قرآن در آیه 26 سوره انفال میفرماید:
به یاد بیاورید زمانی که شما اندک، مستضعف و نگران بودید و- «َخطَّفَ» یعنی قاپیدن- میترسیدید دیگران شما را بربایند، فوراً خدا شما را مأوا داد و خدا شما را با امداد لازم تأیید کرد خود خدا به شما رزق طیّب عنایت کرد شاید شاکر شوید.
«وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ»
یادآوری عبور از سختیها به کمک نصرت خداوند
در آیه قبل فرمود «وَ اتَّقُوا» در این آیه میفرماید: «وَ اذْكُرُوا» شاید این عبارت از شدت پرهیز و احتیاط سخن بگوید و شاید هم احتیاط و پرهیز را آسان میکند، یعنی باید دانست بعضی از امور به یادآوری و توجه بیشتری نیاز دارد و بعضی چنین توجهای را نمیطلبد، مثلاً یادآوری بعضی از زمانها و وضعیتها برای انسان ضروری است، قرآن میگوید: زمان سختی، قحطی، عجز و درماندگی را به یاد بیاورید، انسان به یاد بیاورد که از عجز و ناتوانی عبور کرده و از تنگنا و ضیق گذشته است و به یاد بیاورد که نگرانیهای او سپری شده، و به یاد بیاور که علاوه بر رفع نگرانی، امدادهای دیگری از سوی خدا به او رسیده است، و به یاد بیاورد که رفع نگرانیها و بهرهمندی از الطاف خاص مقدمه شاکر شدن است، زیرا حقیقتاً جوهره وجودی انسان بعد از گذشت سختیها و نگرانیها ظهور مییابد، این كه ناسپاس بوده و سپاسگزار شده است.
قرآن میگوید: زمان زندگی در مکّه را به یاد آورید که «قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ» بودید و تعدادتان کم بود، عِدّه و عُدّه و توان مالی شما اندك بود و نگران حملههای مکرر دشمن بودید و همچنین نگران بودید دشمن بر فکر شما مسلط شود و کمالات شما را از میان ببرد.
«تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُفَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ»
«فَآواكُمْ» پس خداوند شما را مأوا داد و این مأوا شما را از مکه به مدینه منتقل كرد، مدینه در آن زمان پایتخت جهان اسلام بود و مسلمین در موضع قدرت قرار گرفته بودند، خداوند شما را «وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ» در جنگ بدر پیروز کرد، امدادهای الهی بر شما وارد شد، «وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ» غنائم را خدا در اختیار شما قرار داد، غنائمی حلال و طیّب، خداوند فرمود: من شما را از سختی به راحتی و از تنگنا به وسعت و از ناامنی به امنیت رساندم، شاید شما شاکر شوید.
امید و باور در اصلاح خویش
«مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ» در تفسیر عرفانی این قسمت از آیه آمده است گاهی بنده در سرزمین نفس ضعیف نگه داشته میشود، یعنی واقعاً او خود را ناتوان میبیند و باور ندارد فلان رذیله اخلاقی میتواند از او جدا شود، مثلاً حرص، حسادت، بخل، کینه و … قابل جدا شدن از اوست، بلكه فكر میكند مقهور شیطان شده و شیطان بر او مسلط میباشد و توان رهایی از اسارت شیطان را ندارد. در این زمان مستضعف فكری شده است، فرد مستضعف گمان میکند قابلیت اصلاح ندارد و امکان پیشرفت و ارتقاء برای او ممكن نیست. قرآن میگوید: «فَآواكُمْ» خدای سبحان به شما مأوا میدهد، این مأوا میتواند چنان باشد كه شما را به سراغ ولایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و آل پیامبر میبرد و در پی این پناهندگی، شما را با روزی علم سیراب میكند.
«وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ» مفسری میگوید: كمك خدا آن است كه انسان را به توحید افعالی میرساند در این زمان بنده هر فعل مثبتی را به خدا نسبت میدهد او در این زمان معتقد است همان صفری است که اگر عدد یک پشت سرش قرار نگیرد هیچ است زیرا فاعلیت امور مثبت از آن خداست.
ید تنها به معنای كمك جسمانی نیست بلكه اگر انسان به جایی برسد كه باور كند در انجام خیرات فاعلیت از آن او نیست بلكه از خدای سبحان است این تفكر و دیدگاه و كمك خدای سبحان است. تأیید و تقویت خدا آن است که اجازه میدهد همه تواناییهای انسان بروز کند.
متذکر شدن پیشرفت کمالیِ خویش به وسیله رزقهای طیب و یاریِ خداوند
«رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ» خدا روزی شما را از بعضی طيّبات و پاكیزگیها قرار داده است (مِن) من بعضیه است، خدا بعضی از طيّبات را روزی شما قرار داده. تجلی بعضی از صفات الهی در شما رزق طيّب است مثلاً خدا قدیر است و قدرت خاص به شما عطا میكند، خدا بصیر است و بصارت خاص به شما میبخشد و …
مفسری میگوید: خطاب این آیه برای همگان است نه تنها مؤمنین، چون در وجود هر یك از ما قسمتهای مؤمنی چون عقل، نفس مطمئنه و روح وجود دارد، همچنانکه در درون، نیروهای گستاخ و چموشی چون نفس امّاره میباشد. خدا به اجزاءِ مؤمنِ وجودی خطاب میکند «وَ اذْكُرُوا» عقل و روح به یاد داشته باشید «إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ» زمانی شما در قلّت و استضعاف بودید و قوه غضب و شهوت بر وجود شما غلبه افزونتری داشت، وجودتان بیشتر نفسانی بود تا روحانی، جهلتان بیشتر از علم بود، حرصتان فزونتر از قناعت و بیصبریتان كمتر از صبر، در این زمان خداوند حکایت شما را تغییر داد و هر یک از نیروهای مؤمن وجودتان را بر نیروهای غیر مؤمن حاکم کرد در آن زمان عقل، قلب و روح در وجود شما جولانی نداشت، زیرا تحت سیطره نفسانیات بودند و تربیت لازم را ندیده بودند، هنگامی كه شریعت حاكم شد، عقل، روح و قلبتان توانمند شد، در این حین شما نه تنها به صورت تکلیفی، بندگی نمیكنید، بلکه آن را شرافت میدانید و بعد از هر عبادتی خدا را شکر میکنید که اجازه عبادت به شما داده شده است.
«فَآواكُمْ» خدا به شما مأوا داده تا در محضر قرآن و عترت و در مجالس معرفتی اهل بیت علیهمالسلام قرار گیرید «أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ» خداوند سبحان مرتباً الهامات ربّانی را بر شما وارد میکند گاهی توصیههای مثبت به شما میرسد و گاه مواعظ سازندهای میشنوید، گاهی در امور معنوی توفیقات خاص نصیبتان میشود «وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ» همچنین موهبتهای گوارای ظاهری نیز نصیبتان میشود یعنی ظاهر زندگیتان از معاصی و گناه پاک میشود و از اعتقادات نادرست در امان میمانید، خداوند سبحان، لذت اعتقادات، اخلاقیات و روابط صحیح را به شما میچشاند شاید که شاکر شوید.
مفسری میگوید: این آیه مربوط به خواص است و تنها آنها باید ذاكر شوند خواص این امت باید ذاکر باشند و بدانند که خدای سبحان قوّتهای خاصی را در اختیارشان قرار داده و منّتهای خاصی بر آنان گذاشته، نصرت، عزت، قوت، اینها الطافی است که خدا نصیب این امت کرده است.
اگر بگویید چرا این مفسر از کلمه خواص استفاده میکند؟
خواهیم گفت: زیرا آیات، مربوط به شرکتکنندگانِ جنگ بدر است، تنها گروهی از مؤمنین در جنگ بدر شركت كرده بودند، به همین دلیل این مفسر میگوید آیه مربوط به خواص میباشد.
«لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
به یاد داشته باشید چه کسی بودید و حال به کجا رسیدهاید، «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» شکرگزاری کنید و دست از دعوا و مخاصمه و برخوردها بردارید.
شکر و ایمان؛ موجب افزونی
مؤمن اگر مؤمن باشد هیچ وقت کم و اندک باقی نمیماند بلکه زیاد میشود، زیرا در ذات ایمان، شکر نهفته است،
«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُم»
در ذات ایمان شکر است و شکر موجب افزونی میشود، گاهی تعداد مؤمنین افزون میشود و گاه تعداد اندک، توانشان فزونی مییابد، گاه اعتقاداتشان محکم و ریشه دار میگردد، در این زمان نگرانی مؤمن به امنیت تبدیل میشود، مؤمن گاه نگران ارتكاب معصیت دیگران است كه این معصیت كاری بر اعتقادات و یا اخلاقیات او اثر بگذارد، امّا خداوند نگرانی آنها را به امنیت بدل میكند این نگرانیها مقطعی و پایان پذیر است. خدای سبحان در دراز مدت مؤمن را قوت میبخشد، زیرا ذات حضرت حق آن است كه اسلام را در بالاترین جایگاه حفظ كند «الإسلام یعلوا و لا یعلى علیه» اسلام دائماً بالا میرود و چیزی بالاتر از او نیست.
بهرهمندی از الطاف خداوند به واسطه شکر
مفسری در رابطه با این آیه میگوید: اگر مؤمنین نگرانند که دیگران هیبت آنها را ادارک نکنند، باید بدانند خدای سبحان هیبت مؤمن را به نمایش میگذارد و یا اگر نگرانند که وصلشان به فصل تبدیل شود، باید بدانند خدای سبحان قادر است وصل را مدام کند «فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ» خدای سبحان شما را از فضای مقهوریت وارد فضای لطف میکند و از فضای ضعف وارد فضای قوّت میکند از مائدههای قرب به شما میچشاند البته همه این الطاف تنها مربوط به زمانی است كه مؤمن باور داشته باشد كه هر آنچه هست از خداست و این تغییرات در پی شكر به او عطا میشود.
خطر منیت
- قرآن میگوید: این جابجاییها برای آن است که شاکر شوید و همه چیز را از خدا ببینید، گاهی امری برای افراد مشتبه میشود، اینکه آنها گمان میکنند خود وسیله ارتقاء خویش شدهاند. امّا خدا در آیه یادآوری میکند من بودم به شما پناه دادم و یاریتان کردم اگر انسان به اراده خود به کمالات و ارتقاء دست مییافت باید توانایی ماندن در آن مقامات را میداشت، امّا چنین نیست نه خود به این مقامات میرسد و نه میتواند در آنها ماندگار شود اگر انسان گرفتار چنین منيّتی و چنین فکر سوئی شود، حتماً سقوط میکند.
- آیه از نکته تربیتی بسیار مهمی سخن میگوید خدای سبحان گاهی لازم میبیند الطاف عطا شده به انسان را برشمارد تا بنده دریابد به چه میزان از عنایات و الطاف حق بهرهمند است شاید سپاسگزار شود و بداند كه هیچ یك از الطاف او وابسته به وجود بشری او نیست بلكه همه و همه لطف حق است.
- مفسر دیگری میگوید: زمانی که انسان در چشم خود جلوه میکند دوره جهالت اوست و جهالت مایه بیارزشی و كم قیمتی ماست زیرا قیمت هر کس به اندازه دانستههای اوست.
خواص شاکرند
مفسر دیگری میگوید: با توجه به حرف لَعَلَّ میتوان گفت: تنها خواص شاكرند، زیرا اگر شاكر نبودند از خاص بودن خارج میشوند.
فعل آیه، مضارع است و مضارعِ محقق الوقوع، در حكم ماضی میباشد، خداوند با این فعل بیان میدارد در بسیاری از موارد، نگرانی مؤمنین بیهوده است زیرا اگر آنان بندگی كنند و تسلیم باشند خداوند سبحان از قبل كمك و پشتوانه آنها را تدبیر كرده است.
تاریخ جلسه: 91/11/19 ـ جلسه 17
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»