قرآن در آیه 22 سوره انفال میفرماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»
دلایل بیاعتباری انسانها در نزد خداوند
حتماً بدترین جنبندگان نزد خدای سبحان كسانی هستند كه ناشنوای از حقیقت و گنگ از اعتراف حقیقتاند، كسانی كه تعقل و ادراكی ندارند.
قرآن نمیگوید «انّ شرّ الناس» بلكه فرمود: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ»، خدای سبحان برای گروهی از افراد كلمه انسان را استفاده نمیكند و با عنوان جنبنده از آنان یاد میكند. جنبندگان موجوداتی هستند كه زمین را اشغال كردهاند و در حالیكه از امكاناتی بهرهمند میشوند، اما حقیقت انسانی ندارند، جایگاه این گروه نزد خدای سبحان بسیار ناپسند و نازیباست. در نگاه بسیاری از مردم چنین مدعیانی زرنگ محسوب میشوند در حالیکه هركس باید بداند جایگاه نزد خَلق اعتباری ندارد، بلکه جایگاه عندالهی مهم است.
مردم، عند الله زمانی اعتبار مییابند كه زبان و عملشان همسو شود.
آیه میگوید: مؤمنین گفتند: سمعنا(شنیدیم) ولی در حقیقت (لایسمعون) نشنیده گرفتند. باید دانست گویندگان كفار و بیدینان نبودهاند بلكه مجاهدان جنگ بدر هستند، که بر سر غنائم جنگی به نزاع پرداختند و چنین شد كه كلام پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به گوش جان نشنیدند و به نزاع پرداختند.
اولین دلیل بیاعتباری انسان نزد خدای سبحان نشنیده گرفتن حقیقت است و دومین دلیل این بیاعتباری اعتراف نكردن به حقیقت است. این اعتراف نكردن نماد بیعقلی انسان است، زیرا عقل اقتضا میكند انسان هم پیام وحی را بشنود و هم در عمل به نمایش بگذارد و اعتراف كند، اگر كسی پیامهای الهی را نشنیده گرفت و از لبیكگویی به پیامبر گنگ و ناتوان گشت جایگاه و رتبهاش از بهائم پایینتر میآید زیرا ذلت و صغارت خود را به واسطه این دو امر امضا نموده است.
خداوند سبحان نوع انسان را عزیز خلق کرده و کمترین حقارت را بر آنان نمیپسندد اما افراد خود برای بیاعتباری و بیعزتی خود قدم برمیدارند درحالیکه غافل از این موضوع هستند، در این بیاعتباری انسان از دوابّ و حیوانات پایینتر میرود و به اصطلاح قرآن شرّ الدوابّ میشود، اگر میگوییم از حیوان پایینتر از آن روست كه حیوانات قدرت درك پیام حق را ندارند اما انسان این قدرت را دارد ولی از آن استفادهای نمیکند.
علامات بیعقلی از منظر قران
كسانی كه كر هستند «صُم» صدای حق را میشنوند، اما چندان به دنیا مشغولند كه متوجه عمق پیام نمیشوند.
«بُكم» كسی است كه از مداومت در پاسخگویی گنگ و ناتوان است، گاهی افراد در ابتدای امری اعلام رضایت انجام آن را دارند و با گفتن «چَشم، انجام میدهم» پاسخگویی خود را اعلام كنند، اما این پاسخگویی دوامی ندارد.
پاسخگوییهای فوری بدون تفكر، موقتی است و ماندگاریی ندارد. آنان که در پاسخگویی حق، صُم و بکم هستند، درکی از اینکه چرا به این عالم آمدهاند و چه مسیری را در پیش خواهند داشت، ندارند. آنان گمان میكنند تمام تنعمات منوط به حیات دنیاست به همین دلیل با پیامبر به نزاع میپردازند. قرآن از این گروه با فعل «لا یعقلون» یاد میكند.
آنان كه با پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر سر غنائم به نزاع میپردازند در شمار «لا یعقلون» اند، این گروه تنها اهلیت شعار دادن را بدون التزام عملی دارند. پایبند نبودن به التزامات عملی قوّه ادراك را كاهش و گاه به خاموشی و تعطیلی كامل میكشاند، به همین دلیل قرآن از آنان با فعل «لا یعقلون» یاد میکند.
فهمی برای انسان نافع است كه اثر طاعت را در پی داشته باشد. اگر كسی آیات الهی را درك كند اما مطیع پیامبر نباشد دركش علیه او بکار گرفته میشود و فهمش سریعالزوال میگردد . او زمان شنیدن میفهمد اما بعد اثر شنیدنش از میان میرود، شنیدههایش سریعالزوال و عارضی است و ماندگار نمیگردد، ثبات و بقای فهم پیامهای الهی منوط به اطاعت دائم است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِن»[1]
«حكمت (سخن درست و موافق حقّ) را فرا گیر هر جا باشد كه حكمت در سینه منافق و دو رو هم هست و در آنجا منافق در اضطراب و نگرانى است [زیرا منافق شایسته نگاهداری حکمت نیست] تا (از زبان او) بیرون آید و در سینه صاحب خود (مؤمن) جاگیرد»
تاریخ جلسه: 91/11/28 ـ جلسه 14
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه حکمت 76، مرحوم فیض الاسلام