مقدمه
از بزرگترین الطاف الهی توفیق حضور در محضر کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام است. کلام حضرت مولا با سهولت در اختیار ما قرار گرفته و الحمدلله مانعی برای دریافت آن نیست اما آمار شکرگزاری ما نسبت به این نعمت عظیم بسیار اندک است. درحالیکه اگر کتاب نابی به سختی در دسترس ما قرار گیرد و آن را مطالعه کنیم و نیاز خویش را به واسطه مطالعه آن مرتفع مینماییم تا مدتها خوشحالیم و خدا را شکر میکنیم که الحمدلله این کتاب به دستمان رسیده و بهره لازم را بردهایم. در این کلاس عاجزانه از خدای سبحان و وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام سپاسگزاری میکنیم که اجازه بهرهمندی از کلام حضرت به ما عطا شده و از خود حضرت درخواست میکنیم این آموختهها را در زندگی ما با سهولت جاری و ساری کنند.
ظالم به خود ظلم میکند
«وَ لَا يَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ فَإِنَّهُ يَسْعَى فِي مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِكَ وَ لَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّكَ أَنْ تَسُوءَهُ»[1]
«ستمكارى كسى كه بر تو ستم مىكند در ديدهات بزرگ جلوه نكند، چه او به زيان خود، و سود تو كوشش دارد، و سزاى آن كس كه تو را شاد مىكند بدى كردن نيست.»
ظلم و ستم و یا به عبارتی کوتاهی کردن دیگران نسبت به تو نباید در چشم تو بزرگ جلوه کند. زیرا حقیقتاً او تلاش کرده تا به خود آسیب وارد کند و به تو نفع برساند. همچنین پاداش کسی که تو را خوشحال میکند اندوهگین کردن او نیست. حضرت در این عبارت زاویه دید ما را نسبت به ظالم تغییر میدهد و بیان میدارند که نباید گمان شود ظالم با ظلم نسبت به شما حقیقتاً به شما آسیب وارد کرده است، بلکه به خود صدمه زده. ظالم اصل صدمه را به خود وارد میکند و کپی آن به شما میرسد، در واقع او برای خوشحال کردن شما تلاش میکند.
زیرا زمانی که حق تو پایمال شد و صبوری کردی و شکایت در پیش نگرفته دست به عمل نابجایی نزدی به مقام صابرین دست یافتهای. در حقیقت ظلم ظالم سبب ارتقا مقام تو میشود، هرچند او ظاهراً به شما خسارت وارد کرده اما باطناً درجه و اعتبارتان را افزایش داده و مایه خوشحالی شما شده است.
قرآن کریم در آیه 7 سوره اسراء میفرماید:
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها…»
اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید به خود بدی کرده اید.
آن کس که به دیگری ظلم میکند گویا شمشیر را از خود عبور داده است، زیرا اساس ظلم صدمه وارد کردن به انسانیت خویش است و همچنین آن کس که در مقابل ظلم دیگری صبر میکند نباید مغرور شود و به اصطلاح عامیانه گمان کند هنر کرده است. او با صبر به خود کمک کرده و عنوان صابر را دریافت نموده و ظالم به خود ظلم کرده و بر پیکر انسانیت خویش خدشه وارد کرده است.
آیا نباید با ظلم مبارزه کرد؟
بر مبنای توضیح بیان شده آیا نباید با ظلم مبارزهای داشته باشیم و به ظالم اجازه ظلم کردن ندهیم؟ در پاسخ گفته میشود هیچ کس حق ظلم به دیگری را ندارد. ما نباید ظالم پرور باشیم اما گاهی میتوان از امور ناپسند ثمره مثبت دریافت کرد. اینکه ظالم با این امر حقی بر گردن من دارد و مرا در جایگاه صابر نشانده است. نیروی مخالف و آزاردهنده ای که به فرد میرسد او را صبور و بردبار میکند.
ساخته شدنها و رشد کمالی ما زمانهای بسیاری در لابهلای زرورقها نیست. بلکه باید در مشکلات ساخته شویم، آنگاه که چرخ زندگی درست نچرخد اصلاح صورت میگیرد. آن کس که در کودکی محبت را خوب دریافت نکرده در بزرگسالی میکوشد نسبت به دیگران پرداخت محبت داشته باشد.
نگاه دیگر: آن کس که برای تو کم گذاشته و یا به تو ظلم کرده اولاً خود دریافت محبت کافی نداشته و تحت ظلم قرار گرفته و از سوی دیگر به خودش آسیب وارد کرده اما آنچه مهم است از کم گذاشتنهای او دیگران ساخته میشوند. با این دیدگاه تمام کسانی که گمان میکردیم طلبکار از او هستیم، بدهکارشان میشویم.
قرآن کریم در آیه 38 سوره مبارکه حج میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُور»
«خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند؛ خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد!»
با این نگاه ظالم از ظالم بودن خویش دست برمیدارد و از کمکاری و جابهجا کاری رها میشود.
هنگامی که در محضر قرآن و روایات قرار میگیریم اولین عنایتی که این دو برای ما دارند این است که نگاه و نگرش ما را به دنیای اطرافمان تغییر میدهند. با توجه به قسمتی از نامه 31 درمییابیم میتوان به آنان که نسبت به ما کم لطفی داشتهاند به گونهای دیگر نگاه کرد و به جای اینکه آنها را از سفره دعای خویش محروم نمانیم، باور کنیم که هر یک از آنها در ارتقا و رشد کمالی ما جایگاه خاص داشتهاند ما را به مقام صابر بالا بردهاند، از سوی دیگر سبب شدهاند تا ما نسبت به امور بیارزش ظاهری واکنشی نداشته باشیم و ناراحت نشویم و امور ظاهری ما را گرفتار خود نسازد.
معاشرین ما
«وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ»[2]
«دوست به منزله خويش است»
امام صادق علیهالسلام میفرماید دو گروه معمولاً معاشرین شما هستند. افراد بسیار مورد اعتماد که به حریم خصوصی شما راه پیدا میکنند و گروهی که با آنها خوش و بش و سلام علیک دارید اما در حریم خصوصیتان جایی ندارند.
امام سجاد علیه السلام تقسیمبندی دیگری دارند و میفرمایند افرادی که با آنها ارتباط داریم گاهی عنوان جلیس (همنشین) و گاه عنوان مصاحب دارند، یعنی با آنان هستند. با هم همزبان و همراه و گاهی رفیق میباشید. در این مرحله گاهی شما مرا تحمل میکنید و گاه من شما را تحمل میکنم، شما از من برخوردهایی میبینید که برای شما قابل تحمل نیست اما شما تحمل میکنید یا من برخوردی از شما میبینم که برای من قابل تحمل نیست اما من تحمل میکنم.
حضرت میفرمایند: مصاحب کسی است که با او ارتباط کلامی زیاد دارید و با او همراه هستید او باید نسبت و قرابت فکری و اخلاقی و دینی با شما داشته باشد. باید بین شما و او پیوستی برقرار باشد که مصاحب یکدیگر شوید. اهل ایمان نباید بیدین را برای مصاحبت زیاد انتخاب کنم یا اگر نظام جمهوری اسلامی را پذیرا هستیم نباید با آن کس که ضد نظام است طولانی هم صحبت شوم و او را به عنوان مصاحب انتخاب کنم. هرکسی که مصاحب ماست باید نسبتی با ما داشته باشد. اگر نسبت برقرار نباشد مثلاً قصد ارشاد و توضیح نداشته باشم دیگران حق دارند درباره من بگویند فلانی بیدین شده، چون با بیدینها نشست و برخاست دارد. گاهی ما برای محاجه مقابل بیدین مینشینیم و گاه برای مصاحبت زیاد که میان این دو تفاوت فراوانی است.
باید دقت داشت کسی که با او هم صحبت و هم کلام میشویم و با او ارتباط داریم دوست صمیمی ما نیست و بلکه از دوست صمیمی یک درجه پایین تر است اما نسبت به انتخاب او نیز نمیتوان بیقید و بند بود.
من چه کسی هستم؟
در اصول اخلاق اجتماعی ابتدا باید بدانم من چه کسی هستم و میخواهم چه کسی باشم؟ و در پی آن باید دید با چه کسانی باید ارتباط داشه باشم. قبل از ادامه بحث به مثالی توجه کنیم و جایگاه مصاحب را معلوم نماییم. سالها پیش بنده برای سخنرانی به منزلی رفته بودم زمان برگشتن از آن منزل رانندهی خانمی آمده بود که حجابش چادر نبود. من بدون اینکه به ایشان بیحرمتی کنم با بهانهای از رفتن با ایشان ابا کردم و منصرف شدم. چون اگر من با آن خانم همراه میشدم تأیید حجاب آن راننده بودم. حتی این حد مصاحبت نسبت ایجاد میکند. یعنی من او را قبول داشتم که با ایشان همراه شدم. با کسانی که مصاحب هستم خواسته یا ناخواسته ارتباطی بین ما و آنان برقرار میشود. ابتدا باید دقت داشت که من میخواهم چه کسی باشم، بعد ببینم با چه کسی میخواهم ارتباط برقرار کنم.
مثال برای مصاحب
گاهی دختر خانوادهای هرچند با پدر و مادر خویش زندگی میکند اما مصاحب و همراهی برای آنان نیست. او حتی به قوانین حریم خانواده پایبند نیست و حرمتی برای والدین حفظ نمیکند. برای چنین فرزندی بیش از حقوق فرزندی نباید زمان دیگری گذاشته شود. مثلاً لازم نیست مادری برای خرید و تهیه احتیاجات دخترش با وی به خیابان برود بلکه در خانه بهترین خدمات را در جایگاه مادر بودن برای فرزند داشته باشد درحالیکه معمولاً افراد گاه برای هدایت افراد دین را ذبح میکنند. نباید چنین باشد که دین ذبح شود بلکه میتوان از جه اخلاقی با این چنین فرزندانی در خانه رفتار مناسب داشت که ایشان در نهایت به مواضع اعلام شده از سوی شما پایبند شوند.
دوست کیست؟
«وَ الصَّدِيقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُه»[3]
«دوست آن است كه در نهان آيين دوستى را رعايت كند»
صدیق دوست صمیمی خالص است. کسی که پشت پرده رفاقتش نیز صادق بوده و پشت و رویی نسبت به دیگران ندارد، لطف وی در حضور و غیبت یکسان است. عنوان صدیق عنوان خاصی است که نباید برای هر دوستی به کار رود. به عبارتی دیگر عناوین زیبا نباید ارزان خرج شود. اگر با تفسیر عرفانی ملاصدرا به این قسمت از نامه نگاه کنیم و بگوییم ملاصدرا «غیب» را دل معنا کرده است؛ یعنی اگر کسی دلش با من یکی باشد صدیق من است. و هیچ کینه، خیانت و کدورتی نسبت به من نداشته باشد. صدیق به راحتی به دست نمیآید و شما به هرکسی نمیتوانید عنوان صدیق را بدهید.
دی شیخ با چراغ همی گشت دور شهر کز دیو و دد ملولم و صدیقم (انسانم) آرزوست
در ارتباطات اجتماعی به هرکسی اعتماد نکنید. اگر قرار است صدیق خوبی برای دیگری باشم باید از آزمایشات صدیق بودن سربلند بیرون آیم. ممکن است من در مقابل و روبروی دوستم صادق باشم اما در غیاب او صادق نباشم مثلاً اگر دوست من از نعمتی بهرهمند شود و من از شنیدن آن قلباً خوشحال نشوم اگر دو بار مرا آزمایش کنند و من سربلند از آزمایش بیرون نیایم صدیق نیستم.
آدم شناس باشید
با افراد فوراً و زود چندان احساس آشنایی کنید که عنوان رفاقت بر آن بار شود. با اصطلاح عامیانه زود دخترخاله نشوید. شناخت دوست صمیمی و رفیق به زمان نیاز دارد. ابتدا باید باور کرد طرف مقابل فرد قابل اعتمادی است بعد با او مصاحب شویم. خانمی تعریف میکردند دوست صمیمی من که از همه اسرار زندگی ام باخبر بود به من خیانت کرد. من همه درددلهایم را به ایشان میگفتم و وی از خصوصیات همسر من کاملاً آگاه بود. روزی از همسر و فرزندان خودش جدا شد و به آنان خیانت کرد و به عقد همسر من در آمد. درست است قصد گوینده اصلاح بنیان خانواده و مشورت گرفتن بوده است اما مسیر را اشتباه رفته و به کسی اعتماد کرده که در ظاهر دوست و رفیق او بوده اما قلباً رفاقتی با او نداشته و در دل به او خیانت کرده.
« وَ رُبَّ بَعِيدٍ أَقْرَبُ مِنْ قَرِيبٍ وَ قَرِيبٍ أَبْعَدُ مِنْ بَعِيدٍ»[4]
«چه بسا دور كه از نزديك نزديكتر، و چه بسا نزديك كه از دور دورتر است»
دورِ نزدیک
چه بسا کسی که نسبت خویشاوندی با من ندارد و دوستم است اما از خویشاوندانم به من نزدیک تر است و چه بسا کسی که قریب به من است اما از هفت پشت بیگانه دور تر از من است. برای ارتباط برقرار کردن با دیگران قرابت و زمان دوستی اولویت نمیآورد، بلکه یک رنگی و صداقت نشان نزدیکی است چون تحمل خوشیهای او را ندارند اما دوستان غریبه هم مشاور خوبی برای او هستند و هم برای ماندگاری نعمتهای او دعا میکند. همچنین نسبت به او سعه صدر دارند ارتباطشان با وی افراط و تفریطی ندارد. در این زمان هیچ جای ملامت و سرزنش نیست بر کسی که غریب را بر قریب ترجیح دهد. اگر کسی غریبه نزدیک را به خود نزدیک کند جایی برای سرزنش او نیست.
گاهی افراد از نزدیکان خود آسیبهای فکری و اعتقادی جدی و فراوانی میخورند. مثلاً شما سخنی را به یکی از نزدیکان نسبی خود میگویید اما از سوی ایشان جانب امانتداری رعایت نمیشود و در فاصله کوتاهی آن سخن میان جمع فامیل پخش شده و این امر امنیت روانی فرد را از میان میبرد. اما اگر همین برای سخن صدیق عاقلی به جهت مشورت مطرح شود، و میتواند فرد را راهنمای کند و راز او محفوظ بماند به یقین این دوست برای او بهتر است.
دقت کنیم
چه بسیار نزدیکانی که باید بیگانه حساب شوند و اگر چنین شود کار اشتباهی نیست. اگر متوجه شوید که نزدیکانتان این قانون را در رابطه با شما عمل کردهاند و شما را بیگانه به حساب آوردهاند به جای آنکه به آنها اعتراض کنید در روابط خویش بازنگری داشته باشید. شاید کاری کرده اید که آنها نتوانسته اند شما را به عنوان صدیق و نزدیک حساب کنند. حتماً شما طاقت شادی آنها را نداشته یا خبر پنهان آنها ا زبان شما پخش شده است. همیشه دیگران را محکوم نکنیم بلکه گاهی باید بازنگری نسبت به خویش داشته باشیم.
حذف نمیشویم
عقد فرزندان خویش را حتی به نزدیک ترین افرادتان خبر ندهید. عقدی مختصر انجام دهید و سپس در عقد صوری افراد را خبر کنید. زیرا بسیار شنیده میشود دختر یا پسری بر سر سفره عقد مینشینند اما مراسم برگزار نمیشود و عقد به هم میخورد. این امر مربوط به زمانی است که قلب نزدیکان با خوشی شما شاد نمیشود. انرژی منفی چشمهای آنها عقد را برهم میزند. اگر افراد از شادی یکدیگر خوشحال میشوند هرگز چنین اتفاقاتی نمیافتاد. اگر خود ما خبر شادی از فامیل شنیدیم و خدا را شکر کردیم به یقین از میان نزدیکان حذف نخواهیم شد. اما اگر عکسالعملمان نادرست بوده و از شادی آنها شادمان نشویم از میان آنان حذف خواهیم شد.
تاریخ جلسه: 97/9/12 ـ جلسه 6
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه، نامه 31
[2] نهج البلاغه، نامه 31
[3] نهج البلاغه، نامه31
[4] نهج البلاغه، نامه 31