خداوند در آیه 14 سوره مبارکه انعام میفرماید:
«قُلْ أَغَیرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلاَ یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَینَ»
«بگو: «آیا غیر خدا را ولیّ خود انتخاب کنم؟! (خدایی) که آفریننده آسمانها و زمین است؛ اوست که روزی میدهد، و از کسی روزی نمیگیرد.» بگو: «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!»»
نحوه برخورد با استهزاء کنندگان
خدای سبحان در آیات قبل بعد از اینکه وضعیت گروهی که پیامبر را استهزاء میکردند، مطرح میکند. یک دسته از جوابها را به پیامبر آموزش میدهد.
نكته مهم اینست كه خدا میفرماید: پیامبر با آنها سؤالی برخورد کن !«قُلْ أَغَیرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیا»؟ شما میگوئید من غیر خدا را ولی بگیرم؟! نمیگوید: «من غیرِ از خدا را ولی نمیگیرم»
از خود شما سؤال میکند که آیا امكان دارد انسان غیر از خدا، ولیی هم داشته باشد؟ دوستی، صاحبی، فرماندهی، معبودی داشته باشد؟ در حالیکه آن خدا «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» است.
فاطر از ریشه «فطر» به معنی «شَقّ الشیء» است. در واقع فاطر یک شکاف طولی و طولانی در چیزی ایجاد میكند و چیزی در درون آن قرار و پیوند میدهد. گویا خدای سبحان یک شکاف طولی در وجود ما ایجاد میكند و خودش را در درون ما قرار داده است.
حال من غیر از او را ولی بگیرم؟! اصلاً خدا در درون من است، مگر میتوانم با درون خودم بجنگم؟
«أَغَیرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ» آسمان وجودی مرا شکافت، آسمان عقل مرا، قلب مرا، روح مرا شکافت و خودش را در آن آسمان وجودی قرار داد. همچنین زمین وجودی مرا شکافت و خودش را در آن قرار داد.
ناف ما را بر مهر او بُبریدهاند
عشق او در جان ما کاریدهاند
خدایی که خودش را در وجود من قرار داده و پیوند من با او ازلی و ابدی است، چگونه غیر از او را به عنوان معبود و ولی انتخاب کنم؟
معنای دیگر: چگونه پناهنده به دیگری بشوم در عین این که قویترین نیرو از رگ گردن به من نزدیكتر است؟ نزدیکترین وجود به من تواناترین وجود است. حالا من بخواهم به یک وجود دیگری که از من دور و ناتوان است، پناهنده شوم؟!
معنای دیگر: چگونه غیر خدا را در امورم كافی بدانم درحالی که کفایت مرا خداوند به عهده گرفته است؟!
چگونه وقتی خدایی دارم که برایم بس است، «فَهُوَ حَسْبُهُ»[1] دنبال دیگران بروم تا کفایت امورم را دیگری به عهده بگیرد؟!
٧-ولایت در زبان عرب معانی متعدد دارد. یکی از معانیاش این است که دو چیز، آنقدر نزدیک هم باشند که هیچ فاصلهایی بین آن دو نباشد، در این صورت عرب میگوید ولیّ، (به هم چسبیده).
یعنی چگونه نزدیکترین موجود به خودم را رها کنم و به دورترینها امید ببندم و آنها را ولی بگیرم؟؟
دوست نزدیک تر از من به من است
وین عجب تر که من از وی دورم
«وَهُوَ یطْعِمُ وَلاَ یطْعَمُ» در حالیکه او اطعام دائم میکند، انواع اطعمه را در اختیار قرار میدهد، از من طلب طعام نمیکند بلکه دائم به من فیض میرساند بدون هیچ توقعی.
خدای سبحان مُطعِم است؛ یعنی یک دارالضیافه در عالم راه انداخته است، یک سفرهخانه، و مهم این است كه بتوانیم بهترین برداشت را از این سفره رنگین داشته باشیم.
خداوند طعام جسم را جدا میرساند؛ طعام عقل را جدا میرساند و طعام قلب، روح و سرّ ما را نیز جدا میرساند.
هر مرحله وجودی طعام خاصی لازم دارد. خدای سبحان در هر مرحله طعام مختلفی را در اختیار قرار داده است. «وَهُوَ یُطْعِمُ» علی الدوام هم طعام در اختیار قرار میدهد. (فعل مضارع بر حال و آینده دلالت میكند) «وَلاَ یُطْعَمُ» در حالیکه خودش به این طعامها نیازی ندارد. او فقط طعامدهنده است، و با هر طعامی طعم نزدیکی و معرفت به خودش را به ما میچشاند.
بنابراین ولیّ باید کسی باشد که بینیاز از غیر باشد و انواع طعامها در اختیارش باشد و در هر مرحلهایی طعام لازم آن مرحله را به ما برساند. طعامهایی که ما میخوریم در سنین مختلف فرق میکند. طعامی که در سنین بچگی و در دوران شیرخوارگی نیاز داریم با طعام بزرگی ما فرق میکند. در بعضی از دورهها پرهیز از طعام لازم دارم. خدای سبحان نیاز ما را میداند؛ همانطور که در عالم ماده در هر دورهایی طعام خاص را نیاز داریم، در عوالم معنوی هم در هر دورهایی طعام خاصی را لازم داریم.
مُطعِم، باید آشنا به نیازهای افراد باشد. مثلا شما برای ماه رمضان مهمان دعوت میکنید، اگر بدانید مهمان شما فلان غذا را دوست ندارد، آیا درست میکنید و با همان غذا پذیرایی میكنید؟ ابداً! بلکه سعی میکنید غذایی درست کنید که میهمانان دوست دارند یا لااقل احتمال قوی میدهید افراد دوست دارند ولو از نیازهای آنها آگاه آگاه نباشید.
خداوند سبحان به نیازهای من کاملاً آگاه است؛ عالم به من است، چون ولیّ من است. نزدیکترین موجود به من است به همین جهت بر اساس نیازم طعام میدهد.
بنابراین نباید بگوئید چرا توفیق نصیبم نمیشود؟ چون به آن مرحله اعلام نیاز نکردهاید. این که سلب بسیاری از توفیقات میشود، به سبب بیاشتهایی است که نسبت به آن اطعمه دارید و گرنه «أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا»[2]«خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر درّه و رودی به اندازه گنجایش و وسعتش [سیلابی] جاری شد»
پس از آن بالا آب میآید اما هر یک به اندازهایی که خودتان نیاز دارید میگیرید.
«أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» اولین کسی که در برابر خدا تسلیم کامل بود و اول موحد است، پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله است اما خداوند به پیامبرش میگوید: مبادا تو مشرک شوی. حال شما حساب کنید هر کدام از ما، آن به آن باید خود را در برابر خطر مشرك شدن ببینیم و خیالمان راحت نباشد؛ با توجه به آیه متوجه میشویم هر انسانی چقدر به تذکر نیاز دارد.
مذکّر، پیامبر صلیاللهعلیهوآله و خدای سبحان است، ما نباید کوچکترین انحرافی از ولایت خدا داشته باشیم.
خدا دائم اطعام میکند، اگر به این اطعام بیرغبت باشیم، مشرک خواهیم شد زیرا حتماً هوس طعام دیگری ما را فریب داده است و شاید میل ما عوض شده و به طعام دیگری نیاز پیدا كردهایم.
ای پیامبر! بگو: من میخواهم بلا واسطه تسلیم باشم. «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» یعنی فقط جلوه خدایی حق بر من تابید و آن انقیاد را حاصل کردم.
یک معنای دیگر هم در ذیل «إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» وجود دارد.
مرحوم ابن عربی میفرماید: در عین این که زمان رسالت پیامبرِ ما از سایر پیامبران متأخر است اما خدای سبحان به این پیامبر، میفرماید: «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» در واقع رتبهی وجودی پیامبر اسلام را در این عالم اعلام میکند. قِدم وجودی پیامبر ما در عالم معنا یعنی اولین وجودی که خضوع تام در مقابل خدای سبحان دارد، پیامبر اسلام است .
«إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» در واقع اولین قدرتنمایی حق دربارهی پیامبر ما صورت گرفته است و پیامبر در مقابل آن همه قدرت تسلیم است. تسلیم مطلق، خضوع مطلق.
خطر شرک
اما پیامی که آیه برای من و شما دارد اینست:
«وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَینَ» پیامبر مشرک نشو! شرک دامنه خیلی وسیعی دارد و آنقدر ظریف است كه امكان دارد آنی و لحظهایی هر یك از ما به آن گرفتار شویم چنانچه در روایت از شرك تعبیر به حركت مورچهی سیاه، در شب سیاه، روی سنگ سیاه شده است.
ریا جلوهای از شرک است.
عدم اخلاص جلوهای از شرك است.
دلخوش كردن به ما سوی الله جلوهایی از شرك است…
برای اینکه از خطر شرك در امان بمانیم، باید مرتب امر حق را به خاطر بیاوریم كه اگر آنی پیامبر هم تخلف کند و نسیان داشته باشد (اگرچه پیامبر معصوم است و نسیان و تخلف در ساحت پیامبر راهی ندارد) مورد تذكر قرار میگیرد.
انسان هرگز جرات نمیكند به فردی كه عصمت مطلقه دارد، بگوید فلان خلاف را نکن اما خدا به پیامبرش یاد میدهد که این گونه برخورد کن «وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَینَ»
تاریخ جلسه؛ ۱۳۸۲.8.17 ـ جلسه ششم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه طلاق، آیه 3
[2] سوره مبارکه رعد، آیه17
قسمت 27 و 28 و 29 از واتس آپ ٨٢/٨/١٧