مصادیق امر به معروف و نهی از منکر
در آیه 54 سوره قصص آمده است:
«أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»
«آنها کسانی هستند که بخاطر شکیباییشان، اجر و پادششان را دو بار دریافت میدارند؛ و بوسیله نیکیها بدیها را دفع میکنند؛ و از آنچه به آنان روزی دادهایم انفاق مینمایند»
قرآن از کسانی سخن میگوید که اجر زیادی دریافت میکنند و برای این گروه چند خصوصیت بیان میکند:
معروف؛ جبران بدی با خوبی
- بدی را با خوبی دفع میکنند. اگر در تعامل با افراد بدیها را با بدی جبران کنیم مانند آنان عمل کردهایم و اخلاقی مثل آنان پیدا کردهایم در حالیکه در ادعیه و لسان حضرات معصومین توصیه شده بدی را با خوبی جبران کنید.
در دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه از خداوند درخواست میکنیم:
«وَ أُكَافِيَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِي إِلَى حُسْنِ الذِّكْر»
«خداوندا! از تو میخواهم با کسی که قطع ارتباط با من کرده بپیوندم و از کسی که غیبتم را کرده ذکر خوبی کنم.»
این چنین رویکردی در روایات نیز توصیه شده:
«صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَك»[1]
«با آنکس که از تو بریده ارتباط برقرار کن و از آنکه به تو ظلم کرده بگذر.»
در تفاسیر عرفانی از آب به معرفت تعبیر شده است از همین رو بعضی از مفسرین در تفسیر آیه میگویند: آنان بدی را با معرفت پاسخ میدهند. معرفت سبب میشود انسان رفتار سوء دیگران را تکرار نکند و بهترین عملکرد را داشته باشد زیرا همگان عبد خدای سبحان هستند و از این جهت قداست دارند.
معروف؛ دعای خیر
یکی از معروفها این است که اگر کسی ما را مورد نفرین قرار داد ما به جای آنکه با او مقابل بمثل داشته باشیم او را مورد دعای خیرمان قرار دهیم و باید بدانیم برای تطهیر نجاست نمیتوان از نجاستی دیگر استفاده کرد بلکه باید مطهِّری (پاک کنندهای) در میان باشد.
معروف؛ رفع صفات رذیله
از آنجا که یکی از معروفها دفع بدی با خوبی است اگر در وجود ما نیز صفت ناپسندی وجود دارد و در عین حال به وجود این صفت در خود آگاهیم؛
اولاً بدانیم این آگاهی به خودی خود پیمودن نیمی از راه است، زیرا برای رفع هر عیبی ابتدا باید به عیب بودن آن و اتصاف به آن عیب آگاه شد، بیآنکه آنرا توجیه کرده و موجه بدانیم.
در مرحله بعد باید در صدد رفع آن بدی باشیم و با آن مقابله کنیم.
بهترین روش مقابله، از بین بردن بدی با خوبی است، برای این کار لازم نیست هر صفت رذیلهای را با صفت حسنهای ضد آن از بین برد بلکه کافی است از صفتی حسنه استفاده کرد، به عنوان مثال نیازی نیست برای رفع بخل ما تلاش کنیم سخی شویم بلکه کافی است عزت نفس داشته باشیم و یا برای کسی که کینه در دل داریم دعا کنیم.
********
در آیه 76 سوره قصص آمده است:
«إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»
«همانا قارون از قوم موسی بود که بر آنان تعدی و تجاوز کرد، و از گنجینه های مال و ثروت آن اندازه به او دادیم که حمل کلیدهایش بر گروهی نیرومند گران و دشوار می آمد. (یاد کن) هنگامی که قومش به او گفتند: (متکبرانه و مغرورانه) شادی مکن، قطعاً خدا شادمانان (متکبر و مغرور) را دوست ندارد.»
نتیجه ارتکاب منکر
ارتکاب منکر سبب میشود بنده نزد مولا محبوبیت خود را از دست بدهد همچنانکه قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ»
آیه بیانگر داستان قارون است. قارون به دلیل ثروت بیشمارش (در تاریخ برای ثروت قارون آمده؛ برای حمل کلیدهای ثروت او چهل مَرکب نیاز بود.) شاداب بود به حدی که قرآن از او به عنوان «فرح» «مسرور» یاد کرده و فرموده خداوند شادیکنندگان را دوست ندارد.
از عناصر اسلام خوشی است
بعضی گمان میکنند اسلام دینی است فاقد خوشی، در حالیکه خوشی از عناصر اسلام است و ما روزانه آن را از خداوند سبحان درخواست میکنیم؛ در سوره مبارکه حمد روزانه چندین بار از خداوند میخواهیم ما را به راه کسانی که به آنان نعمت دادی هدایت کن «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ» به یقین متنعّمین مفّرحین هستند.
منکر خوشی مذموم
وجه تمایز خوشی مذموم و خوشی ممدوح
اگر سوال کنید چگونه ممکن است شادی امری مذموم باشد تا حدی که خداوند فرموده: خداوند شادی کنندگان را دوست ندارد؟
پاسخ میدهیم یکی از امور منکر خوشی بابت امور دنیوی است، خوشی دنیا فانی و زود گذر است و حقیقی نیست به همین جهت مذموم و منکر است در مقابل آن خوشی پسندیده و محمود است که خوشی بابت امور اخروی و باقی است. نشان این خوشی آن است که روز به روز بر بندگی انسان میافزاید و فرمانبرداری او را در مقابل حق بیشتر می کند.
درخواست دوام خوشی
خوشیهایی که ایجاد غرور کاذب میکند و ما را از یاد خدا باز میدارد خوشی موقت دنیاست و باید از ان گذر کرد. زمانی که سرور و خوشی کسی را مشاهده میکنیم از خداوند بخواهیم خوشیاش پایدار باشد و تا قیامت باقی بماند. این خوشی در لذت عبادت و انس و ذکر حق است.
عارفی تدریس میکرد و شاگردانش دورش بودند. در مقابل آنان نیز دستهای مشغول عیش و طرب بودند. شاگردان به عارف گفتند آیا وضع آنان را نمیبینید؟! چیزی به آنان بگویید: عارف گفت انشالله همانطور که در این دنیا خوشاند در عالم دیگر نیز خوش باشند. دقایقی بعد همه آنان آمدند و توبه کردند.
پایانی سریعتر
خوشیهای دنیا گرچه زودگذر است اما ذکر و بیان آن برای دیگران سرعت فنای آن را بیشتر میکند به عنوان مثال قبولی در کنکور خوشی است که وقتی برای دیگران بیان میکنید و با آن به دیگران فخرفروشی میکنید باعث چشم زخم میشود و شما را گرفتار میکند در این هنگام وقتی این خبر خوش را میدهید به آنان بگویید برای توفیقات معنویمان دعا کنید که مبادا از دست برود یا به نوعی آن را امری عادی نشان دهید. گاهی اوقات حتی خوشیها و توفیقات معنویتان را نباید برای دیگران مطرح کنید تا مبادا در نظر خودتان بیاید و آنرا امری عظیم قلمداد کنید.
********
در سوره مبارکه قصص آیه 77 آمده است:
«وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا»
«و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهرهات را از دنیا فراموش مکن»
سهم ما از دنیا
دنیا مزرعه آخرت است و ما کشاورز این مزرعه هستیم به همین جهت نباید سهممان را از دنیا فراموش کنیم، سهم ما از دنیا خوردن و خوابیدن و تفریح و خوشی نیست بلکه باید بهرهمان را از دنیا برداریم و با آن آخرت خود را آباد کنیم و مال و جان و زمان و … را برای خداوند مصرف کنیم و در برداشت از مزرعه آخرت به یاد داشته باشیم هرکس تنها میتواند از کاشت خود برداشت کند نه از کاشت دیگران.
با گذشت هرروز، روزی از عمرمان فانی میشود به همین جهت باید در هر کاری با خداوند معامله کنیم و کمالات و حسناتمان را افزایش دهیم تا مبادا عمر خویش را ببازیم.
در روایت از حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام آمده است:
«يَا ابْنَ آدَمَ إِنَّمَا أَنْتَ أَيَّامٌ كُلَّمَا مَضَى يَوْمٌ ذَهَبَ بَعْضُكَ.»[2]
«اى پسر آدم اين است و جز اين نيست كه تو چند روزى بيش نيستى و هر گاه يك روز بگذرد بعضى از تو گذشته است»
نیم جان بستاند و صد جان دهد آنچه در وصف تو ناید آن دهد
تاریخ جلسه: 98.6.29 ـ جلسه 21
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحار الانوار ( ط – بیروت) ،ج 68، ص 423
[2] ارشاد القلوب الی الصواب (للدیلمی)، ج 1، ص 40