«بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي»
«پدرم و مادرم و خودم فدای شما»
اکرام والدین
در این فراز به زائر اجازه تفدیه (فدا شدن) داده میشود. با این عبارت به معصومین عرض میکنیم:«پدر و مادرم و خودم فدای شما.» شاید یکی از موارد پرداخت حقوق والدین بیان همین عبارت باشد: پدر و مادر را قبل از خود فدای معصومین میکنیم تا پیش از آنکه خود به کمالی دست یابیم، والدین به کمالات نائل شوند و اگر خود را بعد از والدین ذکر میکنیم از آن روست که اکرام والدین واجب است و ما در مدرسه معصومین این اکرام را آموزش گرفتهایم.
تا نیست غیبتی نَبُوَد لذت حضور
در این فراز ضمائر به صورت مخاطب ذکر شده است، «أنتم»،«صنائکم»، «بلائکم» و «بکم». در زیارت جامعه کبیره گاه اذن حضور داده میشود و ما حضرات معصومین را مخاطب قرار میدهیم و گاه عرض ادب در غیبت صورت میگیرد. شاید غیبت گاه گاه لذت حضور را بیشتر میکند. «تا نیست غیبتی نَبُوَد لذت حضور.»[1]
«كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنَائِكُمْ»
«چگونه نيكويىِ ستايش شما (زیبایی ثنای شما ) را توصيف كنم»
- ثناگویی به نظم درآوردن کمالات است. این فراز از لسان مطهر امام هادی علیهالسلام گویا بر آرزوی همه ما جامه عمل میپوشاند که به حضرات معصومین عرض میکنیم:«چگونه توصیف کنم زیبایی ثنای شما را؟»
- «ثناء» به معنی «شمارش صفات نیکو» است. صفات محمود حضرات معصومین چندان فراوان است که شمارش آن از عهده من ساخته نیست. یعنی زیباییهای شما از شمارش خارج است. من بندهی محدود، و زیباییهای شما نامحدود است. چگونه محدود قدرت شمارش بینهایت را داشته باشد؟
تفاوت «وصف» و «ثنا»
- «اَصِفُ» فعل مضارع است و عرب از مضارع اراده حال و آینده میکند. میخواهم همه لحظاتم به ذکر خیر شما بگذرد اما چه کنم که لحظات من پایان میپذیرد اما تعداد صفات خیر شما تمامناشدنی است. وصف و ثنا هر دو مدح هستند. اما تفاوت این دو در این است که «وصف» اصل صفات ممدوح را بیان میکند و «ثناء» تعداد صفات ممدوح را مطرح میکند.
مادح اهل بیت شدن
- «كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنَائِكُمْ» در اینکه ما تحت لطف آنان هستیم هیچ جای بحث و شکی نیست. به کار بردن عبارت «ثنا» بیان میدارد که هرکس باید تعداد الطاف حضرات معصومین را بر خود بشمارد.
مثلاً من لحظه به لحظه نمایش رأفت حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام را در زندگیام توصیف کنم. چه رأفتهایی در جای جای زندگی ما بوده ، من کجا توان وصف آن را دارم؟! من که وجودی محدود هستم چگونه میتوانم وجود لایتناهی شما را توصیف کنم؟ اما در زیارت جامعه نام همه ما در شمار مداحان اهل بیت ثبت و ضبط میشود.
- معنای دیگری که از این عبارت یافت میشود آن است که شما معصومین ثناگوی حق هستید و من چگونه میتوانم ثنای زیبای شما را در محضر حق توصیف کنم؟ چگونه میتوانم از ارتباط زیبای شما با خدا پردهبرداری کنم؟ منظور ثنای شما، ثنای خدا است.
اولین مداح اهلبیت
- معنای دیگر: من چگونه میتوانم ثنای خدا را نسبت به شما توصیف کنم؟ خدای سبحان اولین مداح شماست. در حدیث شریف کساء آمده است زمانی که جبرئیل سوال کرد:«یا ربّ و مَن تَحتَ الکِساء» خداوند میگوید:«هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها». همچنین در بسیاری از آیات قرآن مدح پیامبر و آل پیامبر علیهمالسلافم آمده است. من چگونه میتوانم از مدح شما نسبت به خدای سبحان پردهبرداری کنم و وصف مدح شما را برای دیگران بیان کنم؟ «آفتاب آمد دلیل آفتاب» شما اهل بیت فقط میتوانید از توصیفات خود پردهبرداری بکنید و من عاجزم از درک حقایقی که خدا درباره شما وصف کرده است.
«وَ أُحْصِي جَمِيلَ بَلَائِكُمْ»
«و (چگونه) زيبايىِ نعمت شما را به شمار آورم»
- معنای اول : چگونه من ابتلائات زیبای شما را بشمارم؟ هر یک از حضرات معصومین برای هدایت، اوج گرفتن و اصلاح ما سختیهای فراوانی را تحمل کردهاند.
امام موسی کاظم علیهالسلام میفرمایند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي.»[2]
خدا بر شیعه غضب کرد و مرا مخیّر نمود یا من گرفتاری را باید تحمل کنم یا آنها گرفتاری را تحمل کنند به خدا قسم با تحمل گرفتاری از خودم شیعه را با قبول گرفتاری از خودم حفاظت کردم.
یک نمونه کوچک از این عبارت را سکوت امیرالمؤمنین علیهالسلام، صلح امام حسن علیهالسلام، قیام اباعبدالله علیهالسلام و شهادت حضرت در کربلا و اسارت امام سجاد علیهالسلام و محدودیتهای امام باقر علیهالسلام میبینید. همه انواع سختیها را بیان کردند تا ما هدایت شویم.
- معنای دیگر: گاهی بلا به معنای عطایای الهی به این خانواده است نه گرفتاریها. یعنی من چگونه میتوانم نعمی را شمارش کنم که خدای سبحان در اختیار شما قرار داده است؟ این نعمات هم قابل شمارش نبوده و بینهایت است.
«وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ»
«در حالی که به وسیله شما خدا همه ما را از ذلت خواری برآورد»
«واو» که در ابتدای فراز ذکر شده واو حالیه است؛«وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ»در حالی که خدا به وسیله شما ما را از ذلت نجات داده است.
- انسان اگر سفرهنشین حضرات معصومین باشد ذلیل نیست. در محضر معصوم بودن، در سرای عزت زندگی کردن و از هر ذلتی رها شدن است اعم از ذلت معصیت و جهالت، ذلت طمع به خلق و انواع رذائل اخلاقی.
درمان رذائل با در خدمت معصوم قرار گرفتن
همه رذائل انسان با تسلیم بودن در محضر حضرات معصومین اصلاح شده و سامان مییابد. اگر واقعاً در مقابل معصومین تسلیم باشم نسبت به کسی حسادت ندارم چراکه حسادت نوعی ذلت است که به واسطه معصوم مرتفع میشود.
همچنین حرص به دنیا، توقع از مردم، سوءظن همه و همه ذلت است که درمان آن به واسطه معصوم صورت میگیرد.
این فراز برای ما یادآوری است. زیرا چنانچه سالها بگذرد و رذائل اخلاقی درمان نشود، تحت سیطره معصوم قرار نگرفتهایم.
معصومین؛ طبیبانی با نگاه کلان و جامع
اگر قصد حل کردن مشکل خویش را داشته باشم به واسطه شما معصومین (بِکُم) مشکلات ما مرتفع میشود. خدا به واسطه شما ما را از ذلت خارج کرده است.
اگر آدم بینظمی باشم ذلیل هستم، زمانی کم تحمل باشم ذلیلم. وقتی آدم خودرأی و خودنظری هستم ذلیلم. یعنی عزت اجتماعی ندارم.
هر یک از ما که گرفتار رذیله اخلاقی هستیم، باید به طبیب مراجعه کنیم همچنان که بیماران جسمی به طبیب مراجعه میکنند. اطبای جسم هر یک متخصص یکی از اعضا و جوارح هستند اما حضرات معصومین نگاه جامع و کلان دارند و تمام مشکلات ما را مرتفع میکنند. آنان فقط طبیب یک بیماری من نیستند بلکه همه بیماریهای مرا درمان میکنند.
انسان بسیاری از اوقات ذلت بیماریهای فکری و اخلاقی را یدک میکشد و با خود همراه میکند و بدون توجه به اینکه خود را از سیطره ولایت حضرات معصومین بیرون آورده، گمان میکند گرفتار بیمای جسمی شده. انسان به میزان تسلیم بودن به صورت خودکار و اتوماتیکوار از رذائل اخلاقی خویش مفارقت مییابد.
- جهل یکی از اموری است که موجب ذلت انسان میشود. هرچه علم نصیب آدمی شود عزیز میگردد. وقتی ولایت معصومین در زندگی ما حاکم شود ما را عالم میکنند و اجازه نمیدهند گرفتار جهالت بمانیم.
- فعل «أَخْرَجَنَا» ماضی است و اشاره دارد به اینکه حضرات معصومین از گذشته دور ولایت ما را قبول کردهاند. خدا به واسطه قبول ولایت قدیمی عزت عجیبی به ما بخشید. او ما را از ذلت رها کرده و اگر خدای ناخواسته گرفتار ارتداد شویم معلوم است که مانند گذشته بزرگترهای فکری خود (حضرات معصومین) را قبول نداریم.
- در دو عبارت قبل آمده بود «كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنَائِكُمْ.وَ أُحْصِي جَمِيلَ بَلَائِكُمْ » در این فراز آمده است «وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ». در پشتپرده این فراز به حضرات معصومین عرض میکنیم: شما از قدیم صفاتتان را برای ما به کار میگیرید و از قدیم شما به نفع ما این کمالات را به نمایش میگذارید. شما معصومین عطایای الهی و علمی که خداوند در اختیارتان قرار داده است را برای ما مصرف میکنید، تا لطف شما را در زندگی داریم ذلیل نیستیم.
- با آموزشهایی که شما در اختیار ما قرار دادهاید خدا ما را از ذلت و ریا و شرک و نفاق و فسق رها کرده است. شما واسطه شدید خدا ما را از جایگاه ذلت، از دارالمعصیۀ، دارالجهالۀ و دارالغفلۀ و از مواضع سوء خارج کرده و اکرام خاصی نصیبمان نمود(بِكُمْ)
آشیخ جعفر مجتهدی میفرمودند دختر عمویشان از تبریز به مشهد آمده بودند در حرم مطهر اطرافشان عدهای نشسته بودند که آداب زیارت را رعایت نمیکردند. آقازاده ای به ایشان نزدیک شد و فرمود پدرم میفرمایند اینجا ننشینید، جای دیگری بنشینید. بعد از زیارت که ایشان به منزل آقای مجتهدی میروند آقا میفرمایند حضرت علیبنموسی علیهالسلام به واسطه فرزندشان جمع شما را در حرم عوض کردند.
اگر فردی در جمعی قرار دارد که سلامت اخلاقی و فکری ندارند و گرفتار کارشکنی و کینه و حسادت و نفاق و کفر و … هستند، جدایی از چنین فضای آلودهای به واسطه حضرات معصومین با سهولت صورت میگیرد. (بِكُمْ)
- در «اصفُ» سخن از من و در «بلائکُم» سخن از شماست. ارتباط میان این دو را چنین بیان کردهاند: لطف شما در همه جای زندگی من جاری است و یا اینکه لطف شما در قسمت قسمت وجود من جاری است و تک تک اعضای وجودیام با وساطت شما مورد لطف حق قرار گرفتند.
تاریخ جلسه : 97/9/7 ـ بخش 4
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] حافظ
[2] کافی، ج1،ص260