تفسیر آیه 31 سوره آل عمران

قرآن در آیه 31 سوره آل عمران می‌فرماید:

 

«قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

«بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است»

 

شأن نزول آیه

 

وقتی پیامبرصلی‏‌الله‌‏علیه‌‏وآله مردم را به ایمان دعوت می‌کردند، گروهی از یهود ادعا داشتند «نَحْنُ‏ أَبْناءُ اللَّهِ‏ وَ أَحِبَّاؤُهُ» [1] ما پسران خدا و دوستان خدا هستیم و اصلاً‌ نیازی به این دعوت نداریم.

در شأن نزول آیه ذکر شده، زمانی که پیغمبر صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله پیام توحید را به قریش رساند، آنان به بت پرستی مشغول بودند. پیغمبر صلی‏‌الله‌‏علیه‌‏وآله فرمودند: به خدا قسم شما با ملیت ابراهیم مخالفت می‌کنید، چون ابراهیم موحد بود، آنها گفتند: ما بت‌ها را به جهت حُب خدا می‌پرستیم، بت‌ها را می‌پرستیم تا ما را به خدا نزدیک کند، آیه نازل شد «إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی»

 

«قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»

 

محبت الله

 

بحث محبت حق است، بعضی می‌گویند:‌ منظور از محبت خدا دوست داشتن و اطاعت خداست، که انسان بندگی خدا را دوست بدارد. بعضی می‌گویند: محبت شامل محبت اجلالی یا محبت اعظامی خداست؛ یعنی به خاطر خدا او را دوست بدارند. به او نسبت عظمت و جلالت بدهند. بعضی مفسرین می‌گویند:‌ محبت پاداش است؛ یعنی بنده پاداش خدا را دوست می‌دارد. بعضی می‌گویند: محبت از جنس اراده است و اراده تنها به چیز حادث تعلق می‌گیرد (این قول رد شده است)؛ زیرا خدا قدیم است و از عالم حدوث خارج  است حدوث مربوط به فعل است که ابتدا و انتهایی دارد و ثواب و عقاب به آن تعلق می‌گیرد خدا قدیم ازلی است.

«إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ» هم قریش بت پرست ادعای محبّت خدا را داشته‌اند، هم یهود و نصاری ادعای محبّت نسبت به خدا را کرده‌اند. ادعای محبّت خدا در طول تاریخ به واسطه گروه‌های مختلف اعلام شده است. ادعای محبت کردن نسبت به خدا امر سختی نیست از همین رو بسیاری از افراد علی رغم اینکه التزامی به محبت ندارند، امّا ادعای محبت بدون التزام را دارند.

حبّ دو حرف دارد: ح،‌ آخر روح است و ب، حرف اول بدن است؛ ‌یعنی محبّ جسم و روحش را برای محبوبش خرج می‌کند به همین جهت همه نازیبایی‌های او مستور می‌ماند چون مصرف درست دارد.

یکی از مفسرین می‌فرماید: محبّت بنده به خدای سبحان در چند امر به نمایش گذاشته می‌شود.

  • میزان معرفت او
  • خشیت دائم او نسبت به خدا
  • اشتغال قلب بنده به خدای سبحان
  • انس دائم بنده نسبت به خدا

مفسر دیگری می‌‏گوید: محبّت الله یعنی درخواست رضای خدا در همه امور، این درخواست نشان حبّ بنده نسبت به خداست.

منظور از محبّت انسان نسبت به خدا آن است که خداوند را بر همه مخلوقات ترجیح بدهد.

نوعاً‌ انسان کسی را دوست دارد که جمالی از او را مشاهده کرده است. با این آیه معلوم می‌گردد که جمال خدا برای مؤمنین به نمایش گذاشته شده که مؤمنین ادعای محبّت خدا را دارند.

یکی از عرفا می‌گوید: من آنقدر خدا را دوست داشتم که نسبت به نفس خودم بغض پیدا کردم و آنقدر نسبت به دنیا بغض داشتم تا اینکه اطاعت خدا را دوستار شدم و آنقدر غیر خدا را رها کردم تا توفیق وصال نصیبم شد و خالق را برای همیشه اختیار کردم.

یکی دیگر از عرفا در ذیل این آیه می‌فرماید: حقیقت محبّت چیزی است که به واسطه لطف افزون نمی‌شود و به واسطه جفا کاهش نمی‌یابد.

در حالی که این امر از قانون بشری جداست؛ زیرا افراد معمولاً‌ به محض آنکه کمی از لطف بندگان بیشتر برخوردار شوند طرف مقابل خود را بیشتر از قبل دوست دارند و چون رنگ این لطف کم شود محبت ما نسبت به او کم می‌شود. این گونه ارتباط اصلاً‌ محبّت نیست. محبّت چیزی است که زیاد و کم نمی‌شود. در اولیا و علما اصلش ثابت است. می‌بینیم هر چه ظاهراً‌ از دید دیگران گرفتاریشان افزون می‌شود؛ سر سوزنی تنور محبتشان نسبت به خدای سبحان فروکش نمی‌کند؛ بلکه همچنان شعله‌ور است.

 

«فَاتَّبِعُونی‏ یحْبِبْکمُ اللَّهُ»

 

کلید رسیدن به محبت الله

 

«إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یحْبِبْکمُ اللَّهُ»؛ «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد» مفسری می‌گوید: دست یافتن به نور اعلی (خدای سبحان) بدون رسیدن به نور عالی  وجود مقدس پیامبر صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله ممکن نیست. اگر کسی توفیق تبعیت از پیامبر صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله را نداشته باشد، قطعاً‌ توفیق وصال به حق نصیبش نمی‌شود؛ یعنی تصدیق محبّت خدای سبحان در تبعیت از پیامبر صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله است.

 

حقیقت محبت

 

مفسر دیگری می‌گوید: حقیقت محبّت این است که عبد سهم خود را فراموش کند. حتی نیازهای خود را از یاد ببرد. این سخن امر عجیبی نیست؛ زیرا چون در زندگی بشری اتفاق می‌افتد؛ مثلاً، مادری که چند فرزند خردسال دارد و از صبح تا شب گرفتار رسیدگی به امور آنهاست، غروب یا شب متوجه می‌شود اصلاً‌ ناهار نخورده چندان رسیدگی به امور بچه‌ها برای او مهم بوده که ناهار خودش فراموش شده است. اگر بنده بندگیش واقعاً‌ عاشقانه باشد، اصلاً‌ حاجت‌های خود را فراموش می‌کند بلکه دائماً‌ می‌خواهد ببیند خدا چه چیزی را از او طلب می‌کند. کاری که محبوب دوست دارد انجام بدهد نه آنچه خود دوست دارد. وقتی آدم عاشق شد طالب سهم خودش نیست طالب آن است که میل معشوق چیست همان میل را به نمایش بگذارد.

نکته دیگری که برای عاشق هست، این است که عاشق اصلاً بهانه‌گیر نیست. در زندگی روزمره بشری چنانچه افراد یکدیگر را دوست بداند، اصلاً‌ از یکدیگر بهانه‌گیری نمی‌کنند و از هم توقع اموری را ندارند که انجام نشده، چون هر قدمی که برای یکدیگر بر می‌دارند به چشمشان نمی‌آید. محبّت که به میان می‌آید انتظارها از میان می‌رود.

مفسر دیگری به نکته بسیار مهمی اشاره دارد و می‌گوید:‌ حقیقت محبّت آن است که عاشق بدون محبوب زندگی نداشته باشد. اصلاً‌ هستی خودم را در قبال وجود محبوب هیچ می‌داند و می‌داند که هر خیری از او انجام می‌شود به واسطه افاضه و لطف و عنایت محبوب است. قیام بالله یعنی قیام در محضر محبوب است و کسی که طرف مقابلش را خیلی دوست می‌دارد برای انجام امور بسیار خوشحال و سرحال است؛ چون معتقد است جایی برای خستگی وجود ندارد. او خود را فانی در محبوب می‌داند و معتقد است هر آنچه انجام می‌شود به واسطه محبوب است. این فرد حتی تبعیت از پیامبر صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله را لطف خدا می‌داند و باور دارد، اگر لطف محبوب نباشد او حتی توفیق تبعیت از پیامبر را ندارد. او می‌داند اگر عنایت محبوب نبود توفیق تبعیت ممکن نبود.

علامه رحمه‌‏الله‌‏علیه می‌گوید:‌ عامل وصال به خدای سبحان فقط محبت است و اگر محبّتی در بین نباشد وصلی در میان نیست. محبت محب را جذب محبوب می‌کند و هر چه محبوب کامل باشد، محبت کامل‌تر می‌شود. محبت سبب می‌شود که نواقص محب برطرف شود، چون جذبه‌ای که میان محب و محبوب صورت می‌گیرد نواقص محب را از میان می‌برد. با جذبه نقص ناقص آهسته آهسته مرتفع می‌شود.

 

محبت داشتن کافی نیست باید محبوب بود

 

علامه رحمه‏الله‏علیه می‌گوید:‌ اگر کسی ادعای ولایت را می‌کند، باید به گونه‌ای باشد که علاوه بر محبت داشتن نسبت به خدا و پیامبر، محبوب خدا و پیامبر نیز بشود. محبت لازم هست امّا کافی نیست. باید محبوب شد. به عبارتی علاوه بر عاشق شدن باید معشوق خدا هم شد. قرآن می‌گوید:  «فَاتَّبِعُونی‏ یحْبِبْکمُ‏ اللَّهُ‏ » اگر انسان مسیر محبّت را درست طی کند از عاشق بودن به معشوق شدن می‌رسد از محبّ بودن به محبوب شدن راه پیدا می‌کند.

مفسری می‌گوید: محبت امری سریع الزوال است. هیچ گاه نمی‌توان گفت:‌ من فلانی را دوست دارم پس همیشه دوستش می‌دارم. اگر می‌خواهیم همیشه محبّ خدا باقی بمانیم باید متابعت از پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏وآله داشته باشیم متابعت از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله روغن چراغ محبت خداست و الا به سرعت محبت از بین می‌رود.

مفسری می‌گوید:‌ اگر تبعیت از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله خالصانه صورت بگیرد، حتماً‌ انسان محبوب خدا می‌شود. فاصله‌‌ای بین تبعیت صحیح از پیامبر و محبوب خدا شدن نیست. همچنین وقتی  انسان محبوب خدا شد در حقیقت خدایی می‌شود. چشم او، خدایی می‌شود گوش او، لسان او و در یک کلام همه وجودش بی‌نهایت می‌شود.

مفسر دیگری می‌گوید:‌ در ذیل آیه 54 سوره مبارکه مائده آمده است: « یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَه‏ » «که آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند.» در ابتدا خدا محبّ بنده است و بعد بنده محبّ خدا می‌شود، این مفسر می‌گوید:  اصلاً خدا شما را دوست ندارد؛ بلکه خودش را دوست دارد. خاصیت تبعیت از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله این است که بنده را متصف به صفات الهی می‌کند، خدا فردی را دوست دارد که اتصاف به صفات او پیدا کرده.

مفسر دیگر می‌گوید: شرط محبت این است که انسان در مقابل محبوب محو شود؛ یعنی هر چه محبوب می‌خواهد همان و نه چیز دیگری.

تفسیر دیگری می‌گوید:‌ فرقی است بین محبت شما نسبت به خدا و محبت خدا نسبت به شما. محبت شما نسبت به خدا به جهت احتیاجی است که بنده به خدا دارد. پس محبتش هر چقدر هم صادقانه باشد باز بیمار است چون از روی نیاز است و چون محتاج خداست؛ امّا محبت خدای سبحان نسبت به بنده در اوج غنا است، او نیازی به بنده ندارد و درعین حال بنده را دوست می‌دارد.

 

چگونه می‌توان فهمید محبت ما به خداوند متعال واقعی است؟

 

استاد بروجردی به صورت کاربردی به این محبت نگاه می‌کند و می‌گوید: این آیه چکاپ و آزمایش است برای هر یک از ما چون با محبت خدا و رسولش تکالیف ما در انجام امور روزمره نیز روشن می‌شود. اگر هر کس تکالیف خود را نرم و راحت انجام می‌دهد و از انجام آن لذت می‌‌‌برد، مثلاً‌ چنانچه مهمانی بر او وارد می‌شود و او را گرامی می‌دارد و او را آیه‌ای از آیات خدا می‌پندارد، عاشق است و تبعیت از پیامبر در عمق وجود اوست. چون معتقد است حتی در پذیرایی کردن از مهمان نوعی بندگی خوابیده که حضرت حق شاهد بر آن است و اگر از انجام امور احساس خستگی و آزرده خاطری می‌کند و امور برای او سخت و طاقت فرساست؛ حتی پذیرایی یک مهمان نشان می‌دهد که باید در تبعیت کردن از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره خود شک کند.

مفسری می‌گوید:‌ حبیب الله وجود مقدس پیغمبر خاتم صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله است. متابعت از حبیب انسان را محبوب می‌کند. وقتی من تبعیت کردم از کسی که عاشق خداست و معشوق خداست، خودم هم به وسیله آن تبعیت هم عاشق می‌شوم هم معشوق. یعنی آنقدر این نور محبت به سرعت تأثیرگذار است که تابعین این حبیب بی‌درنگ محبوب می‌شوند.

 

«وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ»

 

اثرات محبت الله

 

«قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یحْبِبْکمُ اللَّهُ» اولین اثر محبت این است که انسان محبوب خدای سبحان می‌شود.

اثر دوم «وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ» اثر دوم محبت این است که خدای سبحان گناهان انسان را مستور می‌کند این جمله چند پیام دارد:‌

  • به مُحب خدا آبرویی داده می‌شود که سابقه سوئی از او به نمایش گذاشته نشود.
  • به مُحب خدا جایگاهی داده می‌شود که سابقه سوء او محو و عفو می‌شود. بعضی گفتند:‌ «یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ»
  • محبت خدا آنچنان صفای باطنی در انسان ایجاد می‌کند که عیوب قبلی‌اش به واسطه نار محبت از بین می‌رود. آتش محبت هیچ چیز غیر خدایی را باقی نمی‌گذارد لا تبقی و لا تذر.
  • محبّت موجب می‌شود انسان چندان در مقابل محبوب معتکف شود، که هیچ اثر سوئی در گذشته او باقی نماند. (عرب به شتری که سینه‌اش را روی زمین می‌گذارد و با هیچ امری از جای خود بلند نمی‌شود احب البعیر می‌گوید: یعنی شتری که عاشق شده) آدم وقتی عاشق شود از نزد محبوب کنار نمی‌رود. وقتی بنده‌ای عاشق خدا شود، معتکف در حریم حق می‌شود. هیچ تازیانه مصیبتی این عاشق را از محضر معشوقش جدا نمی‌کند.

 

ذنوب و نواقص محب

 

حبّ دو حرف دارد: ح حرف آخر روح است و ب حرف اول بدن است؛ یعنی محب جسم و روحش را برای محبوبش خرج می‌کند؛ به همین جهت همه نازیبایی‌های او مستور می‌ماند چون مصرف درست دارد.

مفسری می‌گوید: «یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ» ذنوب وجود انسان است. وقتی کسی محبّ خدا شود موجودیتش مستور می‌شود؛ یعنی وجود حقانی از او به نمایش گذاشته می‌شود و وجود مادی و دنیایی‌اش مستور می‌شود به همین دلیل شهید جان خود را بدون هیچ بخلی در مسیر حق فدا می‌کند.

مفسری در این رابطه می‌گوید: خدای سبحان پرده‌ای بر نواقص محب می‌اندازد، تا نواقص دیده نشود مثلاً، اگر من محب باشم در حالی که بخیل هستم خدا جود خود را به میدان می‌آورد تا بخل من دیده نشود. قدرت خود را می‌آورد تا صفت من دیده نشود. دراین زمان هر آنچه از من دیده می‌شود کمالات محبوب است نه نواقص بنده.

خدا حتی محبّ را در مقابل پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هم رسوا نمی‌کند. حضرت حق به تنهایی پرونده محبّ را رسیدگی می‌کند حال عیوب را مستور می‌کند که حتی پیامبر هم نبیند.

مفسرین نگاه زیبایی به این قسمت از آیه دارند ایشان می‌گویند: خدا در حقیقت خود را دوست دارد که انسان را خلق کرده است و هیچ منتی به او ندارد. او چون انسان را دوست داشته خلقش کرد.

 عشق از معشوق اول سر زند 

تا به عاشق جلوه دیگر کند

امّا ادامه این دوستی با تبعیت است، دوستی خدا دوستی اولیه بود و اگر ما تبعیت از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله داشته باشیم دوستی حضرت حق با ما استمرار دارد و گرنه دوستی‌ها قیچی می‌شود و نابود می‌گردد؛ البته این گسستگی از جانب خدای سبحان نیست؛ بلکه به جهت موانعی است که ما ایجاد کرده‌ایم.

 

محضر معشوق مدعی بودن گناه است

 

«یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ» در اصطلاحات اهل معرفت رایج است که گفته می‌شود (وجودک‏ ذنب‏ لا یقاس به ذنب‏) اصلاً بودن انسان در محضر معشوق گناه است. در محضر معشوق مدعی بودن گناه است و هیچ گناهی با این گناه قابل قیاس نیست و اهل معرفت می‌گویند:‌ « یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ » یعنی خدای سبحان بودن شما را، نادیده می‌گیرد. مثلاً‌ گاهی از انسان اعمال یا افکار بسیار ریزی بروز می‌کند و از او صادر می‌شود، امّا بلافاصله می‌گوید: خدایا! هر چه خودت صلاح می‌دانی همان بهترین است. آنچه تو صلاح می‌دانی انجام بده. اهل معرفت می‌گویند: همچنین افعال و افکار اندک و ریز در مقابل خدای سبحان ذنب است.

مفسرین می گویند:‌ وقتی بنده‌ای عاشق شد، حتی بر روی همین اظهار وجودهای اندک و ریز پرده و پوششی می‌اندازد تا هیچ ثمره منفی در پرونده محب باقی نماند.

علامه رحمه‌‏الله‌‏علیه می‌گوید:‌ ذنوب هر چیزی است که مانع قرب انسان به خدا شود. حالا «یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ» یعنی همه موانع را محو می‌کند تا در پرتو تبعیت اوج قرب نصیب بنده می‌شود.

به تعبیر دیگر اثر محبت آن است که انسان را وارد عالم ملکوت می‌کند و افراد را از حقایق مطلع می‌کند.

مفسر دیگر می‌گوید: بعضی گفتند: منظور از محبت خدا به بنده «یحْبِبْکمُ اللَّهُ» این است که پاداش خاصی نصیب بنده می‌کند و منظور از «یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ» آن است که خدا عقوبت را از بنده بر می‌‌دارد.

 

«وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»

 

ارتباط غفران الهی با رحیمیت خداوند متعال

 

خدا در دنیا عیوب عاشق را مستور می‌کند، در آخرت هم رحیمیتش را به نمایش می‌گذارد، یعنی بنده عاشق را از همه کمالات بهره‌مند می‌کند.

«وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» خدای سبحان عیوب را بسیار مستور می‌کند و کمالات جدیدی را در اختیار بنده عاشق در همین عالم قرار می‌‌دهد.

مفسر دیگری می‌گوید: بنده عاشق نباید گمان کند که عشق او سبب این همه خاصیت شده و او را نزد خدا محبوب کرده و گناهانش بخشیده شده، بلکه همه این الطاف صرفاً‌ به جهت رحمت خداست، نه استحقاق عاشق.

کلمه غفور و رحیم نکره آورده شده، یعنی ما نمی‌دانیم وقتی خدا عیوب ما را مستور می‌کند در چه حد و به چه نحوی است؛ امّا تعجب می‌کنیم از این همه مستوریت عیوب؛ به همین جهت در روایت آمده است: در قیامت وقتی پرونده را به دست مؤمن می‌دهند می‌گوید این پرونده من نیست. من که خود آگاهم چقدر اعمالم در دنیا ناقص بوده این پرونده مربوط به دیگری است. خدا در جواب بنده مؤمن می‌گوید: «تو در دنیا تبعیت من و پیامبر را کردی و من دوست دارم برای تو در قیامت چنین کنم». باید گفت: غفوریت خدا در این عالم برای ما ناشناخته است ما نمی‌دانیم که بنده در یک لحظه می‌تواند از فرش تا عرش صعود کند. خدا این چنین کمالات را نصیب او می‌کند.

«وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» ما در این دنیا، اجمالاً می‌دانیم خدا رحیم است؛ امّا رحمیت او برای ما اصلاً‌ معلوم نیست.

اگر سؤال شود چرا خدا گناهان محب را مستور می‌کند و از بین نمی‌برد؟

در جواب گفته شده: چون امر برای بنده مشتبه می‌شود، چون او به سرعت عادت می‌‌کند از خاطر می‌برد که چه سابقه‌ای داشته است و به سرعت قیافه حق به جانب می‌گیرد که گویا هیچ خطایی مرتکب نشده به همین جهت خدا گناهان را مستور می‌کند تا بنده دچار خود فراموشی نشود تا به ساحت ربوبیت خدا متعرض شود و به عبودیتش خدشه وارد شود و یا طلب کار شود.

 

پیام‌های آیه

 

  • وقتی آدم عاشق شد طالب سهم خودش نیست. طالب آن است که میل معشوق چیست تا همان میل را به نمایش بگذارد.
  • چنانچه کسانی از عشق سخن می‌گویند؛ امّا از یکدیگر خرده‌گیری دارند و با هم مشکل دارند عاشق نیستند.
  • این آیه بیان می‌کند که اگر کسی تبعیت از پیامبر صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله را در ظاهر و باطن نداشته باشد اسم محبّ از او برداشته می‌شود و اگر کسی فاقد نام محبّ بود تکالیف خود را به سختی انجام می‌دهد. بلکه فقط محبّ است که تکالیف را در اوج سهولت انجام می‌دهد.
  • خدا غیر خود را دوست ندارد، بلکه خودش را دوست می‌دارد. خاصیت تبعیت از پیامبر صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله این است که بنده را متصف به صفات الهی می‌کند. خدا فردی را دوست دارد که اتصاف به صفات او پیدا کرده است.
  • شرط محبت این است که انسان در مقابل محبوب محو شود؛ یعنی هر چه محبوب می‌خواهد همان و نه چیزی دیگری.
  • فرقی است بین محبت شما نسبت به خدا و محبت خدا نسبت به شما. محبت شما نسبت به خدا به جهت احتیاجی است که بنده به خدا دارد. پس محبتش هر چقدر هم صادقانه باشد باز بیمار است چون از روی نیاز و احتیاج به خداست؛ امّا محبت خدای سبحان نسبت به بنده در اوج غنا است. او نیازی به بنده ندارد و در عین حال بنده را دوست می‌دارد.
  • اثر محبت آن است که اگر خدا را دوست دارم باید راحت بندگی کنم و اگر به زور و سختی به این کار می‌پردازم از اکسیر محبت بی‌بهره‌ام.
  • «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یحْبِبْکمُ اللَّهُ» اولین اثر محبت این است که انسان محبوب خدای سبحان می‌شود.
  • حبّ دو حرف دارد: ح،‌ آخر روح است و ب ، حرف اول بدن است؛ یعنی محبّ جسم و روحش را برای محبوبش خرج می‌کند به همین جهت همه نازیبایی‌های او مستور می‌ماند چون مصرف درست دارد.
  • یکی از معجزات پیغمبر صلی‌‏الله‌‏علیه‌‏وآله همین است که ما اجازه تبعیت از او را پیدا می‌کنیم. این تبعیت یک معجزه است در حالی که بنده اهل دنیا و زرق و برق آمده است امّا توفیق تبعیت از پیامبر را پیدا می‌کند. خدای سبحان پیرو این معجزه چند اثر قرار داده است. «یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَ یغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ»
  • تبعیت محب از پیامبر کار خود او نیست؛ بلکه «وَ ما تَوْفِیقِی‏ إِلَّا بِاللَّه» خود این توفیق معجزه است.
  • با این که جاذبه عالم ماده زیاد است؛ امّا تبعیت، فضای محبّ را از معصیت دور نگه می‌دارد؛ خود این امر یک معجزه است.

 

 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره مبارکه مائده، آیه 18

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *