«أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ»
«آیا ندیدند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامی که (از شما نیرومندتر بودند؛ و) قدرتهایی به آنها داده بودیم که به شما ندادیم؛ بارانهای پیدرپی برای آنها فرستادیم؛ و از زیر (آبادیهای) آنها، نهرها را جاری ساختیم؛ (اما هنگامی که سرکشی و طغیان کردند،) آنان را بخاطر گناهانشان نابود کردیم؛ و جمعیت دیگری بعد از آنان پدید آوردیم.»
«قرن»:
- مجموعه مردمی که در یک عصر زندگی میکنند، «قرون» مردمی هستند که در اعصار مختلف زندگی میکردند.
- مجموعه مردمی که قرین یکدیگر بودند.
«مدرار»: عرب به بركت بسيار زياد «مدرار» میگوید، مثلا رونق بازار را «لسوق دره» میگويند.
«ذنب»؛ به معنای دُم، به گناه هم گفته میشود و از این جهت که گناه حقیقت انسان را حیوان میکند به آن ذنب میگویند. (ذنب حیوانی است كه دم دارد).
آیا اینها ندیدند چقدر ما مردم را در زمانهای گذشته هلاک کردیم و در یک زمان به آنها امکاناتی در زمین دادیم که به شما ندادیم و باران نازل کردیم و در زیر پای آنها نهرها جاری کردیم؛ یعنی ما برای آنها کم نگذاشتیم اما «فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ» اینها را بخاطر گناهانشان هلاک کردیم و بعد از اینها یک گروه دیگری را در زمان دیگری ایجاد نموديم.
راهکار نجات
اگر انسان نمیخواهد جزء مکذبین و مستهزئین باشد، چه کاری بايد برای نجات خود انجام دهد؟؟
راه حل دو گونه است در مبحث نظری فکر کند و در مبحث عملی کار کند.
چگونه انسان میتواند از مخالفت با حق جدا شود؟
روئیت
«أَلَمْ يَرَوْاْ»؛ با «رؤیت» یعنی دیدن همراه با عبرت و اندیشیدن. اگر انسان بخواهد از آلودگیها جدا شود باید در زندگی پيشينيان اندیشه كند.
قرآن راه حل اندیشه را برای ما باز گذاشته است، در واقع به میزان تفکر در زندگی پیشینیان، میتوان یک خط جداگانهایی را اتخاذ کرد.
استفاده صحیح از نعمات
برای بعضیها نعمت، نعمت است و برای بعضیها نقمت، پیشینیان امکانات وسیعی داشتند اما از این امکانات بخوبی استفاده نکردند، گاهی اوقات امکانات باعث میشود انسان غرق در آن شود و از مُعطِی غافل گردد.
انسان بايد با هر امکانی که خدا در اختيارش قرار میدهد، رشد کند اما امكانات زياد در مورد این گروه، موجب طغيان و معصيت كاری آنها شد.
«وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَيْهِم مِّدْرَارًا» ظاهر قضیه این است که از آسمان خیلی باران باريد اما معنای باطنی آن آسمان عقل است. آسمان عقل پیشینیان فعال بود، به عبارتی آدمهای خیلی عاقلی بودند و تراوشات عقلیشان خیلی زیاد بود (عقل یک وسیله و یک پیامبر درونی است که بايد فرد را به خدا برساند اما اینها از این وسیله استفاده صحیح نکردند و درگیر الفاظ و ادراکات عقلی شدند تا جایی كه اینها را به جای خدا به معصيت رساند. مثل اینکه من فوق تخصص در فلسفه بگیرم ولی آخرش بگویم خدا وجود ندارد، برای من اثبات کنید!. من برای شما اثبات میکنم که خدا وجود ندارد.
وقتی نهرهای مادی در جامعه جریان دارد، آب و آبادانی هم هست. اما نهر میتواند نهر علم هم باشد. جامعهی آنها جامعه عالمی بود «مِن تَحْتِهِمْ» مسلط بر علم بودند. علم زیر پای اینها بود. اما خیلی وقتها انسان علم دارد ولی متکبر میشود، باید از علم برای بندگی خدا استفاده كرد.
خدا علم را به عنوان یک آیه به مردم میدهد، عقل را به عنوان یک نشانه عطا میكند گاه فرد بر علم مسلط میشود اما کبریایی خود را به رخ میکشد. امکاناتی که باید باعث آرامش شود، عقل و علم یا برکات مادی که بايد زندگی افراد را راحت و پر از مسكنت كند و طريق بندگی را هموار نمايد، او را اهل ذنب میكند.
عامل هلاکت
«وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ» اجمالاً گروه قبلی كسانی بودند که دنیا به کامشان بود و فكر میكردند تکذیبها نقشی در فلاكت خود و آيندگانشان ندارد.
به عنوان مثال میگفتند: ما که پول داريم کسی نمیتواند جلوی ما را بگیرد. اما قرآن میگوید: گرچه دنيا به کام آنها بود ولی این به کام بودن عزتی برای آنها ایجاد نکرد «فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ» و بواسطه گناه عقوبت شدند.
- به اندازهایی که حرف خدا و پیامبرصلیاللهعلیهوآله را قبول کنیم عقلمان رشد میکند، وقتی عقل رشد کرد حقایق قبلی را هم به راحتی میپذیريم.
- به اندازهایی که حرف خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله را قبول نکنیم عقلمان روز به روز کمرنگتر میشود لذا هر امر عقلی را هم بخواهند به ما یاد بدهند میگوئیم دروغ است و حرف حساب نیست.
آیه همین را میفرمايد: اگر کسی با گناهانش هلاک شد یعنی مشغول به دنیا شد، مشغولیت به دنیا همان هلاکت با گناه است.
اینکه انسان از صبح تا شب یک کار مثبت انجام ندهد و برای رسیدن به امور متعالی کار نکند و تمام وقت خود را برای پستیها قرار بدهد، این هلاکت است.
هلاکت که نباید حتما با صاعقه بیاید همین که با وجود فكر و ذهن سالم تمام وقت خود را در امور پایین و پست به کار انداخت، این هلاکت است، شخصیت و حقیقت او مرده است. خودش فکر میکند زندگی میکند این زندگی، زندگی حقيقی نیست.
وقتی آدمی از نعماتش خوب استفاده نکند، نعمت قرآن، نعمت ولایت، نعمت نظام…. کافر است زیرا نعمتها را کتمان کرده، دائم بهانهگیری میکند که منجر به ناشکری میشود و ناشکری به اعراض از حق و تکذیب منجر میشود و در نهايت به استهزاء میرسد و اين رشته سر درازی دارد.
تاریخ جلسه؛ 1382.7.26 ـ ادامه جلسه سوم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»