قرآن در آیه 58 سوره مبارکه مائده میفرماید:
«وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ»
«آنها هنگامى كه(اذان مىگوييد، و مردم را) به نماز فرا مىخوانيد، آن را به مسخره و بازى مىگيرند؛ اين بخاطر آن است كه آنها جمعى نابخردند»
شأن نزول وتوضیح آیه
مردی نصرانی در مدینه بود که هر زمان اذان گو اذان میگفت، جملاتی نازیبا بر زبان میآورد. او گمان میکرد گویا اذان، آتش زدن خداست و مؤذن را دروغگو میدانست. شبی وارد خانهاش شد و آتشی در خانهاش افتاد و او و خانوادهاش را سوزاند.
این آیه تصریح و تأکیدی بر آیات قبل است. آنگاه که قرآن به مؤمنین هشدار داد؛ از پذیرفتن ولایت کفار بر خود بپرهیزید، زیرا دین شما را به استهزاء میگیرند. این آیه در شمار مصادیقی قرار میگیرد که کفار نسبت به اعتقادات مسلمانان از خود نشان میدهند. قرآن میگوید: گروهی هنگام شنیدن صدای اذان وقتی مردم به نماز دعوت میشوند؛ آنها را مسخره میکنند و به استهزاء و بازیچه میگیرند. البته «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ» بیعقلی این گروه را واردار به چنین عکس العملهایی در مقابل اذان میکند.
«وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ»
مخالفت آشکار با دین
مفسرین میگویند: کار استهزاء کفار تا جایی پیش میرود که آشکار و علنی به مخالفت با دین شما بر میخیزند. اذان رسمیترین و علنیترین شعار اسلامی است. هر کس در هر کجا که هست صدای اذان را میشنود و همه با صدای اذان همزمان به فریضهای از فرایض اسلام دعوت میشوند و کفار چنان در استهزاء شعائر اسلامی بیشرم میشوند که اذان را به استهزاء و مسخره میگیرند. در جلسات قبل عرض کردهایم که رذایل آرام آرام وجود افراد را فرا میگیرد. زیرا شیطان گام به گام و خطوه به خطوه جلو میآید. کفار نیز ریزریز و آرام آرام مخالفت خود را با مسلمین آغاز کردند؛ تا اینکه رسماً و علناً مخالفت خود را ابراز کردند. آنان چندان گستاخ شدهاند که مخالفت دینی خود را آشکارا بیان میکنند. اگر مسلمانان شجاعت و ابراز عقاید حقه خویش را به طور آشکار و علنی داشتند؛ علو و بلندی اسلام، جایگاه حقیقی خود را مییافت. اولین سخن آیه مشروعیت و قداست اذان است که مسلمین در شبانه روز چندین مرتبه باید اعتقادات حقه خویش را در قالب اذان اعلام کنند و این اعلام امر مقدسی است.
«اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً»
عکسالعمل نسبت به شنیدن پیام حق
نماز زمان وصل به حق است. این وصال به پیش نیازی احتیاج دارد که اذان است. با صدای اذان آهنگ وصال برای همگان نواخته میشود تا میل به وصال به خدای سبحان در دیگران نیز ایجاد شود.
مفسرین میگویند: گروهی تحمل شنیدن پیامهای حق را ندارند از این رو دو عکسالعمل نشان میدهند:
- اذان را به استهزاء میگیرند.
- آن را بازیچه میدانند.
از این رو آیه میگوید: اگر کسی از شنیدن اعترافات حقه روی گردان است؛ نشان از بیعقلی اوست. زیرا عقل، انسان را به استماع حقائق دینی دعوت میکند و از او میخواهد در مقابل این دعوت عکس العمل جدی نشان بدهد. اگر سؤال کنید عکس العمل جدی را از کجای آیه استنباط کردهاید خواهیم گفت از عبارت «لَعِباً»، زیرا مفهوم مخالف این عبارت آن است که دین را به شوخی و بازیچه نگیرید و در مقابل پیام دینی واکنش جدی از خود نشان دهید. آنان که دین را به بازیچه گرفتهاند از سلامت عقلی بر خوردار نیستند؛ از این رو از آنها انتظار نمیرود به کاری دست زنند که جدی و عاقلانه باشد.
«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ»
سبک گرفتن اعمال دینی نشانه بیعقلی
مفسرین گفتهاند: سبک گرفتن اعمال دینی نماد سبک سری افراد است. اگر کسی نسبت به مسائل دینیاش تقید خاصی ندارد، عاقل نیست.
مرحوم علامه طباطبائی رحمهالله لعب را بازیچه گرفته است. یعنی چه بسا انسان ظاهراً به دعوت حق توجه میکند؛ اما از باطن پیام غافل است و آیات را بهانهای میداند تا شاید به مقاصد شخصی خود برسد. پیام حق، پیامی است که عقل آن را دریافت میکند. پیامی است که ظاهر و باطن همزمان باید پاسخگوی آن باشند. اگر هر یک در این پاسخگویی غفلت کند جاهل است.
با توجه به آیه، پیام حق را حقیقتاً فقط عقلاً میتوان شنید و به همین جهت میتوان پاسخگویی صحیح داشت؛ زیرا گوش جان عاقل نه تنها مستمع پیام حق است بلکه راحت و آرامش او در شنیدن پیام حق است.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله میگفتند:
«اَرِحنا یا بَلال» [1]
ای بلال اذان بگو و مرا از تقیدات عالم ماده رها کن، رهایی از کثرات دنیا خود به نوعی راحتی و آرامش است. زیرا پیامبر صلیاللهعلیهوآله با شنیدن پیام حق راحت میشوند و به مبداء اعلی رجوع میکردند. وجود مقدس پیامبر صلیاللهعلیهوآله همیشه در محضر معشوق آماده است. اما در عین حال ایشان برای شنیدن صدای اذان و دعوت به نماز لحظه شماری میکردند. چنانچه روایت میگوید: به بلال میگفتند اذان بگو تا راحت شوم.
با توجه به مطالب ذکر شده یادآوری میکنیم؛ پذیرش شعائر دین امر عقلایی است. اگر کسی در ارتباط نزدیک با دین قرار میگیرد به یقین فردی عاقل است و اگر قسمتهایی از دین از نظر او ناشناخته است آنها را کتمان نمیکند بلکه باور دارد که در نگاه او این امور ناشناخته است.
نکتهی قابل توجه این است که ارتباط با کسانی که دین را به بازیچه میگیرند سبب میشود تا دین از جهت مؤمنین نیز بازیچه محسوب شود. در توضیح میگوییم: شاید فرد به طور طبیعی خود فردی مقید و متشرع باشد اما اگر همین فرد متشرع چند مرتبه با کسانی که دین را به بازیچه میگیرند ارتباط دوستانه بر قرار کند او نیز به رنگ چنین افرادی درخواهد آمد. از این رو گاه دیده میشود افراد متدین از جایگاه اصلی خویش عدول میکنند و از باورهای صحیح دینی خود دست میکشند. قرآن در این چند آیه به شدت بر نفوذ پذیری افراد تکیه دارد. این نفوذ پذیری همان امری است که روان شناسی امروز به آن فراوان میپردازد. قرآن در آیهی قبل مؤمنین را مورد خطاب قرار داد تا با کسانی که دین آنها را به بازیچه میگیرند دوستی صمیمی برقرار نکنند. زیرا مؤمن از جهت آن که فردی از افراد بشر است از نفوذپذیری دیگران در امان نیست. ارتباط صمیمی با مؤمن میتواند او را به جایی برساند که مؤمن خود مستهزء دین میشود و دین را رها کند و گاه تا جایی پیش رود که دین گریز گردد. قرآن در پایان آیه حقیقتاً به مؤمنین متذکر میشود که هر کس دین را به استهزاء بگیرد نادان و جاهل است. یعنی ای مؤمنین، کسانی که شما به عنوان دوستان صمیمی خود برگزیدهاید جاهلانی بیش نیستند. هر چند که شاید ظاهراً این گروه عقل معاش و عقل گذران امور مادی زندگی خود را دارند؛ اما حقیقتاً سرمایهی خود را بر باد دادهاند و آن را سوزاندهاند. شما مؤمنین از هم سویی و هم نظری و دوستی با این جاهلان پرهیز کنید.
پیامهای آیه
- هر یک از ما خود را موظف به قرائت اذان کنیم تا هر روز توفیق اعلام اعتقادات حقه خویش را پیدا کنیم.
- اعلام اذان و اقامه آمادگی برای دیدار معشوق است. با ذکر آن خود را آمادهی دیدار معشوق کنیم.
- اعلام اذان نشان بندگی انسان است، خود را از این نشان محروم نسازیم.
- «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» اسلام انسان را به شنیدن و ذکر حقایق دینی دعوت میکند. زبان و گوش خود را در اختیار شریعت قرار دهیم.
- «وَ إِذا نادَيْتُمْ» همهی افراد به سوی حق فرا خوانده میشوند. عکس العمل آنها در این فرا خوان متناسب با اعتقادات آنها متفاوت است. مراقب عکس العملهای خویش نسبت به مقدسات باشیم.
- «إِلَى الصَّلاةِ» صلاة زمان ملاقات با معشوق است. هر کس در این فرا خوان به تنهایی و فُرادا دعوت میشود به عبارتی برای هر کس کارت دعوت جداگانهای ارسال میشود. پاسخگویی منوط به برخورد ماست.
- «حیّ علی الصلّاة» یعنی «حی الی الزیارة» همگان به زیارت معشوق دعوت میشوند. این دعوت را به شوخی و مسخره نگیریم.
- «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» صلاة فرصتی برای خلوت کردن با معشوق است این خلوت را به بازیچه از دست ندهیم.
- «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» معشوق خود عاشق را دعوت میکند. اگر کسی در پاسخگویی تأملی داشته باشد عاشق نیست.
- «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ» خداوند سبحان هر روز چندین بار بندهی خویش را فرا میخواند اما چه کسانی پاسخگو هستند. همت کنیم تا در شمار اولین پاسخ دهندگان به حق باشیم.
- «وَ إِذا نادَيْتُمْ» آیه با حرف ربط «واو» شروع میشود تا معلوم شود در اين آيه نيز مومنين مخاطب خدای سبحانند. در آیهی قبل میگوید «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ»
- «لَعِباً» مؤمنین آگاه باشید دشمن آشکارا مقدسات شما را به مسخره میگیرد. اگر خود را مؤمن میدانیم؛ مراقب توطئههای پنهان و آشکار دشمن باشیم.
- «اتَّخَذُوها» گرفتن امری واضح و آشکار است. فقط کافی است تا چشمی باز داشته باشیم. زیرا دشمن عیان و آشکار دین شما مؤمنین را میگیرد. چشمهایتان را باز کنید.
- «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ» آنان که دین را بازیچه میگیرند، نادانند. مؤمنین مراقب باشید تا در شمار جهال به حساب نیایند.
- «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ» دین امری عقلانی است. اگر مردم آن را به مسخره میگیرند از عقلانی بودن آن غافلند. در رابطه با اعتقادات خویش سنجیده و عاقلانه سخن بگوییم.
- مؤمنین از نفوذپذیری کفار در امان نیستند. مراقب باشیم تا مؤمنی نفوذپذیر نباشیم.
- «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ» گفتیم آیه خطاب به مؤمنین است. یعنی ای مؤمنین فاصلهی میان عقل و جهل شما منوط و وابسته به واکنشهای شما نسبت به دین است.
- «بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ» مؤمنین زندگی ظاهری و رفاه مادی کفار شما را نفریبد. آنان عقل معاش دارند اما عقل معاد ندارند، بدانید دنیا زودگذرو فانی است و عاقل کسی است که به جاودانگی بیندیشد. شما عاقل باشید. اگر از اعتقادات حقه خویش عدول کردهایم در عقل خویش شک کنیم.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحار الانوار، ج 79، ص 193