قرآن در آیه 6 سوره انفال میفرمایند:
جنگ بدر
در آیات سابق دستور مقابله با دشمن به مخاطبین پیامبر صلّیاللهعليهوآله داده شده بود.
تعدادی از مسلمین در رابطه با پیشنهاد جنگ بدر با پیامبر صلّیاللهعليهوآله به مجادله برخاستند. ابتدای آیه به حقیقت تلخی اشاره دارد؛ مسلمین با مقام ولایت جامعه درگیر شدند. در حالی كه پیامبر صلّیاللهعليهوآله ولایت خاص بر جسم و جان مسلمین دارد، اما مؤمنین به خود اجازه دادند تا در مقابل پیشنهاد پیامبر صلّیاللهعليهوآله پیشنهاد دیگری داشته باشند و پیشنهاد پیامبر صلّیاللهعليهوآله را نشنیده بگیرند، در حقیقت آنان به خود اجازه دادند تا رسماً خصومت خود را با پیامبر صلّیاللهعليهوآله اعلام کنند و آنان غافل از این بودند که رأی پیامبر، رأی الله است.
جریان چنین بود كه مسلمین مایل بودند به مدینه برگردند، درحالیکه پیامبر صلّیاللهعليهوآله دستور مقابله با دشمن را برای آنها صادر كرد. توجه داشته باشید بسیاری از مخاطبین آیه، انصار پیامبر صلّیاللهعليهوآله هستند. همان كسانی كه زمان ورود حضرت به مدینه از هیچ كمك مالی به ایشان دریغ نورزیدند و همچنین مهاجرینی بودند كه از مكه مهاجرت كردند و از مال و زندگی و وطن خویش چشم پوشیده بودند و به مدینه آمده بودند. اما هیچ یک از این دو گروه از آزمایشی که در آن قرار گرفتند سربلند بیرون نیامدند و ادب لازم را نسبت به ولی خود رعایت نکردند.
انسان گاهی در كارنامه بندگیاش به نمرات درخشانی دست مییابد، اما با رعایت نكردن ادب آن نمره را از دست میدهد و از عمل مثبت اثری از عمل مثبت در کارنامه بندگیاش باقی نمیماند.
«یجَادِلُونَكَ فِی الْحَقِّ»
علل مخالفت با ولی الله
اولین و اساسیترین امری که انسان را به مخالفت با ولیّالله میکشاند جهالت است. انصار و مهاجرین جاهل به این نكته بودند كه اگر حركتی برای خدا صورت بگیرد به یقین خدا خود كمك خواهد كرد و نمیدانستند اگر امداد الهی به جمعی برسد، حتماً آن جمع غالب خواهند شد و مغلوب نمیمانند. همچنین غافل بودند از اینکه نباید بر اسباب ظاهری تكیه كنند.
«مَا تَبَین»
در جنگ بدر سخن از جهل مسلمین نیست، آنان كاملاً آگاه به موضوع بودند. عبارت «مَا تَبَین» آشکار میسازد كه اتفاقاً خصومتها و جدالهای این دو گروه آگاهانه و از روی شناخت بوده نه از سر جهالت. آیه بیان میدارد پیامبر صلیاللهعلیهوآله موضوع را برای آنان روشن و واضح تبیین كرد.
عامل این سرپیچی آگاهانه چه بوده؟
بعضی از مفسرین میگویند: در این عملکرد طبع بشری آنان به میدان آمد و طبیعتشان در میدان تصمیمگیریها حاضر شد كه از قبول امری که به نظرشان سخت میآمد اعراض كردند به همین دلیل آنان گرفتار برخورد نامناسب با پیامبر صلّیاللهعليهوآله شدند. مهاجر و انصار آگاه بودند که دستورات پیامبر پشتوانه الهی دارد اما در عین همین آگاهی پذیرش بعضی از قوانین الهی بر آنان سخت آمد آنها به آیات «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِم» و « إِنَ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَیءٍ قَدیر» و «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْكُمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدامَكُم» ایمان داشتند، اما این ایمان در قلبهای آنها وارد نشده بود که رسماً با پیامبر صلّیاللهعليهوآله به جدال پرداختند.
مفسر دیگری میگوید: مهاجر و انصار به جای آنکه بر مسبب الاسباب تکیه کنند بر اسباب ظاهری تکیه کردند و چون قدرت حق را نادیده گرفتند با پیامبر صلّیاللهعليهوآله به جدال برخاستند. این گروه در امر جنگ فقط به ظاهر آن توجه کردند و تکیه بر اسباب و عدوات جنگی کردند و از قدرت خدای سبحان غافل بودند در این نگاه ظاهربینانه مهاجرین و انصار تعداد سپاه دشمن را در جنگ بدر زیادتر از سپاه اسلام دیدند و عده و توشه و ابزار جنگی آنان را فراوان پنداشتند. مسلمانان تنها سیصد و اندی ابزار و ادوات جنگی داشتند درحالیكه دشمن عِده و عُده فراوانی داشت. این مفسر میگوید: مسلمین یك لحظه ظاهربین و سطحینگر شدند و از خاطر بردند كه خدای حكیم به یقین به امری فرمان میدهد كه قطعاً آن امر به نفع مصالح مسلمین است و قرار نیست کسی در آن صدمهای را تحمل کند. آنان بهانهتراشیهای فراوانی داشتند جدای از کمبود ادوات جنگی به پیامبر صلّیاللهعليهوآله عرضه داشتند که آمادگی لازم را برای حضور در جنگ ندارند آنان غافل از این نکته بودند، خدایی که به جنگ فرمان میدهد به یقین اراده قوی در اختیار حزبالله قرار میدهد و آنان را از قوّت فروانی بهرهمند میسازد و نقشههای دشمن را علیه آنان نقش بر آب میکند، اما متأسفانه صحابه پیامبر صلّیاللهعليهوآله در این برهه از زمان ظاهربین شدند و زمانی کوتاه به جاهلیت خود بازگشتند.
مفسر دیگر میفرماید: اوامر الهی گرچه در ابتداء به نظر نفس سنگین و سخت است، اما اجرای اوامر عاقبت خوب و موفقیتآمیزی را برای او دربردارد، مسلمانان در ابتدا از حضور در جنگ بدر ابا داشتند و حضور در جنگ بر آنان سخت آمد امّا در نهایت تن به جنگ دادند و به لطف خدای سبحان پیروز شدند. نكته قابل ذكر آن است كه ما معمولاً به عنوان بزرگتر گاهی سعی میكنیم تا به نظرات زیر مجموعه خود بهای لازم را بدهیم آیه بیان میدارد اما چنین برخوردی همیشه و در همه جا درست و پسندیده نیست، گاهی بزرگتر فکری باید بر موضع درست خود به جد مقاومت كند و پافشاری نماید هرچند كه زیردستان از انجام آن كراهت دارند.
با روند آیات درمییابیم مهاجرین و انصار در مقابل نظر پیامبر صلّیاللهعليهوآله قد علم كردند. اینان همان كسانی بودند كه متصف به صفات آیات ابتدایی بودند قرآن درباره آنان میگوید:
«…وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یتَوَكَّلُونَ»
«الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینفِقُونَ»
آنان از میان عامهی مردم نبودند بلكه از سطح عمومی و ظاهری جامعه بالاتر بودند، اما اگر ایمان چندان قوی نباشد كه بتواند باورهای قلبی را تثبیت كند و دیدگاه و تفكر سالم را نهادینه نماید سبب میشود تا بالاخره جاهلیت فرد در نقاط حساس زندگیاش باز گردد و خودنمایی كند.
تلازم میان اخلاق و ایمان
از مفهوم آیه مشخص میشود تلازمی میان اخلاق و ایمان برقرار است. ایمان باید چنان بر اخلاق اثر بگذارد كه كمترین شك و شبههای برای پذیرش نظر ولیّ الله باقی نماند، زیرا مؤمن نه به جهت اعتقادی و نه به جهت اخلاقی در مقابل بزرگتر فکری خود اعتراض و شکایتی ندارد و هیچگاه از نظر ولی زمانش سرپیچی نمیکند.
وجود مخالفت مومنین با ولی الله
این گروه ایمان ظاهری داشتند و از كفر جدا شده بودند، اما این ایمان در قلوب آنان تأثیر كافی برجا نگذاشته بود به همین دلیل مفسری میگوید: امكان ندارد كسی اهل ایمان و عمل صالح باشد، اما در شمار كسانی باشد با پیامبر زمان خود مجادله كند «یجادلونك»
ایمان به حق و مجادله با اهل حق دو ضدی هستند كه همزمان در یك وجود نمیگنجد. اعتقادات مانند بنیان یك ساختمان است، هرگاه گفته شود ساختمانی بنا شد، دلیل آن نیست كه ساختمان كامل شده است. بسیار اتفاق میافتد كه امری صحیح بنیان شود اما آن بنیان صحیح، كامل به ثمر نمینشیند و مردم در میانهی راه از این شالودهی صحیح فاصله میگیرند. مهاجرین و انصار كسانی بودند كه ایمانشان پایههای قوی و محكمی داشت اما در انجام امور سخت از حقیقت ایمان فاصله گرفتند.
ایمان واقعی:
ایمان باید بتواند هم بر باورهای زیربنایی اثر بگذارد و هم بر رفتارهای ظاهری.
آیه در رابطه با انصار و مهاجرین از خلاف این امر سخن میگوید.
مفسر دیگری آیه را با نگاه لطیفی بررسی میكند و نظر خود را با ذكر آیهای از قرآن تأیید میكند، ایشان میگوید: زمانی كه فرستادگان الهی به فرمان خدا مأمور به نابودی قوم لوط شدند در ابتدا به ابراهیم بشارت فرزند داده شد و ملائکه بعد از این بشارت مأموریت نابودی سرزمین لوط و زیرو رو کردن آن را بیان کردند.
حضرت ابراهیم در پاسخ آنان آیه 74 سوره مباركه هود را قرائت كردند :
«فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى یجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ»
این جدال در آیه به معنی اعتراض نیست، بلکه ابراهیم التماس كرد آیا ممكن است عذاب بر قوم لوط فرود نیاید این درخواست بویی از جدال نداشت بلكه ریشه در رحم و شفقت حضرت ابراهیم داشت. ابراهیم به دلیل شدت رفقی كه داشت میخواست تا عذاب از قوم لوط برداشته شود.
با این دید «یجادلونك بالحق» بار منفی ندارد یعنی مؤمنین قصد مجادله با پیامبر صلّیاللهعلیهوآله نداشتند آنان میخواستند التماس كنند تا جنگ به تأخیر بیافتد زیرا آمادگی لازم را برای حضور نداشتند یجادلونك به معنی اعتراض نیست به معنی خواهش و التماسی است كه در قالب گفتار از پیامبر صلّیاللهعلیهوآله به عمل آمده است و البته همین مفسر میگوید جدل آنان بوی محجوبیت دارد زیرا اگر مؤمنین واقعاً شاهد پیامد اجرای اوامر الهی بودند هیچگاه به خود اجازه یجادلونك را نمیدانند یعنی از پیامبر درخواست به تأخیر انداختن جنگ را با خواهش و تمنا نمیکردند، او میگوید مهاجر و انصار از پیامد اجرای كلام حق محجوب بودند و آثار و بركات آن را نمیدانستند به همین دلیل خواهش تعویق و تأخیر جنگ را كردند.
«كَأَنَّمَا یسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ ینظُرُونَ»
« گویى كه آنان را به سوى مرگ مىرانند و ایشان [بدان] مىنگرند».
گوسفندی كه به قربانگاه می رود او را به زور میبرند گویا هر قدم به سوی قربانگاه برای او نوعی مرگ است. گفته شده مؤمنین نسبت به حضور در جنگ بدر گویا به سوی مرگ هل داده شدند ه آنان مرگ را پایان زندگی میدیدند و هیچگونه موفقیتی را در آن نمییافتند.
حركتهای عاشقانه
اگر تكالیف عاشقانه نباشد ملالآور و كسلكننده خواهد شد و فرد برای انجام آن باید اجبار و هل داده شود درحالیكه حق آن است که تكالیف چندان جذبه داشته باشند که همه را به سوی خود بکشاند انگیزه قرب او به حق باید چندان قوی باشد كه اجرای فرمان را عاشقانه كند.
قرآن پاسخ میدهد «والسابقون السابقون» سبقت در انجام فرمان الهی را محکم بگیرید نه آنكه به سوی فرمان رانده شوید و قرآن میگوید گروهی هستند كه در انجام اعمال عبادی عاشقانه از یكدیگر سبقت میگیرند حتی در امر شهادت بر یکدیگر سبقت میگیرند ـ مانند جریان كربلا ـ .
این آیه از حقیقتی پرده برداشت كه برای بسیاری از برای مؤمنین حقیقی ناخوشایند است. قرآن میگوید اگر شما با ولیالله جدال كنید (یجادلونك) درمقابل این رفتار بیادبانه شما، با شما مقابله میشود یعنی به سوی مرگ سوق داده میشوید و اگر شما انگیزه بندگیتان را افزایش دهید و خواستار این بندگی و تسلیم در مقابل اوامر الهی باشید خدای سبحان دیگر برای شما انگیزههای جدید و نویی را پدید میآورد و عالم شهودی را فراهم میسازد که عاشقانه به سوی ایمان حرکت کنید و در مسیر عبودیت عقبگردی نداشته باشید.
– آنان در جدال، فاعل بودن خود را دیدند نه فاعل بودن خداوند سبحان را ، در توضیح این سخن گفته میشود این ضرب المثلی که گفته میشود «با یك دست دو هندوانه نمیشود برداشت» ذو وجهین است گاهی غلط و گاهی درست است زمانی که دست دست من باشد یک هندوانه هم نمیتوان برداشت اما اگر دست دست خدا باشد هزار هندوانه هم میتوان برداشت. اینها فاعلیت خود را دیدند و فاعلیت آنها در مقابل دشمن بسیار اندك بود درحالیكه اگر فاعلیت خدای سبحان را میدیدند فاعلیت حضرت حق در مقابل دشمن غیرقابل تصور بود. ثانیاً چشم به صفات خود دوختهاند نه به صفات خداوند سبحان . آنان به اوصاف خود چشم داشتند اوصافی چون عجز و جهل و ضعف در حالیكه اگر به جای دیدن اوصاف خود به صفات خدای سبحان توجه میداشتند صفاتی چون علیم و قدیر و حكیم و … گرفتار بیادبی نمیشدند.
« تَبَینَ»
پیامبراز همه چیز پردهبرداری میكند اما این پردهبرداری برای عموم مردم معلوم نبود آنان نمیدانستند که پایان امر چیست؟ اگر هم گفته شَود آنان تا اندازهای از آن آگاه بودند گفته میشود دانستن آنان در حد شهود نبود بلكه در حد دانستن بود. صحابه علم داشتند اما معرفت نداشتند، میدانستند خدا كمك میكند اما دانستن برایشان كافی نبود ، آنان باور نداشتند كه به جای تكیه بر اسباب باید بر مسبب الاسباب تكیه كرد و غافل بودند که گاهی به اذن حق انسان بدون اسباب ظاهریه موفق میشود.
مفسر دیگری میگوید آنان نه تنها بر وعدههای خدا اطمینان نكردند كه بر پیامرسان نیز اعتماد نداشتند.
پیامبر صلّياللهعليهوآله بر مؤمنین تبیین كرده بود كه وعده خداوند حق است و خدا وعده نصرت داده كه اگر این وعده ها را بپذیرید امدادهای خاصی نصیبتان میشود اما آنان بر این گفته پیام رسان اعتماد نكردند.
در پایان آیه میتوان گفت بسیار جای تأسف است که مؤمنین در مسیر بندگی عاشقانه حركت نكند و با ملامت و كسالت در این مسیر گام بردارند و عشق و انگیزه درستی نداشته باشند .
پیامهای آیه 6 سوره مباركه انفال :
*تعدادی از مؤمنین در رابطه با پیشنهاد جنگ بدر با پیامبر صلّیاللهعلیهوآله به مجادله برخواستند.
*مؤمنین با مقام ولایت جامعه درگیر شدند، در حالی كه پیامبر ولایت خاص بر جسم وجان مؤمنین دارد اما مؤمنین به خود اجازه دادند تا در مقابل پیشنهاد پیامبر پیشنهاد دیگری داشته باشند.
*آنان غافل از این نكته بودند كه رأی پیامبر، رأی الله است.
*بسیاری از این مخاطبین آیه مؤمنین انصار پیامبرند همان كسانی كه زمان ورود حضرت به مدینه از هیچ كمك مالی به ایشان دریغ نورزیدند و همچنین مهاجرینی بودند كه از مكه مهاجرت كرده به مدینه آمده و از مال و زندگی و وطن خویش چشم پوشیده بودند اما هیچ یک از این دو گروه از آزمایشی که در آن قرار گرفته بودند سربلند بیرون نیامدند.
*انسان گاهی در كارنامه بندگیاش به نمرات درخشانی دست مییابد اما با رعایت نكردن ادب آن نمره را از دست میدهد.
* اولین و اساسیترین امری که انسان را به مخالفت با ولیّالله میکشاند جهالت است،
* اگر امداد الهی به جمعی برسد حتماً آن جمع غالب خواهند شد و مغلوب نمیمانند.
* عبارت «مَا تَبَین» آشکار میسازد كه اتفاقاً خصومت ها و جدالهای این دو گروه آگاهانه و از روی شناخت بوده نه از سر جهالت .
* پیامبر موضوع را برای آنان روشن و واضح تبیین كرد.
* در این عملکرد طبع بشری آنان به میدان آمد و طبیعتشان در میدان تصمیمگیریها حاضر شد كه از قبول امور ظاهراً سخت اعراض كردند و پرهیز نمودند.
* مهاجر و انصار آگاه بودند که دستورات پیامبر صلّیاللهعلیهوآله پشتوانه الهی دارد اما در عین همین آگاهی پذیرش بعضی از قوانین الهی بر آنان سخت آمد.
* مهاجر و انصار به جای آنکه بر مسبب الاسباب تکیه کنند بر اسباب ظاهری تکیه کردند و چون قدرت حق را نادیده گرفتند با پیامبر به جدال برخاستند.
* این گروه در امر جنگ فقط به ظاهر آن توجه کردند و تکیه بر اسباب و عدوات جنگی کردند و از قدرت خدای سبحان غافل بودند.
* اوامر الهی گرچه در ابتداء به نظر نفس سنگین و سخت است اما اجرای اوامر عاقبت خوب موفقیتآمیزی را برای او دربردارد،.
*ما معمولاً به عنوان بزرگتر گاهی سعی میكنیم تا به نظرات زیر مجموعه خود بهای لازم را بدهیم آیه بیان میدارد اما چنین برخوردی همیشه و در همه جا درست و پسندیده نیست گاهی بزرگتر فکری باید بر موضع درست خود به جد مقاومت كند و پافشاری نماید هرچند كه زیردستان از انجام آن كراهت دارند.
*این گروه ایمان ظاهری داشتند و از كفر جدا شده بودند اما این ایمان در قلوب آنان تاثیر كافی برجا نگذاشته بود.
* مفسری میگوید: امكان ندارد كسی اهل ایمان و عمل صالح باشد اما در شمار كسانی باشد كه با پیامبر زمان خود مجادله كند.
*ایمان به حق و مجادلهی با اهل حق دو ضدی هستند كه همزمان در یك وجود نمیگنجد.
*ایمان باید بتواند هم بر باورهای زیربنایی اثر بگذارد و هم بر باورهای روبنایی، آیه در رابطه با انصار و مهاجرین از خلاف این امر سخن میگوید.
* جدل آنان بوی محجوبیت دارد زیرا اگر مؤمنین واقعاً شاهد پیامد اجرای اوامر الهی بودند هیچگاه به خود اجازه یجادلونك را نمیدانند یعنی از پیامبر درخواست به تأخیر انداختن جنگ را با خواهش و تمنا نمیکردند، او میگوید مهاجر و انصار از پیامد اجرای كلام حق محجوب بودند.
* مؤمنین نسبت به حضور در جنگ بدر گویا به سوی مرگ هل داده شدند همچنان كه گوسفند به سوی مرگ به سختی حركت میكند آنان مرگ را پایان زندگی میدیدند و هیچگونه موفقیتی را در آن نمییافتند.
*اگر تكالیف عاشقانه نباشد ملالآور و كسلكننده خواهد شد و فرد برای انجام آن باید اجبار و هل داده شود.
*انگیزه قرب او به حق باید چندان قوی باشد كه اجرای فرمان را عاشقانه كند.
* اگر شما با ولیالله زمان جدال كنید (یجادلونك) درمقابل این رفتار بیادبانه شما با شما مقابله میشود یعنی به سوی مرگ سوق داده میشوید و اگر شما انگیزه بندگیتان را افزایش دهید و خواستار این بندگی و تسلیم در مقابل اوامر الهی باشید خدای سبحان دیگر برای شما انگیزههای جدید و نویی را پدید میآورد و عالم شهودی را فراهم میسازد که عاشقانه به سوی ایمان حرکت کنید.
*آنان در جدال، فاعل بودن خود را دیدند نه فاعل بودن خداوند سبحان را .
* چشم به صفات خود دوختهاند نه به صفات خداوند سبحان . آنان به اوصاف خود چشم داشتند اوصافی چون عجز و جهل و ضعف در حالیكه اگر به جای دیدن اوصاف خود به صفات خدای سبحان توجه میداشتند صفاتی چون علیم و قدیر و حكیم و … گرفتار بیادبی نمیشدند.
*« تَبَینَ» پیامبر صلّیاللهعلیهوآله از همه چیز پردهبرداری میكند اما این پردهبرداری برای عموم مردم معلوم نبود.
*صحابه علم داشتند اما معرفت نداشتند، میدانستند خدا كمك میكند اما دانستن برایشان كافی نبود.
*آنان نه تنها بر وعدههای خدا اطمینان نكردند كه بر پیامرسان نیز اعتماد نداشتند.