اصول اخلاق اجتماعی ـ بخش هشتم

همه امور الهی قانونمند است

 

«مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ»[1]

«كسى كه از حق تجاوز كند، زندگى بر او تنگ مى‏‌گردد»

هرکس از حق فراتر رود محل حرکت او تنگ می‌شود، این عبارت کنایه از تنگنایی است که در زندگی بر فرد وارد می‌شود، حق همان حقیقتی است که انسان به آن یا اهتمام تام دارد یا از آن تجاوز کرده و جلوتر از آن قرارگرفته. حضرت می‌فرمایند: اگر کسی حقیقت را نادیده بگیرد و به حقیقت بی‌تفاوت باشد در گردنه‌های تنگ زندگی قرار گرفته و حرکتش در این گردنه‌ها سخت می‌شود.

تمامی امور قوانین خاص به خود را دارد، ما یا به قوانین شارع پایبندیم یا از قوانین عبور می‌کنیم و آن را نادیده می‌انگاریم و چون نادیده بگیریم باید آسیب آن را متحمل شویم. اگر مایلیم انبساط داشته باشیم و در زندگی مشکلی بر ما وارد نشود و آسیبی نبینیم و آسیبی نرسانیم باید به قوانینی که خدای سبحان نازل کرده احترام لازم را بگذاریم، احترام به قوانین الهی نه تنها انبساط وجودی می‌آورد بلکه مشکلات را مرتفع می‌کند اما نادیده گرفتن قوانین سبب می‌گردد تا انسان در مضیقه قرار گیرد در حالی‌که خود علت این تنگنای باطنی را نمی‌داند.

البته باید یادآور شد قوانین در این فراز مربوط به قوانین ارتباطات مردمی و اجتماعی است؛ قانون ارتباط بزرگتر با کوچکتر، متمول با فقیر ، شاگرد با استاد و استاد با شاگرد، مادر با فرزند و …

تمامی قوانین در شریعت تبیین شده است اما گاهی افراد از خط قرمزهای قوانین شرع عبور می‌کنند، اولین بازگردان و اثر منفی عبور از خط قرمزها قبض درونی خود فرد است، او باطناً در تنگنایی قرار می‌گیرد که این تنگنا حرکت‌های  ظاهری‌اش را سخت و دشوار می‌کند و سلوکش سلوک راحتی نخواهد بود و بندگی‌اش بندگی سهلی نمی‌باشد.

اگر مایل هستیم در ارتباطات انبساط داشته باشیم و مایلیم ارتباطات ما را گرفتار مضیقه و فشار و تنگنا نکند باید خود به قوانین احترام بگذاریم و پایبند به وظایف خویش در مقابل دیگران باشیم در حالی که ما معمولاً از دیگران توقع داریم که آنان پای‌بند به وظایف و قوانین باشند و اگر آنان قانون را نادیده ‌بگیرند ما خود را بدلیل عدم پای‌بندی آنان در فشار و تنگنا می‌بینیم اما اگر از خود شروع کنیم و خود وظایف خویش را نسبت به دیگران طبق قانون شریعت اجرا کنیم بدخلقی بر ما مسلط نمی‌شود و گرفتار ضیق و تنگنای باطنی نمی‌شویم بلکه از مشکلات  به سهولت عبور می کنیم.

باید دانست اگر در ارتباطات روزمره در مضیقه و فشار قرار داریم به دلیل تعدی ما از حق است، قانون را درست اجرا ننموده‌ایم، البته گاهی ما گرفتار تفریط نیستیم بلکه در محبتها و ارتباطات افراطی عمل می‌کنیم و این خود تعدی و تجاوز از حق است. تعدی فنون و انواع مختلف دارد در این صورت بازگردان همان افراط یا تفریط به ما باز می‌گردد.

 

حفظ حرمت

 

«وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ كَانَ أَبْقَى لَهُ»[2]

‏« هر كس قدر و منزلت خويش بداند، حرمتش باقى است»

 

این جمله حضرت باید در تمام روابط اجتماعی حاکم باشد، هر کس بر جایگاه و ارزش و اندازه خود اکتفا کند آن ارزش و اندازه برای وی پایدارتر می‌ماند، شاید این عبارت را با مثال بهتر بتوان تبیین کرد، خانم‌ها بیشتر گرفتار این جابجایی می‌شوند. مثلاً بسیار دیده می‌شود که همسر مردی پیش از آنکه به وظایف همسری خویش پای‌بند باشد برای همسرش مادری می‌کند و همین امر در دراز مدت سبب می‌شود تا ارتباط این زن و مرد به سردی گرایش یابد و گاه تا مرز طلاق پیش می‌روند و یا مادری در بیرون از فضای منزل معلم است، باید بداند  که فضای منزل او فضای معلم بودن نیست او در منزل مادر است و باید برای فرزندانش مادری کند نه معلمی، معلم باید در کلاس جایگاه معلمی خویش را حفظ کند، اگر جایگاه‌ها محفوظ بماند و چهار چوب‌ها حفظ شود هرکس در جایگاه خویش بر عزت و محبوبیتش باقی خواهد ماند. اگر روزبه روز جایگاه ما کم‌رنگ می‌شود گرفتار یک اشکال و ایراد اساسی هستیم (اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ) قدر و منزلت خویش را نادیده گرفته‌ایم. هر کس در هر عرصه‌ای که  مسئول است و به او سپرده شده باید همان عرصه را حفظ کند و در همان جایگاه به وظایفش عمل کند در این حال به یقین موفق خواهد شد. چنانچه همسر همسری کند،  مادر مادری کند و اگر معلم معلمی کند همه موفق خواهند بود. اما اگر هم‌زمان در نقش‌های مختلف قرار گیرد هیچ یک را درست انجام نمی‌دهد و در هیچ یک موفق نیست.

 

دشمن تو

 

«وَ مَنْ لَمْ يُبَالِكَ فَهُوَ عَدُوُّك»[3]

«كسى كه به كار تو اهتمام نمى‏‌ورزد دشمن توست.»

 

کسی که برای تو هیچ ارزشی قائل نیست و سود و زیان تو برای او فرقی نمی‌کند دشمن توست. کسی که برای او تفاوتی ندارد که تو اهل طاعتی یا اهل معصیت دشمن توست. در حقیقت بی تفاوت به تو دشمن توست. اگر کسی دوست من باشد اجازه نخواهد داد من در خطای خود باقی بمانم بلکه اشتباه مرا به شیوه ای پسندیده یادآوری می‌کند.

مثلاً عالمی وضو می‌گرفت آب دهن خود را هنگام وضو در حوض ریخت عالم دیگری که از دوستان وی بود به ایشان گفت شما به وضوی من توجه کنید که اشکالی نداشته باشد وضو گرفت و آب دهان خود را در پاشویه حوض ریخت و با این روش دوست خویش را متوجه اشتباهش کرد.

توجه و دقت دوستانه نه تنها مربوط به امور ظاهری و مادی است بلکه در معنویات نیز باید لحاظ گردد. اگر دوستی داریم که از جهت جسمی ناتوان شده و حس و حال  کافی ندارد جویای احوال ایشان می‌شویم و راهنما‌یی‌هایی که نسبت به آن علم داریم به ایشان می‌گوییم تا از بیماری جسمی عافیت یابد، در امور معنوی نیز باید چنین باشیم اگر دوستی از دوستان‌ما حال دعا ندارد و در امور عبادی سهل انگار شده یا در مسائل روحی آسیب‌پذیر گشته نمی‌توان نسبت به وی بی‌تفاوت بود بلکه برای کمک به او می‌توان با استاد ایشان حال وی را مطرح کرد و راهنمایی‌های لازم را کسب کرد و یا دوستانه و با وی هم کلام شد و درباره مسائل روحی و یا بی توجهی او به مسائل عبادی به سخنانش گوش داد و در نهایت راهکارهای لازم را بیان داشت و گاه اتفاق می‌افتد که مشکل روحی برگرفته از بیماری جسمی باشد می‌توان دکتری را برای مشاوره به او معرفی کرد. مهم در این فراز بی‌توجه نبودن نسبت به دوستان و اطرافیان است. چنانچه کسی از آنان گرفتار مخمصه‌ای شده نمی‌توان بی‌توجه بود و اگرچنانچه من گرفتار مشکلی شوم دوستانم  نباید نسبت به من بی تفاوت باشند زیرا بی‌تفاوتی و بی‌توجهی جایگاه ما را نسبت به یکدیگر تغییر می‌دهد و از عنوان دوست تا عنوان دشمن عناوین تغییر می‌کند .

این جمله کافی نیست که بگوییم من گلیم خود را از آب می‌کشم بلکه باید در بیرون کشیدن گلیم دوستان از آب کمک کرد باید برای آنان سودمند باشم نه آنکه بی‌تفاوت و بی‌توجه البته گاه توجه ما به اطرافیان در حد دعا باقی می‌ماند و امکان راه کار عملی ممکن نیست اما حداقل آن است که با دعا به وی کمک می‌کنم تا خداوند سبحان راه صحیح را در مقابلش قرار دهد.

 

خطای بینا و به هدف رسیدن نابینا

 

« رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِيرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ الْأَعْمَى رُشْدَهُ »[4]

« چنان نيست كه هر عيبى آشكار، و هر فرصتى دست يافتنى باشد، چه بسا كه بينا به خطا مى‏رود و كور به مقصد رسد»

 

چه بسا انسان بینا در مقصد خود خطا می‌کند و نابینا به هدف می‌رسد، برای خطا نکردن و  به خطا نرفتن نباید بر آموخته‌های خویش تکیه کنیم، تکیه بر منیت امکان اشتباه و خطا را بالا می‌برد زیرا اتفاق می‌افتد که در روابط اجتماعی فرد عامی اشتباه نکند اما عملکرد یک روانشناس اشتباه باشد.

در موارد زیادی به دلیل اعتماد بر خویش گرفتار اشتباه می‌شویم. اگرما بر دانسته‌ها و دقت نظرهای خود در اصول اجتماعی اعتماد کنیم گرفتار خطا و انحراف می‌شویم، حضرت می‌فرمایند چه بسا فردی که بینش دارد و عمق امور را می‌بیند اما مسیر را اشتباه  طی می‌کند، و از سوی دیگر کسی ‌که اهل علم کلاسیک نیست چون بر حول و قوه الهی تکیه می‌کند نه بر دانسته‌ها و تجربیات خویش  به مقصود می‌رسد و گرفتار انحراف نمی‎شود.

البته باید گفت ارتباطات گاهی به تغافل و چشم پوشی نیاز دارد نه به دقت نظر و توجه خاص باید چشم را می‌بستی و از آن امر عبور می‌کردی.

 

گسست از جاهل، پیوست به عاقل

 

«وَ قَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ»[5]

«بريدن با جاهل، پيوستن به عاقل است‏»

گسست از بی عقل معادل پیوست به عاقل است، ارتباط با عاقل نوع تفکر و عملکرد فرد را تغییر می‌دهد. برکات ارتباط با عاقل بی‌شمار است به همان اندازه گسست از جاهل نیز مبارک است، کسی نباید بگوید این روزها کجا می‌توان عاقل را پیدا کرد که من با او ارتباط برقرار کنم هرکس باید بکوشد خود عاقل باشد یا عاقل شود اگر من عاقل باشم دیگران با من ارتباط برقرار می‌کنند و این ارتباط برای من برکت می‌آورد.

قرآن در سوره مؤمنون آیه 29 می‌فرماید:

«وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْني‏ مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلين‏»

«خدایا ما را در منزلگاهی پر برکت فرود آر و تو بهترین فرود آوردندگانی»

در توضیح فرود مبارک گفته شده چون من به مکانی وارد شوم ورودم برای دیگران نافع باشد. در رابطه با فرود مبارک چند توضیح دیگر بیان شده است اول آنکه اگر در فضای جمعی قرار گرفتم حرف بی ربط و بی فایده نزنم و از خدا بخواهم عاقل باشم و پیوستم برای دیگران برکت داشته باشد.

دوم از گوش دادن به نفس اماره پرهیز کنم زیرا نفس اماره اولین دشمن من است باید اهل دل شد که از گوش سپردن به نفس اماره دوری کرد.

سوم : با اطرافیانم اگر جاهل هستند پیوند فکری برقرار نکنم این حرف بدین معنا نیست که با آنان قطع رحم کنم بلکه فقط ارتباط فکری نداشته باشم  آنها را در جایگاه راهنمایی و مشورت قرار ندهم. تحت تأثیر سخن آنان واقع نشوم. گاهی می‌شود سخن اطرافیان را شنید اما با شوخی و خنده از آنها رها شد و تحت تأثیر قرار نگرفت.

از امیرالمؤمنین علیه‌السلام سؤال کردند «صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ» عاقل کیست؟

حضرت فرمودند: «هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّيْ‏ءَ مَوَاضِعَهُ»[6] عاقل کسی است که هرچیز را به جای خود گذارد. یعنی از نگاه حضرت عاقل و عادل یکی است.

از حضرت پرسیدند جاهل کیست؟ حضرت  فرمودند« قَدْ [قُلْتُ‏] فَعَلْت» پاسخ دادم.

حضرت می‌فرمایند: عاقل کسی است که هر چیز را سر جای خود می‌گذارد این تعریف در ارتباط با عادل نیز آمده است. از نگاه مبارک امیرالمؤمنین عادل وعاقل یکی می‌شوند. عاقل جابجا کاری ندارد و هر چیز را بر جایگاه خود قرار می‌دهد. در یک مثال ساده می‌گوییم اگر زنی در مقابل همسرش از برادر خود زیاد تعریف کند کار درستی نکرده. چون ممکن است تعریف او بر مبنای حقیقت باشد اما در جایگاه خود نبوده. یا کسی در فضای منزل دلشوره و نگرانی کار بیرون از منزل را داشته باشد. فاعل این مثالها در گروه عقلا جای نمی‌گیرد.

 

تاریخ جلسه: 97/9/26 ـ جلسه 8

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] نهج البلاغه، نامه31

[2] نهج البلاغه، نامه 31

[3] نهج البلاغه، نامه 31

[4] نهج البلاغه، نامه 31

[5] نهج البلاغه، نامه 31

[6] نهج البلاغه، حکمت

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *