ادامه حدیث 28 – لقاء الله

آیا لقاء الله ممکن است؟

 

در خدمت حدیث بیست‌و‌هشتم اربعین حدیث بودیم.

یکی از اصحاب امام صادق علیه‌السلام نزد حضرت مشرف شد و سوال کرد: آیا واقعاً اینگونه است که

«مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ، أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ‏؟ وَ مَنْ أَبْغَضَ‏ لِقَاءَ اللَّهِ أَبْغَضَ‏ اللَّهُ لِقَاءَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: فَوَ اللَّهِ! إِنَّنَا لَنَكْرَهُ الْمَوْتَ. فَقَالَ: لَيْسَ ذَلِكَ حَيْثُ تَذْهَبُ، إِنَّمَا ذَاكَ عِنْدَ الْمُعَايَنَةِ، إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا رَأَى مَا يُحِبُّ فَلَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ أَنْ يَقَدِمَ عَلَى اللَّهِ، وَ اللَّهُ يُحِبُّ لِقَاءَهُ، وَ هُوَ يُحِبُّ لِقَاءَ اللَّهِ حِينَئِذٍ. وَ إِذَا رَأَى مَا يَكْرَهُ فَلَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنْ لِقَاءِ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ اللَّهُ يُبْغِضُ لِقَاءَهُ‏»[1]

«هر كس ديدار خدا را دوست داشته باشد، خدا نيز ديدار او را دوست دارد و هر كس از ديدار خدا نفرت داشته باشد، خدا نيز از ديدار او نفرت دارد؟ حضرت فرمود: «همين طور است». آن فرد می‌گوید به حضرت عرض کردم: به خدا قسم، ما مرگ را ناخوش داريم! حضرت فرمود: «چنان نيست كه تو فكر مى‌كنى؛ بلكه خوش‌داشتن و خوش‌نداشتن لقاء‌اللّه، هنگامِ مشاهده مرگ است. در آن هنگام اگر شخص چيزى را ببيند كه دوست دارد هيچ چيز برايش محبوب‌تر از اين نيست كه پيش رود. در اين هنگام است كه خدا ديدار او را دوست دارد و او نيز، ديدار خدا را دوست ‌دارد؛ اما اگر چيزى را ببيند كه نا‌خوش دارد، در اين صورت هيچ چيز نزد او منفورتر از لقاى خدا نيست و خداوند عزّ و جلّ هم از ديدار او نفرت دارد».

تفسیر «لقاءالله» در رسالۀ لقاءالله میرزا جوادآقا ملکی تبریزی ذکر شده است. در بحث لقاءالله بعضی از علما منکر ملاقات با خدا شدند و می‌گویند: هر آیه‌ای در قرآن که بحث از ملاقات با خداست باید بر ورود به قیامت، بر لقاء با جزا و لقاء عقاب حمل شود. به بیانی دیگر، چیزی به نام لقاءالله نداریم. امام(ره) می‌فرمایند: در بعضی از موارد می‌‌تواند این حمل صورت بگیرد، مثلا در آیه «فَمَن کَانَ یَرجُو لِقاءِ رَبِّه»[2] «یَرجُو لقاءَ ثَوابِ رَبِّه» باشد؛ اما دربسیاری از آیات و روایات نمی‌توان لقاءالله را، لقاء ثواب یا عقاب در نظر گرفت.

 

لقاءالله یعنی مشاهدۀ صفات حق

 

گروهی از علما می‌گویند: «لقاءالله» را قبول داریم و امری است کاملا پذیرفته شده، البته منظور آن‌ها ملاقات با ذات حق نیست؛ چون ادراک ذات حق برای ممکن‌الوجود، ممکن نیست. اصلاً امکان رسیدن به ذات برای ممکن الوجود، موجود نیست. منظور آنان از ملاقات با خدا، مشاهدۀ جمال حق و مشاهده صفات و افعال حق است.

ممکن است گفته شود: مگر انسان می‌تواند صفات و جمال حق را مشاهده کند؟ علمایی که معتقدند لقاءالله امکان‌پذیر است، می‌گویند: «اگر انسان تمام عوالم را کنار بگذارد و به قول امام «رفض نشأتین» (رهاکردن، دنیا و آخرت) داشته باشد، از خود هم صرف‌نظر کند و برای خود هیچ موجودیتی نبیند و تمام توجه‌اش به خدای سبحان باشد؛ قلب او به گونه‌ای صفا پیدا می‌کند که می‌تواند تجلیات صفات حق را ادراک کند. موانع بین این بنده و خدای سبحان برطرف می‌شود و این بنده، فانی در صفات حق می‌‍‌شود؛ یعنی فانی در قدرت حق، فانی در اراده حق، فانی در رحمت حق.»

من از امام(ره) اجازه می‌گیرم و عرض می‌کنم: وقتی بنده به تقوای تام رسید مظهر نام «شهید» می‌شود، مظهر  نام «بصیر» می‌شود. «وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهِيدٌ»[3]؛ خدا شهید است، بالاصاله نسبت به خود شهود دارد. خدای سبحان بصیر است خودش به خود بصیر است. خدا محیط است؛ خودش از خودش آگاه است. اگر بنده‌ای تقوای تام پیدا کرد جلوۀ صفات خاص خدا می‌شود. جلوۀ نام بصیر و خبیر و شهید می‌شود. غیر خدا به نظرش هیچ است و هر چه اصل است از اوست و لاغیر.

 

رفع حُجُب

 

امام(ره) می‌فرمایند: «آدمی در مقام لقاء می‌تواند از این هم بالاتر رود و به جایی برسد که حجاب اسماء و صفات هم برای او کنار رود و فقط برای خودش یک وجود ببیند؛ وجودی که فقر محض است، وجودی که وابسته تام به خداست و غیر از این وابستگی هیچ چیز ندارد. می‌داند که هم وجود خودش در سایۀ حق است و هم تمام عالَم در سایۀ او هستند. یک نور است و آن هم وجود اوست.»

ممکن است گفته شود مگر امکان دارد؟ از امام(ره) اجازه می‌گیرم ومی‌گویم: در شب‌های جمعه به خودمان یادآوری می‌کنیم: «وَ بِجَبَروتِکَ الَّتی غَلَبَت بِهَا کُلّ شَیء» «خدایا، قَسَمَت می‌دهم به جبروتت که به وسیلۀ آن جبروت بر هر چیزی غالب شدی» وقتی خدا بر هر چیزی غالب می‌شود؛ یعنی بین ما و خودش مانع و حجاب را برطرف می‌کند.

امام(ره) می‌فرمایند: «اگر آدمی به اینجا برسد، دیگر هیچ حجابی بین او و خدا نیست همانگونه که بین خدا و مخلوق اول حجاب نیست؛ مخلوق اول وجود مقدس پیامبر خاتم صلوات الله علیه است. بین خدا و مجردات هم حجاب نیست؛ مثلا بین خدا و جبرئیل، حجاب نیست. ملائکه، ساکنان عالم جبروت‌اند، بین آن‌ها و خدا حجابی نیست. این انسان خاکی ‌می‌تواند قدم بر فرق این عالم بگذارد و همراه مجردات شود. این انسان می‌تواند در وضعیتی قرار بگیرد که همسفر و همراه با مجردات شود و با تقوا تمام موانع بین خود و خدا را مرتفع کند؛ همانگونه که دو مَلَک ما را همراهی می‌کنند.»

امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند:

 «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ‏ الشَّمْسِ بِهَا»[4]

«میزان اتصال روح مؤمن به خدا بیش از اتصال شعاع خورشید است به خورشید.»

 وقتی خداوند برای مؤمن یک وصل قدیمی در نظر گرفته است، می‌تواند موانع لقاء را بردارد و آدمی به آن لقاء دست پیدا کند.

 

قلب مؤمن وجودی بی‌نهایت است

 

در کنار فرمایشات امام حدیث قدسی را یادداشت کردم که شنیده‌اید:

«لَا یَسَعُنِی أرْضِی وَلا سَمائِی وَلکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ.»[5]

 «من در زمین و آسمانم نمی‌گنجم؛ ولی قلب بندۀ مؤمنم مرا در خود جای می‌دهد.»

بنابراین قلب مؤمن یک وجود بی‌نهایت است. اگر بی‌نهایت نباشد نمی‌تواند پذیرای بی‌نهایت و جایگاه بی‌نهایت باشد.

 

درخواست لقاء در مناجات شعبانیه

 

امام(ره) می‌فرمایند: «در مناجات شعبانیه همۀ ما این ملاقات را درخواست می‌کنیم:

«إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الأِنْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»

«خدایا! کاری کن که من از همه بِبُرَم و تنها روی تو حساب کنم. چشم دلمان را نورانی کن که نورش فقط تو را ببیند. آنقدر این شدت نور افزایش پیدا کند که چشم دل من از همه حجب نورانی عبور کند، همه موانع نوری را بشکافد. به معدن عظمت تو وصل بشود. روح من آنجا فقط فقر محض باشد و وابستۀ محض به عزت قدسی تو.»

این شهودی که در بحث لقاءالله مطرح می‌کنیم با برهان حکمت و فلسفه هیچ تضادی ندارد. مؤیدات برهانی بسیاری داریم برای اینکه انسان می‌تواند به جایی برسد که حتی حجاب اسماء و صفات هم برای او مانعی ایجاد نکند. از این حجب هم گذر کند. و فقط برای خودش وابستگی محض را ببیند و لاغیر.»

 

آیا لقاءالله، لقاء قیامت است؟

 

هنگامی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای کمیل به خدا عرض می‌کند:

«فَهَبنی صَبرتُ عَلی عَذابِک فَکَیفَ اَصبِرُ عَلی فِراقِک»

«خدایا! فرض کن بر عذاب تو صبر کردم اما بر فراق تو چطور می‌توانم صبر کنم؟»

 واقعاً امیرالمؤمنین فراق را فراق از حورالعین می‌داند؟! فراق را فراق از پاداش الهی می‌داند؟! امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌گوید خدایا، من نمی‌توانم صبر داشته باشم که تو به من پاداش ندهی؟! به من حور و قصور ندهی؟! یعنی علی علیه‌السلام این همه اشک می‌ریزد چون سهمیۀ حور و قصورش کم شده است؟! آیا اینطور است؟

امام در پاسخ می‌گویند: «این با ساحت مقدس علوی سازگار نیست. یا اینکه امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

«مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لاَ طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك»

«من تو را هرگز از ترس عبادت نکردم، هرگز به جهت طمع به بهشت عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته بندگی دیدم.»[6]

آیا علی علیه‌السلام به جهت کمی ثواب ضجه می‌زند؟! چگونه این افراد معتقدند «لقاءالله» یعنی لقاءثواب؟ آیا فراق به معنی دوری از ثواب است؟! این تعبیر بسیار بعید است و با ساحت مقدس ولایت سازگار نیست.

در مثال دیگری امام(ره) می‌فرمایند: «مشاهدات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در شب معراج به میزانی متعالی بود که جبرئیل هم یارای دیدن آن مشاهدات را نداشت. حال آیا آن مشاهده، مشاهدۀ ثواب بوده است یا مشاهدۀ بهشت که جبرئیل را در آن قسمت راه نمی‌دهند؟ غیر ممکن است این مشاهدات را حمل بر مشاهده خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها کنیم.» امام در اعتراض به افرادی که چنین اعتقادی دارند، می‌فرمایند:« اینها از آنجا که فکر و ذکرشان خوردنی و پوشیدنی و نوشیدنی است، اصلاً به ذهنشان خطور نمی‌کند که لقاءالله چیز دیگری است.»

برای تقریب به ذهن مثالی بیان می‌کنیم: اگر فرد کوته‌فکری باشم، وقتی در حرم امام رضا علیه‌السلام فردی را مشاهده می‌کنم که ضجه می‌زند فوراً گمان می‌کنم گرفتاری دارد. سطح فکرم بالاتر از این پرواز نمی‌کند. فکر می‌کنم مشکلات در حد مادیات است. باور ندارم  که ممکن است آدمی درخواست‌های بالاتری هم داشته باشد.

امام(ره) می‌فرمایند: «اینها کسانی هستند که در عالم ماده زندانی‌اند. تا در چاه عالم مُلک مسجونیم از معارف و مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراک نمی‌کنیم.» اصلا نمی‌فهمیم چه می‌گویند.

کار پاکان را قیاس از خود مگیر                  گرچه  باشد در نوشتن شیر، شیر

 

میان ماه من تا ماه گردون       تفاوت از زمین تا آسمان است

 

من گریه می‌کنم و امیرالمؤمنین علیه‌السلام‌ هم گریه می‌کند، گریه من کجا و گریه امیرالمؤمنین کجا!

امام(ره) می‌گویند: «اصلا مقایسه نکنید.» پرُواضح است دلی که به دنیا توجه دارد وقتی خواسته‌ای دارد اساسش دنیایی است و این با دلی که برای همیشه از تعلقات مادی رها شده است بسیار متفاوت است.

امام در جمله‌ای بسیار زیبا می‌فرمایند:«تا زمانی که غبار توجهات مادی روی دل ما نشسته است، آن دل نمی‌تواند آینۀ تجلیات حق باشد.» تا غبار توجه به مادیات روی دل ما نشسته است دل ما مکدر است و تجلیات الهی در ما جلوه‌گری نمی‌کند. حتی گاهی اوقات اگر در کسی جلوه‌گری کرده است، تکذیب می‌کنیم و  می‌گوییم دروغ است.

 

ارتباط انکار لقا‌الله و انکار معرفةالله

 

امام(ره) می‌فرمایند: «وقتی لقاءالله را انکار کنیم معرفةالله را انکار کرده‌ایم؛ چون امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

«مَا رأیتُ شیئاً الّا رأیتُ اللّه مَعَهُ وَ قَبلَه وَ بَعدَه»[7]

«هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه با آن چیز، قبل و بعد آن، خدا را دیدم.»

 هنگامی‌که زیارت امین‌الله می‌خوانیم با زیارت‌مان به چشم امیرالمؤمنین می‌آئیم. امیرالمؤمنین مَنِ من را نمی‌بیند؛ بلکه خدای من را می‌بیند. با من، خدا را می‌بیند، قبل از من، خدا را دیده است و بعد از من هم خدا را می‌بیند. وجود را در یک پرتو نور می‌بیند:« اللّه نُور السَّماواتِ وَ الاَرض»  از من، من نورانی من را می‌بیند؛ اصلا سائل نمی‌بیند. اگر در رکوع انگشتر می‌بخشد برای این است که سائل را نمی‌بیند، خدا را می‌بیند. خدا از او خواسته است که در رکوع اعطا داشته باشد. خدای صمد و غنی محض از علی یک درخواست داشت و آن اینکه از آن چه که خودش به علی داده است، به سائل بدهد. درواقع علی دارد به خدا می‌دهد؛ چون «مَا رأیتُ شیئاً الّا رأیتُ اللّه مَعَهُ وَ قَبلَه وَ بَعدَه »

 

اولیای الهی آثار را مشاهده می‌کنند

 

امیرالمومنین و حضرات معصومین علیهم‌‌السلام آثار را می‌بینند. آنچه از من می‌بینند جلوۀ کمالی من است نه جلوۀ نقصی. کمال را می‌بینند که خداست. امام(ره) می‌فرمایند: «آنجا که شخصی از امیرالمؤمنین سوال کرد که آیا خدا را دیدی؟ حضرت جواب دادند: «لَمْ أعْبُدْ رَبّاً لَمْ أرَهُ»«من خدای ندیده را عبادت نمی‌کنم»؛ یعنی حتما دیده‌ام. نمی‌توانیم اینها را تأویل و توجیه کنیم. واضح است لقائی هست؛ اما قطعاً لقاء ذات نیست.»

یا اینکه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمایند:

«لِی مَعَ اللّه حالاتٌ لَایَسَعُنی فیه … مَلکٌ مُقرَّب …»

«من با خدا حالاتی دارم که هیچ‌کس نمی‌تواند در آن حالات و فضا بگنجد، ملک مقربی مثل جبرئیل هم نمی‌تواند در آن حریم وارد شود. نبی مرسلی مثل ابراهیم هم نمی‌تواند آن مقداری را که من درک می‌کنم درک کند.»

بنابراین معلوم است امکان درک چنین وضعیتی هست. آقایانی که لقاء را قبول ندارند می‌گویند: حضرت در آن حال خیلی رقت قلب پیدا کرده‌اند! معنا ندارد که این حالات را بر رقت قلب حمل کنیم! یا مثلا در دعاهایمان می‌گوییم:«وَ ارزُقنا النًّظَر اِلی وَجهِکَ الکَریم»«خدایا، روزی من کن که به وجه کریم تو نگاه کنم.» این وجه کریم جلوۀ خاص کاملی است که هر کسی می‌تواند به جایی برسد که به آن جلوۀ خاص کامل، توجه خاص داشته باشد.

 

علت انکار لقاءالله

 

علت اینکه برخی این لقاء را منکر شده‌اند آن است که تمام لذاتشان لذات حیوانی و جسمانی است. تمام همت‌شان حظوظ جسمانی و حیوانی است؛ به همین جهت می‌گویند: چیزی به نام لقاءالله نداریم؛ لقاءالله یعنی لقاء بهشت با همه لذاتی که دارد.

از قول علامه جعفری (ره) نقل می‌کنند: یک روز در حجره‌ای بسیار گرم با تعدادی از طلبه‌ها در کربلا نشسته بودیم؛ بحث امیرالمؤمنین علیه‌السلام شد. عکس هنرپیشه بسیار زیبایی را نشان دادند و گفتند: اگر مخیّر شوید بین انتخاب این خانم و بین ملاقات با امیرالمؤمنین، کدامیک را انتخاب می‌کنید؟ یکی یکی طلبه‌ها گفتند حالا این را انتخاب می‌کنیم، امیرالمؤمنین که دیر نمی‌شود! نقد را بچسبید. علامه جعفری گفتند: به این عکس نگاه هم نکردم از یک دست گرفتم و به فردی که کنارم نشسته بود، دادم که نکند با نگاه کردن به آن دلم بلرزد. بعد مکاشفه‌ای برایم پیش آمد، همان لحظه دیدم در خدمت امیرالمؤمنین  هستم و همین امر سرآغاز نوشتن کتاب شرح نهج البلاغه شد. تنها به جهت یک لحظه ترجیح امیرالمومنین علیه‌السلام، این اتفاق افتاد که نخواستم چیزی را غیر از ملاقلات امیرالمؤمنین داشته باشم. هیچ کس هم نمی‌گفت که ملاقات حضرت را نمی‌خواهیم، فقط می‌گفتند: امیرالمومنین اولویت بعدی است.

بعضی‌ حرف اولشان حظوظ جسمانی نیست. مثلاً در سفر حج می‌گویند: کاروان حجی است که راهش به حرم دور است و غذای مناسبی هم ندارد؛ اما روحانی کاروان فرد فرهیخته‌ای است و مسافران این کاروان هم افراد حساب شده‌ای هستند. دیگری می‌گوید: خیلی مهم است که انرژی مثبت از چه گروهی به من می‌رسد. ممکن است غذا خوب بخورم، نزدیک مسجدالحرام هم باشم؛ اما انرژی منفی اطرافیان، مانع بهره‌وری از حج ما بشود اما یکی دیگر می‌گوید: اگر آدم خیلی خوب نخورَد و راه هم دور باشد، اصلا آدمی حال عبادت ندارد.

اولویت قرار دادن، کار بسیار دشواری است. امام می‌فرمایند: «گروهی لقاءالله را بر لقاء حور و غلمان حمل می‌کنند و گروهی دیگر اصلاً انکار می‌کنند و می‌گویند: چیزی به نام لقاءالله نداریم  و تمام ترقی فرد را در حد حیوانیت می‌بینند؛ یعنی بالاتر از این وجود ندارد.» بهشت‌ها را درجه‌بندی می‌کنند و می‌گویند یک بهشت، جنة‌اللقاء است که نوع حور و قصورش فرق می‌کند. همه در حال سجده‌اند. در جنة‌اللقاء اصلا کسی توجه به حور و قصور ندارد. اشتهای آدم‌ها به سجده است نه خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها.

 

 کج‌فهمی در ادراک لقاءالله

 

امام (ره) می‌فرمایند: «آن‌ها که نمی‌فهمند، تمام لذات را در لذات حیوانی خلاصه می‌کنند و چشم‌شان را می‌بندند که حتی این مسائل را نبینند و گوش‌شان هم نشنود. اگر کسی بخواهد برای آن‌ها ترسیم کند که عالمی بالاتر از این عوالم هم هست، باورشان نمی‌شود. گاهی اوقات نه تنها باورشان نمی‌شود، نه تنها انکار می‌کنند؛ بلکه اگر کسی این نظریه را مطرح کند هر کفر و فسقی را به او نسبت می‌دهند و لعن او را جایز می‌دانند؛ نه جایز که واجب می‌دانند.»

برای مثال در حال حاضر گروهی هستند که قانونشان لعن بر علامه طباطبایی (ره) است، می‌گویند اصلا تفسیر نخوانید. فقط کلاس‌ عقاید برگزار می‌کنند. می‌گویند: تفسیر کار معصوم است؛ کار شما نیست. زمان امام(ره) لعن بر فیض کاشانی صاحب کتاب «محجة البیضا» که دربارۀ شیعه است، داشتند. حتی وقتی می‌خواستند این کتاب‌ها را برای طلاب وقف کنند، شرط می‌کردند که هر طلبه‌ای که کتاب را خواند روزی صد بار به فیض کاشانی لعن بفرستد. ملاصدرا که به قول امام(ره) سرآمد اهل توحید است، به نظر اینها زندیق و کافر است و هر توهینی را به او جایز می‌دانند.

امام (ره) می‌فرمایند: «اگر این افراد از همه کتاب‌های ملاصدرا تنها یک کتاب «کسر اصنام الجاهلیة فی الرد علی الصوفیة» که ملاصدرا تصوف باطل را رد می‌کند، می‌خواندند، می‌فهمیدند که ملاصدرا صوفی نبوده است که شریعت را رد کند. اینها کسی را لعن می‌کنند که با صدای بلند اعلام توحید می‌کند. چرا با ملاصدرا و ابن‌عربی سر ناسازگاری دارند؟ صرفاً به این خاطر که آنان حرف‌هایی زدند که اینها نمی‌فهمیدند و عقل‌شان در حد این سخنان نبود.» این لعن‌ها نه تنها هیچ ضربه‌ای به شخصیت علما وارد نمی‌کند، بلکه حسنات آن‌ها افزایش می‌یابد و درجات‌شان بالا می‌رود؛ اما برای خودشان ضرر دارد.

بسیاری از گرفتاری‌هایی که بر برخی افراد عارض می‌شود به جهت آن است که به سکانداران انقلاب اهانت می‌کنند. سکاندارانی که در اوج سختی، کشتی انقلاب را  ناخدایی می‌کنند. بعد هم اظهار می‌کنند که نمی‌دانیم این گرفتاری‌ها ناشی از چیست؟!

 

 ارتباط اهانت به عالِم و سلب توفیق

 

امام (ره) می‌فرمایند: «چه بسا اهانت به عالِم باعث سلب توفیق و خذلان شود.»

از قول مرحوم آیت الله شاه آبادی (ره) می‌فرمایند: هیچ‌گاه لعن شخصی را نکنید، گرچه فرد کافر باشد؛ شاید آخرِ کار مسلمان شود، مگر لعنی که از لسان امام معصوم صادر شده است مانند لعن‌های زیارت عاشورا که از لسان مطهر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام صادر شده است و ما هم بر خود واجب می‌دانیم که لعن کنیم. ممکن است کافر مسلمان شود و ضرر لعن‌اش بر شما وارد شود، با این لعن برای خود مانعی ایجاد کردید که موجب سلب توفیقات است. یکی می‌شود مثل آیت‌الله شاه‌آبادی که اجازه نمی‌دهد حتی به یک کافر توهین بشود، از طرف دیگر کسانی را مشاهده می‌کنیم که به ملاصدرا و فیض کاشانی توهین می‌کنند!

زمان آیت الله بهجت (ره) به ایشان گفتند آقا گروهی در تهران هستند که خیلی ادعای تدین دارند و مقیدند که جلسات لعن بر آیت‌الله طباطبایی (ره) داشته باشند، آقای بهجت فرموده بودند: علامه‌ای که یک عمر در سجده‌اش می‌گفت: «اللّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ »  یک عمر از خدا خواسته بود که او را به صالحین ملحق کنند، آیا او شایستۀ لعن است. از همین جا بدانید که این گروه چقدر مشکل اعتقادی دارد!

امام (ره) می‌فرمایند :«اِلَی اللّه المُشتَکی؛ از این گروه به خدا شکایت می‌کنیم.» این گروه‌ها در همۀ زمان‌ها با نام‌های مختلفی وجود داشته‌اند. روزی واعظ شهر روی منبر می‌گفت: فلانی با اینکه فیلسوف بود قرآن هم می‌خواند! یعنی تا این اندازه بین فلسفه و قرآن مغایرت می‌دیدند! امام می‌فرمایند:« مثل این که بگوییم فلانی با اینکه پیامبر بود اعتقاد به مبدأ و معاد داشت! اصل زندگی پیامبر اکرم، بر اساس اعتقاد به مبدأ و معاد است.»

 

 

تاریخ جلسه: ۱۳۸۸.۷.25- جلسه 4– (۶9)

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی» 

 


[1] . معاني الأخبار، ج1، ص 236

[2] . سوره مبارکه کهف، آیه 110

[3] . سوره مبارکه بروج، آیه 9

[4] . الکافی، ج2،ص 166

[5] . کافی، ج 2، ص 128

[6] .  بحار الأنوار,  ج67، ص 186

[7] . فیض کاشانی، عین الیقین، ج 1، ص49

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *