سیمای سوره انسان
در روايات آمده است: امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بيمار شدند. پيامبر اكرم صلّىاللهعليهوآله با مردم به عيادت آنان آمدند و به حضرت على عليهالسلام پيشنهاد كردند كه براى سلامتى دو كودك عزيز خود نذر كنند كه روزه بگيرند. پس از آن كه حسنين بهبود يافتند، حضرت على و حضرت فاطمه عليهما السلام سه روز روزه گرفتند، امّا براى افطار غذايى در خانه نداشتند.
حضرت على عليه السلام از فردی مقدارى جو قرض كرد و نانى تهيه شد.
به هنگام مغرب ابتدا نماز مغرب را خواندند و خواستند افطار نمايند كه شب اول فردى مسكين، شب دوّم فردى يتيم و شب سوّم سائلى اسير، درب منزل على عليهالسلام را به صدا درآوردند و درخواست غذا كردند. اهل بيت عليهم السلام براى رضاى خدا، غذاى خود را به آنان دادند و خودشان با آب افطار كردند. خداوند متعال، اين سوره را در وصف ايثار آنان نازل فرمود.
ناگفتهها و ناشنیدههای زیادی در باره سوره انسان وجود دارد. و شاید تطابق خاصی هم بعضی از آیات این سوره با ایام فاطمیه داشته باشد.
«بِسمِ الله الرّحمنِ الرَّحیم»
آیه 1: «هَلْ أَتَى عَلَى ٱلْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ ٱلدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُورًا»
«آيا بر انسان دورهاى از روزگار گذشت كه چيزى قابل ذكرى نبود؟»
ظاهر آیه استفهام است: آیا در دورهای از زمان بوده که انسان مورد توجه نبوده؟
بعضی از مفسرین استفهام را انکاری دانسته است. به این معنا که آیا زمانی بوده است که انسان مورد توجه ما نباشد و ما یاد او نباشیم؟! هرگز! چنین اتفاقی رخ نداده است. او همیشه مورد توجه بوده!
این کدام انسان است؟ آیا منظور انسان کامل است یا همین انسان ظاهری است؟
مفسرین می گویند با توجه به سیاق آیات بعد، منظور آیه همین انسان ظاهری است.
«امّا شاکراً و امّا کفوراً» در مورد همین انسان است.
زمان، سه واحد دارد:
۱-زمان: و آن هنگامی است که خورشید و زمین آفریده شده و از گردش زمین به دور خود و خورشید، زمان تشکیل شده است.
۲-دهر: دهر گستردهتر از زمان است. هنگامی که هنوز خورشید و ماه و زمین خلق نشده بودند.
۳-سرمد: این واحد زمانی صرفاً برای خدای سبحان استفاده می شود.
انسان زمانی وجود داشته که هنوز خورشید و زمینی خلق نشده بودند. و خلقت انسان بر خلقت خورشید و زمین مقدم بوده و در آن جایگاه انسان مورد توجه است. خدای سبحان ذاکر این انسان است و توجه تام به او دارد.
بعضی از تفاسیر معتقدند این استفهام تقریری است؛ دورهای از روزگار بوده که انسان هیچ محسوب میشده و در آن دوره هیچ ذکری از انسان نبود. به این معنا که خداوند سبحان میخواهد از ما اقرار بگیرد که دورهای بوده که انسان مذکور نبوده است؛ گرچه در علم خدا موجود بوده اما هنوز در تاریخ رد پایی از او نیست و ذکری از او به میان نیامده است.
یکی از مفسرین میگوید: انسان در علم خدا موجود و معلوم بوده اما هنوز خدا بر وی جلوهگری نکرده بود.
طبق استفهام تقریری میپذیریم که چنین دورهای داشتهایم و شاهد جلوهگری حق نبودیم؛ اما این دوره به اتمام رسیده است!
« حِينٌ مِّنَ ٱلدَّهْرِ » دورهای بدون جلوهگری حق بر انسان را بیان میکند. اما آن دوره به پایان رسیده است؛ و اکنون دورهای آغاز شده که انسان شاهد خودنمایی و جلوهگری حق است.
«بار دگر روزگار چون شکر آید»
با نگاه استفهام انکاری معنا اینگونه است: آیا دورهای گذشته که ما به انسان بیتوجه باشیم؟
هرگز! ما همیشه به او توجه داشتیم!
اگر بیتوجهی هم صورت گرفته از ناحیه انسان بوده است. از ناحیه فیاض همیشه بارش فیض بوده و هیچ زمان از سوی او بیتوجهی مشاهده نشده! بیتوجهی صرفاً از این سو است.
بعضی از مفسرین میگویند: جمله خبریه است گرچه ظاهراً با سیاق استفهام بیان شده است. خدای سبحان خبر میدهد که انسان زمانی را گذرانده که هنوز تجلیات الهیه را ادراک ننموده، اما این دوره تمام شده است. و از دوره ای دیگر حق، در زندگی او جلوهگر شده است.
بعضی گفته اند شاید «حین من الدهر» که انسان غیر مذکور( لَمْ يَكُن شَيْـًا مَّذْكُورًا) است، دورهای است که هنوز نفخ روح در او صورت نگرفته است.
انسان هنگامی مورد توجه قرار میگیرد که روح در او دمیده شده باشد. به میزانی که جنبه روحانی ما قوی باشد، مورد توجه هستیم. بدون نقص بودن زندگی جسمانی امر قابل توجهی نیست. کافی است نفخ الهی به انسان بوزد تا انسان مورد توجه قرار گیرد.
یکی از مفسرین در ذیل آیه میگویند: علت اینکه انسان، انسان نامیده شده آن است که بسیاری از امور را فراموش نموده و دچار نسیان شده است. تعهدی را که در عهد الست داده فراموش نموده، میثاقی را که با خدا بسته؛ حتی دورهای هم که مذکور نبوده را از یاد برده است.
مفسر دیگری میگوید: انسان به این علت انسان نامیده شده که در سرشت او اُنس است. انس عوام به یکدیگر است و اُنس خواص به کلام الهی؛ و اُنس اولیاء الهی به خود خداست. انسان دورهای داشته که در آن دوره مأنوس با حق بوده نه مأنوس با غیر، اما این دوره را فراموش کرده است.
آیه طول عمر حقیقی انسان را نشان میدهد. عمرحقیقی انسان پنجاه سال و صد سال و هزار سال نیست. وجود حقیقی انسان در علم خدا است اما او طولانی بودنِ وجود خود را فراموش کرده است.
«حین من الدهر» یعنی در عالم غیب بود. الآن که وارد عالم ظاهر شده، آن دورهي زندگی خود را به فراموشی سپرده است.
چنین قفس نه سزای من خوش الحان است
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
فراموش کرده است که: «انّا لله و انّا الیه راجعون.»
گویا خدا میخواهد عالَم غیب را به انسان یادآوری کند.
یکی از مفسرین میفرمایند: از این جهت به انسان، انسان گفته میشود که وقتی در مرحله متعالی قرار بگیرد، غیر حق را فراموش میکند؛ چیزی غیر از خدا را به یاد نمیآورد و یکه شناس میگردد.
«وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيت»[1] مولوی میگوید: «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيت» یعنی وقتی خودت را فراموش کردی به او توجه کن. تا زمانی که به خود توجه داری نمیتوانی به او توجه کنی!
خدای سبحان قبل از خلقت انسان، قرآن را به او آموخته است:
«الرَّحمن، عَلَّمَ القُرآن، خَلَقَ الانسان»[2]
نگاهی دیگر:
بنابر استفهام تقریری: آیا دورهای بر انسان گذشته که مذکور نبود؟
هنگامی که متذکر کسی میشویم یعنی برای او ارزش و اعتباری قائل هستیم. میگویند انسان قبل از نفخ روح دورهای داشت که هنوز اعتباری نیافته بود، اما بعد از آن دوره دارای اعتبار خاص شد. پس بایستی قدر این دورهی معتبر شدن خود را بداند.
اگر زندگی ما تنها جنبه مادی داشت و از جنبه روحانی تهی بود، هیچ لذتی معنا نداشت.
اما بنابر استفهام انکاری: چه زمانی بوده که من به تو نگاه نکرده ام؟ کی تو را به خودت واگذار کردهام؟ کی به تو بی توجه بودهام و تو را رها کردهام؟
از آغاز مورد توجه من بودی. همانگونه که از قبل به تو عنایت داشتم، اکنون نیز به تو عنایت دارم.
با این جمله خدا به بنده دلگرمی می دهد! مگر می شود من تو را از چشم بیندازم؟ مگر میشود به تو بیتوجه باشم؟
یکی از مفسرین معتقد است خدای سبحان به بنده میفرماید: از آن زمانی که گِل تو سرشته شد، همهی صفات الهی در تو تجلی کرده است. و تو را خلیفه خود قرار دادم.
از آن زمانی که “گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند” نورچشمی و عزیز کرده بودی! جلوهگاه همه صفات من بودی. تو را کامل قرار دادم زیرا خودم کامل هستم. تو را سمیع و قدیر قرار دادم؛ زیرا خود سمیع و قدیر هستم. وقتی تو را خلیفه خود قرار دادم یعنی تو را مورد توجه خاص خود قرار دادم. به همین جهت خدای سبحان اعلام میکند که تو همیشه مذکور من بودی و من همیشه ذاکر تو بودم اما:
«چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی»
من از توجه تو به خود بینیاز هستم. اما تو برای تداومِ توجهِ من به خودت بایستی به من توجه کنی.
توجه خدای سبحان به بنده توجه تام و کامل است. و وقتی کامل به ناقص توجه کند دیگر ناقص، ناقص باقی نمیماند. وقتی کریم به لئیم توجه کند دیگر لئیم، لئیم نمی ماند. وقتی قوی به ضعیف توجه کند ضعیف، ضعیف نمیماند.
هنگامی که انسان دریابد از قدیم مورد توجه خالق خود بوده مسرور شده و از بهترین حال بهرهمند میگردد.
هنگامی که خدای سبحان از روح خود بر انسان دمید: «نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي»[3] به انسان جان داد، دیگر نقصی برای او باقی نمانده است. اگر نقصی دارد خود، این نقص را اختیارکرده است.
یکی از مفسرین میفرمایند: انسان یک صورت علمیه باطنی دارد و یک صورت علمیه ظاهری. هر دو صورت عند الله مذکور است. خداوند سبحان در صورت علمیه باطنیه انسان را مظهر أسماء و صفات خود قرار داده است و هیچ یک از این دو صورت در محضر حق فراموش شده نبود. در روایتی آمده است: «أَنَ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِه»[4] خدای سبحان انسان را به شکل خودش آفرید؛ یعنی تا این اندازه به او توجه داشته است.
تاریخ جلسه: 99/10/3
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه کهف آیه 24
[2] سوره مبارکه الرحمن آیات 1 تا 3
[3] سوره مبارکه حجر، آیه 29
[4] کافی، ج1، ص134