«وَ هُوَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهرَكُمْ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ»
«اوست خداوند در آسمانها و در زمین؛ پنهان و آشکار شما را میداند؛ و از آنچه (انجام میدهید و) به دست میآورید، با خبر است»
«وَ هُوَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الأَرْضِ»
تنها معبود خدای سبحان است.
به «هُوَ اللّهُ» اشاره شده نه «الله هو»، در واقع «هو» در «الله» جلوهگری کرده است.
«هُوَ اللّهُ» او، آن معبود است؛ به همین جهت در آسمانهای عوالم مختلف تنها معبود، همین خدایی است که شما دارید، به عبارتی در آسمان عالم عقل تنها معبود همین خدا است، در زمین مادی تنها معبود همین خدا است و در زمین وجودی شما هم تنها معبود همین خدا است،
«هُوَ اللّهُ»، عالم بالا (سماوات) و عالم پایین (ارض) به نظر ما بالا و پایین است اما برای خدای سبحان سماوات و ارض با هم فرقی ندارند.
وجه تمایز انسانها با یکدیگر
انسانها قابلیت دارند و قابلیتهایشان هم با یکدیگر فرق میکند، آسمانیها نیروهایی روحانی خود را افزايش میدهند، میزان قابلیت خود را هم افزایش میدهند، به همین جهت عبودیّت بيشتری دارند؛ اما به میزانی که انسان تعلق به ماده پیدا میکند قابلیتش كاهش میيابد و گرنه برای خداوند سبحان آسمان و زمین فرق نمیکند.
یکی از اساتید میگفت به اینجا رسیدم که هر وقت قبض میشوم و احساس دلتنگی میکنم برای این است که خدای آسمان را از خدای زمین جدا میدانم، قائل به دو خدایی که میشوم دلم میگیرد، اما وقتی میدانم یک خدایی دارم كه حکمش در همه عوالم نفوذ دارد و هیچ چیزی جلوی نفوذ حکم خدا را نمیتواند بگیرد، دلم باز باز است، برای همین مرگ برای یک عده راحت است چون همچنان بندگی میکنند و از خدایشان جدا نمیشوند.
آن عالَم، نکیر و منکر سراغ عارفی آمدند، گفتند: «مَن رَبُّک»«خدای تو کیست؟»، عالم جواب داد: خانهام عوض شده، صاحب خانه که عوض نشده، همان خدایی که داشتم الان هم دارم.
چه شما در عالم ماده زندگی کنید و چشمتان را دیگران نگیرند «هُوَ اللّهُ» است و چه در آسمان روحانیات باشيد و علم حجابتان نشود «هُوَ اللّهُ» است. نبايد بنده علم شويد بلکه بايد بنده او باشيد، معبود شما او است نه علم، معبود شما ملک هم نیست، اوست، هرچقدر شما ارتقای مقام پیدا کنید معبودتان عوض نمیشود. «هُوَ اللّهُ» در وجود شما تجلی كرده است و هرچقدر در سرزمین وجودم گردش کنم «هُوَ اللّهُ» خدایم یکی است و هرچقدر جلوتر بروم اصيلتر و به آن یک دانه خدا و فطرت پاك بیشتر نزدیک میشوم.
«يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهرَكُمْ»
خدای سبحان میداند در باطن شما چه میگذرد و چه چیزی از شما آشكار است.
در روايت نقل شده است: فردی خدمت امام معصوم مشرف شد و گفت آقا من شما را به خاطر خدا دوست دارم، حضرت متغیّر شدند و فرمودند: (در این مضامین که) پناه میبرم به خدا از اینکه تو مرا به خاطر خدا دوست داشته باشی! در واقع معصوم از نفاق به خدا پناه میبرد.
عالم بودن خدای سبحان
خدای سبحان عالِم است به اینکه در باطن و سریره هر كسی خدا و نيّت الهی ثبت شده است، يا فقط در زبان نام او را جاری میکند.
خداوند به درون شما و آنچه از شما ظهور پیدا میکند عالم است.
«جهر» اعمال ظاهریه است، چیزهایی که ظاهرا از ما مشخص است یعنی اعمالی که با دست، زبان و پا انجام میدهيم، و نحوه نگاه کردن ما به ديگران که آشکارا است، جهر نامیده میشود و نیّات قلبی سرّ است، زیرا مخاطب ما نمیداند با چه نیتی با او حرف میزنيم و يا با چه نیتی به كلاسهای معرفتیم میرويم.
اعمال جهریه انسان را چون همه میبینند، لازم نیست فقط خدا بداند، ولی انگیزه فعل ما را کسی نمیبیند، انگیزه امری قلبی است به همین جهت هیچ کدام نمیتوانیم کسی را متهم کنیم که فلانی ریاکار است، و قانونا باید بگوییم همه خالص هستند مگر شدت ریاکاری فرد مشخص باشد.
خدای سبحان هم میداند هر فعل بیرونی با چه انگیزهای صورت میگيرد و هم انگیزه افعال به ظهور نرسیده را میداند.
نیت خير مومن حسنه محسوب میشود و ثبت میگردد. خیلی وقتها توفیق نیت زیاد را نداریم، مایه هم نمیخواهد، در لمعه صلوة آمده است گاهی اوقات خانمها میتوانند در نماز نیت مسجد الحرام را بکنند، که هر یک رکعت نماز در مسجد الحرام، ثواب صد هزار رکعت است اما بسياری از اوقات توفیق اين نيات نصیب انسان نمیشود.
نیات ما تشعشع دارد، به این معنا که بابت یک نیت درست فرد، دسته زیادی نورانی میشوند، نیت امری قلبی است اما در قلب نمانده بلکه نورانیتش از قلب خارج میشود.
چرا خداوند سرّ را مقدم بر جهر کرده است و نفرموده «جهرکم و سرّکم»؟
فرق مخلوق با خالق این است: خداوند اول درون و بعد بیرون را میبیند اما انسان اول بیرون را میبیند و سپس درون را.
قلب در اعضا و جوارح موثر است، امام خمینی (ره) میفرمایند: قلب امیر بدن است ولی امیری که سلطنت پنهانی دارد.
آيه مباركه میفرمايد خدا عالم به سرّ شما است که در بیرونتان تاثیر گذار است، سرّ شما در بیرون و رفت و آمد و مصاحبت شما تاثیرگذار است، نمیشود قلباً یک چیز و ظاهراً چیز دیگری باشيم، ممکن است یک سال و یا سه سال فیلم بازی کنيم ولی در درازمدت پردهبرداری صورت میگیرد.
اگر سرّ عوض شود در ظاهر تاثیر میگذارد، به قول آیة الله جوادی آملی حفظه الله مبدأ ميل انسان که عوض شد خود به خود در رفت و آمد ظاهری و ارتباط ظاهری و پوشیدن و گفتنهایش اثر میگذارد. وقتی مبدا میل دنیا است اعضا و جوارح طبق آن کار میکند اما وقتی مبدا میل از دنیا بالاتر رفت همه روابط تغییر میکند.
«وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ»
انسان علی الدوام کاسب است و «الکاسب حبیب الله» کاسب محبوب خدا است مشروط بر اينكه کسب حسنه و احسن داشته باشد.
الف و لام «کاسب» الف و لامِ عهد است نه استغراق، به این معنا که هر کاسبی حبیب الله محسوب نمیشود، کاسبی که کسب حسن دارد حبیب الله است.
انسان با هر نیتی كه كاری را انجام میدهد، پاداش یا عقابی کسب میکند و با هر فعلی حسنه یا سیئهای بدست میآورد، ممكن است انسان خود خبر نداشته باشد اما خداوند میداند او چه چيزی را کسب میکند .
وجه تمایز حسنه و سیئه
مفسر ديگری میفرمايد: هر كس به نفس خود بصير است و میداند هر كاری را با چه نيتی انجام میدهد و كاسب چه امری است، اگر بینی و بین الله بابت كاری که انجام داده رضایت خاطر و آرامش وجدان دارد ولو ديگران سرزنشش کنند، حسنه انجام شده ولی اگر همه آدمهای دنیا تعریف و مدح و ثنا كنند اما وجداناً كارها درست نباشد، در خود او و درونش درگیری است و آرامش ندارد و این تعريفها همگی برای او سرابی بیش نیست در این صورت سیئه است ولو همه بگویند حسنه است.
در روایات مختلف آمده است فلان ذکر و ختم را بگویید موقعیتتان را در این عالم میبینید میفهميد چند درجه بالا آمدهايد و لطف حضرت حق شامل حالتان شده است و یا چقدر توقف داشتهايد، بنابراين خدای سبحان به کاسبی شما آگاه است و به اندازهای که خدایی شوید، شما هم عالم به کسبتان خواهيد شد.
هر چه در جیب ماست او پر کرده
چرا میگوییم: «الله اکبر»؟
چون میخواهيم بگوييم خدایا من نتوانستم كاسبی در خوری داشته باشم.
پدر دائم جیب بچه را پر از پول میكند چون بچه چیزی در نیاورده است، خداوند هم دائماً جیب ما را پر میکند، چون ما چيزی در نیاوردیم.
قرآن در سوره توبه آيه ٨٢ میفرمايد: «جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُون»
درست است كه ما جزای كاسبی خود را بدست میآوريم اما یادمان باشد هر چه در جیب ما است، او پر کرده است.
تاریخ جلسه؛ 82.7.12 ـ ادامه جلسه 2
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»