مقدمه
قرآن و نهجالبلاغه با هر موضوعی پیگیری شوند مطالب جدید و نکات خاصی در اختیار انسان قرار میدهند که بهندرت و به شکل ناقص از زبان روانشناسان شنیده میشود؛ اما در کنار سفرۀ معرفتی شریعت، مطلوب انسان بسیار واضح و کامل مطرح میشود.
به دلیل موارد ابتلای زیاد افراد به اشتباهات زندگی، این موضوع در گذشته از دیدگاه قرآن بررسی شد. در این سلسله مباحث از دیدگاه حکمتهای نهجالبلاغه به بررسی آن میپردازیم. با محوریت حکمتهای نهجالبلاغه موضوع اشتباهات زندگی تبیین میشود و افراد با حقایق ناشنیدهای در این زمینه آشنا میشوند و متوجه خواهند شد که چه اموری در زندگی اشتباه محسوب میشود و اگر فرصت مجددی برای بازگشت به گذشته در اختیار آنها قرار گیرد، حاضر به تکرار اشتباهات سابق نیستند. متأسفانه، اشتباه بودن بعضی از امور برای انسان مجهول است، بهعبارت دیگر آنها را بهعنوان اشتباه نمیشناسند؛ زیرا کسی متوجه اشتباه میشود که عالِم باشد؛ یعنی قدرت تشخیص صحیح و ناصحیح را داشته باشد.
گاهی اشتباهات خود را صحیح میپنداریم و به نظر ما اشتباه نیست، بهخصوص زمانی که جماعتی این اشتباه را تأیید کنند، و بر اشتباهات ما صحه بگذارند!
این سؤال مطرح میشود که چگونه اشتباه معلوم میشود؟
وقتی در محضر عالِم قرار میگیریم، او اشتباه در عمل، قول و حال را متذکر میشود تا اگر در زندگی قصد موفقیت داریم از انجام چنین اشتباهاتی اجتناب کنیم. اعلم همۀ علما امیرالمؤمنین علیهالسلام است که تغذیۀ معرفتی همۀ مؤمنین به دستان مبارک حضرت انجام میشود. ایشان در لابلای کلماتشان که در قالبها و بیانهای مختلف ایراد میشود، اشتباهات زندگی را به انسانها گوشزد میکند؛ اما مهم این است که ما فرمایشات ایشان را با این نگاه پیگیری کنیم.
توجه به این نکته ضروری است که در محضر امیرالمؤمنین اشتباه را آموزش نمیگیریم؛ بلکه از نهجالبلاغه متوجه اشتباهات خود میشویم و میفهمیم کدام امور اشتباه و اتصاف به کدام صفت، اشتباه است.
هدف از شناسایی اشتباهات زندگی، شناسایی اشتباهات دیگران نیست تا آنها مورد سرزنش قرار گیرند؛ بلکه هدف آن است که بعد از شناخت اشتباه، از وجود مقدس امیرالمؤمنین بهعنوان واسطۀ فیض استدعا کنیم، ما را یاری کند تا از این اشتباهات مصون و محفوظ بمانیم.
بهعبارت دیگر بهنحوی طالب عصمتیم و میخواهیم از خطا، مصون و محفوظ بمانیم و مایل نیستیم در صحنههای زندگی به طور مکرر، اشتباهات ظهور و بروز داشته باشند؛ بنابراین برای مصونیت از اشتباه و ایجاد عصمت، ناگزیر به شناخت اشتباه هستیم. در سفرهخانۀ معرفتی امیرالمؤمنین حضور پیدا میکنیم و مؤدبانه زانو میزنیم و وقتی اشتباهی را متوجه شدیم، بدون کنکاش، جَدل، توجیه و اعتراض آن را میپذیریم و قرار را بر ترک اشتباه میگذاریم.
اشتباهات زندگی
اظهارنظر در فتنه
«کنْ فِی الْفِتْنَةِ کابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیرْکب وَ لَا ضَرْعٌ فَیحْلَبَ»[1]
«در زمان فتنه و تباهکارى مانند ابن اللّبون (بچه شتر نر که دو سالش تمام شده و مادرش بچهاى را که پس از آن زائید شیر مىدهد) باش که نه پشت (توانائى) دارد تا بر آن سوار شوند، و نه پستانى که از شیر آن دوشند.»
در اولین حکمت نهجالبلاغه یکی از اشتباهات زندگی که شاید بسیاری از افراد در موقعیتهای مختلف زندگی ناآگاهانه با آن درگیر هستند مطرح میشود.
«ابن اللبون» بچه شتر نری است که دو سالش تمام شده است و مادرش که لبون است بعد از او بچۀ دیگری را به دنیا آورده است. سینۀ مادر این بچه شتر، پُر از شیر است؛ اما بچۀ دیگری را شیر میدهد؛ چون این بچه دیگر شیر نمیخورد. این بچه شتر، کارآیی خاصی ندارد؛ نه پشتی دارد که بتواند به دیگران سواری بدهد و نه شیر دارد تا شیر او دوشیده شود. «ظهرٌ» را نماد خدمات مستقیم و «ضرعٌ» را نماد خدمات غیرمستقیم میدانند.
در فتنه چنــان باش که بارت ننهنـد
و ز دست و زبانت استعانت نبرند
زین آتش تند در حذر باش و بهوش
تا مدّعیــان رنــد جانت نخرنـد
فتنه زمانی است که حق و باطل معلوم نیست و امور مشتبه است. فتنه نه فقط در روزگار؛ بلکه در زندگی هر فردی ممکن است روی دهد. بهترین کار در چنین زمانی، بیتفاوت بودن است. انسان در زمان فتنه نباید به هیچیک از طرفین خدماترسانی داشته باشد؛ زیرا حقیقت برای او ناشناخته است و نمیداند حق با کدام طرف است.
گاهی اوقات از انسان درخواست میشود تا در درگیری میان دو فرد میانجیگری کند و به اصطلاح سخن آخر را بگوید، در حالیکه حقیقت امر بر او معلوم نیست و نمیداند حق با چه کسی است! بارها انسان در زمانی که حق برای او مشتبه است نظری داده که بعدها از ابراز آن پشیمان شده است! و اگر از پشت پردۀ آن مطلع بود، نظر دیگری را مطرح میکرد. حتی گاهی اوقات سالها بعد به اشتباه خود پی میبرد و از اظهارنظر قبلی، پشیمان میشود.
از قول علامه طهرانی داستان مفصلی در معادشناسی به این مضمون ذکر میکنند: اهل معنایی در قبرستان گروهی را دید که جنازهای را دفن کردند و فورأ آنجا را ترک کردند! او سر قبر میرود و راهی برای او باز میشود. وارد آن قبر میشود و مشاهده میکند که شخصی با ظاهری بسیار زیبا در صدر مجلس نشسته است و اطرافیان برای خوشآمدگویی و استقبال نزد او میآیند! اما هر چند دقیقه یکبار ماری او را نیش میزند و میرود!
دلیل را سؤال میکند. فرد صدرنشین میگوید من همان مُردهای هستم که دفن شد. این مستقبلین، بستگان من هستند. در مورد جریان مار میگوید: «زمانی در گرمای تابستان در کوچهای دو نفر با هم جدال میکردند و من حق را به یکی از آن دو نفر دادم و از طرف مقابل خواستم از حق خود صرفنظر کند. او به احترام نظر من از حق خود گذشت. این مار، همان قضاوت نادرستی است که من در حق آن فرد انجام دادم و یک نفر را به جبر از حق خود منع کردم و باعث دلخوری او شدم. اکنون این دلخوری به صورت نیش مار به من صدمه میزند.»
خدماترسانی در فتنه
در فتنه که حق برای انسان واضح نیست، ارائۀ خدمت به هر یک از طرفین ماجرا به گونهای که از طریق خدمت انسان به مقاصد خود برسند، جایز نیست؛ زیرا شاید آن مقصد، باطل است و قرار نیست انسان به اهل باطل خدماتی ارائه دهد.
گاهی اوقات انسان به طور مستقیم خدماترسانی ندارد؛ بلکه از طریق منافعی که در اختیار باطل قرار میدهد، باطل، راه خود را پیدا میکند.
باید خدمات خویش را جایی مصرف کنیم که به حقانیت آن یقین داشته باشیم. جایی که امر مشتبه است باید با احتیاط عمل کنیم. به طور مثال وقتی نمیدانیم مالی که هزینه میکنیم صرف امور حق خواهد شد یا باطل، از هزینه، خودداری کنیم.
موضعگیری در امور مشتبه
وقتی نمیدانیم حق با کدام طرف است، از قضاوت خودداری کنیم. یکی از اشتباهات این است که خیال میکنیم همیشه باید موضعگیری داشته باشیم! در جایی که حق و باطل کاملأ واضح است، شریعت به ما اجازۀ بیتفاوتی نمیدهد و باید علیه باطل موضع بگیریم و از حق حمایت کنیم؛ اما در زمان فتنه که حق و باطل معلوم نیست، نباید به فتنه تسهیلات دهیم. خدمات مستقیم یا غیرمستقیم خود را جایی خرج کنیم که باعث پشیمانی نشود.
در نتیجه یکی از اشتباهات زندگی آن است که در فتنه که امر مشتبه است و چیزی معلوم نیست، خدمات و منافع خود را در اختیار فرد یا گروهی قرار میدهیم که به حقانیت یا باطل بودن آن یقین نداریم. در زمان فتنه باید به گونهای رفتار کنیم که اهل فتنه از ما ناامید باشند، روی ما حساب نکنند و بدانند از سمت ما هیچ خدماتی به آنها داده نخواهد شد. روش و منش انسان در زندگی باید به شیوهای باشد که اهل فتنه بدانند، او خدمات رسانی در زمان فتنه ندارد.
اعلام نیاز به غیرخدا
«أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ»[2]
«کوچک گردانید خود را کسیکه طمع و آز (بهآنچه در دست مردم است) را روش خویش قرار داد.»
یکی از مهمترین و رایجترین اشتباهات زندگی انسان، توقع پنهانی از دیگران است. ممکن است فرد به طور رسمی توقع خود را اظهار نکند؛ اما پنهانی، امید به دیگران دارد، به مال، توان، آبرو، تعریف و تمجید دیگران طمع دارد. تقریباً بسیاری از افراد گرفتار این اشتباه هستند که در پنهان، از همسر، فرزند، دوست، آشنا، معلم، و … توقع دارند.
چرا توقع ازخلق اشتباه است؟
توقع از مردم، موجب تحقیر انسان میشود. با توقع از دیگران خود را خوار میکنیم و به عظمت خود آسیب میزنیم. هیچ انسانی حق تحقیر خود را ندارد. خدای سبحان انسان را تکریم کرده است:
«وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَم»[3]
«ما به آدمیان کرامت بخشیدیم.»
اولأ دیگران نیازهای باطنی انسان را نمیشناسند، ثانیأ بر فرض اینکه نیازهای انسان را بشناسند، قدرت مرتفع کردن نیازها را ندارند. صِرف داشتن پول، توان، عاطفه و … مهم نیست؛ بلکه هزینه کردن آن مهم است. افراد زیادی، پول، عاطفه و توان دارند؛ اما قدرت استفاده از آن را ندارند! حتی بعضی از افراد علم دارند؛ اما قدرت آموختن آن را به دیگران را ندارند!
باور کنیم یکی از بزرگترین اشتباهات ما طمع به خلق است. وقتی به خلق طمع داریم، نیاز خود را با خالق مطرح نمیکنیم. در نتیجه خلائق، نهتنها نیاز ما را پاسخ نمیدهند؛ بلکه ما را تحقیر میکنند.
راهکار در امان بودن از توقع از خلق
بارها و بارها در زندگی آموخته و تجربه کردهایم که هرگاه توجهی به خلق نداریم و مستقیم نیاز خود را در محضر خالق عرضه میکنیم، نیازهای ما به احسن وجه برآورده میشود. حتی اگر نیازهای معرفتی و معنوی خود را به خدا بگوییم و واسطۀ فیض را هم یکی از علمایی که از دنیا رفتهاند، مانند آیت الله بهجت، آیت الله بهاءالدینی، مراجع عظام و… و یا در مراتب بالا امامزادهها و بالاتر، حضرات معصومین قرار بدهیم و از آنها بخواهیم نزد خدا برای ما آبروداری کنند. نیازهای ما مرتفع خواهد شد! هیچگاه به خلق طمع نداشته باشیم؛ زیرا خلق با عذرتراشی دست رد به درخواستهای ما میزنند.
گاهی اوقات کسانی را مشاهده کردهایم که به کسی اعلام نیاز نکردند و تنها از خدا خواستند تا شرایط را برای آنها فراهم کند و بندگان خوب خدا با عزت، تمام حوائج آنها را مرتفع کردهاند! داستانهای متعددی در مورد سرنوشت افرادی که قرض سنگین داشتهاند و با توسل به یکی از معصومین نیاز خود را به خدای سبحان عرضه کردهاند و بدهی آنها توسط اشخاص دیگری پرداخت شده است! شنیدهایم. خدای سبحان حواله را از طریق افراد دیگر میپردازد. مهم این است که با کسی ارتباط برقرار کنیم که «عَلى کلِ شَیءٍ قَدیر»[4] است.
درخواست از غیرخدا مانند عمل کسی است که با وضع مالی نسبتأ خوب در حرم امام رضا دست گدایی خود را بهسوی مردم دراز کرده است و با کمال جسارت از این کار سفیهانه و جاهلانه شرمنده نیست و معتقد است مردم باید به او کمک کنند! وقتی در لایههای پنهانی وجود خود از مردم توقع داریم، خود را تحقیر کردهایم.
خدا «عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»[5] است و از پنهان و آشکار ما مطلع است.
شرک، نتیجۀ توقع از خلق
اشتباه این است که در ابتدا انسان از خلق توقع دارد، سپس با شکست مواجه میشود و ناکامیهای مکرر به شخصیت او آسیب وارد میکند و نمیتواند خوب بندگی کند و در نهایت مشرک میشود. اما اگر از ابتدا، مستقیم بهسوی واجب الوجود و خدای سبحان برود و عرض نیاز کند که: «خدایا! تو بندهات را میشناسی، میدانی منِ بنده این نیاز را دارم، از تو میخواهم به احسن وجه از طریق هر بندهای که خودت صلاح میدانی، نیاز مرا مرتفع کنی!» مشکل رفع خواهد شد.
توقع باطنی و پنهانی از خلق، حتی فرزند، همسر و … اشتباه است. تفاوت توقع از خلائق و توقع از خدا این است که وقتی انسان از خدا طلب کند، خدا دیگران را مأمور پرداخت میکند، مثلأ همسر با عزت آنچه را که باید در اختیار انسان قرار دهد، قرار میدهد؛ اما وقتی مستقیم از همسر طلب کند، اولأ منت میگذارد ثانیأ همۀ آن را پرداخت نمیکند و تنها بخشی از نیاز انسان را پرداخت میکند!
زبان به شکایت گشودن نزد خلق
«وَ رَضِی بِالذُّلِّ مَنْ کشَفَ ضُرَّهِ»[6]
«و به ذلّت و خوارى تن داده است کسیکه گرفتارى و پریشانى خود را (نزد دیگرى) آشکار کند. (زیرا لازمۀ اظهار گرفتارى، پریشانى و حقارت است)»
یکی از اشتباهات رایج در زندگی که امر خیلی عادی به نظر میرسد این است که به اصطلاح عامیانه، سفرۀ دل خود را برای همه باز میکنیم. حتی اگر کسی مشکلات خود را بازگو نکند به او برچسب درونگرایی میزنیم! درحالیکه اظهار مشکلات نزد خلق، محلی از اعراب ندارد و فایدهای بر آن مترتب نیست. اگر از خلق خدمتی بر میآمد، مشکلات خود را حل میکردند.
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستیبخش[7]
بنابراین دلیلی برای بازگویی گرفتاری برای دیگران نیست. علامه مجلسی میگوید: «هنگامی که در کودکی دستم مجروح شده بود، مادرم سفارش کرد، محل زخم را فقط به طبیب نشان بده!» زیرا تنها طبیب قصد معالجه دارد و سایرین فقط از دیدن محل زخم متأثر میشوند. قرار است افراد برای یکدیگر مَظهر اسم «سلام» باشند و ایجاد آرامش کنند، نه موجب تأثر دیگران شوند.
گمان نکنیم با اظهار مشکلات نزد هر فردی، سبک میشویم؛ بلکه بهدلیل بازگویی، یکبار دیگر به گوش خودمان میرسد و درد را برای ما جدیتر و سنگینتر میکند. علاوه بر اینکه با اظهار مشکلات و گرفتاریها نزد دیگران، ذلت را برای خود پسندیدهایم و خود را بیارزش و بیاعتبار میکنیم.
با چه کسی درددل کنیم؟
البته اظهار نکردن مشکلات نزد دیگران استثنائاتی دارد. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«مَنْ شَکا الْحَاجَةَ إِلَى مُؤْمِنٍ، فَکأَنَّهُ شَکاهَا إِلَى اللَّهِ»[8]
«هر که از حاجت و درخواستى پیش مؤمنى گله کند، به آن ماند که شکایت را نزد خدا برده است.»
اظهار نیاز به مؤمن امین در گرفتاری اشکال ندارد؛ مؤمنی که انسان میداند اهل ملامت و تحقیر نیست، و وقتی از نیاز انسان مطلع شد بیتفاوت نمیماند و خود را مسئول پاسخگویی به نیاز او میداند. اصل اولیه این است که انسان مشکلات خود را برای دیگران مطرح نکند؛ اما اصل ثانویه آن است که مشکلات را نزد مؤمن که امین است، بازگو کنیم.
اسلام به ما آموزش میدهد وقتی در بین مردم هستید، آنقدر شاداب باشید که کسی از دردهای پنهانی شما مطلع نشود.
«الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِه»[9]
«شادابی مؤمن در چهرهاش نمایان است.»
در واقع اظهار مشکلات به دیگران مانند گشودن صندوقخانه زندگی شخصی و نمایش آن به دیگران است؛ یعنی کمدها، کشوها و قفسههای خصوصی خود را بیرون میکشند و به نمایش عموم میگذارند! حتی نمایش تجهیزات نوعروس که همۀ وسایل آن مرتب و بینقص است صحیح نیست، چه رسد به نمایش وسایل معیوب و صدمهدیده که باعث شرمندگی و ذلت افراد خواهد شد.
اظهار الطاف الهی
باید لطف خدا را در زندگی خویش به نمایش گذارد؛ نه این که در لطفها ساکت باشیم؛ ولی مشکلات و کمبودها را برای دیگران آشکار سازیم. گاهی با این اظهار درد، چنان ذلیل میشویم که هیچگاه عزت به ما برنخواهد گشت. با مطرح کردن گرفتاریها برای همیشه از چشم دیگران ساقط میشویم و دیگران، همیشه ما را به بیعقلی، سبکرأیی، بیخردی، شتابزدگی و بیتدبیری متهم میکنند و بهنحوی این صفات در ذهن افراد ثبت میشود که قابل اصلاح و تغییر نیست.
راهکار
اگر از نظر روحی آنچنان در تنگنا قرار داریم که چارهای جز اظهار گرفتاری به دیگران نداریم، طبق فرمایش امام صادق علیهالسلام بعد از هر نماز حضرات معصومین را در مقابل خود ببینیم و با آنان سخن بگوییم و نیاز خود را به ایشان عرضه کنیم. این اظهار مشکل از جهت مطلع نمودن معصومین نیست؛ زیرا آنها از اوضاع افراد مطلع هستند و نیاز آنها را میدانند؛ بلکه از این جهت است که از نظر درونی تخلیه شویم.
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج آنجا چه حاجت است[10]
انسان، نیازمند اظهار مشکل است؛ اما باید به یاد داشت که نیاز و مشکل، فقط در محضر انسان کامل باید مطرح شود؛ زیرا آنان به اذن خدای سبحان، قدرت رفع نیاز را دارند. معصومین و اولیای الهی در یک سلسله طولیه به خدا منتهی میشوند.
اعلام نیاز برای یک عاجز «ٌظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض»[11] ظلمتی روی ظلمت دیگر است.
کنترل نکردن زبان
«وَ هَانَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیهَا لِسَانَه»[12]
«و نزد خویش خوار است کسیکه زبانش را حکمران خود گرداند.»
به طور کلی انسان حق ندارد خود را بیارزش کند. کسی حق ندارد سکۀ طلا را در زبالهدانی بیاندازد؛ زیرا ارزشمند است و کسی حق ندارد آن را بیقیمت کند. تنها سفیه و بیعقل سکۀ طلا را در چاه میاندازد، عاقل از انجام چنین عملی خودداری میکند. قطعأ بیارزش و بیقیمت کردن یک موجود قیمتی، اشتباه و نماد بیعقلی است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: اگر زبان، فرمانروای انسان شود، او را خوار میکند. اگر به جای عقل و قلب ما، زبان، نظرات خود را بیان کند و حرف اول و آخر را بزند، خود را تحقیر کردهایم.
از امیرالمؤمنین میآموزیم:
«لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ»[13]
«زبان عاقل در پشت قلب اوست.»
بنابراین، لازم است عقل و قلب بر زبان انسان حاکم شوند. عقل، فرمان گفتن و نگفتن را صادر میکند. قلب، فرمان اظهار و یا کتمان حقیقت را اعلام میکند. به عبارت دیگر عقل و قلب فرماندۀ زبان هستند و زبان فرمانبر است.
اگر در زندگی حرف اول و آخر را زبان اظهار کند، انواع اشتباهات از جمله شکایت، ناشکری، بیادبی لسانی، تحقیر دیگران و… از انسان مشاهده میشود و وقتی به آنها میاندیشد، متوجه خطای گفتاری خود میشود و پشیمان خواهد شد.
خدا را با اسم «عاصم» صدا بزنیم و از خدا بخواهیم با این نام، برای ما عصمت ایجاد کند و زبان را تحت کنترل عقل و قلبمان قرار دهد تا سخنی که باعث پشیمانی خواهد شد، بر زبان جاری نسازیم.
بنابراین یکی از اشتباهات آن است که انسان سخنان نسنجیده بر زبان براند و زبانش امیر او باشد. در صورتی که قرار است زبان زیرمجموعۀ عقل و قلب باشد. قلب و عقل، الهی هستند. زبان اگر رها شود، شیطان بر او حاکم میشود و زیرمجموعۀ نفس اماره قرار میگیرد و مطابق میل و هوای نفس، سخن میراند.
بایستی قبل از هر سخنی که بر زبان میآوریم، قدری تأمل، تعقل و تدبر کنیم تا متوجه شویم که آیا اظهار آن لازم است؟! یا باید سکوت کنیم.
گفتارهای ما در عالم حساب و کتاب دارد. آنقدر گفتار مهم و حسابشده است که نمیتوانیم در مقابل مریض بهراحتی و با صدای بلند، «الحمدلله» بگوییم؛ زیرا ممکن است بیمار، از این سخن ما دلآزرده شود و همین امر موجب بیماری ما را فراهم کند! در مقابل بیمار بایستی در دل «الحمدلله» بگوییم.
وقتی دفتر زندگی خود را ورق میزنیم، متوجه میشویم بسیاری از عقابها و ابتلائات ما بابت سخنان نابجاست. مثلأ نباید شکایت، اعتراض، توجیه، تهمت، نسبتِ دروغ، و … را انجام میدادیم؛ اما زبان خود را رها کردیم و با این نوع سخنان خود را مستحق عقاب خدا قرار دادیم!
نمیتوانیم تأثیر جملات ناپسند را انکار و یا توجیه کنیم. گاهی یک جمله، اثرات مخرب دارد. بسیاری از سلب توفیقات، ناشی از یک سخن نابجاست! گاه عقاب الهی بابت سخنان نسنجیده است؛ زیرا در نظام عالم همه چیز هوشمند و هوشیار است و اثر خود را باقی میگذارد. نتیجۀ رها کردن زبان، تحقیر است. فرمانروایی زبان موجب ضعف انسان و بیشخصیت شدن او میشود.
تاریخ جلسه: 1400/7/19 ـ جلسه 1
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. نهجالبلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت1
[2]. نهجالبلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت2.
[3]. سورۀ إسراء، آیه 70.
[4]. سوره بقره، آیه 20.
[5]. سوره فاطر، آیه 35.
[6]. نهجالبلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 2، فراز 2.
[7]. هفت اورنگ جامی.
[8]. نهجالبلاغه، فیضالاسلام، حکمت 427.
[9]. نهجالبلاغه، حکمت 333.
[10]. محموعه غزلیات حافظ
[11]. سوره نور، آیه40.
[12]. نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 2
[13]. نهجالبلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت40