انسان بر طبق فطرت الهی خود بر این باور است که تمایل و رغبت به تعامل صحیح و سالم با افراد دارد. اما گاهی اوقات در اثر غفلت، عدم آگاهی و گاه در اثر کوتاهی، نمیتواند این تعامل صحیح و سالم را به نحو احسن برقرار کند.
در محضر ادعیه امام سجاد علیهالسلام در دعای هشتم صحیفه سجادیه، چگونگی این تعامل را آموزش میگیریم.
یاری نکردن ظالم
«اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِن……اَوْ اَنْ نَعْضُدَ ظالِماً»[1]
«خداوندا به تو پناه میبریم از ……..اینکه ظالمی را یاری کنیم»
یاری ظالم به یقین از گناهان کبیره بوده و بر روابط صحیح و سالم با افراد تأثیر منفی دارد.
ظلم در دو معنا بهکار میرود:
- جابهجا کاری در امور
- کم گذاشتن و نقصان
در این فراز، بحث از ظالم بودن خود فرد نیست، بلکه اعانت و تقویت ظالم بر گناهش مورد نکوهش است چراکه فرد ظالم را در ابقاء ظلم تقویت میکند.
تأیید فرد ظالم در ظلم اعانت بر اثم است. به عنوان مثال خانمی که در انجام وظائف همسرداری کم کاری دارد، تأیید او یاری بر اثم و ظلم اوست که این تأیید، او را از توجه به اصل حقیقت همسرداری باز میدارد.
از آن جهت که عمل و گفتار انسان در عالم گم نمیشود و حتماً اثر گذار است، از مصادیق تعامل غیرصحیح آن است که: به جای توصیه به سازندگی افرادی که کم کاری دارند، آنهابا افرادی که کم کاری بیشتری دارند مقایسه شوند و این مقایسه برای آنان دلگرم کننده و تأییدی بر کم کاری ایشان باشد، زیرا به جای ساختهشدن، کمکاری خود را ناچیز شمرده و به اعمال خود مغرور میشوند.
بنابراین سکوت و بیتفاوتی در مقابل جابهجا کاری افراد، تقویت آنها و معاونت بر ظلم است.
گاهی انسان وظیفهای را که در مقابل خلق خدا دارد انجام نداده و در محضر خداوند حاضر میشود و بالعکس زمانی که فرد باید در محضر حق باشد در حضور خلق میماند. تأیید و تقویت این ظلم و جابهجا کاری انسان را در زمره ظالمین قرار میدهد.
انسان با تأیید و تقویت، به منزله بازو و توان ظالم محسوب میشود.
به عنوان مثال خانمی که دارای فرزند شده اگر تمام توجه خود را به فرزند معطوف کرده و به امور همسرداری توجه لازم را نداشته باشد سکوت اطرافیان، تأیید کم کاری او بوده که در نهایت مشکلاتی را در زندگی او ایجاد خواهد کرد.
اگر انسان به این اصل توجه داشته باشد که اولویت اصلی او، حفظ حقیقت انسانی بوده و نماد این حقیقت، در عبودیت محض جلوهگر میشود، در تمام شرائط زندگی به عنوان بنده، اَحسنُ العمل را خواهد داشت. حال این بندگی، در ارتباط با خالق تجلی داشته باشد یا رابطه با خلق خدا که در این صورت، از ظالمین جدا و دور شده است.
چنانچه فرد، اولویتها را مد نظر نداشته باشد یعنی زمانی که باید در محضر حق قرار بگیرد تا سوختگیری لازم را داشته باشد در محضر خلق خدا قرار گیرد، در اثر این جابهجا کاری گرههای جدی در زندگی بهوجود میآید.
گاه پرداختن به حق الله را در مقایسه با حق الناس در مرحله پایینتری قرار میدهد و با این الفاظ که خداوند حق الله را میبخشد، کم کاری و جابهجا کاری نسبت به حق الله را رسماً تأیید میکند. گویا فرد از این حقیقت غافل است که برای اداء «حق الناس» اعانت و امداد خداوند نقش اساسی را دارد.
از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت شده که برای اصلاح رابطه فرد با خلق باید ابتداء، رابطه او با خداوند اصلاح شود.
گاه سکوت در مقابل جابهجا کاری افراد بر نگرش آنها اثر گذاشته و اثر آن، در زندگی خود فرد نیز جاری میشود.
وقتی مادر لباس پسران بر تن دختر خود میپوشاند و غافل از این مسئله است که این پوشش بر خلق و خوی فرزند تأثیر میگذارد، سکوت افراد دیگر در قبال این جابهجا کاری مشکلاتی را به همراه دارد.
گاه با تأییدهای نابهجا زندگیِ مملو از مشکلات و گرفتاری برای افراد ساخته میشود. خانمی که در جایگاهی مردانه قرار گرفته با این تمجید که:او مثل مردها کار میکند، نگرشی نابهجا به او داده ، زندگی خارج از هویت برای او ساخته میشود که عین گرفتاری و سختی است.
تشبه انسان در پوشش و رنگ و مد به ظالم، اعانت و تأیید ظالم است زیرا رواج نظرات و دیدگاههای او، تضعیف پوشش و فرهنگ اسلام را در پی دارد.
گاه تعاریف نابهجا از فرد ظالم، تأیید ظلم اوست.
بنابراین انسان در موارد بسیاری با سکوت، تعریف و تمجید، تقدیر و تشکر، ظالم را تأیید کرده و در زمره ظالمین محسوب میشود.
فردی که میگوید به جای پرداخت خمس، برای امام حسین علیهالسلام خرج کنید، بها دادن به نظر او اعانت بر ظلم است، زیرا او امر مستحب را جایگزین امر واجب کرده است.
انسان گاه به جای بیان مشکلات و درد و دل برای امام خود، این مطالب را با مردم در میان میگذارد. این جابهجا کاری آبرو و عزت انسان را خدشهدار میکند. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: در مشکلات به ما توسل داشته باشید. پس برای حل و گشایش مشکلات باید به حضرات رجوع کنیم. چراکه در رجوع به خلق علاوه بر اینکه آبرو و عزت انسان زیر سؤال میرود گاه دیگران با نظرات غلط، مشکلات را دو برابر میکنند.
کمک و یاری به افراد مظلوم
«اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِن……اَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً»
«خداوندا به تو پناه میبریم از ……..اینکه غمدیدهای را با یاری نکردن خوار کنیم»
نخذل از ماده «خذلان» به معنای خواری و در اینجا منظور یاری نکردن کسی است که نیاز به یاری داشته و از دیگران یاری میطلبد.
ملهوف از ماده «لهف» به معنای غم و اندوه است و در کتاب لغت شخص مغموم مظلوم را که از دیگران یاری میطلبد ملهوف مینامند.
امام سجاد علیهالسلام در این فراز میفرمایند: پناه به خدا میبرم از اینکه، یاری و کمک به افراد مغموم و مظلوم نداشته باشم.
در روایات اسلامی بر شتاب در یاری به اینگونه افراد، تأکید شده است. گاه این کمک و یاری را خود فرد به تنهایی میتواند انجام دهد و از طریق آبرو و اعتبار خود، فرد ملهوف را یاری کند و گاه این عمل برایش میسر نیست، در این صورت به وسیله دعا او را کمک و اعانت میکند.
در یک جمله انسانها در مقابل امدادطلبی فرد مظلوم مضطر نباید بیتفاوت باشند و هر اقدام و کمکی که امکان دارد باید برای رفع اضطرار او انجام دهند. چراکه ترک یاری فرد ملهوف حرام و از گناهان کبیره محسوب میشود.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده است:
«مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَخْذُلُ أَخَاهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ إِلَّا خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»[2]
«هیچ فرد با ایمانی دست از یاری برادر مؤمنش برنمیدارد در حالیکه قدرت بر یاری او را دارد مگر اینکه خداوند در دنیا و آخرت او را یاری و کمک نمیکند.»
در تعامل صحیح با افراد این نکته قابل توجه است که افراد نباید ابتدائاً نیاز خود را برای بندگان خدا مطرح کنند زیرا اظهار نیاز، آبرو و عزت انسان را سلب میکند. بدانیم اقتضاء بندگی، اعلام نیاز تنها به درگاه خداوند است.
طلبکار و متوقع نباشیم
«اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِن……اَوْ نَرُومَ ما لَيْسَ لَنا بِحَقٍّ»
«خداوندا به تو پناه میبریم از ……..اینکه چیزی را طلب کنیم که حق ما نیست»
«نروم» از ماده «روم و مرام» به معنای طلب کردن چیزی است.
هر فردی با داشتن استعدادهای ذاتی و اکتسابی، تواناییهای خاص برای رسیدن به مقامات یا نعمتهایی را دارد. بنابراین، اگر درخواست مقاماتی را داشته باشد که حق او نیست هم خود را به زحمت انداخته و هم در تعامل با خلق از آنان، طلبکار است.
در تعامل صحیح با خلق، انسان طلبکار و متوقع نیست چراکه فقر و نیاز خود را تنها به خدا اظهار میکند.
مؤمن باید تحت اسم عزیز خداوند بوده، همیشه عزیز باشد. پس طلب اموری که حق او نیست، از منهیات است چراکه به عزتش صدمه میزند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
«رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً عَرَفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَه» [3]
«خدا رحمت کند کسی را که قدر خود را بشناسد و از حد خود خارج نشود.»
آگاهی از حد و قدر انسان به این است که، استعدادها و استحقاقهای مادی و معنوی خود را بشناسد و آنچه را که در حد اوست، طلب کند.
در تعامل صحیح با خلق انسان هر لطف و خدمتی را که افراد دارند از فضل خدا میداند و نباید استحقاقی برای خود قائل بوده و لب به سخن بگشاید که در مقابل خدماتی انجام دادهام، این الطاف ناچیز است.
بنابراین هر توقعی از افراد، انتظاری باطل و نامعقول شمرده میشود.، زیرا توقع دعا یا خدماتی فراتر از حد خود داشته و یا مصاحب شدن با افرادی را داشته که در طیف و زمره آنان نیست.
خدمت رسانی به خلق
تنها نقش مؤثر در خدماتی که فرد انجام میدهد، از آنِ خداوند متعال است. در اصل بنده مأمور خداوند بوده که توفیق خدمات رسانی به خلق را داشته است. پس اگر این خدمات را به خود نسبت دهد و در قبال آن توقع تشکر و سپاس داشته باشد، طلب چیزی را کرده که حق او نبوده است.
انسان باید در تعامل و خدمات رسانی به خلق، هیچ منت و ادعائی نسبت به خلق نداشته و مطالبهای هم از ایشان نکند. بلکه به طور مستمر در مقام دعا بیان کند «لا تَستَبدِل بی غَیری» «خدایا کسی را جایگزین من نکن»
فرد در خدمترسانی به خلق آنقدر صادق و خالص است که شاکر این مأموریت و وظیفه الهی است. بنابراین، حتی توقع تشکر و تمجید را هم از مردم ندارد.
چنانچه انسان باورش بر این باشد که کارهای بوده و اگر نباشد خدماتی نیز صورت نمیگیرد، خداوند او را از این مأموریت و تکلیف باز میدارد. گاهی فرد در اثر طلب اموری که حق او نبوده، به خداوند حکیم بدبین شده، کلمات کفرآمیز بر زبان جاری میکند.
فریبکاری ممنوع
«اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِن……وَ نَعوُذُ بِكَ اَنْ نَنْطَوِىَ عَلى غِشِّ اَحَدٍ»
«خداوندا به تو پناه میبریم از ……..این که غش و فریب دیگری را در دل داشته باشیم»
«نَنْطَوِى» از ماده «طی» در اصل به معنای پیچیدن و پوشیده شدن بهکار رفته است.
«انطوی» به معنای «پنهانکاری» است که آن هم نوعی پیچیدن است. زیرا انسان هرگاه چیزی را بپیچد، درون و باطن آن را پنهان نموده است.
واژه «غِش» به معنای «فریب دادن، تقلب کردن و خیانت کردن» است که ضد خیرخواهی است.
گرچه غش در مورد معامله اجناس تقلبی بکار میرود اما مفهوم غش عام است و هر گونه فریب درباره دیگران را شامل میشود.
بعضی از اهل لغت فرمودند غِش از «غَشَشَ» به معنای آب کدر و ناصاف است.
از مصادیق غش این است که انسان ملقب به امانتداری باشد اما در باطن او، خیانت به خلق پوشیده شده است. چنین شخصی، اموری را که مصلحت افراد در آن نبوده و زندگی آنها را فاسد میکند، با آراستن و پیراستن، صحیح و زیبا جلوه میدهد که این امر، خیانت به مردم است.
حضرت امام کاظم علیهالسلام از محل معاملات هشام بن حکم عبور کرده، مشاهده کردند که او پارچهای معروف به سابری را در سایه میفروشد زیرا این پارچه در سایه زیباتر جلوه میکند. امام به هشام فرمودند:
«إِنَّ الْبَيْعَ فِي الظِّلِّ غِشٌّ وَ إِنَّ الْغِشَّ لَا يَحِل»[4]
«بیع در سایه غش است و غش حلال نمیباشد.»
بنابراین هر امر نادرست را به عنوان امر سالم و صحیح جلوه دادن از موارد غش است که در بطن آن خیانت نهفته است.
ترغیب و تشویق افراد در تملک جنس نامرغوب یا ازدواج با افراد نامناسب از موارد غش و خیانت و تعامل ناصحیح با افراد محسوب میگردد.
حضرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند:
«شَرُّ النَّاسِ مَنْ يَغُشُّ النَّاس» [5]
«بدترین مردم کسی است که غش و خیانت نسبت به مردم داشته باشد.»
هر گونه تعامل با مردم که بر اساس منافع و مصالح شخصی باشد و در آن، منافع مردم در نظر گرفته نشود و حتی شخص نظرات خود را به عنوان صداقت و خیرخواهی جلوه دهد، از موارد خیانت و غش به مردم است.
حضرت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند:
«مَنْ غَشَّ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ نَزَعَ اللَّهُ بَرَكَةَ رِزْقِهِ وَ أَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ وَ وَكَلَهُ إِلَی نَفْسِهِ……»[6]
«کسی که نسبت به برادر دینی خود غش و تقلب کند خداوند برکت روزی او را میبرد و زندگی او را بر او فاسد میکند.»
هرگونه فریب نسبت به افراد اعم از: راهنمایی نکردن؛ مشورت ندادن و یا در مشورت درباره ازدواج و معرفی فرد نامناسب، خیانت بوده و برکت را از زندگی فرد میبرد.
در یک جمله در تعامل صحیح با خلق باید امور به صورت صاف، زلال و با صداقت و خیرخواهی اظهار شود تا انسان از اثرات خیانت و غش در امان بماند.
تاریخ جلسه: ـ جلسه 2
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] صحیفه سجادیه، دعای هشتم
[2] وسائل الشیعه، ج 12، ص 268
[3] عیون الحکم و المواعظ، ص 261
[4] الکافی، ج 5، ص161
[5] غررالحکم و دررالکلم، ص 408
[6] وسائل الشیعه، ج 17