تفسیر آیه 112 سوره آل عمران

قرآن در آیه 112 سوره آل عمران می‌فرماید:

آیه-112-آل-عمران-موسسه علمیه السطان علی بن موسی الرضا ع

 

کلمه «علیهم» در آیه دو بار مصرف شده است؛ یعنی آنچه که بر آنها مسلط است بدبختی است، نه عزت و شوکت. علی رغم قدرتی که دارند مسلط بر آنها ذلت و ننگ و خواری است، زمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، بیشترین ثروت از آن یهود بود اما به یکباره مجبور شدند همه ثروت را بگذارند و فرار کنند، این همه ثروت یکجا در اختیار مسلمین و مؤمنین قرار گرفته بود.

 

با اینکه یهود ثروتمند بودند قرآن می‌فرمايد: اما پول و مادیات برای آنها عزت نیاورد، علی رغم ثروت مادی همیشه فقیر بود.

 

«ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا»

 

ذلیل و مستحق غضب الهی!

 

«ضُرِبَتْ » یعنی سنت خدا این چنین است که آنها همیشه بدبخت باشند.

خدا ذلت را برای آنها ثبت کرده است اما برای مؤمنین:

«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ‏ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُون»[1]

«و عزّت از آنِ خدا و از آنِ پيامبر او و از آنِ مؤمنان است؛ ليكن اين دورويان نمى‌‏دانند.»

پس ذلت و خواری برای آنها ثبت شده «أَيْنَ ما ثُقِفُوا» هر جایی یافت بشوند تحت سلطه و قدرت مؤمنین قرار دارند مگر تعهد داده باشند و کافران ذمی‌ جزیه‌‌ای به مؤمنین می‌دهند که به سبب مالیاتی که به مؤمنین پرداخت می‌کنند، ظاهراً مال و جان و ناموس‌شان محترم است.

یعنی تنها وسیله حفاظت ظاهری آنها پرداخت جزیه است بعد می‌فرماید: «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» این کفار مغضوب علیهم هستند یعنی استحقاق غضب را دارند. چرا؟ به این دلیل که سالیان قبل از ظهور پیامبر در کتاب‌شان با نام و نشان پیامبر آشنا بودند و ظاهراً منتظر .

اما بعد از ظهور عقب نشینی کردند با وجود اینکه خدای سبحان می‌فرماید:

«وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ‏ كُلَّ شَيْ‏ء»[2]

رحمت من همه چیز را فرا گرفته اما اینها از آن رحمت خود را بی‌بهره کردند «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ» ولو ظاهراً متمول هستند اما باطناً مسکین و فقیر اند و احساس نداری می‌کنند. مؤمن غنای قلب دارد؛ مؤمن خدایی دارد که با وجود او هیچ گاه احساس نیاز به خلق نمی‌کند. در مورد اصحاب صفه (مهاجرين از مكه به مدينه هستند) می‌خوانیم با روزی یک خرما زندگی را می‌گذراندند، اما یک بار هم احساس عجز و ناتوانی نداشتند.

توان به ميزان دارايی و موجودی نيست دل مؤمن وصل به حق است. وقتی که دل وصل به آن غنی است احساس بی نیازی از خلق را دارد ولو هیچ چیز نداشته باشد.

 

عزت و ذلت فرا منطقه‌ای است!

 

«ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا» یعنی منطقه جغرافیایی‌شان مهم نیست. اگر کسی حقیقت را نپذیرد، انکار حقیقت و کتمان حقیقت را بکند در هر جای دنیا که یافت شود ذلیل است، و به عکس فرد حقیقت پذیر در هر گوشه دنیا عزیز است.

 

«إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»

 

طمع به خلق موجب ذلّت آدمی است

 

وقتی انسان خودش را تسلیم حقیقت نکند، از عزت بی‌بهره است. یکی از مفسرین می‌فرماید: ذلت برای انسان ذلت طمع به خلق است و کسی که از غیر خدا توقع دارد ذلیل است، فرد با درخواست از خدای سبحان عزیز می‌شود. از نظر این مفسر مسکنت نوعی حرص همیشگی است. دین به افراد قناعت در مادیات را پیشنهاد می‌کند. ملكوت حریص، مورچه است. تمام وقت می‌خواهد جمع كند و به لانه ببرد. قرآن می‌فرماید: اینها ذلت طمع و مسکنت حرص را دارند، مگر اینکه حب به خدا و تبعیت از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد زندگی آنها شود و اگر وارد نشد مطرود و تبعید شده از رحمت‌اند.

 

عزّت در گرو تمسک به عترت است

 

در یک تعبیر دیگر این قسمت از آیه «إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» نشان می‌دهد که اگر بخواهید عزتی را طلب کنید باید به ریسمان پیامبر و آل پیامبر علیهم‌السلام تمسک کنید، مظاهر عزت خدا پیامبر و مؤمنین هستند اگر کسی با مظاهر عزت مقابله‌ای کند ذلیل می‌شود.

یک نکته دیگر اینکه اعراض از خدای سبحان حتماً ذلت می‌آورد، کما اینکه توجه به خدا عزت خاصی را برای ما فراهم می‌کند، آنها اعراض داشتند اعراض خوارشان کرد.

 

«وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِما عَصَوْا»

 

ذلّت نمایان است!

 

یک تعبیر عجیبی مطرح می‌کنند می‌فرمایند: مهر ذلت به گونه‌ای ضرب شده که دائم نمایان است. سکه‌ای که زده شد اگر آثارش از بین برود دیگر اعتبار ندارد، اتفاقاً ذلت اینها قابل کتمان نیست، ذلت بی دینان دائماً ظهور دارد کما اینکه عزت مؤمنین هم آشکار است.

 

  • مهر ذلت در چهره آنان نمایان می‌گردد زیرا مهر در جایی زده می‌شود که مخفی نماند. در مقابل این گروه اگر فردی نزد خدا عزیز باشد مُهر او نیز دیده می‌شود، مهر هیچ‌کدام مستور نیست. فرد عزیز از انعام خاص خدا ‌بهره‌مند است و فرد ذلیل از آن انعام بی‌بهره و از این رو زمینگیر است؛ یعنی توفیق سلوک و عروج ندارد.

 

اکرام موقّت

 

زمینی که بیل می‌زنیم و بیل به داخل می‌رود عرب می‌گوید: ذلول

گاهی اوقات زمین سفت است كه به آن «ارضٌ عزاز» گويد. کفار علی الدوام تحت تأثیر شیاطین هستند. مؤمنین به هیچ عنوان تحت سلطه شیطان قرار ندارند. البته عمل کردن به تعهدات عزتی عارضی ایجاد می‌کند و نه حتمی‌، یعنی در جامعه اسلامی‌ کفار می‌توانند جزیه پرداخت کنند و موقتاً مکرم و محترم باشند اما عزت عارضی است، مؤمن عزتش ذاتی است و نه عرضی. کافر اگر عزتی هم نصیبش شود، عزت موقت است ونه دائم.

 

مؤمن اهل توکّل است

 

ایمان ملازم با توکل است. از این رو خدای سبحان وکیل مؤمن است. مؤمن تمام امورات خود را به خدا می‌سپارد، اما کسی که به خدا ایمان ندارد امور خود را به خدا واگذار نکرده و هر قسمت از زندگی که امرش به خدا واگذار نگردد در همان قسمت فرد ذلیل گشته و مورد غضب خدا قرار مي‌گيرد. امّا این غضبی است که درون آن رحمت نهفته است گویی خدای سبحان می‌فرماید: چرا تدبیر امورتان را به من نمی‌سپارید تا من آنرا به عهده گیرم. در حقیقت اگر کسی ذلیل شده خدا او را به خود واگذار کرده و او در امور دنیوی و اخروی وامانده و درمانده می‌گردد.

 

  • «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ»‌ کفران نعمت و ناشکری ، یعنی ندیدن نعمات، انسان را زمین گیر می‌کند بال و پر پرواز را از انسان می‌گیرد.

 

جسارت به ساحت اولیا مهر ذلت بر پیشانی می‎نهد

 

نکته‌ای که یکی از مفسرین به آن تصریح کرده این است که مهر ذلت و دوری از خدا مخفی نمانده و در طول تاریخ به نمایش گذاشته می‌شود. علت مردود بودن آنها جسارت به ساحت مقدس اولیاء الهی است «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ»‌ و بدنبال مهر ذلت، مردود بودن آنها برای همگان معرفی می‌شود.

آیه می‌فرماید: عزت از آن خداست و کسی که متخلق به اخلاق الهی شود خدای سبحان او را مظهر عزت خود قرار می‌دهد، امّا کسی که با خدا و رسول مخالفت کند خود را از اعزاء جدا کرده و ذلت شامل حال او می‌شود.

  • نکته بسیار مهم: هرگاه کسی نزد خدای سبحان ذلیل شود، به حال خود واگذاشته شده، دائم مورد غضب الهی واقع می‌گردد و خدای سبحان تدبیر امور او را بر عهده نمی‌گیرد.

 

اهمیت تعظیم مقدسات

 

در مورد «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» فرموده‌اند کسی تصور نکند که ما به لطف خدا پیامبر کشی نداشته‌ایم و بنابراین آیه شامل حال ما نمی‌شود! زیرا اگر سیره انبیاء و سنت بزرگان را نابود کند، گویا آنها را کشته است! سیره صحیح باید در طول تاریخ جریان داشته باشد. اگر سؤال شود سیره انبیاء چگونه از بین می‌رود؟ پاسخ داده می‌شود: به میزان اظهار باطل، حق انبیاء کتمان می‌شود.

 

این آیه به افراد یادآوری می‌کند که برای مقدسات تعظیم خاصی قائل شوند. «يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ» یعنی توهین به مقدسات، قطعاً انسان را در همین عالم خوار و ذلیل می‌کند. اگر کسی به امر مقدسی در دین و یا به ولی خدا و يا به مؤمنی توهین کند (چون مؤمن طبق روايت حرمتش از کعبه بالاتر است) در همین عالم گرفتار ذلت می‌شود.

 

قرآن می‌فرماید چند امر انسان را ذلیل می‌کند:

 

  • کفران آیات الهی
  • کفران معجزات الهی
  • کفران نعمات الهی
  • توهین به مقدسات

 

«وَ كانُوا يَعْتَدُونَ»

 

اصرار بر خارج شدن از مسیر الهی

 

حاصل می‌گردد که آنها از مسیر صحیح دائماً تجاوز می‌کردند، این گروه با افراط و یا تفریط، از مسیر صحیح تجاوز کرده و افراد را در معرض غضب الهی قرار می‌دادند.

  • «كانُوا يَعْتَدُونَ» یعنی اینها همیشه تجاوز دارند.
  • به تعبیر دیگری یکی از مفسرین می‌فرماید: استمرار و اصرار بر صغائر منجر به ارتکاب کبائر میگردد. تا اینکه نور ایمان در دل فرد ضعیف و محو گشته و نهایتاً منجر به کفر او می‌گردد.

 

ترک ادب و عاقبت به شر!

 

در یک نکته دیگر می‌فرمایند: کسی که ادب را نسبت به بزرگتر ترک می‌کند، بدنبال آن مستحبات را نیز ترک خواهد کرد و نهایتاً واجبات را ترک کرده و همه اینها منجر می‌شود که شریعت را مورد توهین و تحقیر قرار دهد. یعنی اصلاً شریعت را ناچیز حساب می‌کند و اگر کسی به شریعت توهین کرد کافر می‌شود. به همین جهت اگر مؤمن مایل است گرفتار سیر قهقرائی نشود، سعی کند مؤدب به آداب باشد چون ترک آداب در نهایت عاقبت سوئی دارد.

 

روایتی را یکی از مفسرین در ذیل آیه بیان می‌کنند:

وَ مِنْ كَلَامِهِ ع قَوْلُهُ‏ اسْتَحْيُوا مِنَ‏ اللَّهِ‏ حَقَّ الْحَيَاءِ قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا لَنَسْتَحْيِي فَقَالَ لَيْسَ كَذَلِكَ مَنِ اسْتَحْيَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ فَلْيَحْفَظِ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى وَ لْيَذْكُرِ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى [3]

روزی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: از خدای سبحان حیا کنید آن چنان که باید حیا کنید. اصحاب حضرت عرض کردند:‌ به لطف حق ما از خدا حیا می‌کنیم، حضرت فرمودند: نه آن کاری که شما می‌کنید حیا نیست. اگر کسی طالب حیا در محضر حق است باید سه کار انجام دهد:

  • از سرش باید حفاظت کند، یعنی بر افکارش و محتویاتی که در سر او وارد می‌شود محافظت کند و نسبت به عقلانیت و افكارش باید مراقبه داشته باشد تا فكر نادرستی بر او وارد نشود.
  • از آنچه که در باطنش وارد می‌شود حفاظت کند. این بطن هم شامل معده ظاهری است و هم باطن انسان منظور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مراقبت داشتن بر واردات درونی است، تا هر امری به درون انسان وارد نگردد. مثلاً‌ بر اثر عدم حفاظت، محبت دنیا به باطن نفوذ می‌کند بنابراین هر فرد باید حواس خود را جمع کند تا افکار بد وارد وجود او نشود. از نوع افکار بد سوء الظن به خداست.

بی حیائی نسبت به خدای سبحان این است که بجای مسبب الاسباب روی اسباب حساب باز شود.

کنترل بطن این است که هرچیزی وارد وجود شما نشود چه خوردنی و چه غیر خوردنی.

  • انسان باید دائم به یاد مرگ بیفتد و به یاد بیاورید که روزی این استخوان‌ها می‌پوسند روزی او نیست و تمام وجودش از دست رفته برای آن روز چه کرده؟ اگر این سه مورد را رعایت کند، حق الاحیاء را به جا آورده و ديگر «كانُوا يَعْتَدُونَ» نيست. («كانُوا يَعْتَدُونَ» یعنی کسانی که همیشه تجاوز می‌کردند و حق الحیاء را بجا نمی‌آوردند.)

 

در زمره افراد مستحق آتش نباشیم!

 

از قول يكی از بزرگان نقل كردند، اگر فردی دویست سال زندگی کند، امّا چهار امری را که ذکر می‌شود نشناسد مستحق آتش است آن چهار امر عبارتند از:

  1. خدا را در سرّ و علانیه بشناسد و بداند که غیر از او معطی و مانعی نیست. فقط اوست که عطا می‌کند و فقط اوست که منع می‌کند.
  2. بشناسد که خدای سبحان فقط عمل خالص را قبول می‌کند. عملی که برای رضای او صورت گرفته است.
  3. ضعف خود را بشناسد و بداند اگر امری قضای الهی بود او توان بازگرداندن قضا را ندارد توان دعا را دارد، خدا توفیق دعا را می‌دهد اما توان برگرداندن قضای الهی را ندارد قضا بالاتر از قدر است.
  4. عدو الله و عدو خود را بشناسد و با سلاح معرفت با این دشمن مبارزه کند که اگر کسی معرفت داشت می‌تواند غلبه بر عدو داشته باشد و این معرفت موجب می‌شود که فرد اهل فکر و ذکر و عمل صالح شود در آن صورت از آتش فراق حق دور می‌ماند.

هر آیه‌ای را که تلاوت می‌کنیم خود را مخاطب بدانیم و نگوییم این برای گروه دیگری است.

 

چگونه آیات الهی دائم مورد کفران قرار می‌گیرد؟

 

وقتی افراد در جاده و مسير درست نباشد؛ «كانُوا يَعْتَدُونَ» هستند. تجاوز از بندگی موجب کفران می‌شود. و کفران موجب ذلت عمل. در عالم همه چیز به یکدیگر ارتباط دارد.

«كانُوا يَعْتَدُونَ» موجب «كانوا يكفرون»‌ و «كانوا يكفرون» موجب «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ» یعنی آن انسانی که قرار بود روزی آنچنان عزیز باشد که خلیفه زاده باقی بماند چنان مهر ذلت و مسکنتی به او می‌خورد که این مهر هرگز محو نمی‌شود.

 

 

تاریخ جلسه: 96/8/20 ـ جلسه 95

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره منافقون، آیه 8

[2] سوره اعراف، آیه 156

[3] كنز الفوائد، ج‏1، ص : 216

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *