت و نور ولایت را خاموش کنند.
نور، راهگشایی میکند
امام باقر علیهالسلام میفرمایند:
«أَنَا هَادِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[4]»
«من راههای آسمان و زمین هستم»
نوری به من داده شده که با آن نور میتوانم سماوات و ارض را راهبری کنم. اولین کار نور راهنمایی کردن است. نور، راهگشایی میکند.
مؤمن در پنج نور مىگردد
روایت دیگری هم مطرح شده که بسیار قابل توجه و تأمل است:
«اَلْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ اَلنُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلاَمُهُ نُورٌ وَ مَصيرُهُ إلَی الجَنَّهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِلَى اَلنُّورِ»[5]
«مؤمن در پنج نور میچرخد: ورودش نور، خروجش نور، دانشش نور، سخنش نور و دیدگاهش در روز رستاخیز بهسوی نور است.»
همۀ حرکت مؤمن در پنج نور است. وقتی وارد دنیا میشود، دنیا برای او نورانی است. برای او در دنیا هیچ ابهام و کدورت و ظلمتی وجود ندارد. از طرفی گفته شد نور یعنی علم. مؤمن وقتی وارد دنیا میشود، دنیا برای او آموزشگاه است که آموزش میگیرد و جهالتهایش مرتفع میشود. از دنیا هم که وارد برزخ میشود، قبر برای او مجهول و تاریک نیست، بلکه مکانی است بسیار واضح و آشکار، روشن و شفاف.
آموختههای مؤمن برای او نور ایجاد میکند. وقتی نور برای او ایجاد شد به راحتی حق و باطل را تشحیص میدهد. قبل از ارتکاب هر عملی درست و نادرست را تمیز میدهد و سپس اقدام میکند. علم برای او شفافسازی میکند. با علمش همه چیز را به وضوح میبیند. علم برای او شهود به ارمغان میآورد. گفتارش هم واضح است، در لفافه و در پرده سخن نمیگوید. نور خیلی واضح اعلام میکند که این حیوان است، آن انسان است، این نجس است و آن پاک است. این زشت و آن زیباست. در پناه نور امری را مُجمَل نمیبینیم.
کلام مؤمن نورانی است
«كَلاَمُهُ نُورٌ»:کلام مؤمن نورانی است، با صراحت حقایق را بیان میکند. کلام مؤمن به گونهای است که حتی دیگران با کلام او خود را مییابند و با آلودگیهای وجود خود آشنا میشوند و میتوانند زشت و زیبا، حق و باطل، آلوده و پاک را از هم تشخیص دهند. سفره کلام مؤمن به گونهای است که فرد با نعماتی که خدای سبحان تفضلاً نصیب او کرده است، آشنا میشود و کلام او حقایق پنهانی را اظهار میکند.
کلام معمولی او، هم برای خودش راهگشاست، هم برای دیگران. هم برای خودش وحشت را مرتفع میکند، هم برای دیگران. زیرا کلام او جاهلانه نیست بلکه عالمانه است. بنابراین نور است. مؤمن کلامش نور است؛ به همین جهت دیگران را گرفتار نمیکند؛ بلکه عبور میدهد و به حق متصل میکند.
حرکت مؤمن نورانی است
«مَصيرُهُ إلَی الجَنَّهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِلَى اَلنُّورِ»: حرکت او هم حرکت نور است؛ یعنی در قیامتی که همه پنجاه هزار سال توقف دارند، او با سرعت نور به سوی بهشت میرود و ذرهای توقف ندارد.
با بیشترین نور به سوی بهشت در حرکت است و هیچ اجمال و ابهامی ندارد. بهشت برای او آشناست؛ قیام به بندگی برای او جای ابهامی باقی نگذاشته است.
از حضرت امام(ره) در مبحث «وقت نماز» یاد گرفتیم: مؤمن در نماز ظهر، خود را در قیامت میبیند. نماز ظهرش را در قیامت برگزار میکند. وقتی یک عمر خود را در قیامت دیده است، دیگر جایی برای گم کردن مسیر باقی نمیماند. او که یک عمر قصدش رضای حق بوده است، حالا بهشت را گم کند!؟ در قیامت همه چیز برای او پردهبرداری شده و واضح است.
باید روی این روایت خیلی تأمل کرد. گاهی خیلی درس خواندهام، خیلی هم مطالعه دارم، خیلی هم یاد گرفتهام؛ اما دنیا برای من تاریکخانه است که بسیاری از امور را نمیتوانم ببینم. همین امر دالّ بر این است که کمبود علم دارم. علم حقیقی را یاد نگرفتهام.
بسیاری از نگرانیهای ما به علت کمبود نور است
نگرانی ما برای قبر به این جهت است که آن را تاریک میبینیم. اگر آنجا را نورانی بدانیم هیچگاه نگرانی نخواهیم داشت. بسیاری از نگرانیهای ما به علت کمبود نور است؛ چون ظلمت وحشت آور است:
«یا نورُ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلْمِ»[6]
ظلمت و وحشت از یک خانوادهاند. ظلمت و وحشت تلازم دارند، اما اگر قبر را یک مکان واضح و نورانی بدانیم ترسی از برزخ نخواهیم داشت. مسیر کنونی هم نورانی است. برزخ و قیامت هم نورانی خواهد بود.
علم شفاف سازی میکند
«عِلْمُهُ نُورٌ»: اگر آموختههای ما زیاد است اما در تشخیصها واماندهایم، گمانِ آموختن است، علم حقیقی نیست. یک سلسله مَجازات و اصطلاحات است. و گرنه علم شفافسازی میکند. علم نمیگذارد چیزی مجهول بماند. هم خودم و استعدادهای نهفتۀ درونم را میشناسم و راه را از چاه تشخیص میدهم و هم دیگران را به راه صحیح و شناخت استعدادهای نهفته راهنمایی میکنم.
جایگاه علم، قلب است
در حدیث عنوان بصری امام صادق علیهالسلام فرمودند: «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ[7]» علم نوری است که جایگاه آن فقط در قلب است. کسی که نور را در قلب میاندازد خودِ خداست. اصل نورِ علم در قلب است و بازتابِ آن از زبان است. چشمۀ علم در قلب است، جاعل آن هم خداست. حوزه و دانشگاه و مدارج عالیۀ علمیه، آدمی را به علم نمیرساند. به اندازهای که با او ارتباط داشته باشم و عبد شوم، خداوند نور علم را در قلبم قرار میدهد.
به میزانی که انسان نور دارد، صراطش هم روشن میشود
امام(ره) میفرمایند: به میزانی که انسان نور دارد با آن نور، صراطش هم روشن میشود. با نور علم آموزش میگیرم که چگونه از صراط عبور کنم! صراطی که بسیار دقیق است، از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر. این نور علم چه سرعتی باید داشته باشد که ما را از همان صراط عبور بدهد؟
نور علم است که صراط را روشن میکند. در قیامت، صراط بعضیها که روشن میشود نورشان ذومراتب است. بعضی به اندازۀ خورشید روشنایی میدهند؛ یعنی هم خودشان نورانی هستند و هم دیگران را در شعاع وسیعی روشن میکنند. برخی به اندازۀ نور ماه روشنایی دارند که تابش آن قابل مقایسه با خورشید نیست. بعضی دیگر مانند ستاره سو سو میزنند، اندک نوری دارند اما نمیتوانند موجب خلاصی دیگران شوند. به اندازه ای که علم فرد بیشتر باشد میزان تابشش بیشتر است.
امام(ره) میفرمایند: ما گمان میکنیم این اموری که در روایت بیان شده مَثَل است و مجازی، اما واقعیت است. از آنجا که مست عالم ماده شدهایم نورانیت آن عالم را متوجه نمیشویم. متوجه پرتوافکنی آن عالم نیستیم. اما چه زمانی متوجه میشویم؟
«النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا[8]»
«مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار میشوند.»
در همین دنیا هم میتوانیم بیدار شویم.
تو بمیر ای خواجه قبل از رفتنات
تا نبینی سختی جان کندنات
قیامت هر روزۀ ما، هنگام نماز است
ما باورمان است که در روز چندبار میمیریم؛ یعنی از تمام تعلقات جدا شده و به مرحلۀ دیگری وارد میشویم. هنگامۀ نماز اینگونه است. علت استحباب سفید پوشی در نماز برای یادآوری کفن است. گرچه حج قیامت ماست، اما قیامت هر روزۀ ما، وقت نماز است. در فضای نورانی وصل که قرار میگیریم متوجه میشویم که نور علم میتواند انسان را با سرعت بالا ببرد. و مییابیم که آموختههای صحیح تا چه میزان میتواند برای انسان قرب ایجاد کند. وقتی انسان متوجه این معنا شد، قیامتش هم در همین عالم برپا شده است. متوجه میشود نور عالِم مثل شمس و قمر است؛ یعنی همه محتاجِ آنها هستند. خورشید که نباشد همه چیز یخ میزند و دیگر آثار حیات دیده نمیشود. نور عالِم در زندگی ما مثل نور خورشید است چه بخواهیم و چه نخواهیم محتاج آن هستیم.
عالِمیت خدای سبحان در وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام جلوهگری کرده است. به میزانی که افراد ولایتیتر باشند عالِمتر و آگاهترند و از قیامت اطلاع بیشتری دارند.
وجود عالِم بیش از پزشک ظاهری برای افراد ضرورت دارد. اسلام ما را با عالمانی سیّار آشنا کرده که هر وقت بخواهیم باب ارتباط با آنها باز است. به فرمودۀ امام صادق علیهالسلام در توضیح معنای «امیرالمؤمنین»؛ امیر کسی است که پیروانش را تغذیه علمی و معرفتی میکند. امیر یعنی تغذیه کننده.
نور عالِم قلوب تاریک را روشن میکند
امام (ره) عالِم را عالِم ربانی در نظرگرفتند نه عالِم نفسانی و میفرمایند: در این عالَم، نور عالِم قلوب تاریک را روشن میکند؛ در آن عالَم، همین عالِم با نورش شفاعت میکند و به اندازهای که بتواند در این عالَم قلوب را روشن کند، حیطۀ شفاعتش گستردهتر است.
سابقاً اشاره شد که نور عابِد مثل نور ستاره در شب مهتابی است؛ یعنی عابد، علم اندکی دارد. نورعابدی که عالِم نیست تنها میتواند برای خودِ او روشنیبخش باشد و نمیتواند دیگران را از این نور بهرهمند کند. عبادت به ذائقۀ خود او شیرین است اما نمیتواند شیرینی عبادت را به دیگران منتقل کند. نور عبادت تنها برای خودش سوسو میزند. نور عابد فقط ظهور دارد اما نمیتواند دیگران را ظاهر کند، نمیتواند استعدادهای نهفتۀ دیگران را آشکار کند. نمیتواند صفاتی را که خدا در وجود انسان قرار داده اظهار کند؛ اما عبادتش برای خودش بسیار مفید است.
امام(ره) از قول ملاصدرا میفرمایند: منظور از عالِم در اين حديث شريف غير عالم ربّانى است، زیرا که علم عالم ربانی، موهبتی الهى است، مثل علوم انبيا و اولياء عليهمالسلام؛ چون اگر عالِم ربانی بود مثل خورشید میدرخشید. عالم ربانی مثل ماه نیست اگر اینگونه بگوییم، سطح عالم را پایین آوردهایم. عالم ربانی منسوب به رب است، تربیت شدۀ حق است و مثل خورشید، هم میدرخشد و هم به دیگران نور میدهد.
ملاصدرا میگوید: هر کس به اندازه علم صحیحی که دارد درخشش دارد. گاهی اوقات درخشش بسیار زیاد است. قمر گاهی ماه شب اول است که بیست دقیقه میدرخشد و تمام میشود. درخشش ماه در شبهای مختلف متفاوت است. درخشش عالم هم به میزان علم او بستگی دارد.
ماه از روزی که خلق شده تاکنون یک لحظه هم به فکر جلوهگری نبوده است. خود را برای جلوهگری به زحمت نمیاندازد. اما گاه خدای سبحان میخواهد جلوهگری ماه کامل باشد و گاهی به دلایلی، جلوهگریاش کمتر. اگر ما واقعا طالب علم هستیم نباید هیچگاه به فکر درخشیدن و عزیزشدن نزد دیگران باشیم، اگر واقعا درپی یادگیری باشیم خدای سبحان ما را جلوهگر میکند.
یکی از عوامل محبوبیّت و معروفیّت
به میزانی که فرد عالِم شود خدای سبحان به او محبوبیت و معروفیت میدهد. اما خداوند گاه صلاح میداند که هم در دنیا و هم در آخرت معروف باشد و گاهی صلاح میداند در این دنیا گمنام باشد. ما گمان میکنیم معروفیت در این دنیا مهم است. گاهی عالمی که به نظر ما گمنام است، نزد آسمانیان از معروفیت و محبوبیت بسزایی برخوردار است. بنابر این عالمی که در پی محبوبیت است حقیقتاً عالِم نیست. گویا ستارهای است که ادای ماه را در میآورد. تا آخر عمر هم تلاش کند، ماه نمیشود؛ به همین جهت آقای بهاالدینی (ره) میفرمایند: طلبه باید در فکر جنبۀ ثبوتی خویش باشد، جنبۀ اثباتی او به دست خداست؛ یعنی همین که طالب علم باشید کافی است. آن که باید تو را معروف و مقبول کند خداوند است.
وراثت عالم، روحانی است نه جسمانی
پیامبر در روایتی فرمودند:
«إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِياءِ و ذلكَ أنَّ الأنبِياءَ لَم يُوَرِّثوا دِرهَمَا و لا دينارا، و إنَّما أورَثوا أحاديثَ مِن أحاديثِهِم، فمَن أخَذَ بِشَيءٍ مِنها فقَد أخَذَ حَظّا وافِرا[9]»
«علما وارثان پيامبرانند؛ زيرا پيامبران درهم و دينار به ارث نگذاشتند، بلكه احاديثى از خويش بر جاى نهادند. پس، هر كس چيزى از اين احاديث را بياموزد، بهرهاى فراوان برده است.»
اینکه عالم وارث انبیا است، وراثت روحانی است نه وراثت جسمانی.
امام (ره) جمله خیلی جالبی دارند: «ولادت علما از انبیا ولادتی ملکوتی است.»؛ یعنی در عالم معنا و ملکوت، علما فرزندان انبیا هستند.
عامل تولد دوباره
علم و فرهنگ
وقتی در این عالم تربیت شویم تولد دوبارهای نصیب ما میشود. از قول حضرت عیسی علیه السلام است آمده است:
«لَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ مَنْ لَمْ يُولَدْ مَرَّتَيْنِ[10]»
«اگر کسی دوبار به دنیا نیاید وارد باطن و ملکوت این عالم نشده است.»
دوباره به دنیا آمدن یعنی چه؟ یکبار به دنیا آمدن همان تولد اولیه است، اما تولد ثانی یعنی زنده شدن قلب. هر موجودی یکبار متولد میشود اما انسان بعد از اینکه یکبار از مادر متولد شد، باید تولد دوبارهای داشته باشد؛ یعنی قلب خود را احیا کند. انسانها با فرهنگ و علم دوباره متولد میشوند. در تولد اولیه پدر و مادر و محیط جغرافیایی معلوم است. در زندگی دوم، پدریِ ما را انبیا به عهده دارند، آن حیات ثانویه حیات عالمانه است. انبیا ما را وارث علم خودشان قرار میدهند.
قطع تعلق از زندگی اول
هنگامی میتوانیم وارد زندگی دوم شویم که از زندگی اولیه قطع تعلق کرده باشیم. نوع دیدگاه نسبت به این عالَم بایستی تغییر کند تا بتوانیم در زندگی دوم وارد شویم. نمیشود تمام حواس انسان به زندگی دنیوی معطوف باشد و گوشۀ چشمی هم به عالم بالا داشته باشد. اگر چشم ظاهری را بستی چشم دیگری برای تو باز خواهد شد.
امام (ره) میفرمایند: انبیاء به حسب مقام نبوّتشان، مالک درهم و دینار نیستند. درهم و دیناری هم که داشته باشند مطرح نمیشود. اگر بخواهند از مقام سلیمان برای شما بگویند، مقام و مکنت دنیوی او را مطرح نمیکنند؛ بلکه از مقام ملکوتی و تسخیرهایی که خدای سبحان برای او فراهم کرده بود، سخن میگویند.
در حقیقت مالکیتی که خدای سبحان برای انبیا قرار داده علم است، خدا به آنها اجازه داده که دارائی آنها علم کثیر باشد. به اندازهای که فرد از این عالم ماده وارد عالم معنا شود، انبیا، ابوّت و پدری او را به عهده میگیرند و از آن علمی که در اختیارشان قرار گرفته به او ارث میدهند. در انتهای روایت فرمودند: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ[11]» ما طایفۀ پیامبران دینار و درهمی به ارث نمیگذاریم؛ بلکه ارث ما برای دیگران، معنویات و کمالات و اخلاقیات و علم است که در اختیار افراد قرار میدهیم.
با بیان دیگر علما میشوند نبیزاده و ولی زاده اما نه جسمانی، بلکه روحانی. نبی زاده جسمانی گاه میشود برادران یوسف که ارتباط لازم را با نبی ندارند و گاه میشود پسر نوح. آنچه مهم است زادۀ روحانی بودن مقام نبوت است.
تاریخ جلسه: ۱۳۸۸.۲.16- جلسه ۶3
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] معنای مجازی یعنی معنای غیرحقیقی، معنایی است که بالاصاله متعلق به کلمه ای نیست و برای دلالت بر معنا نیاز به قرینه دارد.
[2] سوره نور، آیه 35
[3] « اگر خدای سبحان برای کسی نور قرار ندهد آن فرد نور ندارد.» (سوره نور آیه 40)
[4] بحارالأنوار، ج۲۳، ص۳۲۱
[5] برهان، ج 3، ص 135
[6] فرازی از دعای کمیل
[7] بحارالانوار، ج 1، ص 224
[8] خصائص الأئمة ص 112
[9] الدعوات ج 63/157.
[10] بحرالمعارف مولی عبدالصمد همدانی، ص ۱۰۳
[11] مسند حنبل، ج 2، ص 463