امر به معروف و نهی از منکر ـ بخش سی و دوم

دو فریضه «امر به معروف و نهی از منکر» فضیلت‌های فراموش شده‌ای هستند که پای‌بندی به آن انسان را در زمره «منّا اهل البیت» قرار می‌دهد و ترک آن دو، عنوان «لیسَ منا» را بر فرد جاری می‌سازد و او را از قرابت اهل بیت دور می‌کند.

از امور مهمی که در این سلسله مباحث دنبال می‌کنیم شناخت معروف‌ها و منکرهای فراموش شده است:

 

مصادیق امر به معروف و نهی از منکر

 

منکر؛ ترجیح ضلالت بر هدایت

 

در سوره مبارکه فصلت آیه 17 آمده است:

«وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»

«و اما ثمودیان، پس آنان را هدایت کردیم، ولی آنان کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند، پس به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند، بانگ عذاب خوارکننده آنان را فراگرفت»

 

آیه فوق از قوم ثمود سخن می‌گوید و بیان می‌دارد هنگامی که امور صحیح بر آنان تبیین می‌شد و هدایت پیش رویشان قرار می‌گرفت، ناصحیح را بر صحیح، ضلالت را بر هدایت، جهالت را بر علم و نابینایی را بر بینایی ترجیح می‌دانند.

گاه در عرصه انتخاب، امور نامناسب بر امور مناسب ترجیح داده می‌شود و این منکری است که گروهی از آن غافلند.

 

به عنوان نمونه

  • اگر دری از علم گشوده شود خواهند گفت: آنچه آموخته‌ایم دردی از ما دوا نکرده و نیازی به آموزش بیشتر نیست!
  • اگر دعا و توسلی به آنان پیشنهاد شود می‌گویند: توسلات قبلی نفعی به حال ما نداشته!
  • اگر روش صحیحی در زندگی پیش رویشان گذاشته شود، می‌گویند راه و روشی که تاکنون طی کرده‌ایم بهتر است.

در یک جمله باید گفت: منکر آن است که انسان نه تنها در ضلالت و خطا و نابینایی(عمی) باقی بماند بلکه آنها را بر هدایت ترجیح دهد.

این گروه کسانی هستند که نسبت به خیر و خوبی آشنایی دارند و نسبت به برتری هدایت بر ضلالت، علم بر جهل … آگاه هستند اما همچنان بر ترجیحات ناصحیح خویش پافشاری می‌کنند. عُقلا می‎گویند آنان ترجیح بلا مُرجَّح می‎دهند که این امر از نظر عقلی قبیح است.

چنین نیست که منکر ذکر شده فقط در محدوده عمل باشد و انسان فقط در عمل ترجیح بلامرجح دهد، بلکه در مباحث فکری و عقلی نیز این منکر دیده می‌شود که امور ناقص بر کامل ترجیح داده می‌شود. منشاء این انتخاب غلط می‌تواند مسامحه‌کاری و لاابالی‌گری باشد. که در نتیجه این منکر، فرد در امور اعتقادی بی‌تقید و درامور عقلی مسامحه کار می‌شود.

 

معروف؛ استقامت

 

در سوره مبارکه فصلت آیه 30 آمده است:

«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ»

«به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!»

 

استقامت یک معروف است، بدان معنا که که انسان سختی‌ها را به جان بخرد و عافیت‌طلب نباشد و به دین وفادار بماند، زیرا اعتقادات درگذر زمان کمرنگ میشود و اگر به اذن خدای سبحان از آن محافظت نشود نقش آن در زندگی بشر رنگ می‌بازد درحالیکه باید چون نهری همیشه جاری بوده و در قول و عمل و اخلاق و معرفت، محبت… نمودار باشد.

 

 به عنوان نمونه:

  • استقامت در محبت: استقامت در محبت آن است که اگر کسی در محضر خدای سبحان ظاهراً کامروا نشد، دست از عاشقی برندارد. نمونه چنین استقامتی در زندگی حضرات معصومین کاملاً هویدا است.
  • استقامت در معرفت: استقامت در معرفت آن است که چندان مسیر معرفت طی شود که فرد سرانجام به شهود برسد.
  • استقامت در سخن گفتن: استقامت در سخن آن است که حرف حقی زده شود و فرد تا پای جان برای اثباتش مقاومت کند.

 

استقامت در امور ذکر شده و سایر مواردی که بر پایه و اساس دین است از محدوده سخن فراتر رفته زیرا ریشه در اعتقادات دارد و از این رو هر فرد معتقدی در پایداری از اعتقادات خویش تا پای جان مقاومت می‌کند. مانند اصحاب ابا عبدالله علیه‌السلام.

«ثُمَّ اسْتَقَامُوا» انسان درگذر زمان گرفتار لرزش‌های اعتقادی می‌شود و از مقاومت اولیه خود جدا می‌گردد و همین امر سبب می‌شود که گفتار و کردار و اخلاق و اعتقادات او از شریعت اصلی زاویه بگیرد. قرآن با استفاده از فعل «استقاموا» بیان می‌دارد گرفتار این زاویه نشوید.

 

 آثار استقامت

 

  1. «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا» فرشتگان به مخاطبین آیه بشارت می‌دهند که نگران آینده نباشید و غصه نخورید.
  2. در پی استقامت آرامش نهفته است، قرآن به مخاطبین خود بشارت رسیدن به بهشت و غمگین نبودن را می‌دهد.

 

منکر؛ دفع بدی با بدی

 

در سوره مبارکه فصلت آیه34 آمده است:

«… ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ»

«…بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است!»

اگر کسی به شما بدی کرد بدی را با بدی دفع نکنید بلکه با خوب‌ترین دفع کنید.

قرآن از فعل«أَحْسَنُ» به معنای بهترین استفاده می‌کند در حالیکه می‌توانست بگوید: «ادفع بالتی هی حسن» سخن بد را با سخن خوب دفع کنید! اما فرمود: سخن بد را با خوب‌ترین سخن دفع کنید! «أَحْسَنُ»

 

اثرات مقابله به مثل نکردن

 

مقابله به مثل نکردن و دفع نکردن سیئه با سیئه یا بدی با بدی چند اثر دارد:

  1. آن کس که گوش به گفته قرآن می‌سپارد و بدی را با بهترین فعل جبران می‌کند خود از انجام این معروف خوشنود است زیرا  کسی که به او بدی کرده به یقین در مقابل رفتار وی شرمنده خواهد شد و گاه چنان می‌شود که دشمن، دوست می‌گردد. «فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ»
  2. انجام دهنده این معروف توانا است زیرا خدای حکیم در توان او، به بهترین شیوه برخورد کردن را دیده است.
  3. همه انسان‌ها توان انجام چنین معروفی را دارند زیرا خدای حکیم تکلیف مالایطاق نمی‌کند.
  4. عامل به این معروف حلیم است، یعنی او توانایی تحمل برخورد با سخن یا عمل نامناسب ر  دارد و حلیمانه از این مشکل گذر می‌کند.
  5. عامل به این معروف عاقل است زیرا حلم علامت عقل است. جاهل هیچگاه حلیم نیست.

 

معروف؛ پناهندگی به حضرت حق

 

در سوره مبارکه فصلت آیه 36 آمده است:

«وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم»

«و هر گاه از شیطان تو را وسوسه و تحریکی رسد به خدا پناه بر که او شنوا و داناست.»

شیطان انسان را بر امور ناصحیح تحریک می‌کند و این حربه را برای انحراف خلق بکار می‌گیرد، انسان برای در امان ماندن از این حربه باید به خدای سبحان پناهنده شود که این بالاترین معروف است.

 

  • علامت عاقل

عاقل کسی است که  به خدا پناهنده شود زیرا شیطان امکان دسترسی به حریم حضرت حق را ندارد، زمانی که بچه بودیم زیر عبا یا چادر پنهان می‌شدیم و حال که بزرگ شده‌ایم باید به حریم خدای سبحان پناهنده شویم.

پناهندگی به بزرگتر این امکان را ایجاد می‌کند که نیاز به درگیری و یا مقابله به مثل نباشد، خدای سبحان از مقابله کردن با شیطان یا پناهندگی به فرد دیگری سخن نمی‌گوید.

ورود شیطان به حریم انسان زمانی ممکن می‌گردد که فرد گمان کند خود قدرت مقابله با شیطان را دارد یا به اصطلاح عامیانه خودش از پس او بر می‌آید، در حالیکه این قدرت در توان وی نیست زیرا شیطان انسان را به برخوردهای نامناسبی چون عجله و ناشکری و ناسپاسی و به بی‌ادبی و … وادار می‌کند و مقابله با این امور در توان فرد به تنهایی نیست.

 

  • گمان نادرست

حتی گروهی گمان می‌کنند با ذکر و دعا می‌توانند در مقابل نقشه‌های شیطان مقاومت کنند یا آن را خنثی نمایند اما غافل از این مطلبند که بر غیر خدا تکیه کرده‌اند و غیر خدا در مقابل قدرت شیطان ناتوان است.

اگر همین افراد به جای اعتماد بر ذکر و دعاهای شخصی از خدای سبحان طلب کمک می‌کردند و در مقابل شیطان اعوذ بالله می‌گفتند به یقین قدرت مقابله با شیطان را داشتند زیرا با این عبارت اعلام می‌دارند که خدایا من در مقابله با شیطان ناتوانم و کاری از من ساخته نیست.

مفسری می‌گوید: حول و قوه خود را به رخ شیطان نکشید بلکه حول و قوه خدا را به میدان بیاورید، حتی از اعتماد بر حول و قوه خود به خدا پناهنده شوید.

«إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم» اگر تو پناهنده خدای سبحان شوی خدا صدای تو را می‌شنود و می‌داند که درون تو چه می‌گذرد، اگر خواسته تو برای درامان ماندن از شیطان، پناهندگی به حضرت حق باشد در خواست تو را محقق می‌کند.

 

منکر؛ نا امیدی از رحمت خدا

 

در سوره مبارکه فصلت آیه49 آمده است:

«… وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُوسٌ قَنُوطٌ»

«…و هرگاه شرّ و بدی به او رسد، بسیار مأیوس و نومید می‌گردد!»

 

فرق «یووس» و «قنوط»

 

«یووس» از ریشه یاس به معنای نا امیدی یا قطع امید کردن است.

«قنوط» از ریشه قنط به معنای نا امید شدن است.

«قنوط» کسی است که از رحمت خدای سبحان نا امید باشد و ناامیدی در ظاهر او هویدا گردد.

«يَؤُوس» گمان می‌کند در گرفتاری‌ها فرج و گشایشی حاصل نمی‌شود؛ در حقیقت از دست‌یابی به خیر و کمال مایوس است.

 

کاربرد آیه

گروهی خود را در بن‌بست‌های زندگی اسیر می‌بینند و گمان می‌کنند فرج و گشایشی در انتظارشان نیست، آنان خدا را فتاح و گشایشگر نمی‌بیند و باور ندارند که انتظار الفرج، فرج است.

یأس و ناامیدی آنان به میزانی است که در ظاهرشان  هویداست، این همان منکری است که آیه از آن سخن می‌گوید؛ چنین منکری نه تنها به خود فرد آسیب وارد می‌کند بلکه به دیگران نیز صدمه می‌زند و تبادل انرژی‌های منفی سبب می‌شود که گرفتاری‌های دیگری در زندگی شکل ‌گیرد.

آن کس که گرفتار منکر ناامیدی می‌شود، نه تنها برای خود ارزشی قائل نیست بلکه دیگران در نگاه او جایی ندارند.

ناامید (قنوط) نگران نیست که دیگران در چهره او یأس را ببینند و از غم و غصه‌اش آگاه شوند.

 

 

تاریخ جلسه: 98.7.9 ـ جلسه سی و دوم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *