تعامل صحیح با خلق ـ بخش اول

مقدمه

 

به لطف حضرت حق، سالیان سال توفیق حضور در محضر صحیفه سجادیه که به تعبیری «أخ القران» نامگذاری شده، نصیب بسیاری از ما شده ‌است. در این سال‎‌ها با عناوین و نگرش‌های مختلفی به‌دنبال درک مطالب امام سجاد علیه‌السلام بوده‌ایم. اکنون قصد داریم صحیفه را به صورت موضوعی بررسی کنیم. به این معنی که یک موضوع را در نظر می‌گیریم وبا آن موضوع فرمایشات امام سجاد علیه السلام را پیگیری می‌کنیم.

به بررسی موضوع تعامل صحیح وسالم با خلق می‌پردازیم. هدف ما این است که بیاموزیم چگونه در ارتباطات اجتماعی خود با افراد، رفتاری داشته باشیم که با جریان بندگی ما سازگار باشد. بسیاری از امور را در ارتباط با دیگران انجام می‌دهیم که ممکن است زیبا به نظر نرسند. از سوی دیگر، برخی از امور نیز در ارتباطات اجتماعی ما می‌تواند بسیار زیبا باشند؛ اما حُسنش برای ما معلوم نباشد. هدف ما از این بحث، این است در محضر امام سجاد علیه‌السلام تعامل با افراد را آموزش بگیریم و از وجود مقدس حضرت به‌عنوان واسطۀ فیض‌مان عاجزانه درخواست کنیم که توفیق آموختن و اجرای صحیح این آموخته‌ها نصیب‌مان شود.

 

مشقت‌پذیری

 

«اللَّهُمَّ إِنّی أَعُوذُ بِكَ مِنْ تَعَاطِی الْكُلْفَةِ»

«خدایا! به تو پناه می‌برم  از انجام کار سخت و پرمشقّت.»

در بسیاری از مواقع از انجام کارهایی که مشقت دارد، خودداری می‌کنیم، در حالی‌که ممکن است این کارها برای دیگران مفید باشد. اگر مشقت نداشت، باید خیلی از امور را رها می‌کردیم. تعامل صحیح و سالم با خلق، نیازمند آن است که در انجام کارها، مشقت‌پذیر باشیم. ما باید از خدای سبحان بخواهیم که توفیق انجام کارهای سخت در انجام کارهای خیر را به ما عطا کند. معضل جامعۀ فعلی ما، راحت‌طلبی است. در حالی‌که دین، ما را به جدّوجهد سفارش می‌کند، نه به راحت‌طلبی.

 

معرفت، لازمۀ مشقت‌پذیری

 

معنای فرمایش حضرت که می‌فرماید: «خدایا به تو پناه می‌برم از اینکه با مردم تکلفی رفتار کنم» این نیست که زحمات‌مان در تعامل با دیگران را نادیده بگیریم! سختی و مشقت زمانی به وجود می‌آید که انسان بدون معرفت عمل کند. وقتی از خانه برای کسب علم حرکت می‌کنیم، بایستی به این فکر ‌کنیم که در راه کسب علم، گام بر می‌داریم

و فرش زیرپای ما بال ملائکه است و ماهی‌های دریا برای ما استغفار می‌کنند؛ با این نگرش، اصلاً سختی راه را احساس نمی‌کنیم و از انجام وظیفه‌ سرباز نمی‌زنیم؛ بلکه با عشق وعلاقه به سر کار حاضر می‌شویم، نه با سختی ومشقت.

وقتی در خدمت دیگران هستیم و با معرفت این خدمات‌رسانی را داریم؛ خیررسانی ما با عشق همراه خواهد بود. بسیاری از اوقات فکر می‌کنیم که اگر در کلاس درس حاضر نشویم، توفیقی نخواهیم داشت! در حالی‌که در هنگامی که در حال انجام وظیفه در خانه هستیم، در حال آدم‌سازی و انجام کار نیکو هستیم و فرزندانمان را تربیت می‌کنیم.

 

رابطۀ بی‌معرفتی و مشقت

 

گاهی اوقات چون بینش صحیحی نسبت به کارمان نداریم، کار را با سختی و کراهت انجام می‌دهیم؛ اما اگر در پس هر کاری که انجام می‌دهیم، معرفتی وجود داشته باشد، آن کار سخت و دشوار نخواهد بود؛ بلکه با عشق همراه است.

روایات متعدد دربارۀ کار منزل داریم که یک خانم خانه‌دار در قبال کاری که در منزل انجام می‌دهد، ثواب یک سال عبادت برای او در نظر گرفته می‌شود. یک سال عبادت، خیلی قرب دارد. یک نماز با عشق و خلوص‌نیت، ثواب زیادی دارد و یک سال عبادت با این دیدگاه، ثوابی به مراتب بیشتر خواهد داشت. با این دیدگاه، دیگر کارها سخت و طاقت‌فرسا به نظر نمی‌رسد.

 

چرا کار عاشقانه؟

 

یکی از اموری که در ارتباط با افراد لازم است بدانیم این است که خدمات، عاشقانه باشد، نه از سر تکلیف و به‌اجبار. غذایی که با میل‌ورغبت طبخ شود، طعم آن متفاوت است؛ زیرا مهم این است که چقدر انجام کار عاشقانه بوده یا از سر تکلیف انجام شده است، همۀ خدماتی که به اطرافیان‌مان می‌رسانیم،اولاً وقتی معرفت به ملکوت این امر داشته باشیم، این خدمت عاشقانه انجام می‌شود و موانع حضور ما را در محضر حق مرتفع می‌کند. ثانیاً قربی برای ما بوجود می‌آورد. ثالثاً، جهش و پرشی در مسیر سلوک برای ما ایجاد می‌کند. رابعاً، با این حرکت مثبتی که انجام می‌دهم، عنوان مطیع و محسن بر من بار می‌شود. وقتی کار را با این دید انجام می‌دهیم، کار را با اشتیاق خاصی انجام می‌دهیم و در انجام آن دلمان می‌خواهد مسابقه دهیم، به‌جای اینکه با تکلف انجام دهیم.

«التَّكَلُّفُ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُنَافِقِین»[1]

«تكلّف (تصنّع و ظاهر سازى)، از اخلاق منافقان است.»

اگر کار را با تکلیف انجام دهم، از جرگۀ مؤمنین خارج شده‌ام. نگرش ما به امور باید خاص و زیبا باشد. وقتی نگرش ما زیبا شد، پشت پرده‌اش تلکفی وجود ندارد. اگر فکر کنم که با تکلف از زمرۀ مومنین خارج می‌شوم، دیدم متفاوت می‌شود.

 

چرا کارها برای ما سخت است؟

 

وقتی با تکلف کاری را انجام می‌دهید، خودتان را در فشار قرار داده‌اید. یعنی بالاخره این کار انجام می‌شود؛ ولی با سختی.

«وَ مَنْ شَاقَّ أَعْوَرَتْ عَلَیهِ طُرُقُه»[2]

«هر کسی خود را به سختی بیاندازد، راه‌های آن کار بر او تنگ می‌شود.»

اگر کارها را با سختی انجام دهیم، یعنی از تسهیلات خدای سبحان که در اختیارمان است استفاده نمی‌کنیم. در نظام عالم، گرفتاری‌هایی که به آن دچار می‌شویم، دلایل خاص خودش را دارد. وگرنه خیلی وقت‌ها انسانها در سخت‌ترین عرصه قرار دارند؛ ولی به‌راحتی از آن عبور می‌کنند. شاید به دلیل تکلفی که در امور لحاظ می‌کنیم، راه‌های خروج از مشکلات برایمان بسته است و در فشار زیاد قرار می‌گیریم.

 

راه رهایی از تکلف

 

از خودم باید شروع کنم. نگرشم به انجام تکلیف، وقتی زیبا شد، بی‌تردید راه‌های آسان برای انجام آن پیدا می‌شود و  انجام تکلیف آسان است و وقتی بدون زحمت انجام شود، معاملۀ من با خدا درست صورت گرفته است. یکی از تعاملات صحیح این است که خود را به تکلّف نیندازیم، البته این امر منافاتی با رعایت ادب در تعاملات اجتماعی ندارد. ادب، خودبه‌خود زحمت دارد، حواس‌جمعی و دقت نظر خاصی می‌خواهد. وقتی وارد جایی می‌شوم باید حواسم باشد که اول پای راست و بعد پای چپ را بگذارم. در مسجد،مدرسه، حسینیه و مجلس علمی نیز اول باید پای راست را گذاشت. این سخت‌گیری‌ها برکت دارد. وقتی به این آداب عمل کنم. قرب الهی نصیبم می‌شود.

مؤدّبین، مقرّبین درگاه الهی هستند. هر چقدر بیشتر آداب را رعایت کنیم، قرب الهی بیشتری نصیب‌مان می‌شود. مثلاً وقتی ادب را در مقابل والدین به کار می‌گیریم، قرب خاصی نصیب‌مان می‌شود و به واسطۀ این قرب، ادب برای ما زحمت ندارد و با کمال میل آن را به کار می‌گیریم.

مهمانی رفتن و مهمانی دادن هم آداب دارد؛ زیرا این موارد، تعامل با خلق است. در رعایت این آداب اگر بدانیم که قرب الهی نصیبمان می‌شود، آداب را به‌راحتی تحمل می‌کنیم و انجام آن برایمان امر سختی نیست. وقتی کار را با دشواری انجام دهیم، در ارتباط‌مان با مردم خسته و افسرده می‌شویم و انرژی منفی پیدا می‌کنیم؛ به همین دلیل اسلام سفارش می‌کند که در اجتماعات دینی شرکت کنیم، چون این کار برای مؤمن انرژی‌بخش است. وقتی مؤمن توفیق حضور در جمع سالم نصیبش می‌شود، این را عطیه‌ای از جانب حق می‌بیند، نه وظیفه‌ای سخت. بسیاری از اوقات از نگاه خودمان خدماتی به اطرافیان می‌دهیم؛ ولی با کسالت و بی‌حالی و ملالت!

 

خدمات‌رسانی لذت‌بخش

 

از امور صحیح ارتباط با خلق، این است که خلق، شادابی ما را ببینند. یعنی در ضمن انجام خدمت، خوشحال هستیم که قرعه به نام ما زده شده است. برای بقیه موج مثبت می‌فرستیم و موج منفی از زندگی ما به دیگران سرایت نمی‌کند.

«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِکَ بِاَبْهاهُ »[3]

«خدایا از تو جمال چشمگیرت را درخواست می‌کنم.»

اصل مباهات «بهاء» است به‌معنای حُسن چشمگیر. من می‌خواهم در حُسن بر شما پیشی بگیرم و شما هم در حُسن بر من غلبه کنید. شما حُسن‌تان را به رخ من بکشید و من به رخ شما. در تعامل صحیح با خلق به رخ کشیدن زبیایی‌هایی ظاهری نباید باشد.

خدایا! به تو پناه می‌برم از اینکه مثل ثروتمندانی که دائم ثروتشان را به رخ یکدیگر می‌کشند، ثروتم را به رخ بکشم. بعضی از ثروتمندان آنقدر افتاده هستند که اصلا دارایی خود را به رخ نمی‌کشند. گاهی اوقات مکثّر سر قبر هم می‌خواهد مکثر باشد. گاهی اوقات با یک ثروتمند هستید؛ اما فخرفروشی از او مشاهده نمی‌کنید.

ما نمی‌دانیم وقتی نعمات‌مان را به رخ می‌کشیم و فخرفروشی می‌کنیم چه آسیبی به طرف مقابل وارد می‌کنیم. اگر به مَرکَبت فخر کنی، پس حُسن مربوط به مرکب است نه تو! اگر به لباس و جواهرت فخر کنی حُسن مربوط به جواهرات و لباس است نه تو! اگر به پدرانت هم فخرفروشی داشته باشی، فضیلت مربوط به پدران توست نه تو. اگر این اشیاء زبان سخنگویی داشتند همه به تو می‌گفتند حُسن تو چیست؟! همۀ این امور حسن ماست!

 

لذت‌های مجاز

 

تنها لذتی که انسان در زندگی می‌تواند از آن بهره ببرد، توفیق انجام عمل صالح است. اما از آنجایی که ما یقین به قبول شدن این اعمال نداریم، حق نداریم به خودمان مغرور شویم. خداوند توفیق عمل صالح را به بندگانش عنایت می‌کند؛ اما ما هیچ اطمینانی از بقا و پذیرفته شدن آن نداریم.

فخرفروشی به چیزی که خارج از ذات و گوهر انسان است، نشانۀ بی‌خردی است. جمال،حَسَب و نَسب، مَدرک و مقام، همگی عاریه هستند و روزی از ما گرفته خواهند شد. گاه ممکن است قصدمان از بیان دستاوردها و افتخاراتمان فخرفروشی نباشد؛ اما در عمل این گونه القا می‌شود.

فردی توفیق زیادی در زندگی داشت و تا زمانی که راه مکه باز بود، سالانه بارها به زیارت خانه خدا مشرف شده بود. وی توفیقاتش را حاصل نذرهایی که برای علامه مجلسی می‌کرد، می‌دانست. از او سوال شد چند بار به مکه رفته‌ای؟ فرمود: اجازه بدهید نگویم. اگر عمل من قبول شده باشد که رفته‌ام و اگر مورد قبول قرار نگرفته باشد، اصلا حج به حساب نمی‌آید.

 

فخرفروشی ممنوع

 

گاهی اوقات افراد بدون توجه به نیت خود، با بیان تعداد دفعات انجام یک کار یا به رخ‌کشیدن افتخاراتشان، ناخواسته دچار فخرفروشی می‌شوند. برای مثال فردی که مدرک فوق تخصص دارد، با مدرک خود به‌دنبال جلب توجه و تحسین دیگران است! ما باید به گونه‌ای زندگی کنیم که دارایی‌ها و دستاوردهایمان مایۀ فخر ومباهات ما نباشد؛ بلکه شکرگزار خداوند باشیم و از آنها در راه صحیح استفاده کنیم. باید به گونه‌ای باشیم که دارایی ما موجب مباهات ما نباشد، دائماً خودمان را برتر نشان ندهیم و دستاوردهایمان را به رخ دیگران نکشیم.

ممکن است کسی به خاطر خدمت‌رسانی زیاد به فرزندانش در فامیل معروف شده باشد؛ اما این موضوع نباید به عنوان ملاک برتری و تمایز او از دیگران تلقی شود. حتی اگر خدمات، ثروت و آبروی زیادی داشته باشیم، شایسته نیست آن را به رخ دیگران بکشیم. فخرفروشی وخودستایی باعث می‌شود که دیگران نتوانند ما را به‌درستی بشناسند و درک کنند. این رفتار ناخودآگاه به خودمان نیز آسیب می‌زند.

در صحبت‌ها ورفتارمان نباید بوی تکبر و فخرفروشی به مشام برسد. این کار به روابط ما با دیگران آسیب می‌رساند؛ چون ما خود را تافتۀ جدابافته می‌بینیم و دیگران هم چشم دیدن ما را ندارند.

ممکن است شخصی هر شب به ده هزار نفر غذا بدهد، در حالی که در مقابل او فردی است که توانایی مالی کمتری دارد، در حدی که فقط می‌تواند یک لیوان چای به کسی بدهد. مهم این است که اعمال‌مان با نیت خالص و برای رضایت خداوند انجام شود. شاید تأثیر چای او از آن اطعام بیشتر باشد.

 

بزرگداشت تهی‌دستان

 

«اللَّهُمَّ إِنی أَعُوذُ بِک مِنْوَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّینَ»[4]

«بار خدایا به تو پناه می‌برم از تحقیر تهی‌دستان»

کلمه «ازراء» یعنی خوار شمردن، تحقیر کردن؛ از آن‌طرف «مقلّین»، جمع کلمه «مُقلّ» به‌معنای کسی است که مال قلیل و کمی دارد و اصطلاحاً فقیر است. در روابط بین فردی، تحقیر، یکی از رفتارهای مخرب است که می‌تواند به سلامت روابط آسیب جدی وارد کند.

 

داستانی کوتاه از آیت الله قاضی

 

آیت الله قاضی می‌فرمود: چهل سال توسل برای رسیدن به توحید داشتم و موفق نمی‌شدم. نذر کرده بودم در کربلا نماز مغرب را در حرم حضرت ابوالفضل علیه‌السلام و نماز عشا را در حرم مطهر امام حسین علیه‌السلام بخوانم تا مدت طولانی در آنجا باشم. یک شب در حرم مطهر حضرت ابوالفضل علیه‌السلام بودم و نماز مغربم را خواندم  و مشغول تعقیبات بودم. فردی که در کربلا به‌عنوان دیوانه معروف بود به من گفت:« سید علی، امروز قطب سلسله اولیاء قمر بنی‌هاشم، ابوالفضل العباس علیه‌السلام است.» ابتدا گمان کردم هذیان می‌گوید؛ اما او بار دیگر این جمله را در گوشم تکرار کرد. ناگهان دگرگونی عجیبی در من رخ داد و با خودم گفتم: «شاید این شخص سخن درست می‌گوید و من  هر آنچه را که باید به دست آورم، از طریق ایشان باشد.» در آن لحظه نوری از حرم مطهر خارج شد و به وجود من تابید. به هر جا رسیدم، بعد از آن نور بود. بشارت را کسی به من داد که ظاهراً از عقل کامل برخوردار نبود.

ما به ظاهر می‌گوییم که چنین فردی  کم‌عقل است؛ اما درک نمی‌کنیم که در این عالم، تحقیر هیچ انسانی، حتی فردی که کم‌عقل است جایز نیست.

یکی از اهالی تبریز به مشهد سفر و مدتی را در آن شهر سپری می‌کند، پس از مدتی که قصد برگشت به شهر خود را داشت، متوجه می‌شود تمام اموالش دزدیده شده است. به حضرت ثامن‌الحجج متوسل می‌شود و حضرت را در خواب می‌بیند. حضرت می‌فرماید: «فردا صبح زیر نقاره‌خانه بایست. اولین فردی که از آنجا عبور کرد تو را به تبریز خواهد ‌رساند. او به محل مورد نظر می‌رود و مشاهده می‌کند که آن فرد «تقی بی‌نماز» شهر خودشان است. با تعجب می‌گوید: یعنی امام رضا علیه‌السلام حوالۀ را به این شخص داده‌است؟ او این خواب را سه شب پشت سر هم می‌بیند و در نهایت باور می‌کند که این شخص کاره‌ای است که حضرت حواله را به دست ایشان داده‌ است! صبح وقتی با او سلام‌علیک می‌کند، در یک چشم به هم زدن با«طی الارض» از مشهد به تبریز می‌رود. به او می‌گوید: در شهر ما معروف به «تقی بی‌نماز» هستی! از طرف دیگر حوالۀ ما دست توست. تو چه کسی هستی؟ گفت: من نمازهایم را پشت سر حضرت ولیّ عصر می‌خوانم! برای همین شما من را در صف جماعت نمی‌بینید. حاضر شدم شماتت را از همه تحمل کنم؛ ولی نمازهایم را پشت سر حضرت بخوانم!

ما از این موارد خیلی داریم، افرادی که از نگاه ما عقل یا مال کم دارند؛ اما نباید به آنها به چشم تحقیرآمیز نگاه کنیم. اسید عبدالکریم پینه‌دوز کفش تعمیرمی‌کرد [از نگاه ما شغل بالایی نیست]؛ ولی تشرف دائم خدمت حضرت ولیّ‌عصر داشت.

خدایا! ما را به گونه‌ای قرار بده که نسبت به کسانی که از نظر علمی، مالی ….کم دارند رفتار تحقیرآمیز نداشته باشیم. در بسیاری از موارد شاهد هستیم که افراد حاضرند تمام تلاش‌های فقهی خود را وقف کنند تا ثواب یک شعر از عمان سامانی را به‌دست آورند.

نگاه تحقیر آمیز به افرادی که از نظر مالی در سطح پایین‌تری قرار دارند، رفتاری ناپسند و مذموم است. این نوع نگاه، به استهزاء و تمسخر افراد منجر می‌شود، یکی از تبعات این نوع تفکر این است که به نوبه خود، باعث بروز رفتارهای استهزاآمیز می‌شود. در واقع چنین نگاهی از اساس نادرست است.

 

پرهیز از سوء رفتاربا زیردستان

 

«اللَّهُمَّ إِنی أَعُوذُ بِک مِنْسُوءِ الْوِلَایةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیدِینَا»[5]

«بار خدایا، به  تو پناه می‌برم از… اینکه ظلمی به زیردستان خود روا دارم.»

از خدای سبحان می‌خواهیم به کسانی که تحت قدرت و مدیریت ما هستند و ما نسبت به آنان سَروری داریم. ظلم‌وستم روا نداریم. چگونه می‌توانیم روابطی سالم و عاری از ظلم با دیگران برقرار کنیم تا نه به آنان آسیبی برسد و نه خود از آن متضرر شویم؟ یقیناً، اگر این روابط سالم و مبتنی بر عدالت و انصاف باشد، به رشد و تعالی ما کمک شایانی خواهد کرد. ما در مواردی به بعضی از امور زیردستان توجه داریم؛ اما نسبت به امور دیگر بی‌توجه هستیم و این نوعی «سوءالولایه» است. برای مثال به امور مالی فرزندان توجه داریم؛ اما به امور مذهبی و عاطفی آنها بهایی نمی‌دهیم. یا برعکس خیلی عاطفی هستیم و از این موضوع سوءاستفاده می‌شود؛ زیرا این دختر و پسر قرار است  در آینده پدر و مادر یک خانواده باشند. اگر مادر، فرزندان را تازپرورده بار بیاورد، زمان زیادی لازم است تا آنها تغییر کنند.

باید به تمامی ابعاد زیردستان توجه داشته باشیم. گاهی اوقات به زیر‌دستان خیلی محبت می‌کنیم؛ اما آنها را توانا بار نمی‌آوریم، این سوء‌مدیریت است. ما نباید از نجابت مظلوم سوء‌استفاده کنیم. باید یادبگیریم حق افراد را به اندازۀ خودشان پرداخت کنیم نه بیشتر ونه کمتر.

 

تاریخ جلسه: 1396/7/10 ـ جلسه 1

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1] . غررالحکم، ص 63.

[2] . نهج البلاغه ، حکمت 31.

[3] . دعای سحر ماه رمضان.

[4] صحیفه سجادیه، دعای هشتم.

[5].  صحیفه سجادیه، دعای هشتم.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *