امر به معروف و نهی از منکر ـ بخش سی و هفتم

در خدمت آیات قرآن بودیم و «امر به معروف و نهی از منكر» را فراتر از اموری كه تاكنون آنها را معروف و منكر شناخته‌ایم بررسی می‌کردیم، زیرا هر یك از ما به مجرد این که سخن از معروف و منکر به میان می‌آید نگاهمان تنها بر چند امر متمرکز می‌شود در حالی که دامنه معروف و منکر بسیار گسترده‌تر از آنهاست؛ قصد داریم تا در محضر قرآن منکر و معروف را با گستردگی بیشتری شناسایی نماییم.

مهم‌ترین «امر به معروف و نهی از منکر» آن است که خود را وادار به انجام معروف و نهی از منكر کنیم و انجام این امر باید به اندازه‌ای باشد كه خود اسوه و الگوی دیگران شویم.

 

مصادیق امر به معروف و نهی از منکر

 

منکر؛ جسارت به اولیای الهی

 

در سوره مبارکه حجرات آیه ۲ آمده است:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ»

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا می‌کنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمی‌دانید»

 آیه از منکر جسارت به اولیاء الهی و بی‌ادبی و رعایت نکردن حرمت آنان سخن می‌گوید.

 

«وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ» در صحبت با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نه تنها نحوه گفتار و ادب، حتی لحن صدا باید خضوع داشته باشد. ادبیات گفتار با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نباید شبیه گفتار با دیگران باشد و اگر کسی بشنود باید معلوم شود که با فرد متفاوتی سخن گفته می‌شود.

یکی از مفسرین می‌گوید: پیغمبر مصداق آیه «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ »‌[1]« تو اخلاق عظیم و بر جسته‌ای داری!» این آیه نشانگر حُسن خُلق پیامبر است.

در حدیثى از حسین بن على علیه‌السلام آمده است که مى‌گوید: از پدرم امیرمؤمنان على علیه‌السلام درباره ویژگی‌هاى زندگى پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌و‌آله و اخلاق او سؤال کردم، پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمود که در بخشى از این حدیث آمده است:

رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با همنشینانش چنین بود که دائما خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود….

از این جهت گاه ایشان با مردم شوخی می‌کردند اما آیه اشاره دارد که مردم می‌بایست حرمت وی را حفظ می‌کردند نه آنکه حرمت‌شکنی داشته باشند زیرا بی‌ادبی نسبت به اولیای دینی منجر به حبط عمل می‌شود، چون از گستردگی اثر این منکر بی اطلاع است.

 

معروف؛ رعایت ادب در محضر بزرگتر دینی

 

«إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ»

«آنان که نزد رسول خدا به صدای آرام و آهسته سخن گویند آنها هستند که در حقیقت خدا دلهای‌شان را برای تقوا آزموده. آنهایند که آمرزش و اجر عظیم دارند»

«غض صوت» یعنی آهنگ کلام فروکش کند.

آنان که در محضر پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ادب را رعایت کنند سکینه بر قلوبشان و هیبت بر چشمانشان حاکم می‌شود. حقیتاً قلب ارتقا یافته که چشم قادر به درک هیبت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله شده است.

تفاسیر عرفانی می‌گویند: پایین آوردن صدا نشانگر آن است که فرد هیبت طرف مقابل را دریافته و ادب خاص را در مقابل ایشان رعایت کند اما قرآن به ما سفارش کرده که نسبت به همه مردم ادب را رعایت کنیم و آرام سخن بگوییم.

قرآن در سوره لقمان می‌گوید: «وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ»‌[2] ؛«صدای خود را در مقابل دیگران پایین بیاور»

 بالا بودن صدا منکری است که امروزه جامعه بشری بسیار گرفتار آن است و هر کس برای بلندی صدا دلیلی را اقامه می‌کند که هیچیک از این دلایل نمی‌تواند از زشتی این منکر بکاهد، به عنوان مثال گاه در مراسم مذهبی صدای بلندگوها به اندازه‌ای بلند است که دیگران از آن آسیب می‌بینند، همچنین  در مراسم عروسی و …

 

  • سرزمین حجاز … جای قدم‌های او را می‌شناسد

هشام بن عبدالملک در دوران خلافت پدرش به حج رفت و خانه خدا را طواف کرد و خواست که حجرالاسود را استلام کند؛ اما بر اثر ازدحام جمعیت، نتوانست این کار را انجام دهد. بنابراین، منبری برایش نهادند و او بر آن نشست. در همین حال، ناگهان امام علی بن الحسین علیه‌السلام وارد شد؛ در حالی که لنگی و جامه‌ای در برداشت و از همه مردم خوش‌روتر و خوشبوتر بود و پیشانی مبارکش بر اثر سجده فراوان، پینه برداشته بود. امام پیرامون خانه خدا طواف می‌کرد و به ناگاه به جایگاه حجر رسید. در این حال مردم به خاطر هیبت و شکوه او کنار رفتند؛ تا او حجر را استلام کند. یکی از شامیان به هشام گفت: این شخص کیست که مردم این همه برای او احترام قائلند و راه را برایش باز می‌کنند؛ تا او به حجر برسد؟ هشام به منظور این که شامیان به امام تمایل پیدا نکنند، گفت: من او را نمی شناسم! فرزدق که در آن جا حضور داشت، گفت: من او را می‌شناسم؛ سپس شعری در مدح آن حضرت سرود که در یک بیت آن چنین آمده است:

هذا الذی تعرف البطحاء وطأته و البیت یعرفه والحل و الحرم

«این همان کسی است که سرزمین حجاز و بطحا جای قدم‌های او را می‌شناسد و خانه کعبه و حل و حرم، او را می‌شناسد»[3]

این کسی است که خودش از شدت حیا چشمش را پایین می‌اندازد و مردم هم از شدت هیبت او نمی‌توانند به او نگاه کنند.

 

  • گدای با تقوا هزار بار بر شاه بی‌تقوا شرف دارد

همچنین آیت‌الله حسین نوری همدانی در کتاب «اسلام مجسم» صفحه 317 می‌گوید:

روز جمعه 27 رمضان 1346 قمری مطابق 1306 شمسی، ساعاتی پیش از تحویل سال 1307 شمسی، زوّار بسیاری از نقاط مختلف، طبق معمول هر ساله به سوی شهر قم روی آورده بودند تا هنگام تحویل سال در کنار مرقد مطهر کریمه اهل بیت، حضرت معصومه علیها‌السلام باشند.

به قدری جمعیت و ازدحام در صحن و حرم و رواق‌ها بود که جای سوزن انداختن نبود، اعضای خانواده رضاخان از جمله، همسرش (مادر محمد رضا) به قم آمده و در غرفه بالای ایوان آیینه بدون حجاب (با سر و صورت باز) نشسته بودند و این موضوع به طوری جلب نظر می‌کرد که صدای اعتراض مردم از هر سو بلند شد و بسیاری می‌گفتند: اگر از مردم شرم نمی‌کنند، دست کم از حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها شرم کنند و بالاخره، صدای اعتراض مردم کم کم اوج گرفت.

عده‌ای خود را به سید ناظم واعظ که از شاگردان حاج شیخ محمدتقی بافقی بود و برای ادای مراسم تحویل سال در بالای منبر نشسته و دقایقی قبل از تحویل سال مشغول دعا بود، رساندند و در پای منبر جریان بی‌حرمتی به حرم و به حجاب اسلامی را، برای او بیان کردند، سید ناظم بی‌درنگ مسأله را بر سر منبر برای مردم مطرح و لزوم مقابله با آن را گوشزد کرد و گفت: ای مردم! هم اکنون به من از یک وقاحت و بی‌شرمی خبر دادند که هیچ مسلمانی نمی‌تواند آن را تحمل کند.

در خانه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، در خانه خواهر امام رضا علیه‌السلام، در خانه پاره جگر موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام، در خانه فاطمه معصومه علیها‌السلام یک مشت عیاش بی‌دین و از خدا بی‌خبر با سر و روی باز و صورت بزک کرده نشسته‌اند!، در این آستانه، این جا که محل رفت و آمد فرشتگان الهی است، شاه و گدا در یک ردیف‌اند، بلکه گدای با تقوا هزار بار بر شاه بی تقوا شرف دارد…

می‌گویند، این زنان که این قدر بی‌توجه و بی‌ادب و بی‌آبرویند، از تهران آمده‌اند و اهل و عیال رییس حکومت‌اند….

شاه در این میان یکی از علمای قم را که به همسرش توهین کرده بود، احضار کرد و پرسید: چه کسی به تو گفت که به ملکه ایران توهین کنی؟ شیخ در کمال اطمینان و قوت نفس گفت: توهین نبود، امر به معروف بود، من گفتم: بی‌حجابی در اسلام حرام است، خاصّه در حرم مطهر دختر پیغمبر(ص) هنوز هم همین را می‌گویم.

 

 منکر؛ ادعا بدون باور قلبی و التزام عملی

 

در سوره مبارکه حجرات آیه ۱۴آمده است:

«قَالَتِ الأعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الإیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

«عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی‌کند، خداوند، آمرزنده مهربان است»

 

آیه فوق اشاره دارد اعراب بادیه‌نشین لساناً ادعای ایمان کردند اما قلبا باور نداشتند.

مخاطبین آیه گروهی بودند که حقاً اهل معرفت نبودند اما ادعای ایمان داشتند و می‌گفتند: ما مؤمن هستیم. خدای سبحان می‌گوید: ای پیامبر! به آنان بگو شما مؤمن نیستید! بلکه بگویید: مسلمانیم! زیرا هنوز ایمان به دلهای‌تان راه نیافته است.

آیه نشان می‌دهد که ادعای بدون باور قلبی از منکراتی است که بسیاری از افراد جاهل گرفتار آنند.

 

  • مجازات ادعای دروغ

در روایت داریم[4]: «لما جعل المأمون إلی علی بن موسی الرضا علیه السلام ولایةالعهد»؛ وقتی ولایت عهدی برای حضرت رضا تثبیت شد، «دخل علیه آذنه»؛ روزی دربان حضرت رضا علیه‌السلام خدمت حضرت عرض کرد:

«إن قوماً بالباب یستأذنون علیک یقولون نحن من شیعة علی علیه السلام »؛ عده‌ای آمده‌اند و می‌گویند ما شیعه علی علیه‌السلام هستیم و می‌خواهیم خدمت امام رضا علیه‌السلام برسیم.

حضرت فرمود: «أنا مشغول فاصرفهم»؛ من کار دارم آن‌ها را رد کن.

«فلما کان فی الیوم الثانی جاءوا و قالوا کذلک مثلها»؛ آن عده فردا باز آمدند و همان حرف را تکرار کردند: ما جمعی از شیعیان علی علیه‌السلام هستیم و آمده‌ایم آقا را زیارت کنیم.

حضرت دوباره فرمود: «إصرفهم»؛ آن‌ها را برگردان.

«إلی أن جاءوه هکذا یقولون و یصرفهم شهرین»؛ برای مدت دو ماه هر روز آن‌ها می‌آمدند و درخواستشان را عرضه می‌کردند و حضرت می‌فرمود: من کار دارم، بگو بروند.

«ثم أیسوا من الوصول»؛ آنان ناامید شدند. «و قالوا للحاجب قل لمولانا إنًا شیعة أبیک علی‌بن‌أبی‌طالب علیه‌السلام و قد شمت بنا أعداؤنا فی حجابک لنا»؛ به دربان حضرت گفتند به امام بگو: ما شیعیان پدرت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام هستیم. ما دو ماه است می‌آییم و شما اجازه نمی‌دهید. این مایه شماتت دشمنان شده است.

«و نحن ننصرف هذه الکرّة و نهرب من بلدنا خجلًا و أنفةً مما لحقنا»؛ ما از این جا می‌رویم؛ ولی از شهرمان نیز فرار می‌کنیم. چراکه وقتی این داستان در آن جا نقل شود مردم می‌گویند حتماً آن‌ها گناه بزرگی مرتکب شده‌اند که آقا راهشان نداده است. «و عجزاً عن احتمال مضض ما یلحقنا بشماتة الأعدائنا»؛ برو و به آقا بگو: ما تلخی شنیدن این شماتت اعداء را دیگر نمی‌توانیم تحمل کنیم.

«فقال علی بن موسی الرضا علیه السلام ائذن لهم لیدخلوا»؛ وقتی کار به این جا رسید، حضرت فرمود: بگو بیایند. «فدخلوا علیه فسلّموا علیه فلم یردّ علیهم و لم یأذن لهم بالجلوس»؛ آنان آمدند سلام و احترام کردند؛ اما حضرت اعتنایی به آن‌ها نکرد، حتی اجازه نشستن هم به آن‌ها نداد. توجه کنید: در این جا تنبیه آنان تکمیل شد. «فبقوا قیاماً»؛ همین طور ایستادند.

«فقالوا یا ابن رسول الله ما هذا الجفاء العظیم و الاستخفاف بعد هذا الحجاب الصعب»؛ آن عده گفتند: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله راز این که پس از دوماه انتظار دیدار، ما را این گونه مورد خفت و خواری قرار می‌دهید چیست؟ «أیّ باقیة تبقی منّا بعد هذا؟» با این رفتاری که با ما شیعیان می‌کنید دیگر کسی شیعه نمی‌ماند.

حضرت فرمود این آیه را خوانده‌اید؟ «وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ»[5]؛ هر بلایی به شما می‌رسد، حاصل رفتار خودتان است. آن عده بیشتر ناراحت شدند و گفتند: مگر ما چه گناهی کرده‌ایم که این گونه باید تنبیه شویم؟

حضرت در جواب فرمودند: «ما اقتدیت إلا بربی عزوجل فیکم و برسول الله و بأمیرالمؤمنین و من بعده من آبائی الطاهرین علیه‌السلام عتبوا علیکم فاقتدیت بهم»؛ این را من از قرآن یاد گرفتم که شما را مورد عتاب قرار دهم؛ پدران من هم همین طور بودند.

«قالوا لماذا یا ابن رسول الله»؛ آنان گفتند: مگر ما چه گناهی کرده‌ایم؟ «قال لدعواکم أنکم شیعة أمیرالمؤمنین علی‌بن‌أبی‌طالب علیه‌السلام؛ زیرا شما دروغ بزرگی گفتید. شما ادعا می‌کنید که شیعه هستید؛ ولی شیعه نیستید. چون این ادعای دروغ را کردید باید مجازات بشوید.

 

  • کاربرد آیه

هر یک از ما اگر عنوان مثبتی را بر خود بگذاریم گرفتار ادعا شده‌ایم مثلا اگر در زیارت اربعین خود را زائر بدانیم و در خواندن زیارت ال یس خود را ناصر امام زمان معرفی کنیم گرفتار منکر ادعای بدون التزام عملی شده‌ایم. هر کس باید خود را ملزم کند که ادعا نداشته باشد.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان      تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد

اگر سؤال شود چگونه در زیارت آل یس عبارت «انا ولی لک» و ، «ناصر لکم» را بر زبان می‌آوریم؟ و یا در زیارت جامعه عبارت «زائر لکم» آمده؟

باید گفت این فضلی است که حضرات معصومین به محبین خود عطا کرده‌اند در غیر این صورت این عناوین ادعایی بیش نیست.

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز    دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

تا نباشی آشنا زین پرده راضی نشوی    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

 در حقیقت مدعی در محضر حق، نامحرم و غریبه‌ است.

 

منکر؛ عجب

 

در سوره مبارکه حجرات آیه ۱۷ آمده است:

«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلإیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»

«آنها بر تو منّت می‌نهند که اسلام آورده‌اند؛ بگو: اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید، بلکه خداوند بر شما منّت می‌نهد که شما را به سوی ایمان هدایت کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راستگو هستید!»

 

پذیرش اسلام ظاهری دارد و باطنی، باطنش پذیرش قلبی است و ظاهرش انجام اعمال عبادی که فرد با پایبندی، عمل خالص خود را تسلیم خدای سبحان کرده و آراسته به آداب مسلمانی گشته، از جمله حجاب، نماز و سایر اعمال عبادی و …

آیه بیان می‌دارد اسلام آوردنِ ظاهری شما نباید در چشمتان بزرگ جلوه کند زیرا اعمال، اگر بر وجه صحیح انجام شود صرفاً توفیقی است از جانب خدای سبحان و اگر بر وجه نادرست صورت پذیرد ارزشی ندارد پس جایی برای عجب باقی نمی‌ماند.

خدای سبحان در این آیه به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: به مسلمانان بگو اسلام آوردن خود را به رخ من نکشید و برمن منت نگذارید! زیرا حضرت حق دلهای‌تان را عاشق کرده تا تسلیم امر او شوید.

 

  • چرا ظاهر عمل چشمتان را پر کرده است؟!

اگر اعضا و جوارح مطیع و تسلیم حق‌اند و اعمال عبادی توسط آنان انجام می‌شود نباید در چشم فرد بزرگ جلوه کند بلکه آنچه باید موجب رضایت فرد گردد عشق قلبی و محبت و ولایت حضرت حق است که نصیب وی گشته است.

 

  • کاربرد آیه:

بسیاری از اعمال عبادی که انجام می‌دهیم نباید سبب عجب و خود بزرگ‌بینی ما گردد این همان منکری است که آیه از آن سخن می‌گوید، بدین معنا که اعمال ظاهری نباید چشم شما را پر کند زیرا افراد فراوانی هستند که بیش از شما پای بند به این عبادت‌ها بوده و می‌باشند.

به عنوان مثال اگر کسی نماز شب می‌خواند و فردا گرفتار عجب آن می‌شود باید بداند که افرادی چون علامه امینی تا شبی هزار رکعت نماز می‌خواندند.

همچنین آنانکه محرم و صفر در خدمت مجالس اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند ممکن است در روزهای آخر صفر تقاضای اجر از صاحبان عزا داشته باشند و این تقاضا نشان می‌دهد که عمل خود را چندان بزرگ می‌بینند که تقاضای اجر می‌کنند و غافل از این هستند که افراد بسیاری همه عمر در خدمت اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند و خدا را بدون هیچ چشم‌داشتی برای این توفیق شکر می‌کنند.

 

معروف؛ مهمان‌نوازی

 

در سوره مبارکه ذاریات آیات ۲۶ و 27 آمده است:

«… فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ ؛ فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ….»

«…و گوساله فربه (و بریان شده‌ای را برای آنها) آورد، و نزدیک آنها گذارد….»

 

  • آداب مهمان نوازی

«فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ» مفسرین می‌گویند: آماده شدن گوساله بریان برای غذا نشانگر چند مطلب است:

  • آنکه غذای مهمان باید با کیفیت مطلوب باشد.
  • باید برای مهمان بهترین خوردنی‌ها فراهم شود
  • حجم غذای مهمان نباید کم باشد. در نتیجه حرمت مهمان باید کمی و کیفی رعایت شود.

«فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ» حضرت ابراهیم خود غذا را برای مهمانان آورد و کارگر‌ها در اندرونی بودند.

از این قسمت آیه دریافت می‌شود:

  • باید صاحب‌خانه خود مهمان را پذیرایی کند و خود در صحنه خدمت باشد و پذیرایی را به کارگران واگذار نکند.
  • ثانیاً غذا به مهمان نزدیک شود نه آنکه مهمان را به سوی غذا دعوت کند.

 

  • کاربرد آیه:

«قربه الیهم» غذا بردن نزد مهمان یکی از معروف‌هایی است که آرام آرام دارد کمرنگ می‌شود، امروز در بیشتر مهمانی‌ها غذا بصورت سلف سرویس پذیرایی می‌شود و مهمان به سوی غذا دعوت می‌شود.

تکریم مهمان را باید جدی گرفت حتی اگر مهمان فرزند شما باشد. اگر فرزندانتان کمتر مهمان شما می‌شوند شاید به دلیل آن است که تکریم لازم از آنان صورت نگرفته است.

 

 منکر؛ اعتماد بر دارایی‌ها

 

در سوره مبارکه ذاریات آیه ۳۹ آمده است:

«فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ …» 

«امّا او با تمام وجودش از وی روی برتافت…»

فرعون با اعتماد بر دارایی خویش از موسی روی برگرداند و از ایمان به وی اعراض کرد.

او بر تعداد خدم و حشم خود تکیه کرد و نیازی به تعظیم و تسلیم در مقابل خدای سبحان ندید.

 

  • اعتماد ما بر چیست؟

گاه ما بر خانواده، مقام ،مدرک، زیبایی و … تکیه می‌کنیم و تکیه بر هر امر غیر الهی انسان را در شمار فرعونیان قرار می‌دهد زیرا چنین تکیه‎هایی اعلام بی نیازی از خدای سبحان است.

 

 

تاریخ جلسه: ۹۸.۷.۱5 ـ جلسه سی و هفتم

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره مبارکه قلم، آیه 4

[2] سوره مبارکه لقمان، آیه 19

[3] محمدرضا حسینی جلالی،‌ پیشین، ص ۲۴۳-۲۴۵

[4]  تفسیرالإمام العسکری، ص 312 و عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال( مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد- ج‏22-الرضاع، ص 177

[5]  سوره مبارکه شوری، آیه30

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *