قرآن در آیه 2 سوره مبارکه انفال میفرماید:
توضیح آیه
آیه مربوط به غنائمی است كه از جنگ بدست آمده بود و صحابه و نزدیكان پیامبر صلیاللهعلیهوآله درباره آن غنائم با هم به مشاجره و درگیری پرداختند و هركس مدعی شد كه غنیمتها بنا به دلایلی (كه ذكر شد) از آن اوست.
در این آیه خداوند سبحان از خصوصیات مؤمنین سخن میگوید و آنها را از صفات اخلاقی و اعتقادیشان باخبر میكند، تا متذكر شود درگیری و نزاع درباره غنیمتهای جنگ نوعی دنیازدگی است و برای شما مؤمنین پسندیده نیست.
علامه (ره) بیان میدارد این آیه از صفات و امتیازات مؤمنین سخن میگوید، از خصوصیات مردانی كه به معنای واقعی صفت مؤمن بر آنان صدق میكند. خداوند سبحان در این آیات به پنج صفت كلیدی از صفات مؤمنین اشاره میكند، قبل از اینكه به تفسیر آیه بپردازیم این صفات را از یكدیگر تفكیك میكنیم كه سه خصوصیت در این آیه و دو صفت در آیه بعد ذكر شده است.
خصائص مؤمنین
مؤمنین فقط كسانی هستند كه:
- خصوصیت اول: «إِذَا ذُكِرَ اللّهُ» هرگاه نام خدای سبحان ذكر شود «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» دلهای آنها به لرزه درمیآید.
- خصوصیت دوم: «وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ» زمانی كه آیات خدا بر آنها تلاوت میشود، «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا» ایمان آنها افزایش مییابد.
- خصوصیت سوم: «وَعَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ» توكل دائم بر مربی خود دارند.
«إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»
در ابتدای آیه حرف حصر «إنّما» آمده تا متذكر شود، مؤمنین حقیقی و حقیقت ایمان فقط در این گروه جلوهگری دارد، در رابطه با خصوصیت اول میگوییم «إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» قلبهای اینها در مقابل ذكر حق بیدرنگ عكس العمل نشان میدهد، این عكس العمل چیست و چه چیزی سبب لرزیدن قلوب مؤمنین میشود؟
نگرانی قلوب
قانوناً لرزه و نگرانی زمانی بر قلوب عارض میشود كه ذكر از عقوبت خدای سبحان به میان آید، هرگاه كسی به یاد جهنم بیافتد «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» قلبش نگران و لرزان میشود. اما دقت كنید آیه از عقوبت حضرت حق سخن نمیگوید، بلكه صحبت از خود خدای سبحان است، آیه میگوید «إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» ذكر حق بر قلوب مؤمنین لرزهای ایجاد میكند، زیرا باطن مؤمن به واسطه ذكر حق تحت تأثیر قرار میگیرد. مؤمنین آشنا به عظمت خدای سبحانند، قلوب آنان از شدت درك عظمت حق لرزان است.
قلب خاضع
یكی از مفسرین میگوید خوف از عظمت حق در هیچ مؤمنی قطع شدنی نیست، این مؤمن در هر جایگاهی كه قرار بگیرد همچنان از عظمت حق لرزان است. حتی اگر نبی مرسل باشد، زیرا مؤمن باور دارد كه خدای سبحان غنی بالذات است و غیر او فقیرند و فقیر در مقابل غنی خضوع خاصی دارد و هیبت غنی در وجود فقیر منعكس میشود و فقیر بیاختیار در مقابل غنی خضوع میكند و قلبش از این حضور لرزان است.
اثر خضوع قلب
مفسر دیگری میگوید: «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» نشانگر این مطلب است كه توجه به خدا در مؤمنین ابتدا از قلوب آنان شروع میشود و مؤمن در مقابل نور حق احساس خضوع و خشوع میكند، لرزش قلوب آنان سبب انبساط خاطر ایشان میشود، یعنی هرچه قلب در مقابل مولا خضوع بیشتر دارد برای دریافت فیوضات حق گستردهتر میشود.
لرزش قلوب، نمایانگر شوق مؤمن
«وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ » لرزش قلوب نمایانگر شوق مؤمن است، مؤمن مربوبی است مشتاق به ربّ و ضعیفی است مشتاق به قوی، او جاهلی است مشتاق به عالم و عاجزی است مشتاق به قدیر، این لرزه قلب نمایانگر اشتیاق مؤمن به خدای سبحان است، با این لرزه مؤمن نهایت شوق خود را به محبوب اعلام میكند.
نگرانی مؤمن از فراق حق
یكی دیگر از مفسرین در ذیل«وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» میگوید: لرزه قلب نماد نگرانی مؤمن از فراق حق است، او هرچند در فضای وصال محبوب قرار گرفته ولی به وصال دائمی خویش به محبوب مطمئن نیست، مؤمن نگران این است كه هرلحظه فراق از حق بر او عارض شود.
علت های نگرانی مؤمن
مفسر دیگری میگوید: قلب مؤمن لرزان است، زیرا او نگران آن است كه گرفتار تبعید از محبوب شود.
مفسر دیگری بیان میكند: نگرانی و خوف مؤمن به جهت تبعید از حق نیست بلكه او نگران تأدیب خداوند سبحان است؛ او شرمنده آن است كه خلافی از او صادر شده كه مستحق تأدیب حق شود، بگویند گاهی تأدیبهای خدای سبحان تأدیب همراه با مهر است، پس مؤمن چگونه نگران است؟ گفته میشود مؤمن هیچگاه به خود مطمئن نیست و خود را همیشه مستوجب تأدیب قهری حضرت میداند.
مفسر دیگری میگوید: مؤمن نگران است كه اگر صفات حق بر او عرضه شود پذیرای آن صفات نباشد. فیض خداوند سبحان علی الدوام بر بندگان میبارد، ولی مؤمن نگران آن است كه ظرف وجودیش پذیرای صفت رأفت، حلم، رحمت و كرامت و غفاریت حضرت حق نباشد. قلب او لرزان از آن است كه چون فیاض صفاتش را بر او عرضه میدارد، پذیرای آنها نباشد.
مفسر دیگری میگوید: ترس مؤمن به دلیل آن است كه چون چیزی از ذكر الله به گوشش برسد، از گوش به قلبش نفوذ نكند و بر صفحه دلش ننشیند. همچنین نگران آن است كه اعضاء و جوارح وجودیش با ذكرالله همراه نشود، این ناهماهنگی میان گوش و دل و زبان او را نگران میكند به عبارتی دیگر مؤمن نگران آن است كه فقط گوشش در خدمت ذكرالله باقی بماند و قلب و زبانش بیبهره بمانند.
مفسر دیگری میگوید: نگرانی مؤمن از آن جهت است كه حضورش در محضر حق به غفلت تبدیل شود ـ ذكر یعنی در حضور بودن. مؤمن نگران است كه شدت حضورش دوامی نداشته باشد و مانع و عایقی برای حضورش ایجاد شود و از حضور دور شود به همین جهت دلش لرزان است، زیرا هیچ اطمینانی به دوام حضور خود در محضر حق ندارد.
جمع هم زمان ترس و طمأنینه در قلب مؤمن
اگر سؤال كنید چگونه میتوان، این آیه را كه از قلوب ترسان و لرزان مؤمنین هنگام ذكرالله سخن میگوید، با آیه 28 سوره رعد[1] كه از اطمینان و طمأنینه قلب هنگام ذكرالله سخن میگوید، جمع كرد؟
در پاسخ میگوییم هیچ منافاتی بین این دو نیست، زیرا مؤمن به فیوضات ربانی اطمینان دارد و توجهات حضرت حق را باور دارد. اما نگران آن است كه خود درك عظمت حضرت حق را نداشته باشد و در مقابل عظمت خدای سبحان تعظیم لازم را بهجا نیاورد. طمأنینه قلب به جهت توجهاتش به سوی الطاف حق است و نگرانیاش به دلیل امكان عدم رعایت آداب حضور درمقابل مولی است.
عامل زنگار زدایی باطن مؤمنین
مفسر دیگری میگوید: قلب جایگاه ایمان است، ایمان سبب زنگار زدایی از قلب میشود و كدورات دل را محو میكند، مؤمن به مجرد توجه به خدای سبحان دلش از نفسانیات مبرا میشود و از انواع ظلمات باطنی تصفیه میشود؛ خود ذكر الله عامل رسوبزدایی و زنگارزدایی باطن مؤمنین است؛ مؤمن نگران آن است كه این زنگارزدایی كم رنگ شود.
غیبت مؤمن از فاعلیت خویش
نكته قابل توجه آیه آن است كه فعل «ذُكِرَ» مجهول است، یعنی مؤمنین برای خود هیچ فاعلیتی در محضر حق قائل نیستند، مؤمن تمام حركتهای صحیح خود را به خدای سبحان نسبت میدهد و صدور آن را از خدا میبیند، چون مؤمن از فاعلیت خویش غایب است. همه كارهای مثبت از نظر او به حول و قوهی حق صورت میگیرد.
«إِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»
شرط دوم ایمان و مؤمنین حقیقی
آیه در ادامه میگوید «إِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا» شرط دوم ایمان و مؤمنین حقیقی آن است كه چون آیات الهی بر آنها تلاوت شود دلدادگیشان افزون میشود، تلاوت آیات الله سبب فزونی عشق آنها نسبت به معشوق است. در همین جا لازم است به نكتهای اشاره شود كه عموم مردم گاهی میگویند كه آموختهها و علومی كه در اختیار داریم برای ما كافی است و نیاز به رشد و كمال جدیدی نداریم در حالیكه مؤمن از این سخن استثناء است، بر مبنای آیه مؤمن دائماً درخواست افزایش اعتقادات خویش را دارد، او تلاش می كند تا هر لحظه دلدادگیاش به حضرت حق افزون شود.
عامل افزایش ایمان
عامل افزایش عشق و اعتقادات حقه و همچنین دلدادگی و ایمان انسان، شنیدن آیات الهی است. «تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ» گوشِ جانِ مؤمن دائم در تماس با آیات حق است و این استماع، معرفت خاصی را برای او به همراه دارد كه این معرفت موجب افزایش عشق و عقیده حقّه او میشود.
اشتیاق دیدار
هرگاه روزنه قلب برای شنیدن آیات الهی گشوده باشد، به حضور در محضر ربّ العالمین تمایل پیدا میكند. در عالمِ ظاهر، چنین است كه اگر كسی حرف فرد دیگری را بشنود كه در نظر شنونده سخن فوق العاده زیبا باشد، بعد از شنیدن مشتاق دیدار گوینده میشود، او میخواهد ببیند چه كسی است كلامی چنین نورانی و دلنشین دارد. شنیدن كلام مقدمه شوق لقاء است، علت آنكه استماع كلام حق اعتقادات حقه انسان را افزون میكند، از آن روست كه میخواهد از شنیدن كلام حق به شهود حق دست یابد. آنكس كه پیام حق را بشنود میخواهد در حضور مالك یوم الدین قرار بگیرد و ادراك حضورش را داشته باشد؛ دریافت زیبایی كلام و پیام حق، حجب و موانع وصال را مرتفع میكند. علامت مؤمن شوق دیدار حق است، او علاوه بر داشتن عشق به معشوق، شوق لقای حق را در دل دارد.
فرق بین انسان و ملک
در كلاسهای امام شناسی گفته شده فرق میان انسان و ملائكه آن است كه ملائك عشق دارند ولی شوق ندارند، اما انسان هم عشق دارد و هم شوق. جبرئیل از همان ابتدای خلقت جبرئیل بوده و ذرهای ارتقا نیافته، چون اصلاً شوق به ارتقاء در وجود او نیست، ملائك با رشد و كمال مشخصی به دنیا میآیند و زندگی میكنند. جبرئیل زمان حضرت نوح با جبرئیل زمان پیامبر(ص) و جبرئیل زمان ظهور در یك جایگاه و رتبه و مقام قرار دارد و مقامش قابل ارتقاء نیست. ولی انسانها از نعمت شوق برخوردارند و همین شوق سبب ارتقاء و رشد و كمال آنها میشود، آنان از موجودیهای اعتقادی، اخلاقی خویش راضی نیستند و در پی افزایش موجودیشان هستند. انسان از كمال موجودش خشنود نیست و تقاضای كمال بیشتری دارد؛ از همین روست كه گروهی در عالم به بالاترین مقامات دست مییابند. شوق به كمال و لذت لقاء و حضور در محضر مولی خصیصه مؤمن است.
قابلیت افزایش و نقصان در ایمان
گروهی از مفسرین از این آیه نتیجهگیری كردهاند و گفتهاند، ایمان هركس قابل افزایش و نقصان است. ایمان به واسطهی طاعت افزون میشود و به واسطهی معصیت كاهش مییابد. اگر چیزی قابل ازدیاد است، قابل كم شدن نیز میباشد. اگر پیام حق را میشنویم و ایمانمان افزایش مییابد، باید بدانیم كه اگر كلام حق به گوشمان نخورد و گوش جانمان تغذیه معرفتی نشود، دچار نقصان و ضعف ایمان میشویم.
از تفسیر آیه درمییابیم كه شنیدن پیامهای الهی دلایل قاطعانهای در اختیار مؤمن قرار میدهد كه بواسطهی آن دلایل اعتقاداتش تقویت میشود، به عبارتی دیگر قرآن دلایل عقلانی در اختیار مؤمن میگذارد كه سبب تقویت اعتقادات او میشود. این قوّت یا به جهت تقویت عقل و ارائه برهانهای عقلانی است یا به دلیل پرده برداریهایی كه برای انسان صورت میگیرد و موانع میان او و مولی مرتفع میشود. شنیدن پیام الهی موانع شهود را مرتفع میكند. هرچه ارتباط ما با خدای سبحان و پیام حق بیشتر شود، وجود حقانی را پررنگتر و حق را واضحتر و كمال را آشكارتر میبینیم به همین جهت ارادت ما در محضر حق افزایش مییابد.
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست كه هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست (حافظ)
به میزانی كه بنده زمان خود را بیشتر در محضر حق باشد درمییابد، كاملترین حقایق بیپرده برای او به نمایش گذاشته میشود و بیشترین سودها نصیبش میشود.
مفسری میگوید: اگر ایمان در معنای تصدیق قلبی باشد، میتوان گفت مؤمنین هرچه پیام حق را بیشتر بشنوند تصدیق آن پیام را بیشتر میكنند.
تلاوت كننده پیام حق
اگر سؤال كنید تلاوت كننده پیام حق چه كسی است؟
پاسخ میدهیم یك تلاوت كننده در عالم هست كه اگر گوش جان به سخنانش بسپاریم، صدای تلاوتش را میشنویم كه میگوید:
«السلام علیك یا تالی كتاب الله و ترجمانه»[2]
«سلام بر تو ای تلاوت كننده و ترجمه كنندهی كتاب خدا»
حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجه تلاوت كنندهای است كه به عنوان انسان كامل و اولین نفر در عالم وجود و قطب عالم امكان، پیام حق را به گوش ما میرساند «تُلِیتْ عَلَیهِمْ».
حضرت هنگام تلاوت آیات بر ما مسلط است «علی» در «علیهم» به معنای استعلا و برتری است. یعنی تلاوت كننده بر شما برتری دارد و این استعلا سبب میشود كه صدای حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجه هر لحظه در عالم پخش شود. اگر پیامی به گوش جان ما نمیرسد به جهت موانع و حجابی است كه خود ایجاد كردهایم. اگر ما پیامگیر وجودیمان را با حجابهای دنیایی خراب نكنیم و از كار نیاندازیم حتماً صدای تلاوت تالی الله را میشنویم و اگر پیام او را بشنویم «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا».
بهره گیری از ندای تالی الله
باید دقت داشت هرگاه از شنیدن و دریافت ندای تالیالله بیبهرهایم به قرآن پناه ببریم.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
«فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیكُمُ الْفِتَن»[3]
«وقتی فتنهها به سوی شما هجوم میآورد مثل پارههای شب تاریك به سوی قرآن بروید.»
هرچه روزگار بر ما سختتر میشود، باید میزان پناهندگیمان به قرآن افزایش یابد، باید به قرآن صامت و ناطق با هم پناهنده شویم و زمان خواندن قرآن بر تك تك آیات توجه خاص داشته باشیم كه اگر یك آیه با تدبر كامل خوانده شود، حجابها كنار میرود و موانع میان ما و مولی از میان میرود. باید از قاری قرآن عالم خواهش كنیم تا ما را در خیمهی معرفتی خویش جای دهد تا صدایش را با گوش جان استماع كنیم زیرا اگر صدای تالی كتاب الله به گوش ما برسد. «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»
چگونه دچار افسردگی نشویم
تمام دلتنگیها و افسردگیها و نالههای بشر پیامد آن است كه رشد كمالی و سیر صعودی ندارد، اگر كسی با عنایت حضرت حق محبت و معرفت و اعتقادات حقهاش رو به افزایش و كمال باشد، اصلاً دچار افسردگی نمیشود؛ بلكه نشاط و بهجتاش روزافزون میشود. ایمان مؤمن در حال افزایش است و این ازدیاد ایمان برای او طمأنینه و امنیت روحی و جسمی را به همراه میآورد. به همین جهت او گوش جانش را دائماً در معرض شنیدن كلام الهی قرار میدهد. او میخواهد تا این كلام را از مصدر و منبع و سرچشمهی اصلی خود دریافت كند و این تغذیه معرفتی سبب افزایش ایمان او میشود.
روایتی از امیرالمومنین علیهالسلام میگوید:
« عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع: فِی صِفَاتِ الْمُؤْمِنِ … بَشَّاش»[4]
«مؤمن بشاش و مسرور است»
این شادابی در پی آن است كه به اذن حق ایمانش دائماً در حال افزایش است.
ایمان یا افزایش مییابد و یا متوقف میشود. هر توقفی خود نقص و عقبگرد است و این چنین ایمانی شایسته مؤمن نیست.
«عَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ»
ابتدای آیه درباره جنگ بدر و غنایم باقی مانده از جنگ بود، هریك از اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله خود را مستحق دریافت غنایم میدیدند، آیه نازل شد و خدای سبحان مشخصات مؤمنین را بیان كرد، یكی از آن خصوصیات «عَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ» است. مؤمنین كسانی هستند كه بر خدا توكل دارند اما با توجه به آیه پیشنیاز توكل، شناخت خدای سبحان است.
معنای رب
ربّ به معنی مالك، صاحب، سید، مولی، رشد دهنده و زیاد كننده است. مؤمنین بر چنین ربّی در كلیه امور اعتماد دارند. شرافت مؤمنین وابسته به این حقیقت است كه آنان علیالدوام خود را به چنین ربّی منسوب میكنند. آنان بر پروردگار خودشان تكیه دارند، مولا و سروری كه خاص خود آنهاست.
جلوهگری خدا
خدا در نگاه مؤمنین به جهت جلوهگریهایش كاملاً متفاوت است، این سخن به این معنا نیست كه خدا العیاذبالله در جلوهگریهایش متفاوت است، بلكه مؤمن و غیر مؤمن خود در دریافت فیوضات از جانب حق متفاوتاند، میان مؤمن و خدا حجابها مرتفع شده و كنار میرود از این رو جلوه خدایی خدا بر مؤمن بیشتر روشن میشود و غیرمؤمن در تاریكیها و ظلمتی كه خود ایجاد كرده باقی میماند. زیرا مؤمن از آن جهت كه مؤمن است، اصلاً غیر خدا به چشمش نمیآید، كه بر او اعتماد كند و چشم به غیر بدوزد. از نظر او برای همه چیز جلوه برای خداست.
برای مؤمن آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن»[5] در همه چیز جلوهگر است. در نگاه مؤمن خداوند سبحان همه كارهی نظام هستی و فاعل علی ما یشاء و فعال لما یرید است. به همین جهت مؤمن غیر خدا را نمیبیند كه بر او اعتماد كند، او حتی بر خود نیز اعتمادی ندارد، بلكه در هر حالی خود را فانی محض میبینند و در نگاه او آنچه باقی است خداست.
تمام توجه مؤمن
گاهی افراد بر علم، مقام، مدرك خودشان اعتماد میكنند؛ مثلاً فردِ زیبایی به جمال خود چشم میدوزد و آنكس كه اهل مقام است بر مقام خویش و اهل ثروت بر ثروتشان حساب میكنند و كسی كه اعتبار و وجههای دارد بر وجهه اجتماعیاش تكیه میكند.
آیه میگوید: مؤمن چنین نیست، بلكه او تمام توجهاش منحصر به خداست، اگر بگویند این حصر را چگونه بیان میكنید؟ عرض میكنیم جارو مجرور هرگاه در كلام عرب مقدم شود افاده حصر میكند، آیه میگوید «عَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ» «علی ربّهم» بر بقیه جمله مقدم است.
نقش ایمان
نقش ایمان در زندگی هریك از ما باید چنان باشد كه هریك از ما همه عالم را غرق نور حق ببینم و چندان چشممان به سوی حق دوخته باشد كه هیچ غیرحقی را نبینم این نگاه به دلیل شدت شهود نور حق و تشعشع آن نور است كه اصلاً برای غیرخدا جایی باقی نمیماند. آیه میگوید «عَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ» یعنی مؤمن از اعتماد بر اسباب به اعتماد بر مسبب الاسباب ارتقاء یافته است.
توکل
در تعریف توكل آمده است: توكل استفاده از اسباب است نه اعتماد بر اسباب، مثلاً مؤمنی به پزشك مراجعه كند سببی برای مراجعه او وجود دارد اما او در این مراجعه بر پزشك اعتماد نمیكند، بلكه بر خدایی كه درمان او را بر عهده دارد اعتماد میكند. به چنین فردی متوکل گفته میشود.
نتیجه توکل
نتیجه توكل آن است كه انسان هم به توحید افعالی و هم به توحید صفاتی میرسد. متوکل در این زمان فاعلیتی برای خود و غیر خود قائل نیست، بلکه در تمام امور مثبتی كه در زندگیاش جاری میشود فاعل را خدا میداند و بس. به عنوان مثال میگوییم اگر كسی به مرحله توحید افعالی دست یابد چنانچه به واسطه او گرهای از زندگی دیگران گشوده شود، او خود را فاعل آن خیر نمیبیند؛ بلكه معتقد است تنها وسیلهای بوده تا اراده خدا بواسطه او به سوی دیگری برسد، در حقیقت فاعل خداست.
فردی که واسطه خیر است، باور دارد كه انجام خیر برای دیگران قبل از آنكه گرهگشای كار دیگران باشد، نفع و سودش برای خود اوست؛ زیرا این کار به او ارتقا میبخشد.
توحید افعالی
دستیابی به مقام فنا بالاترین مرحله سیر و سلوکی است که مؤمن در توحید افعالی به این مقام میرسد. در توحید افعالی فقط یك حاكم وجود دارد و آن حاكم خداست و فاعلیت محض از آن اوست. همچنین لازم به ذکر است که بگوییم آنکس که وسیله خیر به سوی دیگران است، حتی برای گشایش در امور خویش دست به چنین خیری و گرهگشایی نمیزند، زیرا چنین نیّتی او را از جایگاه متوكل خارج میكند. متوكل فقط به این نقطه توجه دارد كه فاعل خیرات خداست به همین جهت او در زمان خیررسانی نمیگوید من عامل خیررسانی و گشایش برای دیگران شدم، بلكه میگوید خدای سبحان توفیق خیررسانی را نصیب من كرده تا به واسطه آن موانع زندگیام به لطف حق مرتفع شود و گشایش خاصی برای من حاصل شود.
الفبای توکل
بسیاری از ما در الفبای توكل متوقف میشویم؛ زیرا در انجام امور، فاعلیتی برای خود منظور میكنیم، در همین جا عرض میکنیم لازم است دقت كنید امور بسیار ریز و دقیق است، زیرا خدای لطیف حسابگر امور ماست. مثلاً اگر کسی در ذكر گفتن بر اذكار و تعداد آنها اعتماد كند و گمان کند اذكار حل كننده مشكلات زندگی او و یا ارتقاء دهنده كمالاتش میباشد متوكل نیست. از همین رو بسیار اتفاق میافتد كه افراد ذكر میگویند اما ذکر آنها تأثیری ندارد، او باید بداند که توفیق ذكر از آن خداست بعلاوه اینکه تأثیر ذكر نیز چنین است. متوکل در توحید افعالی نه خود اذکار را میبیند و نه بر ذکر خود اثری مترتب میداند.
توحید صفاتی
همچنین توكل سبب میگردد تا افراد به توحید صفات راه پیدا كنند، صفت ملكهای است كه با انسان عجین میشود، صفات نیكو مثل صفت علم، حلم، قدرت، رضا، تسلیم و رحم موجب مدح و ستایش دیگران میشود و صفات مذموم مانند بخل، حسادت، حرص که سبب خواری میگردد. متوکلی به مقام توحید صفاتی رسیده هیچگاه به خود اجازه نمیدهد که بگوید من چون حلیم بودم كارم به سامان رسیده یا چون شكور بودم نعمتم افزون شده و چون توانمند بوده از عهده انجام فلان فعل برآمدهام، بلكه او میداند صفاتی كه در وجود او متبلور شده همه به لطف حق نصیباش شده از این رو آنان هرگز بر صفات خود اعتماد نمیكنند، تا شکرگویی و صبور بودن و راضی و حكیم و توانا بودن خویش را موجب ارتقاء خود بدانند.
آنان باور دارند که آنها در هر مرحله از این صفات تحت تعلیم مربی خاص قرار گرفتهاند، متوکل میداند اگر كسی شكور است به واسطه مربّیاش به این مرحله رسیده و اگر كسی حكیم است، خدای حلیم او را به این مقام رسانده و اگر دیگری صبور است خدای صابر او را به این صفت متصف نموده است.
هذا من فضل ربی
در آداب الصلاة امام خمینی (ره) آمده است: تربیت یعنی خروج از نقص به سوی كمال، وقتی میگویم «عَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ» یعنی خروجی از نقص به سوی كمال، مؤمنین بزرگترین نقص را در آن میبیند که خود را فاعل خیرات معرفی میکند، از این رو چون خیری توسط او انجام شود چنانچه دیگران از او تشکر کنند مؤمن میگوید «هذا من فضل ربّی»[6] این فضل خدای من است. مؤمن به میزان دور شدن از منیتهایش متصف به كمال میشود.
معنای رب
همچنین در ادامه عرض میکنیم یکی دیگر از معانی ربّ افزایش دهنده است، بعضی میگویند ربّ و رِبا از یك خانواده است، رِبا به معنی زیاده و افزونی و ربّ نیز به معنی افزون كردن است، خدای سبحان افزون كننده انسان است و برای افزون كردن خدا بهانهای لازم نیست، ربوبیت یکی از اوصاف حضرت حق است و کار دائم او افزون كردن بندگان خویش است اگر بندهای افزون نمیشود و سعهی وجودیای پیدا نمیكند مانع از سوی خود اوست.
اگر بپرسید چرا موانع را تنها از سوی بشر میبینید؟
در پاسخ میگوییم خداوند سبحان تمام موجودات را بدون هیچ بهانهای خلق كرده و به آنان روزی داده، حضرت حق زمان خلق موجودات و روزی دادن به آنها نیازمند به امری نبوده تا حال برای بخشیدن سعه وجودی و افزون كردنشان محتاج باشد، خداوند سبحان امر افزون شدن بندگانش را همیشه و مداوم انجام میدهد. اگر كسی از این افزایش بینصیب است به جهت موانعی است كه خود ایجاد كرده «اللَّهُمَّ أَنْتَ الرَّبُ وَ أَنَا الْمَرْبُوب»[7] بنده باید مربوبیتش را احساس كند و نیازش را به درگاه رب اعلام نماید.
با توجه به آیه مؤمنین برای افزونشدن بهانهای را منسوب به خود نمیبینند، آنان باور دارند که خدای سبحان هم تربیتكننده و هم افزایشدهنده آنهاست.
توکل مؤمنین
در همین جا لازم است به نكتهای اشاره كنیم و بگوییم مؤمنین كسانی هستند كه در اول كار، وسط كار و آخر كار بر خدا توكل دارند. در حالیكه گروهی از ما چنانچه بخواهیم دست به امری بزنیم همه راههای پیمودنی را میپیماییم و چون به نتیجه نرسیم در آن زمان بر خدا توكل میكنیم، مثلاً اول بر مدرك و اعتبار اجتماعی، ثروت و پیشینه خانوادگی و دوستان و… تكیه میكنیم و چون هیچ كدام از اینها ما را به سر مقصد نرساند، آنگاه بر خدا توكل میكنیم؛ در حالیكه مؤمنین معتقدند آفاق را گردیدهام مهربتان را دیدهام اما تو چیز دیگری.
اگر سؤال کنید چگونه مؤمنین در هر حالی حضور خدا را ادراک میکنند؟ عرض میکنیم فعل یتوکلون گویای این مطلب است، زیرا از فعل مضارع میتوان اراده حال و آینده کرد.
راه و روش متوکلین
متوکلین در هر حال بر خدا اعتماد دارند و هیچکاری را بدون اذن حق انجام نمیدهند. در حالیکه مردم چنین نیستند در کارهای سخت خدا در زندگیشان حضور دارد و در کارهای آسان رنگ خدا کم رنگ میشود.
مثلاً پزشكی میگفت ما معمولاً هروقت وارد اتاق عمل میشویم بسم الله میگوییم و بر خدا توكل میكنیم و لساناً میگوییم به امید خدا اما اگر یكبار به موردی برخورد كنیم كه به نظر ما عمل سهل و آسانی است و تقریباً هیچ مشكلی ندارد، بدون آنكه همین جمله به امید خدا را به زبان بیاوریم یا بسم الله بگوییم شروع به عمل كنیم برای عمل به این آسانی مشكلاتی پیش میآید كه اصلاً به گمان ما نمیرسد، شاید سخن ایشان مؤید همین مبحث است كه تنها اعتماد بر خدا امور سخت را بر ما آسان میكند و گاه بیتوجهی به این اعتماد امور بسیار آسان را سخت و ثقیل و و پر مشكل میكند، این دقت و ریزبینی حضرت حق از باب مهر اوست. او لحظهای مؤمن را به حال خویش رها نمیكند تا باورهای غلطش و بیتوجهیهایش ماندگار شود از این رو در همان ابتدا وارد مرحله عمل میشود و به مؤمنین یادآوری كند كار ما در نگاه بندگان گاهی سهل و گاهی سخت است، اما برای من خدا فرقی میان آسان و سخت کارها نیست.
پیامهای آیه (صفات مومنین)
- چون نام خدا برده شود دلهایشان میلرزد. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»
- هرگاه آیات ما بر آنها خوانده شود، ایمانشان افزایش مییابد. «إِذَا تُلِیتْ … إِیمَانًا»
- تنها بر پروردگارشان توكل میكنند. «عَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ»
- كسانی كه نماز برپا میدارند. «الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ»
- و از آنچه خدا به آنها میدهد انفاق میكنند. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُون»
- گروهی ذكر الله را یاد قیامت معنا كردهاند.
- گروهی ذكرالله را سخن گفتن از خود خدای سبحان معنا كردهاند.
- مؤمنین كسانی هستند كه قلوبشان از عظمت حق لرزان است. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»
- مؤمنین خود را فقیر در مقابل غنی میبیند از آن رو قلوبشان لرزان است.
- قلوب مؤمنین به جهت فراق از مولی نگرانند. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»
- قلوب مؤمنین از تأدیب حق نگران است. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»
- مؤمن نگران آن است كه چون ذكر حق به گوش او برسد اعضاء و جوارحش با گوشش همراه نشود.
- مؤمن نگران است كه حضورش در محضر حق به غفلت تبدیل شود.
- فعل ذُكِرَ مجهول است زیرا مؤمن از فاعلیت خویش غایب است و خدا را فاعل خیرات و حسنات میداند. «ذُكِرَ»
- ایمان مؤمن در حال افزایش است زیرا خدا بینهایت است و عشق به بینهایت پایانناپذیر است. «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»
- شنیدن آیات الهی عامل افزایش دلدادگی و اعتقادات حقه است.
- گوش سپردن به پیام الهی معرفت خاصی را نصیب انسان میكند.
- شنیدن كلام زیبا مقدمه شوق لقاء میشود.
- تفاوت انسان و ملك در شوق داشتن آنهاست.
- ملائك از نعمت شوق محروماند به همین جهت اصلاً رشد و كمال و ارتقاء مقامی ندارد.
- شوق لازمه انسانیت انسان است و همین نعمت او را تا بالاترین درجات خلقت به پیش میبرد.
- شنیدن كلام حق دلدادگی ما را افزایش میدهد و نشنیدن آن فرد را دچار ضعف ایمان میكند.
- شوق به كمال و شوق لقاء و حضور در خدمت مولی خصیصه مؤمن است.
- استماع پیام حق موانع شهود را مرتفع میكند.
- تمام دلتنگیهای بشر از آن روست كه دل به پیام حق نمیسپارد.
- تلاوت كننده آیات الهی حضرت صاحب الزمان عجلاللهتعالیفرجه است كه به ایشان تالی كتاب الله گفته میشود.
- مؤمن بشاش است زیرا ایمانش در حال افزایش است و ایمان امنیت روحی و جسمی او را افزون می كند.
- روزیهای معرفتی مؤمن افزایش مییابد. «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»
- عملكرد مثبت مؤمن در حال افزایش است. «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»
- اعتقادات قلبی، قول زبانی و عملكرد مثبت مؤمن افزایش مییابد. «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»
- خلوص نیتهای مؤمن افزایش مییابد،تلخیص نیت و عملكرد. «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»
- هر چه قلب مؤمن پیام حق را بیشتر دریافت كند یقینش افزایش مییابد. «زَادَتْهُمْ إِیمَانًا»
- ربّ به معنای مالك، صاحب، سید، مولی و رشد دهنده است.
- ربّ به معنای تربیت كننده است.
- ربّ به معنای افزون كننده است، وسعت وجودی افراد اثری از صفت ربّ خدای سبحان است.
- ربّ و رِبا از یك خانواده و هر دو در معنای افزون كنندگی است.
- انسان تحت نام ربّ فقط بر پروردگارش تكیه میكند.
- مؤمنین بر ربّی تكیه دارند كه جامع همه صفات و اسماء است.
- شرافت مؤمنین وابسته به میزان توكلشان بر خداست.
- مؤمن از غیر خدا چشم میپوشد.
- در نگاه مؤمن ربّ او «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن» است.
- مؤمن هرگز بر تواناییهای خویش تكیه نمیكند.
- به میزانی كه نور حق چشم مؤمن را پر كند از غیر حق چشم میپوشد.
- مؤمن از اسباب استفاده میكند اما بر آن توكل و اعتماد نمیكند.
- توكل، بنده را به توحید افعال و صفات میرساند.
- مؤمن خدا را فاعل همه خیرات جاری شده در زندگی خویش میبیند.
- مؤمن در الفبای توكل توقف نمیكند.
- مؤمن برای افزونی خویش هیچ صفت نیکویی را به خود نسبت نمیدهد.
- مؤمن در همه امور خویش بر خدا توكل دارد زیرا او باور دارد نزد خدای سبحان امور سخت و آسان تفاوتی ندارد، این تفاوتها ریشه در تفكر بشری دارد.
تاریخ جلسه : 91/7/15 و 91/7/22 ـ جلسه 2 و 3
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] -الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
[2] -مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین
[3] – بحارالانوار ج 89 ص 17
[4] -مستدرک الوسائل، ج 8، ص 322
[5] -الكافی (ط – الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص137
[6] -سوره نمل، آیه 40
[7] -بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج94 ؛ ص219