قرآن در آیه 103 سوره مبارکه مائده میفرماید:
«ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ وَ لكِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»
«خدا [چیزهاى ممنوعى از قبیل:] بحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است. ولى كسانى كه كفر ورزیدند، بر خدا دروغ مىبندند و بیشترشان تعقّل نمىكنند»
توضیح آیه
آیه میفرماید: خداوند سبحان چند چیز را جعل نكرده است، بلكه مردم آنها را جعل كردهاند، مردم برخی امور را با این جعل بر خود سخت میكنند، گروهی از مردم كه حقیقت را كتمان میكنند و به خدا نسبت دروغ میدهند آنان میگویند: خداوند سبحان ممنوعیت این امور را قرار داده است، این گروه نسبت به حقیقت موضوع جاهلند، آنها جاهلند كه خدا برای آنان اموری را حلال قرار داده امّا مردم خود بر خویش حرام كردهاند.
«ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحیرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصیلَةٍ وَ لا حامٍ»
تفکر بدعتی در مورد حیوان
- بحیره
در دورهی جاهلیت رسم بر این بود كه بعضی از حیوانات كه بارها زاییده بودند و یا دوقلو زاییده بودند گوششان را شكاف میدادند و حیوان را چون بردهای آزاد میكردند. ذبح این حیوان در میان اعراب ممنوع بود و برای حمل و نقل نیز مورد بهرهبرداری قرار نمیگرفت، همچنین گوشتش برای خوردن نیز مورد استفاده قرار نمیگرفت. این رسمی بود كه در میان اعراب جاهلیت جا گرفته بود عرب به چنین حیوانی بَحیرَةٍ (گوش شكافته) میگفت.
این تفكر بدعتی بود كه در میان اعراب جاهلیت ریشه دوانیده بود آنان غافل از این نكته بودند كه رها كردن حیوان در بیابان، بیفایده و كار عبثی است این برخورد نشانهی بیتوجهی به حیوان است. اعراب گمان میكردند این تصمیمگیری به نفع حیوان و به جهت احترام به اوست در حالی كه عقل و شریعت چنین تدبیر جاهلانهای را نمیپسندد.
- سآئبه
سآئبه، نیز شتری بود كه اعراب آن را برای كسی كه از سفر باز گردد و یا از بیماری رها شود نذر میكردند. اعراب این شتر را به بتهای خویش هدیه میكردند و از كشتنش صرف نظر میكردند و از شیر دوشیدنش ممانعت مینمودند از نظر آنان این شتر آزادِ آزاد بود و از ولایت همگان رها بود.
- وصیله
وصیلة، شتری است كه پشت سر هم مؤنث یا مذكر زاییده است چنین شتری در میان اعراب از احترام خاصی برخوردار است و ذبح آن ممنوع است.
- حام
حام، مانند بحیره است، بحیره شتر ماده بود و حام شتر نر است، شتر نری كه ده بار برای جفتگیری از آن استفاده شده این شتر نیز برای حمل بار و یا ذبح مورد استفاده قرار نمیگرفت.
جهالت، ریشه بدعت گذاریها
آیه میفرماید: این رها كردن حیوان و بیاستفاده گذاشتن او قانونی است كه شما برای خود تدبیر كردهاید و هرچند خداوند سبحان چنین قوانینی را جعل نكرده است. وجه اشتراك این چهار گروه این است كه هر یك از آنان نسبت به حیوانات هم نوع خود از توانمندیهای خاصی برخوردار بودند و اعراب به جای آنكه از این حیوانات استفاده بیشتری ببرند آنها را بلااستفاده رها میكردند، عرب جاهلیت گمان میكرد با رهایی حیوان به خدا و یا بت خویش نزدیكتر میشوند. قرآن برای این گروه از افراد از فعل نازیبای «لا یَعْقِلُونَ» استفاده میكند تا بیان دارد هر آنچه از جعل شریعت خارج است جاهلانه است.
دائمی بودن قوانین شریعت در طول زمانها
اجازه بدهید به آیه كاربردی نگاه كنیم، قرآن میفرماید: آنچه از حیطهی شریعت خارج است خداپسندانه نیست، زیرا هیچ یك از قوانین شریعت در رابطه با انسانها بعد از مكلف شدن وابسته به زمان خاصی نیست. مثلاً دختر بچهای كه در 9 سالگی به سن تكلیف میرسد چنین نیست كه وقتی به سن هشتاد یا نود سالگی میرسد و پیر میشود تكلیف نماز یا سایر مسائل عبادی از او سلب شود در صورتی كه او از توانایی جسمی و روحی برخوردار باشد باید به انجام واجبات و ترك محرمات پایبند باشد او باید نمازش را بخواند و حجش را برود و روزهاش را بگیرد و … در شریعت حقه اسلام چیزی به عنوان خط پایان بندگی وجود ندارد قرآن میفرماید:
«فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب» [1]
«پس چون فراغت یافتى، به طاعت دركوش»
چون از كاری فارغ شدی به كار دیگری بپرداز چون از عبادتی فارغ گشتی به عبادت دیگر مشغول شو.
یا روایات میگویند:
«فإن العلم من المهد إلى اللحد» [2]
«از گهواره تا گور دانش بجوی»
روایت دیگری میگوید: طلب علم فریضه است[3] از كنار هم گذاشتن این دو روایت در مییابیم كه از كودكی تا میانسالی و از میانسالی تا پیری باید برای دستیابی و رسیدن به علم تلاش كرد زیرا علم فریضهای است كه باید فرا گرفته شود.
در حكایت آمده است عالمی در بستر احتضار بود، چون یكی از دوستان بر بالینش حاضر شد محتضر از او سؤالی كرد دوست پاسخ داد الان چه زمان پرسیدن سؤال است، محتضر گفت: بدانم و بمیرم بهتر از آن است كه ندانم و بمیرم.
سلب منفعت از آنچه که نفع دارد، خلاف شریعت است
خداوند سبحان همهی موجودات را نافع قرار داده، اگر موجودی نافع هست امّا مردم منفعترسانی را از او سلب میكنند جعل و قراردادی بر خلاف شریعت است.
دقت بفرمایید در آیه نكتهای بسیار كاربردی نهفته است، اینكه ممكن است مثلاً شخصی به جهت ناتوانی جسمانی قدرت انجام كارهای جسمانی را ندارد امّا او میتواند در امور فكری، اخلاقی، عاطفی و … كمكرسان باشد و یا لسان خیر داشته باشد كه دعایش گره از مشكلات دیگران باز كند.
با توجه به آیه نمیتوان چنین فردی را از انجام امور منع كرد. بلكه میتوان از او انجام هر امری را كه برای او ممكن است درخواست كنیم شترانی كه آیه از آنها سخن میگوید، شاید برای مواردی كه بیان شد دیگر مورد استفاده قرار نگیرند، امّا حتماً برای امر باربری، و یا ذبح مورد بهرهبرداری قرار میگیرد در حالی كه عرب آنها را بیثمر و بیمنفعت رها میكند.
نگاه عرفانی به آیه
بحیره؛ ورود به دریای علم
از دیدگاه عرفانی بحیره ورود به دریای علم است. این ورود نباید به گونهای باشد كه فرد بعد از قدم گذاشتن در دریای علم از انجام عمل فارغ شود و گمان كند تنها عالم شدن برای بندگی كافی است. قرآن میفرماید: «ما جَعَلَ اللَّهُ» قرآن هیچ گاه برای شما چنین چیزی را قرار نداده است كه فراگیری علم جایگزین انجام واجبات و ترك محرمات شود.
اسلام كاملاً عكس این قضیه را خواستار است، زیرا هر چه انسان آشناییاش نسبت به علوم شرعی افزایش یابد باید در اجرا و در عمل به علم و شریعت كوشاتر باشد. چنین نیست كه اگر نفسی داخل بر بحر علم شد شرعیات از او برداشته شود بالعكس، زیرا قبل از ورود به دریای معرفت علم او نسبت به احكام شریعت تا این اندازه نبوده و حال با معرفت بیشتری باید به انجام احكام بپردازد.
سائبه؛ جد و جهد دائم برای رسیدن به حقیقت
مفسرین در رابطه با سائبه میگویند: چنین نیست كه بنده به شكرانهی دست یابی به فلان حاجت، نفس خویش را رها كند و از انجام برخی از مجاهدات ابا ورزد بلكه او باید در هر حال جد و جهاد نماید تا به حقیقت دست یابد، چنین نیست كه به شكرانهی برخی امور برخی دیگر را ترك كند.
وَصیلَة؛ عدم سهلانگاری در بندگی، بعد از قرار گرفتن در محضر خوبان
مفسرین میگویند: وصیله نفسی است كه در خدمت بزرگان قرار میگیرد امّا قبل از تربیت رها میشود، آیه میفرماید: ما برای شما چنین قرار ندادیم كه چون در خدمت بزرگی قرار گرفتید در انجام امور بندگی سهل انگاری كنید، بلكه خدمت بزرگان باید زمینهساز حركت و تلاش بیشتر در امر بندگی شود. شریعت صرف اتصال به خوبان را نقش آفرین قرار نداده بلكه وصال به خوبان همراه با تربیت همراه عمل به واجبات و ترك محرمات نقش آفرین است.
حام؛ نفسی است که خود را به كمال رسیده تلقی میكند
مفسرین حام را نفسی میدانند كه خود را به كمال رسیده تلقی میكند، چنین نفسی گمان میكند از هر چه رنگ غیر خدایی دارد جدا شده، او میپندارد كه به اسرار توحید دست یافته و به همین سبب هیچ وظیفهای در مقابل خلق بر عهده خویش نمیداند او معتقد است چون خود از زندگی خاكی چشم پوشیده به عبارتی افلاكی شده است پس با خاك نشینان سرو كاری ندارد و وظیفهای از سوی آنان بر گردنش نهاده نشده است.
آیه میفرماید: چنین نیست هر امری در جای خود درست است، اسلام دین افراط و تفریط نیست بلكه دین اعتدال است وقتی بندهای نسبت به زن و فرزند تعهد دارد نباید به خود اجازه بدهد كه بار مسؤلیت خانواده را از دوش خود زمین بگذارد و صرف اینكه او از دنیای خانواده خویش فاصله گرفته آنها را بدون امكانات مالی و عاطفی رها كند.
رسیدگی به زن، فرزند، نفقه و امورات روزمره سر جای خود است، چنین نیست كه كسی بگوید: چون به مقام تجرد و اوج اعلای توحید رسیده وظیفهای نسبت به خلق ندارد.
قرآن میفرماید:
«یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِب…» [4]
«چگونه بر خدا دروغ مىبندند»
كفار به خدا دروغ میبندند، این دروغ چنان است كه مردم به كارهای غلط خویش پوششی از شرع میپوشانند و میگویند: خدا گفته است در حالی كه قرآن و شریعت بنده را به اموری دعوت میكند كه با حقیقت سازگار است، چنین نیست كه قرآن نفس سالم بشر را بیكار رها كند، بلكه هر لحظه او را به انجام خیر و كار مثبت جدیدی وا میدارد. قرآن میفرماید: كسانی كه نفسها را بیكار رها كردهاند، اهل تعقل نیستند. همچنین آنان كه اهل تقلید كوركورانه هستند، اهل تعقل نیستند.
علامات عقل سلیم
علامت عقل این است كه چشم بر احكام شریعت نبندیم و در فكر اطاعتهای كوركورانه نباشیم همچنین علامت عقل این است كه چون كار مثبتی انجام دادید زمانی را بعد از انجام كار به استراحتهای بیفایده سپری نكنید، عقل سلیم از آن كسی است كه لحظهای مرخصی از بندگی را بر خود نپسندد بلكه هر لحظه پر كارتر از قبل برای خداوند سبحان بندگی كند.
در روایت آمده است:
«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاس» [5]
«هر كسی بار خود را بر شانهی دیگری بیاندازد از رحمت خدا دور است»
در روایتی آمده است[6] كه پدر و پسری مهمان امیرالمؤمنین علیهالسلام شدند، حضرت به امام حسن علیهالسلام فرمودند: دست آن پسر را بشوی و خود دست پدر را شست. آن مرد خجالت كشید، حضرت فرمودند: ما اهل بیتی هستیم كه مهمانهای خود را به كار نمیگیریم و آنچه را در توان داریم برای خدمت رسانی به مهمان به كار میگیریم.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه انشراح، آیه 7
[2] نهج الفصاحه، ص218
[3] اصول کافی، ج 1، ص 30
[4] سوره مبارکه نسا، آیه 50
[5] فروع کافی، ج 5، ص 720
[6] بحارالانوار، ج 41، ص55