تفسیر آیه 187 سوره آل عمران

در آیه 187 سوره آل عمران آمده است:

تفسیر آیه 187 سوره آل عمران، موسسه علمیه السلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام

«وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ …»

 

«لَتُبَيِّنُنَّهُ» در باب تبیین و آشکار ساختن، نون تاکید ثقیله به کار رفته است اما در کتمان کردن «لاَ تَكْتُمُونَهُ» این نون به کار نرفته؛ این تاکید از آن‌روست که وظیفه اهل علم تبیین حقیقت به طور واضح است.

خدای سبحان در عهد اَلَست از اهل علم تعهّد گرفته است به همین جهت این تعهد، تعهد جدیدی نیست؛ زمانی که خدای سبحان خود را به اهل علم معرفی کرد از ایشان تعهد گرفت که خدا را به دیگران معرفی کنند «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ»

 

تعهد اهل علِم

 

  • «انسان» اگر از ریشه «انس» باشد به معنای آرامش یافتن و انس گرفتن است و اگر از ریشه «نسی» باشد به معنای فراموش‌کردن است.

مفسرین با توجه به دو معنا می‌گویند:

در معنای اول خدای سبحان از اهل علم تعهّد گرفته است که حقیقت را برای اهل اُنس تبیین کنند. یعنی مقامات خویش را به کسانی که پذیرای این حقیقت هستند یادآور شوند.

و در معنای دوم خدای سبحان از اهل علم تعهد گرفت که حقیقت را برای فراموش‌کاران تبیین کنند همان کسانی که میثاق عهد الست را فراموش کرده‌اند.

این مفسر می‌گوید: «ناس» در دو معنای اعلی و سفلی (بالا و پایین) به کار رفته است؛ در معنای اعلا همان است که خدای سبحان به صادقین امر کرده الهامات ربانی خود را بر اهل انس اظهار کنند و در معنای سفلی آنست که به اهل علم امر کرده تا حقیقت را بر فراموش‌کاران یادآوری کنند.

 

  • میثاق خدای سبحان از اهل علم این است که اسیر امور مادی نشده و با فراغت از مادیات به تبیین حقیقت بپردازند و عموم مردم را مورد روشنگری قرار دهند، اما گروه کثیری از اهل علم از این وظیفه امتناع نموده و باخرید دنیا از انجام وظیفه روگردانند و یا روشنگری را به گونه‌ای انجام می‌دهند که به مادیاتشان صدمه‌ای وارد نشود، به همین جهت بعضی از حقایق را اظهار نموده و بعض دیگر را کتمان می‌کنند «فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ» گروهی از اهل علم علی‌رغم معرفت دینی فراوانی که دارند دین را رها کرده و به دین بی‌توجهی می‌کنند تا در مقابل آن از تمتعات اندک دنیایی بهره‌مند شوند اما غافل‌ از آنند که دنیا هرگز برای آنان ماندگاری و برکت ندارد.

 

  • یکی از مفسرین عرفانی می‎گوید: آنچه خدای سبحان در عهد الست از عالِم تعهد گرفته اظهارِ حقیقت بدون ادعاست اینکه در تبیین حقیقت گرفتار منیّت نشود، زیرا اظهار منیّت فرد را به سوی شرک سوق می‌دهد و از این معامله نه تنها سودی نمی‌برد بلکه گرفتار خسارتی سنگین می‌شود، او با منیّت و ادعا مشرک شده زیرا فاعلیت خدای سبحان را نادیده گرفته از این رو همه افعالی که ظاهراً صحیح بوده پلید و آلوده می‌شود.

 

از ویژگی‌ اهل علم

 

از ویژگی‌های اهل علم آنست که سطح معرفتی مردم را ارتقا می‌دهند و به تبع میل آنان را تغییر داده و به درخواست‌هایشان پاسخ مثبت داده و سؤالی را بی‌پاسخ رها نمی‌کنند و سائل را محروم وا نمی‌گذارند اما با توجه به آیه، علمای یهود این‌گونه نبودند و قرآن می‌گوید: آنان عطای حضرت حق را پشت سرگذاشتند.

 

وظیفه اهل علم

 

  • وظیفه اهل علم تبیین حقیقت است حتی اگر مردم سؤال نکنند آنان باید به تبیین حقیقت بپردازند زیرا آیه تبیین را مشروط به سؤال نکرده و نفرموده در صورت خواست و سوال افراد حقیقت را بگویید بلکه می‌فرماید: «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ» تبیین حق باید برای مردم صورت بگیرد و چیزی از حقیقت  نباید پنهان بماند.

 

  • مفسری می‌گوید: وظیفه اهل علم این است که میل افراد را تغییر دهند تا میلشان به امور نامناسب رو نکند. زمانی که میل آنان سامان‌دهی شود سوالاتشان درست و هدفدار می‌شود و از حقیقت سؤال می‌کنند به عبارتی درخواست‌هایشان متعالی می‌شود.

 

درخواست عجوزه بنی‌اسرائیل از حضرت موسی

 

به عنوان مثال فردی در زمان جاهلیت پذیرای پیامبر صلی‌الله‌علیه‎وآله شد و بسیار حضرت را تکریم کرد و بعد از مبعث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را در مهمانی دید به سوی پیامبر رفت؛ حضرت از او پرسیدند از ما چه می‌خواهی؟ مرد عرب گفت: هشتاد بز با چوپان. حضرت دستور دادند به او بدهند و سپس به او گفتند: ای کاش از من چیزی را طلب می‌کردی که عجوزه بنی‌اسراییل از موسی طلب کرد!  مردم از پیامبر پرسیدند: عجوزه بنی‌اسرائیل از موسی چه چیزی را طلب کرد؟

حضرت فرمودند: خدای سبحان به موسی وحی کرد به سوی قبر یوسف برو! موسی گفت: قبر یوسف کجاست؟ خدای سبحان فرمود: عجوزه‎ای می‌داند. موسی نزد پیرزن رفت و به او وعده بهشت داد تا محل قبر یوسف را به وی بگوید. پیرزن نپذیرفت و به موسی گفت: من زمانی نشان قبر یوسف را به تو می‌دهم که خودم بگویم درخواستم از تو چیست و تو آن را اجابت کنی. خدای‌سبحان به موسی گفت: درخواست پیرزن را اجابت کن! پیرزن گفت: می‌خواهم در بهشت هم‌درجه با تو و همراه با تو باشم! پیامبر فرمودند: ای کاش این مرد این درخواست را از ما می‌کرد!

 

حضرات معصومین جلوه کامل اسماء و صفات خداوند

 

حضرات معصومین جلوه کامل اسماء و صفات خدای سبحان هستند و حضرت حق به طور اکمل و اتم آنان را در جایگاه تبیین حقیقت قرار داده است. تمام امور برآنان روشن و واضح است و امر پنهانی در میان نیست.

 

آیه ولایت

 

قرآن در آیه 55 سوره مائده می‌فرماید:

«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»

«سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا می‌دارند، و در حال رکوع، زکات می‌دهند.»

جابربن عبدالله انصاری در روایتی در این باره می‌گوید: در محضر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نشسته بودیم که مرد عربی با لباس‌های کهنه و با حالت پریشانی که فقر و بیچارگی از میان دو چشمش کاملاً آشکار بودـ وارد شد. وقتی که نگاه مرد به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله افتاد، گفت: به سوی تو آمدم، در حالی که دخترکم سخت به گریه افتاده و مادر کودک از این حالت نگران کننده مات و حیران است. همچنین خواهر و دو دختر و مادر سالخورده‌ای را پشت سر گذارده‌ام؛ و نزدیک است از فقر و بیچارگی، عقل خود را از دست بدهم. بدان که فقر و ذلت و پریشانی مرا فرا گرفته است، به‌گونه‌ای که نه چیز تلخی نزد من یافت می‌شود و نه چیز شیرینی. هیچ منتهی و مقصودی نیست مگر به سوی تو! قرار بندگان به کجا خواهد بود، جز به سوی پیامبران!

هنگامی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سخن مرد عرب را شنید، به شدت گریست. سپس رو به یاران کرد و فرمود: ای گروه مسلمان! خداوند پاداشی را به سوی شما فرستاده است. خداوند غرفه‌ها و منازلی را به عنوان پاداش قرار داده است همانند منزل حضرت ابراهیم خلیل الرحمان، پس چه کسی از شما با این فقیر مواسات می‌کند؟

کسی جواب پیامبر را نداد، امّا علی علیه‌السلام که طبق عادت همیشگی خود در گوشه‌ای از مسجد مشغول نماز نافله بودـ با دست به مرد فقیر اشاره نمود تا به نزد او برود. مرد عرب همین که به نزد حضرت علی علیه‌السلام رفت، وی دست خود را دراز کرد تا انگشتر را از دستش بیرون آورد. او نیز چنین کرد و پس از درود فرستادن بر پیامبر، گفت: تویی آن مولایی که امید می‌رود از طرف خدا دین را در دنیا به‌ پا داری…  در همان حال، جبرئیل بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرود آمد و گفت:

سلام بر تو ای محمد! خدای علیّ اعلی به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: این آیه را بخوان: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ…» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از جای برخاست و فرمود: ای گروه مسلمان! امروز چه کسی از شما کار خوبی انجام داده است که خداوند او را ولیّ هر مؤمنی قرار داده است؟ گفتند: ای رسول خدا! کسی را جز عمو زاده‌ات ـ علی ـ سراغ نداریم که کار خیری انجام داده باشد. این جا بود که پیامبر آیه ولایت را بر آن‌ها تلاوت کرد. با شنیدن این آیه، حاضران نیز بر آن مرد عرب انفاق کردند. او که از انفاق علی علیه‌السلام به شدت خوشحال به نظر می‌رسید، در حالی که از مسجد بیرون می‌رفت، زیر لب این اشعار را زمزمه می‌کرد:

من بنده و غلام آن پنج تنی هستم که سوره آل طه و هل أتی درباره‌شان نازل گشت. پس به دقت بنگرید، تا خبر آن برای شما روشن گردد.

همچنین سوره‌های طواسین و حوامیم و زمر در مقام و منزلت‌شان نازل شده است. من غلام و بنده آن‌ها و دشمن کسی هستم که به آن‌ها کفر بورزد.[1]

آیه ولایت دلیلی بر تبیین به طور واضح می‌باشد. زیرا علی علیه‌السلام در اوج خلوت با خدا و در رکوع به خلق توجه دارد. چون در مقام تبیین حقیقت‌‎ است و در عین وحدت کثرت را می‌بیند.

 

«وَلاَ تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ»

 

«ولاتکتمونه» حقیقت را کتمان نکنید «فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ» اکثر اهل علم این تعهّد را نادیده گرفته و پشت سر انداخته‌اند.‌

مفسرین می‌گویند: واو در «وَلاَ تَكْتُمُونَهُ» عطف تفضیلی است زیرا تبیین کامل، همان عدم کتمان است، اما بعضی می‌گویند چون کتمان مراحل مختلف دارد، اصل کتمان نباید در هیچ مرتبه‌ای محقق شود و عالِم باید خود به گونه‌ای طرح حقیقت بنماید که مطمئن باشد حقیقتی پشت پرده قرار نگرفته است.

 

آزمایشات الهی

 

مفسر دیگری می‌گوید: آزمایشات الهی گاه با اظهار حقیقت و گاه با کتمان آنست.
اگر خدای سبحان از اهل کتاب میثاق گرفت تا کرامات الهی را از گروهی کتمان کرده و بر گروه دیگر آشکار سازند از آن روست که مردم همه پای‌بند به میثاق الهی نيستند

 

«وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ»

 

دین فروشی به چه معناست؟

 

مجدداً به دین‌فروشی مخاطبین باز می‌گردیم که دین فروشی آنان چیست؟

دین فروشی تجارت به جهت تحریف‌هاست.

شیخ انصاری در کتاب مکاسب می‌گوید: آنکس که در مقابل تعلیم دین پول دریافت کند یا آنکس که پول بگیرد تا دین را تغییر دهد و تحریف کند بد خرید و فروشی دارد «فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ»

 

کاربرد آیه

«واشتروا به ثمنا قلیلاً»: در تجارت معمولاً افراد در پی کسب سود هستند اما عالِمی که دین را به دنیا می‌فروشد تاجر موفقی نیست.

زمانی که شغل‌ها تجاری شوند شاید ظاهراً درآمد خوب باشد اما این تجارت سودمند نیست چون گاه دین را به دنیا می‌فروشند به عنوان مثال اگر طبابت تجاری شود بسیار دردناک است؛ زیرا بیماری که نیاز به عمل ندارد، عمل می‌شود و یا درمان‌های پر هزینه دیگری به بیمار تحمیل می‌شود و یا روحانی که به عوض تبلیغ دین به تجارتی چون مداحی بپردازد دردناک است. آنکس که جسم مردم را به بازی‌گیرد دست به کار خطرناکی زده اما آنکس که با روح خلق بازی ‎کند به کار خطرناک‌تری دست زده است.

آیه می‌فرماید: علمای اهل کتاب دین را تجاری کردند «فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ» دین را می‎فروشند و در مقابل آن دنیا را می‌خرند. تجاری کردن دین بد معامله‌ای است.

عالم کسی است که نه تنها دین فروشی ندارد بلکه خدا را در لحظه لحظه زندگیش شاهد می‌بیند و باور دارد حضرات معصومین توجه خاص به وی دارند.

 

لطفی از جانب حضرت حق

 

در کتاب جرعه‌ای از دریا درباره یکی از علما آمده است که این عالم برای دروس طلبگی به نجف رفت اما هر چه تلاش می‌کرد در علم طلبگی موفق نمی‌شد بر حسب تصادف فرد عالمی که در شهر ایشان بود از دنیا رفت و مردم به سراغ او آمدند که به شهر خود باز گردد و به جای آنکه از دنیا رفته پاسخ‌گوی مسئله‌های ما باش! این طلبه به خدمت امیرالمومنین علیه‌السلام مشرّف شد و خدمت حضرت عرضه داشت آقا جان! شما که مطّلع هستید من چیزی بلد نیستم تا پاسخ‌گوی مردم باشم. گفته شده در مکاشفه‌ای حضرت به وی می‌فرماید: ما یک «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» برای تو می‌نویسیم تو با این نوشته اموراتت می‌گذرد نیاز به چیز دیگری نداری! این طلبه با تکیه بر لطف حضرت به شهر خود باز می‌گردد.

به مجرد رسیدن برای شفای بیمار در حال احتزار به سراغ او می‌آیند و او بر روی کاغذی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» می‌نویسد و می‌گوید: بالای سر مریض بگذارید بیمار شفا می‌گیرد و بعد از این اتفاق چندان مشهور می‌شود که مردم از شهر و روستاهای اطراف به سراغ وی می‌آمدند.

نکته قابل توجه نوشته این بود که طلبه نوشتن بسم الله و اثر آن‌را هرگز کار خود ندید بلکه لطفی از جانب خدای سبحان می‌دانست که بواسطه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ایشان عطا شده است، حضرت این لطف را در حق فرزندان او نیز ادامه دادند.

آنان که الطاف خدا را به خود نسبت می‌دهند بد معامله‎ای می‎کنند. هریک از ما در گوشه گوشه زندگی‎مان الطاف حضرت حق را می‎بینیم اما در مقابل این نعمات چه واکنشی نشان می‌دهیم؟ آیا می‎گوییم «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»[2] یا آنکه آن را چون علمای یهود دست‌آورد خود می‌بینیم؟!

 

 

تاریخ جلسه: 98.8.25ـ جلسه 56

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] الدر الثمین، ص 20

[2]  سوره مبارکه نمل، آیه 40

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *