قرآن در آیه 52 سوره مبارکه مائده میفرمایند:
«فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یسارِعُونَ فیهِمْ یقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمین»
«(ولى) كسانى را كه در دلهایشان بیمارى است مىبینى كه در (دوستى با آنان)، بر یكدیگر پیشى مىگیرند، و مىگویند: «مىترسیم حادثهاى براى ما اتفاق بیفتد (و نیاز به كمك آنها داشته باشیم!)» شاید خداوند پیروزى یا حادثه دیگرى از سوى خود (به نفع مسلمانان) پیش بیاورد؛ و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند!»
«فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یسارِعُونَ فیهِمْ»
علت ارتباط ناصحیح مؤمنین با یهود و نصاری
در آیات سابق گذشت كه خداوند سبحان گفت: مؤمنین با یهود و نصاری اعلام دوستی نكنید.
رابطه صمیمانه و نزدیك به یهود و نصاری به سود شما نیست، اما علیرقم نهی قرآن گروهی از مسلمانان با علاقه و شدت سعی بر این ارتباط صمیمانه داشتند. قرآن میگوید: «یسارِعُونَ فیهِمْ»؛ «آنان برای این رابطه سرعت داشتند»
سارع فعلی دو طرفه است، سرعت جستن به سوی یكدیگر. سرعت گرفتن از خود یهود و نصاری نسبت به یکدیگر بعید و عجیب نیست (همچنان كه قبلاً گفته شد) اگر این دو گروه به سوی یكدیگر میشتابند به دلیل منافعی است كه در این شتاب نصیب آنها میشود، مهم آن است كه مسلمانان به سوی ارتباط با آنها سرعت نگیرد.
حضرت حق در این آیه علت این ارتباط ناصحیح مسلمانان را با یهود و نصاری چنین بیان میكند و میفرماید: «الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»؛ «كسانى را كه در دلهایشان بیمارى است».
تفاوت کفار و منافقین
علامه طباطبائی در رابطه با «الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَض» میگوید: این گروه منافقین نیستند، بلكه منظور كسانی هستند كه در دلهایشان دچار شك و شبهه و تردید شدهاند و قلبهاشان از سلامت كامل برخوردار نیست.
علامه(ره) این گروه را، هم از كفار ممتاز میسازد و هم از منافقین. در توضیح سخن علامه میتوان گفت: كافر كسی است كه ظاهر و باطن او به خدا ایمان ندارد، در حالیکه منافق ظاهر الایمان و باطن الكفر است. هر چند که منافق نیز حقیقتاً ایمان ندارد. منافق دل مرده است، اما قرآن در اینجا سخن از دلمردگی نمیزند، بلكه حرف از قلبی است كه گرفتار بیماری شده باشد. مثلا دلی كه به بیماری تردید و شك گرفتار شده باشد و از درك حقیقت ایمان ناتوان گردد. به نظر علامه «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» همان گروهی هستند كه به تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسلام مثل شن كنار ساحل هستند كه با هر بادی به حركت در میآیند و جهتگیری صحیح ندارند، آنان حقیقتاً ناآگاهانه با كفار همراهی میكنند.
نهج البلاغه از این گروه با نام «همج الرعاع» یاد میكند كه به دنبال هر صدایی حركت میكنند و با هر بادی جهتهایشان تغییر میكند.
البته با دید دیگر میتوان این گروه را در زمرهی منافقین به حساب آورد، زیرا افعال صادره از این گروه همان افعالی است كه از منافقین صادر میشود، زیرا قلبهای اینان گرفتار بیماری شك شده است و همین شك و تردید سبب میشود كه از انتخاب صحیح ناتوان باشند. بیماری شكی كه قلب گرفتار آن میشود اگر معالجه نگردد خطرناک خواهد شد و هلاكت و نابودی انسان را به دنبال خواهد داشت زیرا پایههای این بیماری نفاق است.
خداوند سبحان در آیهی 125 توبه میفرماید:
«وَ أَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ»
«و امّا آنها كه در دلهایشان بیمارى است، پلیدى بر پلیدیشان افزوده؛ و از دنیا رفتند در حالى كه كافر بودند»
فواید حضور بزرگتر در زندگی
یكی از مفسرین میگوید: اگر کسی حضور بزرگتر فکری سالمی را در زندگی خویش بپذیرد و ایشان او را در ارتباطاتش با دیگران راهنمایی کند که ارتباط با چه کسانی به نفع او و ارتباط با چه کسانی به ضرر او خواهد بود، به یقین گمراه نخواهد شد. قلب گروهی که قرآن از آنان سخن میگوید نسبت به پیامبر گرفتار شک و تردید شده بود، آنان ولایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به طور كامل نپذیرفتند و چون خود را از سایهی مربی خلقت دور كردند دچار چنین خطای بزرگی شدند.
احساسات این گروه سامان خویش را از دست داد اگر میگوئیم احساساتشان سامان خود را از دست داد از آن روست كه اینان در ابتدا افعال و اعتقادات و احساساتشان سامان یافته بود، چون در آیهی 51 قرآن از این گروه به عنوان «یا ایها الذین آمنوا» یاد میكند و دلدادگان حضرت حق را مورد خطاب قرار میدهد.
همین گروه چون از سایهی وجودی پیامبر صلیاللهعلیهوآله فاصله گرفتند، بیمار شدند. اگر افراد تحت تربیت یك مربی آگاه دیندار قرار گیرند، از عملكرد خویش پشیمان نمیشوند، زیرا این مربی برای لحظه لحظهی زندگی آنها برنامه دارد و هدف آنان را روشن میكند، این مربی محبتها و احساسات زیردستان خویش را تنظیم میكند. محبتها اگر به گفتهی مربی برای محبوب به كار گرفته شود پشیمانی ندارد و چون برای اعداء دین استفاده شود فرد را در گروه نادمین جای میدهد.
«یقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ»
علت ترس مؤمنین از یهود و نصاری
در ادامهی آیه آمده است:« نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ»؛ «مىترسیم حادثهاى براى ما اتفاق بیفتد (و نیاز به كمك آنها داشته باشیم!)» این گروه میگویند ما از این میترسیم كه در گردش روزگار آسیبی از آنها به ما برسد. شاید سخن آنان از این روست كه یهود همیشه قومی قدرتمند بوده است، آنان در صدر اسلام از قدرت مالی خوبی برخوردار بودند. (و بعد از آن نیز این قدرت برای آنان حفظ شده است) گروهی از مسلمانان که قرآن در این آیه از آنان سخن میگوید از ترس یهود ترجیح دادند تا در باطل احتیاط کنند و با هر دو گروه یهود و نصاری ارتباط صمیمانه برقرار كنند تا آسیبی از سوی یهود و نصاری به آنان نرسد، احتیاط نابجای آنان سبب شد تا با غیر مؤمنین ارتباط صمیمانه برقرار كنند. این گروه از مسلمانان قدرت یهود و نصاری را بالاتر از قدرت خدای سبحان میدانستند.
علت منافق بودن این گروه از مسلمانان
قرآن با عبارات «فی قلوبهم مرض» و «نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ» بر این نكته تاكید میكند كه این گروه حقیقتاً منافقاند. زیرا مؤمن در ظاهر و باطن بر خدا توكل دارد ولی اینان بر قدرت خدای سبحان اعتمادی نداشتند و از قدرت یهود و نصاری ترسیده بودند.
مؤمن میگوید:
«ید الله فوق ایدیهم»[1]؛ «قدرت خدا بالاتر از همه قدرتهاست»
«حسبنا الله و نعم الوكیل»[2]؛ «خدا ما را بس است و او نیکو وکیل است»
«افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد»[3]؛ «من کارم را به خدا واگذار میکنم زیرا خدا به بندگان بیناست»
اما این گروه حقیقتاً منافقند چون هیچ كدام از این عبارتهای قرآن را قلباً باور نداشتند. دلهای بیمار جای توكل بر خدا نیست.
بیماری شک در دل مسلمانان
بیماری شك چنان دل این گروه از مسلمانان را پر كرده بود كه حقانیت اسلام را در مقابل یهود و نصاری از خاطر برده بودند.
قلب زمانی گرفتار نگرانیها میشود كه حضور خدا در آن كمرنگ شود، به میزانی که حضور حق کمرنگتر شود نگرانیها افزایش مییابد، شك این گروه چنان بر تمام وجودشان حاكم بود كه جایی برای حضور خدا در دلهاشان باقی نمانده بود.
طمع به بی دینها، علامت نفاق و بیماری قلب
خصوصیتی كه برای منافقین در این آیه مطرح شده است، طمع به بیدینهاست. انسان باید طمعش به خدا باشد، اگر طمع و امید به غیر خدا داشته باشد قلبش بیمار است، قلب او دچار مشكلی میشود عمیق و بنیادی نه سطحی و ظاهری.
چگونه ممكن است كسی كه در ابتدا مؤمن بوده است، روزی منحرف شود و از انحرافش باز نگردد؟ قرآن در پاسخ این سوال در آیه 112 توبه بحث رجوع افراد را مطرح میکند، یعنی ببینند رجوع انسانها به چه کسی است. اگر كسی در قدم اول رجوع به حق دارد از او انتظار خیر و صلاح و بازگشت از خطا داشته باشید، اما اگر در اولین قدم به دشمن رجوع كند و بر نیروی دشمن اتکا دارد و بر آن نیرو كاخی از سراب میسازد، مطمئن باشید که بازگشتی برای او نیست. این شخص روزی در شمار دست نشاندههای دشمن قرار میگیرد.
قرآن در ابتدای این آیه میگوید: «فی قلوبهم مرض» یكی از اساسیترین بیماریهای این گروه آن است كه دشمن را توانا میدیدند، در حالیکه این گروه غافل از این نکته بودند که هر نیرویی در مقابل حضرت حق قیام کند، عدم است و عدم را قدرت قد علم کردن نیست.
«ید الله فوق ایدیهم» [4]
«قدرت خدا بالاتر از همه قدرتهاست»
« ان كید الشیطان كان ضعیفاً» [5]
«قطعا نیرنگ شیطان سست است»
قرآن از ابرهه به عنوان دشمنی سخن میگوید كه با ساز و برگ جنگی به میدان آمدند، اما حضرت حق آنها را چنان عاجز كرد و از پای درآورد که برای همیشه در شمار شکست خوردگان جای گرفتند.
دشمن شاید ساز و برگ جنگی پیشرفتهای داشته باشد، اما قدرت ایمان، نابود كنندهی هر قدرتی است. قوت اعتقادات حقه بر هر قدرتی پیروز است این گروه از مسلمانان دشمن را قوی و مؤمنین را عاجز و ضعیف دیدند. این تفكر، تفكر منافقانه و بیپایه است.
«فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ»
تفاوت مؤمن و منافق
علامت ایمان آن است كه انسان دائماً در انتظار گشایش باشد. روزگار در حال گردش است و همیشه بر یك پایه نیست، شاید زمانی ضعیف باشند اما در همان ضعف ظاهری، قدرت خداوند سبحان پشتیبان آنهاست. خداوند در قرآن گفته است:
«وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» [6]
«ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم!»
روزی مؤمنین همهی عالم را فتح میكنند، اگر چشم انداز دور اسلام را ببینیم قدرت فعلی كفار به چشم نمیآید. مؤمن در انتظار فرج و گشایش هست و به دلیل همین انتظار، قوت كفار به چشمش نمیآید. اما منافق به آینده خوشبین نیست او ظاهربین و سطحینگر است او معتقد است اگر كفار امروز مقتدرند همیشه مقتدر باقی میمانند، منافق در انتخاب ظاهربین و سطحینگر است و بر همین اساس انتخابهایش بر اساس حب دنیا است، از این رو زمانی كه از حق برای او پردهبرداری میشود پشیمان میگردد. اما مؤمن هیچ گاه پشیمان از صبوری خویش نیست، پشیمان از انتخاب حق نیست، پشیمان از معاملهی با خدا نیست هر چند سختیهایی را در این راه متحمل شده است.
نكتهی قابل ذكر دیگر آن است كه گمانهزنی منافقین صحیح نیست. تصورات آنها، تصورات صحیحی نیست. یعنی تصور میكردند كه در گرفتاریها یهود به كمك آنها میآیند درحالیكه یهود آنها را در گرفتاری رها میكند.
روی هم رفته فكر انسان زمانی درست كار میكند كه در مسیر حق باشد، وقتی مسیر باطل باشد تصورات ناصحیح میشود.
«قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا…» [7]
«بگو: «شما را تنها به یك چیز اندرز مىدهم، و آن این است که دو نفر دو نفر یا یك نفر یك نفر براى خدا قیام كنید، سپس بیندیشد…»
امكان ندارد كسی در حاشیهی اعتقادات زندگی كند اما تصوراتش درست باشد. وقتی انسان بر صراط مستقیم قدم برمیدارد تصوراتش سالم است.
«فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ»؛ «شاید خداوند پیروزى پیش بیاورد» باشد كه خدا با همهی قدرت و مكنت خویش برای مسلمانان به میدان آید. (به کار بردن نام الله حضرت حق نشان اسم جامع خداوند سبحان است) شاید که این گروه از مسلمانان بر نام الله حضرت حق توكل كنند و دست از شك و تردید خویش بردارند.
بشارت نصرت خداوند
جملات پایانی آیه هر چند برای مسلمانان بشارت است ولی برای این گروه نذیر است. خداوند سبحان میفرماید: «فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ »
«فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ»؛ «امید است كه خدا انواع گشایشها را برای مسلمین به وجود آورد». آیا زمانی كه بر مسلمین گشایشی خاص وارد شود باز هم منافقین امید به یهود و نصاری خواهند داشت«یاتی بالفتح» منظور فتح مكه است. همیشه امیدوار باشید خداوند برای مؤمنین گشایش خواهد كرد. «أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ» یا حضرت حق دست به كار دیگری میزند، خداوند چنان که كفار را به بلا گرفتار میكند كه قدرت انجام هیچ كاری نداشته باشند و عجزشان به نمایش گذاشته شود، کفار در این زمان به خودشان نمیتوانند كمكی بكنند چه آنكه فریادرس منافقین شوند. «فَیصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ» این گروه از مسلمانان چون ببینند كه مسلمین قوت گرفتهاند و توانا شدهاند بابت دلنگرانیهای خویش پشیماناند.
مفسری میگوید: گاهی در صحنههای زندگی گروهی از انتخاب خویش پشیماناند، اساس این انتخابها شرك است نه توحید.
ندامت و پشیمانی انتخاب فرد است
تكیه كردن بر اسم جامع خدای سبحان دیگر جایی برای شك و تردید باقی نمیگذارد. خداوند در ادامه به اینان متذكر میشود، باشد كه خدا فتح و پیروزی را برای مسلمانان به ارمغان بیاورد اما شما در آن زمان نادم و پشیمان هستید. ندامت زمانی معنا مییابد كه انسان فرصت و موقعیت مناسبی را از دست داده باشد حسرت زمانی فرا میرسد که سایر همراهان فرد نسبت به نادم به پیشرفت خاصی دست یافته باشند اما برای نادم به جز حسرت و ندامت كاری نیست.
خداوند در جملات پایانی چنین بیان میكند كه این گروه عقاید خلاف خویش را در دلهایشان پنهان كردهاند، اما چون زمان ندامت فرا رسد پنهان كاری مشكلی از آنها نمیگشاید.
خداوند با به كار بردن عبارت «انفسهم» متذكر میشود این ندامت و پشیمانی را خود انتخاب كردهاید. سرنوشت هركس به ارادهی خود او رقم میخورد. روزی شما به سوی یهود و نصاری به سرعت حركت كردید و امروز خود شما نادم شدید، كسی در ندامت شما مقصر نیست.
پیامهای آیه
- «فتری الذین فی قلوبهم مرض» باید به امام زمان متوسل شویم كه كمترین شك و تردیدی در دلهای ما راه نیابد.
- از كمترین شك و تردیدها بترسیم زیرا ممكن است عمیق شود.
- هر شك و شبههای حتی كمرنگ میتواند مسیر زندگی ما را تغییر دهد.
- تردیدها جایگاه اعتقادی ما را عوض میكند.
- شك و شبهه نام انسان را از مؤمن به منافق و شبه منافق تغییر میدهد.
- «فی قلوبهم مرض» بیماری روحی از دل آغاز میشود اما بر جسم اثر میگذارد و فرد را در شمار بیماران جای میدهد.
- «فی قلوبهم مرض» اگر كسی به ارتباطات ناسالم بها بدهد، بیمار است.
- «فی قلوبهم مرض» یكی از علائم قلب سالم داشتن دوستان صالح است.
- ارتباطات با دیگران امری سطحی و ظاهری نیست میتواند نام فرد را در زمرهی صالحین یا منافقین ثبت كند.
- مدارای با افراد با صمیمیت متفاوت است بیماردلان كسانی هستند كه با خلافكاران صمیمی میشوند.
- بیمار دل اعتدال رفتاری ندارد یا اهل افراط است و یا تفریط.
- بیماردلان در ارتباطات خود شتاب میكنند اهل تأمل و تفكر نیستند.
- «فی قلوبهم مرض» آنكس كه از نگاه حضرت حق بیمار باشد به آسانی درمان نمیشود مگر دستی از غیب و شفایی از آسمان برسد.
- «یسارعون فیهم» از خدا طلب كنیم تا در خیرات سرعت سیر داشته باشیم نه در نفاق و كفر
- «یسارعون فیهم» ضمیر «هم» در «فیهم» غایب است و نشان از آن دارد كه دنیاگرایی و معنویتگرایی محض (افراطِ یهود- و تفریطِ نصاری) در محضر حق غایبند.
- «یسارعون فیهم» مخاطبین آیه به سوی گروهی میشتابند كه اصلا حضور ندارند به عبارتی به سوی نیستی و پوچی حركت میكنند.
- «نخشی ان تصیبنا» این گروه در حال زندگی نمیكنند بلكه نگران آیندهای هستند كه هنوز نرسیده است(افعال مضارع است)
- الله: خدایا با همهی خدایی خویش منافق و شبه منافق را نابود میكند.
- فتح و پیروزی از آن خداست فقط كافی است بر خدا توكل كنیم.
- «ما اسروا فی انفسهم» به دلهایمان زیاد سركشی كنیم و از گنجینههای دلمان مراقبت كنیم كه چه چیزی در آن پنهان كردهایم.
- «اسروا» گاهی امور مخفی دل سبب نابودی و بیماری میشود.
- «انفسهم» هر یك از بیماریهای ما مربوط به خود ماست. (از ماست كه برماست)
- «نادمین» ندامت كار جاهلان است زیرا عاقل نادم نیست از حضور در این جمع دوری كنیم.
- در قیامت جماعت زیادی از مردم در گروه نادمین هستند از خدا بخواهیم كه ما را در جمع این گروه نباشیم.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه فتح، آیه 10
[2] سوره مبارکه آل عمران، آیه 173
[3] سوره مبارکه غافر، آیه 44
[4] سوره مبارکه فتح ، آیه 10
[5]سوره مبارکه نسا، آیه 76
[6] سوره مبارکه قصص، آیه 5
[7] سوره مبارکه سبا، آیه 46