اصول اخلاق اجتماعی ـ بخش دهم

در محضر امیرالمومنین علیه السلام در سال تحصیلی جاری قرارمان بر بررسی اصول اخلاق اجتماعی در نامه ها بود.

 

ذکر خیر صالحین بر لسان بندگان

 

«وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ»[1]

«و همانا نيكوكاران را به نام نيك آنها می‌توان شناخت همان نامی كه خدای سبحان از آنان بر زبان بندگانش جارى می‌سازد»

          این قسمت از نامه دلیلی است بر خوبی خوبان هنگامی که خدا نام‌شان را بر لسان بندگان جاری می‌کند، اگر این جمله را قدری واکاوی کنیم به چند نکته واقف می گردیم:

  • اولاً هر ذکر خیری که بر زبان بندگان نسبت به بنده‌ای جاری می‌شود، خدا آن تعریف را بر لسان آنان جاری کرده، ذکر خیر دست آورد کار بنده نیست، بلکه لطف خداست. اگر فرد به این نیت تلاش کند تا دیگران از او تعریف کنند تلاش او بی ثمر می‌ماند. تعریفی که از لسان بندگان بر فردی جاری می‌شود فقط و فقط لطف خدا است و بازتاب عمل بنده نیست.
  • این تفکر که «مردم هر آنچه می‌خواهند درباره من بگویند، بگویند» سخن درستی نیست زیرا مطابق این عبارت زبان عباد برای شناخت صالح از غیر صالح میزان است؛ یعنی گمان نکنید مردم بی‌دلیل از کسی تعریف می کنند.

حضرت از کلمه عباد استفاده می‌کنند تا بیان دارند آن‌کس که دیگران را تعریف یا تکذیب می‌کند بنده صالح خداست نه عموم مردم. اگر عبادِ خدای سبحان از بنده‌ای تعریف  کنند، به یقین آن بنده شایستگی تعریف را داشته است. یکی از معیارهای  شناسایی صالحین آن است که ذکر خیرشان بر لسان خوبان جریان داشته باشد.

  • اگر عباد صالح از بنده صالحی تعریف کنند علامت صلاح آن بنده است و اگر عبادِ صالح، ذکر خیری از بنده‌ای نداشته باشد آن فرد نیاز به بازنگری شخصی دارد.
  • آنچه سبب می‌شود ذکر خیر افراد بر لسان عبادِ صالح جاری شود عمل خالصانه‌ی آنهاست که مطابق با شریعت است (عمل خالصانه باید با شریعت مطابق باشد)؛ چون گاهی افراد کار خالصانه انجام می‌دهند اما کارشان به نوعی بدعت است و به گونه‌ای عمل می‌کنند که خود دوست دارند آن عمل انجام شود، می‌خواهند دلشان راضی باشد و هیچ دلیل شرعی ندارند. عملی که برای رضای خدا صورت گیرد بازگردان عادی این عمل در زندگی روزمره ذکر خیری است که خدای سبحان بر لسان خوبان روزگار جاری می‌کند.
  • آن کس که طالب محبوبیت و مقبولیت است، باید حرکت‌های او در زندگی درست و صحیح باشد. اثر عملی که بر مبنای شریعت و خالصانه باشد، ذکر خیری است که خدای سبحان درباره او بر لسان دیگران جاری می کند.

حضرت ابراهیم که در اوج قله توحید است از خدا درخواست کرد «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين»[2] خدایا مرا به گونه‌ای قرار بده که متأخرین از من تعریف کنند. این امری است که ما در زیارت امین الله هم از خدای سبحان طلب می‌کنیم «مَحْبُوبَةً فِي‏ أَرْضِكَ‏ وَ سَمَائِك‏»؛«خدایا! زمینیان و آسمانیان مرا دوست بدارند»، اگر خواستار مقبولیت هستیم باید توحید حاکم باشد و ساخت و ساز ما برای خدا باشد نه خلق.

 

مهربانی و لطف به زیردستان

 

«…وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَاءِ…»[3]

«…مهربانى به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعار دل خود ساز، و چونان حيوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى، زيرا آنان دو گروهند يا هم‌كيشان تو هستند يا همانندان تو در آفرينش. از آنها خطاها سر خواهد زد و علتهايى عارضشان خواهد شد و بعمد يا خطا، لغزشهايى كنند…»

  • «شعار» لباسی است که زیر لباس رسمی پوشیده می‌شود، لباسی که با تن تماس دارد و به فرد نزدیک است، به عبارت دیگر لباس درونی و باطنی است. شارحین می‌گویند این عبارت به زیردستان اشاره دارد یعنی هرکس باید زیر دستان خود را دوست بدارد و خواستار کامل شدن آنان باشد. حضرت می‌فرمایند:«وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ» خواستار کمال برای دیگران باش و از خدا بخواه هر قدمی که از تو ساخته است برای آنان بردار.
  • «وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ» نکته قابل توجه اینجاست که حضرت نفرمودند زیر دستان تو باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند (هر کس با هر مشخصه‌ای که دارد) مهم آنست که نگاه تو به همه باید محبت آمیز باشد، چنانکه دوستشان داری محبتت را به نمایش بگذار توجه خاصی به آنها داشته باش، لطف یعنی دقت نظر و لطیف به معنای دقیق است. این عبارت بیان می‌دارد که نگاهت به زیر دستانت از بالا به پایین نباشد که آنان شرمنده الطاف تو شوند، هم خواستار کمالشان باش و هم دوستشان بدار.

 

منفعت‌طلبی ممنوع!

 

«وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ» اگر خدمتی به آنان ارائه می‌دهی در فکر منفعت طلبی مباش!

« فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» زیردستان تو دو گروه‌اند یا از نظر عقیده به تو نزدیک‌اند که برادران دینی تو محسوب می شوند یا متدین نیستند اما هم نوع تو هستند.

 

لغزش‌های اطرافیان مانع ابراز محبت به آنها نشود

 

«يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَاءِ» شاید لغزش‌های زیادی از آنان به چشم بخورد و امور نامناسبی از آنها دیده شود اما تو نباید لغزشهای‌شان را جدی بگیری، ممکن است گاهی عمداً به تو آسیب برسانند، اما هیچ یک نباید مانع محبت کردن تو نسبت به آنان شود.

  • «تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ» ناکامی‌های خانوادگی و اقتصادی و یا عاطفی سببی برای نامناسب شدن ساختار شخصیتی فرد می‌شود. حضرت یادآور می‌شوند برای بدی‌های اطرافیانت علتی تدارک ببین و بدی آنها را توجیه کن، همه این بدی‌ها عرضی و ظاهری است جوهر وجودی آنان چنین نیست.

 

عفو و صفح زیردستان

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در ادامه نامه می‌فرمایند:

«فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ»[4]

«آنان (رعیت) را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است.»

 

  • «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ» همان‌گونه که دوست داری خدای سبحان با تو معامله کند با زیردستانت معامله کن و همان‌گونه که دوست داری خدای سبحان خطای تو را نادیده بگیرد تو هم خطای آنها را نادیده بگیر، تو برتر از آنها هستی و شکر برتر بودن کمال طلبی و لطف داشتن و محبت ورزیدن به زیردستان است.
  • علت آنکه گفته می‌شود با زیر دستانت چنین معامله کن از آن روست که تو بالاتری و این بالاتری سبب می‌شود به یک سری امور نسبت به آنان ملزم شوی.
  • «وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ» نگران آسیب رساندن دیگران نباش خدا کفایت امور تو را به عهده گرفته است، اگر تو به خاطر خدا به زیر دستانت لطف و رحمت و محبت داشته باشی خدا اجازه نمی‌دهد از آنان آسیبی به تو وارد شود. خدا آزمون و امتحان تو را با زیردستانت قرار داده است و تو را به آنان مبتلا کرده است. راه موفق بیرون آمدن از آزمون خدای سبحان خشونت و تندی نیست بلکه راه موفقیت در آزمون اعلام محبت است، رحمت است و دعا برای آنان است.
  • اولین امری که حضرت در این چند سطر به ما آموزش داده می‌دهند این است که ارتباطات قبل از این که صوری و فیزیکی و ظاهری باشد باید باطنی و قلبی باشد یعنی دوست داشتن زیر دستان نباید از سوی ما ظاهری و روبنایی باشد بلکه باید لباس عشقی که به زیردستانم می‌پوشانیم قلبی باشد.

همان شریعت و دینی که حکم به محبت نسبت به خدای سبحان می‌کند همان دین اعلام می‌دارد با زیر دستانت مهربان باش و به آنها محبت بورز نگاه تو به کثرت نباشد و به تعداد منگر بلکه توجه خویش را به امر مولا معطوف کن که تو را به محبت ورزیدن دعوت می‌کند .

  • علامت دوست داشتن صحیح این است که اساس بر خیررسانی به دیگران باشد نه دریافت خیر، باید قرار بر این باشد که من یدالعلیا باشم. کسی که از جهت رتبه بالاتر است کارش باید خیر رسانی به زیردستان باشد، کار او دریافت خیر از زیر دستان نیست.

گاهی زیر دستان شما دوستان یا فرزندان شما هستند، هیچ فرقی نمی‌کند چه کسی در چه جایگاه از شما پایین‌تر باشد آنچه باید به خود یادآور شویم آنست که ابتدا باید رابطه قلبی و عاطفی برقرار کرد، همه توقعات نسبت به آنان باید تعطیل شود.

اگر به این فراز دقت بیشتری داشته باشیم موضوع توقع از میان می‌رود. کسی منتظر نیست دیگری برای او کاری انجام دهد بلکه خود برای دیگران خدمات‌رسانی دارد. حتی اگر آن دیگران زیردستانی باشند که از جهت اعتقادی در رتبه پایین‌تری قرار دارند مثلاً اگر من اقوام بی‌دینی دارم که از جهت رتبه پذیرش شریعت از من پایین‌تر هستند نباید با آنها قطع رابطه کنم بلکه باید هم برای آنان دلسوزی داشته باشم و هم دوست‌شان بدارم و هم دعایشان کنم اگر قرار باشد اصلاحی در آنان صورت گیرد به یقین از طریق محبت است؛ آن هم محبت واقعی و غیر ریایی.

  • حضرت می‌فرمایند: به اندازه‌ای که می‌خواهی از خدا دریافت لطف داشته باشی باید پرداخت لطف به خلق داشته باشی، خدای سبحان می‌فرماید همانطور که با خلق من معامله کنی من با تو معامله می‌کنم، تو به خلق من لطف فراوان داشته باش من به تو لطف فراوان دارم.
  • در شرح حال حضرت آیت‌الله بروجردی آمده است زمانی ایشان حال‌شان مساعد نبود پزشک مسیحی برای معالجه ایشان آوردند، از وی پرسیدند چه هزینه‌ای به دکتر پرداخت کنیم فرمودند به مقداری که عزت اسلام را به وی نشان بدهید، به دکتر فرش قیمتی و مقداری پول دادند چنین برخوردی در پزشک غیر مسلمان اثرش بیش از هزاران روش دیگر است.
  • اگر من از سوی خدای سبحان دریافت لطف کمی دارم از آن روست که خود، پرداخت لطف نسبت به خلق ندارم.

از این راهکار حضرت می‌توان بهره فراوانی برد چون گناهان هر یک از ما بی‌نهایت است، اگر به خلق لطف بیش از اندازه داشته باشم از عفو و رحمت بی‌شمار حضرت حق بهره‌مند خواهم شد.

انسان هر چه در رتبه بالاتری قرار گیرد باید عفو و گذشت بیشتری داشته باشد باید سعه وجودی فراوان‌تری داشته باشد تا بتواند کریمانه زیردستان خود را ببخشد. هرکس باید به خود یادآور شود که ما زیردست چه کسی قرار داریم.

  • اگر حرکت ما نسبت به زیردستان درست باشد آنان نه پا را از گلیم خود فراتر می‌برند که نسبت به ما بی‌پروا شوند نه چنان خواهند شد که از سوی آنان آسیب متحمل شویم چون خدا تأمین امور ما را خواهد کرد و هیچ آسیبی نمی‌توانند به ما برساند خدا است. دفع ضرر و جلب منفعت را خدا انجام می‌دهد اما منوط به آن است که ما در مسیر درست حرکت کنیم «بحول الله و قوته اقوم و اقعد».

«فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْری‏»[5] خدا آسان می کند، محبت ورزیدن کار بنده نیست کار خداست. محبت مائده‌ی آسمانی است. اگر قرار باشد من به زیر دستانم محبت کنم به یقین توان این کار را ندارم، من توان بخشیدن دیگران، چشم پوشی کردن از خطای آنان، عشق ورزیدن به آنها را ندارم اما اگر خود را عبد بدانم و به خود متذکر شوم خدای سبحان بخشنامه‌ای برای من صادر خواهد کرد که باید به آن گوش جان سپرد. بند اصلی بخشنامه این است که زیر دستان خویش را بدون توجه به این نکته که در چه جایگاهی قرار دارند دوست بدار! اگر معصیت کار و گنه کارند به صفات و افعال‌شان توجه مکن بلکه به کنه وجودشان توجه کن و دوست‌شان بدار.

 

عدم پشیمانی بابت بخشش و عدم خوشحالی بابت عقوبت

 

حضرت در ادامه نامه می‌فرمایند:

«وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ وَ لَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ »[6]

«حتماً حتماً به جهت بخششی که داشتی پشیمان نباش و به جهت عقوبتی که با کسی کردی خوشحال نباش.»

  • اگر کسی را ببخشم به خود کمک کرده‌ام نه به او. «عفو» از اسامی خدای سبحان است. هرگاه دیگری را ببخشم جلوه نام «عفو» خدای سبحانم و با جلوه این نام شدن خود را مدیون دیگران می‌دانم زیرا آنان سبب شدند من جلوه نام «عفو» حضرت حق گردم.
  • وقتی من خلق خدا را ببخشم خدا نام خود را به من می‌بخشد. جمله‌ای که گفته می‌شود من به گردن دیگران حق دارم که از خطای آنان گذشته‌ام و آنها را بخشیده‌ام، درست نیست، بلکه باید گفت آنها به گردن من حق دارد که مرا شایسته نام «عفو» خداوند کرده‌اند. با گذشتن از خطای دیگران و بخشش آنها عنوان زیبایی بر ما بار می‌شود و چنین نیست که خسارتی بببینم.

 

تاریخ جلسه : 97/10/24 ـ جلسه 10

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1]نهج البلاغه، نامه 53

[2]سوره مبارکه شعراء، آیه 84

[3]نهج البلاغه، نامه 53

[4]نهج البلاغه، نامه 53

[5]سوره مبارکه  لیل، آیه 7

[6]نهج البلاغه، نامه 53

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *