مقدمه
قبل از هر چیز خدای سبحان را سپاسگزاریم كه منتی بر ما نهاد و مجدداً در خدمت سفره پر برکت قرآن قرار گرفتيم و امیدواریم از توفیقاتی که نصیب ما میشود، بهترین بهرهبرداریها را داشته باشیم و شکر روز افزونی نصیب ما بشود.
قبل از ورود به تفسیر سوره مباركه انعام نکتهايی را به خود و شما متذكر میگردم که گرچه اساساً تفسیر، پردهبرداری از باطن قرآن است و کلام اولياء میتواند مفسر کلام حق باشد، لذا تفاسیر را با نظر قرآن و عترت منطبق میکنیم.
اما بحث دیگر در تفسیر، رفع حجاب از باطن انسان است، به میزانی که باطن ما محجوب است و غبارهای مختلف آن را احاطه کرده است گر چه در کلاس تفسیر قرار میگیریم اما از حقیقت تفسیر بهرهمند نمیشویم به همين جهت از حضرات معصومين استمداد میطلبیم که دستان مبارکشان را به دعا بلند کنند تا موانع از وجود ما برطرف شود و بتوانيم نور حق را ادراک کنیم.
موانع تا نگردانی ز خود دور
درون خانه دل نایدت نور
کلاس تفسیر غیر از اینکه آشنایی با آیات مبارک قرآن است اما یک تطهیر لازم دارد و بايد از آن مطهرین حقيقی درخواست کنیم تا لطفی به ما داشته باشند و آیات قرآن را به وسیله تطهیری که صورت میگیرد بر قلب ما حك نمايند و سپس دفاتر ما با این آیات منقّش گردد.
عرض کردم منّت خدای سبحان این است که اجازه فرموده در محضر سوره انعام قرار بگیریم.
ثواب القرائه
طبق روايات سوره انعام رابطهای بین عالم مُلک و ملکوت ایجاد میکند.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
سوره انعام به یک مرتبه نازل شده است و هفتاد هزار ملک این سوره را بدرقه کردند تا بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرود آمد. 70 مرتبه اسم الله در این سوره ذکر شده است و اگر مردم بدانند این سوره چقدر فضیلت دارد هیچ گاه قرائت آن را ترک نمیکنند.
در روایت دیگری آمده است که: این هفتاد هزار ملک به وقت نزول، به عدد هر آیهای که قاری قرائت میکند یک شبانه روز بر او درود میفرستند، به همین جهت عرض میکنم سوره مبارکه انعام یک پل ارتباطی قوی بین عالم مُلک و ملکوت است چون هفتاد هزار ملک علیالدوام مویِّد و مُعِین شما و مشوّق شما در این قرائت هستند.
یک اهل نفس که دعایمان میکند تا مدتها فکر میکنیم زندگیمان تنظیم است، حال هفتاد هزار ملک بابت یک آیهای که قاری قرائت میکند بر او درود میفرستند، البته اين نكته هم مهم است که این قرائت باید چه قرائتی باشد که هفتاد هزار ملک بابت یک آیه بر قاری این سوره یک شبانه روز درود بفرستند و به وسیله این سوره رفع مانع نيز صورت بگیرد.
اصل پیام سوره مبارکه انعام، توحید است و در بعضی از آیات این سوره، عظمت حضرت حق را به چشم ما نمایان میكند و در بعضی از آیات، عظمت دینِ حق معرفی میشود به همین جهت یک معرفی كامل از نظام خلقت و یک معرفی از انسان که عالم صغیر هست در این سوره وجود دارد، همچنين كيفيت نظام عمل هم در این سوره مشاهده میشود يعنی آن عمل مثبتی که انسان را به خالقش میرساند معرفی میگردد.
با این مقدمه سوره را شروع میکنیم.
خداوند سبحان در آیه 1 سوره مبارکه انعام میفرماید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ»
«همه حمد و جنس حمد مخصوص خدایی است که خالق آسمانها و زمین است و قرار دهنده ظلمات و نور است، پس کسانی که کافر شدند از پروردگارشان عدول میکنند.»
تفسیر آیه:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»
علت حامد بودن خداوند سبحان
بعضی از مفسرین میگویند: علت اینکه خدای سبحان خودش به حمد اقدام میکند این است که همه مردم از حمد غافل هستند.
بعضی ديگر میگویند: اگر همه مخلوقات هم ثناگوی حق باشند باز هم خلق عاجز از حمد است نه غافل، زيرا حمد سپاسی است بر اساس معرفت کامل و معرفت کامل به خدا را فقط خداوند به خود دارد به همین جهت تنها خدا حامد خودش است و همه خلق هم که حمد کنند حق معرفت را نمیدانند و حق معرفت صورت نگرفته است.
حامد، خلیفة الله است
وقتی میگویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، يعنی حمد برای غیر خدا ممنوع است ما میتوانيم مدح و شکر غیر از خدا را داشته باشیم ولی حمد را در غير از خداوند نمیتوانيم بكار ببريم.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» حمد فقط مخصوص خداست انسان نمیتواند حامد ديگری باشد فقط میتواند حامد خدای سبحان بشود. این مورد را دقت کنید: در حامد بودن ما به عنوان خلیفه خدا حمد میکنیم والا خدا خودش تعریف خودش را میکند و کس دیگری نمیتواند در محضر حق سپاسی داشته باشد.
اینکه در سوره مباركه نفرمود: «الحمد الله الذی خلق السموات و الارض» و نسبت حمد را به انسان نداد بلکه فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، يعنی به صورت مصدر ذکر شده است نه به صورت فعل، چند دلیل دارد:
- حمد کار قلب و زبان سخنگوی قلب است. گاهی زبان غافل از قلب است، در این صورت حمد انسان دروغین میشود در حاليكه حمد کار دل است و باید جمال جمیل حق به چشم دل بیايد تا ثناگويی حقيقی واقع شود.
و از طرفی خداوند نمیخواهد به بندهاش آموزش دروغ بدهد پس میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» بدون اینکه حمد به انسان نسبت داده شود چون جنس حمد متعلق به خداوند است گر چه از زبان انسان خارج شود.
- وقتی میگوئیم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، اعتراف میکنیم که خلق نمیتواند حامد باشد و الا نسبت حمد به او داده میشد، حامد بودن فعل خود خداست و بس. شما میتوانید اشكال وارد كنيد كه چرا خداوند سبحان در رابطه با بهشتیان فرموده «وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[1] و ایشان درخواستشان را با حمد مطرح میکنند در حاليكه شما میگوئید نمیشود حمد را به غیر از خدانسبت داد؟ در پاسخ عرض میکنم: جنبه خلقی بهشتی از بین رفته و او به عنوان خلیفة الله از عهده آزمايش و ابتلا بخوبی برآمده است که خدای سبحان او را تحت لواء حمد قرار داده و حمد را بر زبانش جاری کرده است، لسان بهشتی لسان خودش نیست لسان الله است، زبان الهی است که کلام الهی را به نمایش درآورده است.
منتی گذاشته میشود که الحمدلله بر زبان انسان میآید زيرا حمد برای همه خدایی خدا گفته میشود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، نه الحکیم، نه القدیر، نه العلیم
در دعای جوشن كبير هزار اسم خدا وجود دارد اما وقتی میگوئیم: «لِلَّهِ» همه خدایی خدا در این اسم جمع میشود و ثناگوی همه خدایی خدا، خود خداست. ممکن است ما بعضی از اسامی خدا را ادراک کنیم اما همه خدایی خدا را فقط خودش (هو) میتواند ادراک کند چون کامل مطلق است. حال خدا همه خداییاش را در بعضی از عناوین و اسماء و صفات معرفی میکند تا برای انسان هم قابل درك شود.
خالقیت خداوند
مرحوم ابن عربی میفرماید: خدای سبحان کمالات خود را به نمایش گذاشته و میخواهد جمال و جلالش را معرفی کند و برای این معرفی از کلمه «الله» استفاده مینمايد اما در بین همه این اسماء و صفات، در ابتدای سوره به خالقیت خود نيز میپردازد. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»
خالق، آن کسی است که از عدم به وجود میآورد، معرفت و آسمانهای معرفت را خلق میکند، نه یک آسمان که آسمانهای متعدد، خالق زمین وجود است و از هر آسمانی، معرفتی بر این وجود نازل میشود.
مقام بندگی
نکته دیگر اينکه عرب به مکان مرتفع سماء ميگويد؛ سماء از ماده سمو است سمو یعنی (عجیب). خدای سبحان آسمان ارواح را آفرید که بالاتر است و زمین اجسام را نيز آفرید، علی الدوام روح بر جسم میبارد و به واسطه بارش روحانیات بر جسمانیات، جسم در خدمت حق قرار میگیرد.
به اندازهای که از عالم روح بر جسم من و شما ببارد، جسم ما عبد میشود و به مقام بندگی میرسد و جسم هم میتواند همپای روح بندگی کند.
نکته دیگر كه در رابطه با «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» ذکر میکنند این است: همان طور که خدای سبحان اول سما و بعد ارض را مطرح کرد پس در وجود حقیقی، روح بر جسم تقدم دارد. ممكن است اشكال كنيد جنین بعد از چهار ماهگی روح در او دمیده میشود پس چطور روح بر جسم مقدم است؟
پاسخ میدهيم: وقتی من و شما در عالم زر بودیم ارواح ما پاسخگو بودند نه اجسام ما «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»[2]در عالم ذر جسمی نبوده است اما روح ما حیات داشته است؛ عمر روح خیلی طولانیتر از عمر جسم است و اساساً قابل مقایسه نیست «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» سماوات بر ارض سلطه دارد، آن روح هم بر آن جسم مسلط است.
رضایت جسم
نکته خیلی لطیفی یکی از بزرگان میگوید: ارض، مقلوب رضاست، یعنی رضا و ارض با هم از یک خانواده هستند (در قلب جابجایی حروف صورت میگيرد) به همين دلیل اثبات میکند که زمین به آنچه از آسمان برای او میرسد راضی است و از آسمان هم فقط رحمت نازل میشود نه عذاب.
اگر این زمین، زمین جسم ما باشد، جسم وقتی از ما راضی میشود که نذورات آسمانی بر او نازل گردد، زمین وجودی من و شما فقط نذورات آسمانی را میپسندد و میخواهد از انواع تنعمّات و لذایذ جسمانی و روحانی بهرهمند شود.
نکته دیگر: اینکه سماوات، جمع است و ارض، مفرد، در واقع دائما عقل بر روح نظر دارد، ارتقا مقام دارد، درجهبندی دارد، علیرغم اینکه زمین جسم من نصف ١٠٠ كيلو يا ربع این باشد یا صد برابر باشد فرقی نمیکند، روحانیت من است که فرق میکند، سماوات مراحل مختلف دارد در عین اینکه زمین جسم یکی است اما از آن سماوات بر این زمین جسم مرتبا نزول رحمت است.
خالق معنویت
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» اگر روحانیّتی نصیب شما میشود خالق این روحانیت، خدای سبحان است.
من به سر منزل مقصود نه خود بردم راه
هر چه بالا میرویم، ما نرفتیم بلكه «خَلَقَ السَّماوات» صورت گرفته و ارتقا عقول و روحانیّات دست حضرت حق است و خلق آن هم به دست قدرت حضرت حق است. شما میفرمائید ما چه وظيفهای داريم؟ پاسخ میدهيم: ما فقط انتخاب میکنیم اما باور داريم كه: «وَ لا حَولَ و لا قُوَة اِلا بِالله»[3] حول و قوه این انتخاب را خدای سبحان در اختیار ما قرار میدهد.
بلند نظری
بعضی از مفسرین میگویند: این فراز بلند نظری خیلی عجیب و غریبی به ما میدهد، بطور مثال وقتی شرح حال بزرگی را میخوانيم گر چه ايشان به لحاظ مادی و ظاهری فردی آراسته است اما به لحاظ علمی یک عارف بلند مرتبه است و وقتی از يك مرجع تقليد راجع به او سوال میكنند، عرضه میدارد که دنیای از معرفت و دریایی از معنویت بود و اصلا وجوه مادی قضیه را مطرح نمیکنند بلکه به وجوه معنوی او میپردازند.
خدای سبحان هم میخواهد خدایی خودش را معرفی کند و میفرمايد: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» خالق تمام آسمانها با تمام وسعتش، خالق همه زمین با تمام اثر پذیری و قابلیتش، خالق هر منفعلی (زمین) چون دائما اثر پذیر است و خالق هر فاعلی که آسمان است، در واقع یک وسعت دید عجیب و غریب است که اصلا يك آسمانش هم در مخیله ما نمیگنجد چه برسد به سماوات.
نکته دیگری که در ارض وجود دارد (با آن تاویل که از ارض داشتيم): خدای سبحان خالق همه اثر پذیریهاست نه فقط خالق این زمین مادی بلکه خالق همه اثرپذیریها که در زمین است، كار زمین اثر پذیری است. از بالا آب میآید در پایین بذر میکارید، آب میدهید، سبز میشود. همین آیه را كه میخوانيد و هر توفیق و قابلیتی که نصیب شما میشود شعارتان یک جمله است «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»[4] این عنایت مال من نیست بلکه عنایت حق است چون او خالق ارض است.
دقت کنید خالق ارض یعنی خالق قابلیتها و پذیرشها. بنابراین به نتيجه اخلاقی ديگری هم میرسيم كه عجب و غرور معنا ندارد، وقتی خداوند خالق ارض است وقتی قابلیت مرا او آفریده، غرور و کبر و عجب یعنی چه؟
«وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»
«خدای سبحان ظلمات و نور را جعل كرد»
فرق خَلق و جَعل چیست؟ مرحوم علامه (ره) جواب میدهند: در خلق ترکیب راه دارد، خداوند در خلقت آسمانها و زمین یک مجموعهای از مواد و نسبتی بين آنان قرار داده است، اما در جعل ترکیب راه ندارد و خدا ظلمت و نور را قرار داده است.
معانی ظلمت
بعضی از مفسرین میگويند: اگر ظلمت را به معنی عدم بگيريم خداوند عدم و نیستی را جعل کرده و بر آن نیستی، نور هستی فرستاده است.
معنای دیگر ظلمت را تاريكی گرفتهاند. طبیعت، عالم کدورت است و عالم ارواح به چشم ما نورانی میآید. «جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» يعنی خدای سبحان اجسام را آفرید و نور وجود را در همه آنها دمید.
معنای ديگر ظلمت عبارتست از: کاری که انجام میدهم به جهت منسوب بودن به من ظلمت است و از جهتی که منسوب به خداست، نور است. «جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» يعنی تا زمانی که من کاری را انجام میدهم، یک کار ظلمانی است و به چشم خدا هم نمیآید زيرا در واقع خدا اراده آن كار را کرده و اجازه انجام آن را به من هم عطا فرموده است، پس از جهت انتساب به من ظلمت است ولی وقتی باور كردم آن فعل مثبتی که از من صادر میشود متعلق به خداست و مالك آن من نیستم، آن كار مثبت به حول و قوه هوالباقی، باقی میماند و نور است.
یکی از مفسرین میفرماید: نور آن قسمت از کار بنده است که میگوئیم: «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد»[5] آن زمانی که همه وجود خود را به خدا میسپاريم، نورانيّت بر ما عارض میشود و آن زمانی که منيّت به ميدان میآيد سراپا كدورت و ظلمت خواهيم شد.
کارهای ما یک جنبه خلقی دارد و یک جنبه ربی. مثلا من دستم را تکان میدهم این جنبه خلقی است ولی همین دست تکان دادن اگر برای خدا باشد جنبه ربی آن جلوهگر شده است؛ جنبه خلقی تمام میشود ولی جنبه ربی باقی میماند. جنبه خلقی ظلمت و جنبه ربی نور است.
اختیار اجباری است
ابن عربی میفرماید: خدای سبحان هم حُجُب ظلمانی قرار داده است و هم حُجُب نورانی. (حُجب و حجاب، به معنای فاصله و مانع است) گاهی اوقات این مانع به نفسه تاریک است مثل هر معصیتی که تاریک است و گاهی اوقات این مانع به نفسه نورانی است اما از آن جهت که مانع است باید برداشته شود؛ و اگر چه نورانی باشد، باید از آن گذر کرد مثل علم، «الْعِلْمُ نُور»[6] اما اگر این علم ایجاد مانع کند در آن صورت میشود: «العلم حجاب الاکبر»[7]
شما میفرمائید: یعنی خدای سبحان جاعل معصیت است؟ خدا خودش معصیت را قرار داده است؟ پاسخ میدهيم: خدای سبحان اجازه انتخاب را به من و شما داده است، ما مجبوریم که مختار باشیم، مجبوریم خیر یا شر را انتخاب کنیم، زیرا خدا ما را مجبور به آدم صالح شدن نکرده است.
بنابراين خدای سبحان جاعل ظلمت و نور است يعنی خدای سبحان اجازه انتخاب ظلمت را داده است، ظلمت در عالم هست، هم مانع الطریقی به اسم شیطان وجود دارد و هم پیامبر الهی وجود دارد و خداوند مرا در انتخاب اين دو مسير آزاد قرار داده است و فرموده باید یکی از این دو را انتخاب کنی، نمیشود هم نیستی هم هستی؛ هم جسم، هم روح. هم معصیت و هم نور را انتخاب کنی، یکی از آنها را باید اختیار کنی.
«ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ»
«ثم» برای تراخی به کار میرود. به معنای مدتی
همه ما قبول داشتیم که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» یعنی ابتدا همه جمال و خالقيت خدا را قبول دارند؛ اینکه خدا روحانیتی قرار داده است قبول دارند، این که قابلیتها خیلی زیاد است قبول دارند، اما «ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا» بعد از مدتی به همه موارد فوق، كفر ورزيدند.
معانی کفر ورزیدن
آن دستهای که «کفروا» را به معنی «کتموا» میگیرند به معنای پنهان کردن حقیقت توجه دارند.
کافر به خالقیت خدا شدند کافر به اینکه خدا خالق سماوات هم هست گر چه خالق ارض بودن خدا را قبول دارند، کافر به اینکه خدا خالق روح است، گر چه فقط خالق جسم بودن را قبول دارند در واقع معتقدند خدا فقط نیازهای جسمانی ما را تامین میکند؛ «الَّذينَ كَفَرُوا» مربوط به زمانی است که یک بُعدی بشویم و تمام همّت ما برای اشباع نیازهای جسمانی باشد.
«كَفَرُوا» یعنی قابلیتها را از خود بینیم و كتمان كنم قابلیتهای من از آن خداست.
«كَفَرُوا» به معنای مشرک شدن نيست بلكه به معنای كتمان حقيقت و پنهان كردن خالقيت همه جانبه خدای سبحان است.
«ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ» جمال جمیل حق مشغول جلوهگری است، به همین جهت خدای سبحان حمد را اعلام میکند، اما دستهای این جلوه را بر خود میپوشانند «الَّذِينَ كَفَرُواْ» و کتمان کننده جمال حق میشوند.
برای خداوند شریک و شبیه قرار دادن
«ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ» يعنی پس از كتمان كردن خالقيت و جاعليت حضرت حق، شبيهی ديگر برای خدا در نظر میگيرم و از آن خدا به خدای ديگر عدول میكنم و همتايی برای او در نظر میگیرم. شما میفرمائید یعنی چه؟ عرض میکنم: اینکه خالق قابلیتها را خودم بدانم و از خدا به خودم عدول کنم. قرار بود در خالق السماوات و الارض باقی بمانيم و جهتگیری ما به آن طرف باشد اما «يَعْدِلُونَ»، از آن خدا عدول میکنيم و ربوبيت ديگری را مد نظر قرار میدهيم.
چرا خدای سبحان نفرمود: «بالله یعدلون» و فرمود: «بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ»؟ نوع افراد الوهیت حق را قبول دارند اما ربوبیت خدا را كفران میکنند، آنها پرورش دهندگی خدای سبحان را نمیپذيرند، این که خدای سبحان مدبّر امورشان باشد قبول ندارند. (رب به معنی مدبر، صاحب، مالک، پرورش دهنده، سیّد است)
كلمه «ثُمَّ» اشاره به اينست كه ابتدا ربوبيت حق را قبول داشتند اما بعد از مدتی كه در عالم طبیعت قرار گرفتند، محجوبیت اين عالم آنها را در حجاب قرار میدهد، به همین جهت از ربوبیت خدا عدول میکنند.
کد اهل تربیت بودن
خداوند سبحان فرمود:«اَلَستُ بِرَبِّکُم» [8]«آیا من مربی شما نیستم؟» نفرمود: «اَلَستُ بالهکم»
اولین پیامی را که از ربّ شنیدیم پیام ربوبیت بود، خدای سبحان میفرمايد: من پرورشدهنده شما هستم، آيا قبول دارید؟ «قالوا بلی» همه اقرار كرديم: بله قبول داریم، اما بعد از مدتی دستهای از پذيرش ربوبیت امتناع كردند.
علامت پذیرش ربّ چیست؟ به اندازهای که انسان کمالات را در عالم ظاهر ببيند و عالم را جلوه کمالات حق و مولا بداند، به همان اندازه تربیت شده است و لسان او لسان حمد میشود «اَلحَمدُلِله» و به اندازهای که در عالم ظهور، حق را مشاهده نکند به همان اندازه از تربیت رب به دور است زيرا چشم او به نواقص عالم افتاده و فقط دنيا و عالم فانی طبيعت را مدنظر قرار میدهد (دنيا، نقصان است). این آیه کد اهل تربیت بودن را نشان میدهد.
معنای دیگر عدول از ربوبیّت: مرحوم ابن عربی میگوید: علامت تربیت یافتگی افراد، موحد بودنشان است، به اندازهای که باور کردند همه کاره عالم خدای سبحان است، خالق سماوات و ارض و جاعل ظلمات و نور فقط اوست، انسان تربیت شدهايی خواهند بود و به اندازهای که در عالم وجود برای دیگران هم نقشی قائل باشند، به همان اندازه تربيت الهی را كتمان كردهاند، در واقع از خدا عدول میکنند و دیگری را معادل خدا قرار میدهند، مثل این که بگویم برای انجام فلان كار اول اميدم به خداست سپس به تلاش فلانی هم اميد دارم، در اينصورت فاقد تربیت هستم. «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن»[9] اول و وسط و آخر خدا است و سايرين هم همه واسطه فیض هستند.
ما حتی نمیگوییم حضرات معصومین در عالم کارهای هستند «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْث»[10] بلکه ایشان را به عنوان واسطه نهایی فیض در نظر میگیریم و بواسطه ایشان باران رحمت میبارد.
امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند: «نزّلونا عن الرّبوبيّة و قولوا فينا ما شئتم»[11] «ما را از سطح خدا پایین بیاورید، حال هر چه میخواهید در مورد ما بگویید» جایگاه ما را پایینتر از جایگاه خالق و به عنوان مخلوق قرار دهید بعد هر تعریفی میخواهيد، بکنید.
بنابراين انسان وقتی وارد عالم طبیعت میشود از عقیده اصلی خودش عدول میکند. عدول يعنی اول اعتقاد صحيحی داشت، سپس از آن اعتقاد برگشت، به همین جهت فطرت اوليه همه ما توحیدی است.
ناف ما بر مهر او ببریدهاند
عشق او بر جان ما کاریدهاند
تاریخ جلسه؛ 82.7.5 و 82.7.12 ـ جلسه 1 و جلسه 2
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه یونس، آیه 10
[2] سوره مبارکه اعراف، آیه 172
[3] المحاسن، ج1، ص11
[4] سوره مبارکه نمل، آیه 40
[5] سوره مبارکه غافر، آیه 44
[6] مصباح الشریعه، ص 16
[7] شرح أصول الكافی (صدرا)، ج3، ص440
[8] سوره مبارکه اعراف، آیه 172
[9] التعليقة على أصول الكافي( ميرداماد)، النص، ص332
[10] بحارالانوار (ط – بیروت)، ج99، ص 14
[11] منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح، مقدمه 2، ص33