قرآن در آیه 13 سوره مبارکه مائده میفرماید:
«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»
«ولى بخاطر پيمانشكنى، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم؛ و دلهاى آنان را سخت و سنگين نموديم؛ سخنان (خدا) را از موردش تحريف میكنند؛ و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش كردند؛ و هر زمان، از خيانتى (تازه) از آنها آگاه میشوى، مگر عده كمى از آنان؛ ولى از آنها درگذر و صرف نظر كن، كه خداوند نيكوكاران را دوست میدارد.»
در آیه 12بحث پیرامون پیمان خداوند سبحان با بنی اسرائیل بود و این آیه اشاره به نتایج و عواقب پیمان شكنیها دارد.
به سوره مائده سورهی عهد نیز میگویند؛ زیرا در این سوره بحث پیرامون میثاق الهی و پایبندی به آنها است وفا به عهد الهی فرد را به جنت وصال، عروج داده و پیمان شكنی ثمرهای به جز خذلان و بیچارگی به همراه ندارد.
«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ»
اولین ثمرهی پیمان شكنی الهی
قرآن اولین ثمرهی پیمان شكنی الهی را لعنت و دوری از الطاف حق مطرح کرده و میگوید: «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ» به خاطر پیمان شكنیشان آنان را لعنت كردیم.
بالاترین مهجوریت انسان
اهل نظر لعنت را بالاترین مهجوریت انسان دانسته و بر این اعتقادند که دور شدن از الطاف و عنایات حق سبب مرگ روحانی فرد گشته و جرم پیمانشکنی گرفتار این محرومیت میگردد هر چند که در ظاهر زنده بوده و زندگی میکند اگر انسان از سیطرهی رحمت حق بیرون رود و از حریم الهی رانده شود به طور قطع این مصیبت او را به عكس العملهای ناپسند و نابهنجار میكشاند.
پیامد لعنت
قرآن در ادامهی آیه پیامد این لعنت را چنین بیان میكند:
- « یحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ» آنان كلمات الهی را تحریف کرده و قساوت دلهایشان باعث میشد تا درك كلمات ربانی را از دست داده و برسخن حق معانی باطل بگذارن کلمات حق را میشنیدند اما از تشخیص آنها ناتوان بودند از این رو كلام را در غیر موضع به كار میبردند .
- «وَ نَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ» و بخشی از آنچه به آنها گوشزد شده است را فراموش كردند و…
عاقبت شکستن عهد الهی
قرآن میگوید: آنها از یاد بردهاند بهرهای را كه باید از كلمات حق میبردند، به كار بردن فعل نَسُواْ در این آیه نشانگر آن است كه اینها از نعمات استفاده میكردند اما لذت آن را از دست داده بودند. صرفاً استفادهی از نعمات الهی برای انسان آرامش به همراه نمیآورد بلكه جدای از استفاده باید از نعمت لذت برد تا این دو با هم آرامش ساز شوند. بسیار اتفاق میافتد كه افراد از نعمات الهی استفاده میكنند اما لذت آنها را از خاطر میبرند با این توضیح معلوم میشود لذت بردن از نعمات لطفی از جانب خدا بر انسان است و اگر این لطف از او سلب گردد دچار خسران شده و در شمار ملعونین قرار میگیرد البته تمام این مسائل بدلیل شکسته شدن میثاقهای الهی میباشد.
معنی نقض میثاق
در یكی از تفاسیر آمده است نقض میثاق به معنای موثر دانستن مردم در زندگی است در حالیكه« لا مؤثر فی الوجود إلا الله»[1] تنها خدا موثر در وجود است از همین رو هرگاه انسان توجه خود را از معبود به سوی دیگران منصرف كند نقض میثاق كرده است. و این به معنای رجوع الی الخلق بعد از رجوع الی الحق است.
از چشم انداز دیگر تنها مسأله پیروی و توجه نیست بلكه اُنس و آرامش است.
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[2]
«آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد»
انس با خلق نقض میثاق انسان الهی
انسان الهی تنها با خدا انس میگیرد اگر تغییر و تبدیل صورت بگیرد و به جای اُنس با حق، اُنس با خلق حاصل شود نقض میثاق شده است.
هركس به میزانی كه در حریم الهی قرار دارد مرحوم است و به اندازهی دورشدنش از این حریم ملعون محسوب میشود.
ابن عربی در این رابطه میگوید: در هنگام تسلط صفات نفسانی خود را از سلطهی حضرت حق خارج كردهایم و به جای كسب معرفت از طریق حق با وهمیات و تخیلات تغذیه میشویم و به جای حقیقت دل به مجاز خوش كردهایم.
خداوند در این آیه برای خود ضمیر متكلم مع الغیر به كار میبرد و میفرماید: « لَعن+نا» یعنی ما با همهی قدرتمان لعنت میكنیم. آیا ذهن میتواند زمانی را تصور كند كه همهی قدرت خدا علیه یك نفر بسیج شود؟ در آن زمان چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ آیا رحمتی برای انسان باقی میماند و حق حیات از او سلب نمیشود؟ بهتر است هر كس خود به این سوالات پاسخ دهد!
درمان قساوت قلب
قبل از آنكه به تفسیر بقیهی آیه بپردازیم یكبار دیگر همین قسمت را مجدداً بررسی میكنیم.
قرآن میگوید: «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیةً» در زبان عرب َقاسِیه به معنای پول قلابی است كه در بازار قابل معامله نیست هر چند كه ظاهراً پول است اما دارای اعتبار نمیباشد.
قلب نیز اگر با اولیاء خدا مرتبط باشد دچار قساوت نمیشود به این علت که ظرفی است برای پذیرش معرفت الهی اما اگر همین قلب از اولیاء الهی به دور افتد دچار قساوت میشود و كارآیی اصلی خود را از دست میدهد و دیگر توان جلب رضایت خلق و مخلوق را ندارد، در نتیجه هیچ تأثیر مثبتی در زندگی فرد ایجاد نمیكند.
«یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ»
نکته دیگر: همانطور که گفته شد: «یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ» به معنای جابجایی در امور بدون اذن حضرت حق است و به صورت تدریجی و ظریف صورت میپذیرد و به تعبیر دیگر خطوات الشیطان است، یعنی شیطان گام به گام و آرام آرام انسان را چنان از طریق حق منحرف میسازد که حتی خود فرد گمان نمیكند دچار این مصیبت شده است و اگر روزی متوجهی خطای خویش گردد غفلت خود را باور نمینماید.
تحریف
قلبهای قاسی احكام شریعت را جا به جا میکرده، تحریف مینمایند، مثلاً هركس برای خود برداشتی خاص از احكام الهی داشته و برای نماز، حج، حجاب… بنا به سلیقهی خود حکم صادر میكند.
معنای دیگر تحریف آن است كه حقایق الهی در قالب حرف جای گرفته و شكل عملی نداشته باشد مثلاً در معنای الله اكبر که به طور مشخص خدا را بزرگتر از آن دانسته که در وصف آید اگر در قالب الفاظ حبس گشته به گونهای که فقط در لسان اذعان به بزرگی خداوند داشته ولی در عمل آن بزرگی را باور نداشته باشند گفتن الله اکبر هیچ تاثیری در زندگی آنها ندارد تحریفی است که نسبت به کبریائی حق صورت گرفته است بنابراین دانستن و ذکر حقایق الهی به تنهایی کافی نیست بلکه باید باور قلبی داشت که این حقایق به منبع الهی متصلاند و در بطن زندگی افراد جای دارند تا نقشی سازنده در جهتگیریهای آنها ایفا نمایند.
قلب نورانی اثر پذیری خاصی از كلمات قرآن دارد. جایگاه واقعی كلام حق در سینهی حضرات معصومین علیهمالسلام است هركس بخواهد بدون حضور معصوم به باطن قرآن راه یابد به بیراهه رفته و باعث تحریف کلام الهی گشته است.
«وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِه»
«نَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ» کسانیکه تنها به سراغ الفاظ رفته و از عمل غافل گشتهاند پایبندی به میثاق الهی را فراموش نمودهاند.
وکیل قابل اعتماد
به عنوان مثال قرآن میفرماید:
«تَوَكَّلْ عَلَى الْحَی الَّذی لا یمُوت» [3]
«توكل كن بر خدای زندهای كه هرگز نمیرد»
ذكر این عبارت قرآن آسان است اما انسان با حبس آن در قالب لسان، به عمق و تأثیر آن پی نبرده و به دل نگرانیهای خود ادامه خواهد داد در حالیكه اگر افراد حضور وكیلی قابل اعتماد را بر خود باور داشته، وكیلی كه نعم الوكیل (بهترین وكیل) است، دیگر از هیچ جهتی نگرانی تهدیدشان نمینماید اگر این قسمت از آیه را در لسان دعا بررسی كنیم شاید بتوان چنین گفت: معمولاً هر متدینی وظیفهی خود میداند كه این دعا را بخواند:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیای مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» [4]
این درخواست زبانی درخواست عجیب و عظیمی است زیرا هیچ گوشهای از زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و آل پیامبر نیست كه خالی از اذیت و سختی برای پیامبر و آل پیامبر صلیاللهعلیهوآله باشد پس هر متدینی كه این درخواست را از خدا میكند باید بداند برای پایبندی به اعتقاداتش حتماً سختی و اذیت او را تهدید مینماید.
لذت وصال
مگر ممكن است انسان متدین باشد و به خاطر اعتقاداتش اذیت نشود؟ اما اذیت شدن در راه حق شیرینی و لذتی برای اهل دل به جای میگذارد كه حاضر نیستند سختی آن را با شیرینیهای زودگذر دنیا عوض كنند. انسان مؤمن نمیخواهد تا سهم خود را در گفتن این الفاظ از دست بدهد بلكه هر چه بیشتر به باطن آن توجه كنند لذت وصال را بیشتر احساس نموده و بر این باور استوارتر میشوند كه سهم آنها ایجاد دیدگاه مثبتی است كه باید با آن زندگی كنند، اگر اذكار روزانه برای انسان نگرش الهی ایجاد نكند به طور قطع سهم فرد از الفاظ بیثمر مانده است هر ذكری برای رسیدن به مذكور است نه برای اینکه به خودِ ذكر برسد.
شكستن میثاقهای الهی
نكتهی دیگری كه در شكستن میثاقهای الهی به وجود میآید آن است كه قرآن میفرماید: «نَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ» خداوند سبحان در عالم اَلست كمالاتی برای انسان در نظر گرفته است، مثلاً خلیفة الهی خویش را به او وعده داده است و امروز پیمان شكنان لذت این كمالات را از خاطر بردهاند. نه تنها از وعدههای الهی بهره نمیبرند بلكه خود را چنان سرگردان و ذلیل و خوار میبینند كه قدرت گذران زندگی شخصیشان را از دست میدهند!
نسیان منعم و نعمت، عظیمترین مصیبت انسان است، توجه بنده به توانائیهایی كه خداوند در درون او به ودیعه گذاشته است، تنها راه رهایی از نسیان بندگی و توسل به ائمهی اطهار علیهمالسلام است.
با هر زیارت و عرض ادبی به محضر خاندان عصمت و طهارت موانع برطرف میشود و كمالات خاصی به انسان افاضه میشود و استعدادهای نهفته با توسل به مصباح الهدی بودن حضرات معصومین علیهمالسلام نمایان میشود و نسیان رخت بر میبندد اما اگر كسی توسل به حضرات معصومین علیهمالسلام را نادیده بگیرد و حضورشان را در زندگی فراموش كند، قلبش چون سنگ سخت و سفت میشود حقایق الهی را میبیند اما از درك آنها عاجز میشود گاهی در این مرحله از زندگی هنوز الطاف خداوندی از افراد قطع نشده است اما به گفتهی قرآن مردم آن را فراموش كردهاند و همین امر آنها را به گمراهی و ضلالت كشانده است.
گاهی ناشكریهای ناشی از نسیان امری است به این معنا كه نعمات در دسترسمان قرار دارد اما از لذت بردن آنها ناتوانیم. مثلاً پدر و مادری كه خداوند فرزندی صالح به آنها عطا كرده است اما آنها از داشتن چنین فرزندی بهرهی كافی نمیبرند و به گفتهی روانشناسان حضورش را در جمع خانوادگی خویش نادیده میگیرند و به نظرات صحیح او بهای لازم را نمیدهند این امر خود نوعی ناشكری و فراموش كردن نعمت است، نعمت الهی هست اما بهره لازم از آن فراموش شده است آیا اینان گرفتار لعنت ابدی نخواهند شد؟ آیا فردا خود را برای درهم شكستن استعدادهای فرزندشان توبیخ نمیكنند؟
«وَ لَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلىَ خَائنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلاً»
به ادامهی آیه برمیگردیم قرآن میگوید: «وَ لَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلىَ خَائنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلاً» و هر زمان، از خیانتى (تازه) از آنها آگاه میشوى، مگر عده كمى از آنان.
«إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»
محسنین
از عبارت محسنین آخر آیه چنین بر میآید كه هركس اهل عفو و بخشش باشد اهل احسان است یعنی میان شهود حقایق الهی و عفو رابطهای دو جانبه است، زیرا آن كس كه بر اسرار الهی آگاه شد چشم خویش را بر خطای خلق فرو میبندد او به غیر از حق چیزی طلب نمیكند تا آن را در میان مردم پیدا كند و همین بلند نظری باعث میشود تا قرآن او را به عفو و بخشش دیگران دعوت كند از سوی دیگر باید گفت قرآن متذكر میشود عفو از صفات حضرت حق است هر كس متخلق به این صفت شود مُحسن میشود و آنكس كه مُحسن شود غیر مُحسن را نمیبیند. واژهی عفو به معنای محو شاید به این معنا به کار رفته است تا بیان دارد هرکس به درجهی شهود حقایق الهی دست یابد نباید تنها از خطاهای دیگران درگذرد بلكه بعد از گذشتن از خطا باید خطای آنها را در فكر خویش محو كند به گونهای که كمترین اثری از آنها برجای نماند.
تاریخ جلسه: 88/12/15 و 89/1/14 ـ جلسه 17 و 18
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] شرح اصول کافی(صدرا)، ج1، ص342
[2] سوره مبارکه رعد، آیه 28
[3] سوره مبارکه فرقان، آیه 58
[4] مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا