توانمندی ـ بخش بیست و پنجم

مقدمه

 

انسان، به عنوان خلیفه الهی ذاتا توانمند آفریده شده است:

«وَ هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْض‏»[1]

«او کسی است که شما را جانشین خود در زمین قرار داد»

اما در گذر روزگار ناتوانی بر انسان عارض می‌شود. عَرَضی بودنِ ناتوانی این نوید را می‌دهد که ضعف و عجز قابل رفع است و به حول و قوه الهی به آسانی مرتفع می‌شود.

مطابق حدیث جنود عقل و جهل، ناتوانی، کسالت و خمودی در سپاه جهل و توانمندی، نشاط و فعال بودن در جنود عقل است[2]. قطعا هیچکس تمایل ندارد که در سپاه جهل قرار گیرد بنابراین لازم است با شناسایی عوامل ناتوانی و توانمندی، از عوامل ناتوانی و بی‌نشاطی جدا شویم تا در سپاهیان عقل قرار گیریم.

یکی از تذکرهای مهم قرآنی، یادآوری توانمندی هایی است که در وجود انسان بوده لکن پرده‌ای غفلت آن را پوشانده است. قصد داریم این مبحث را در قرآن کریم مورد بررسی قرار دهیم:

–        چه اموری موجب توانمندی انسان است؟

–        چه اموری نشانه توانمندی انسان است؟

در برخی آیات، علامت و عامل توانمندی از صریح یا ظاهر آن برداشت می‌شود اما در برخی آیات دیگر، با توجه به قانون «یُعرفُ الاشیاءُ بأضدادها» از مفهوم مخالف آن به مطلوب خویش می‌رسیم.

قوانین نظام عالم، تغییرپذیر نیست. عوامل توانایی و ناتوانی در زمان‌های گوناگون و در افراد مختلف یکسان است به همین دلیل با شناسایی توانمندان و ناتوانان، عوامل مؤثر در توانمندی را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

توانمندی مطلوب، آن است که انسان با اخلاص و سرعت بیشتری در عرصه بندگی گام گذاشته و از استعدادهای بالقوه‌ای که خدای سبحان در وجود او به ودیعه نهاده است؛ بهترین و بیشترین استفاده را ببرد.

 

عامل توانمندی؛

 

  • عبودیت و تسلیم بودن

«إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»[3]

«به راستی ابراهیم علیه‌السلام از بندگان مؤمن ماست»

«إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»[4]

«به راستی موسی و هارون علیهماالسلام از بندگان مؤمن ما هستند»

«إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»[5]

«همانا الیاس از بندگان مؤمن ماست»

 

در سه آیه مذکور، سخن از توانمندانی است که همه یک ویژگی مشترک دارند: «مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»

یکی از عوامل بسیار مهم توانمندی، عبد و تسلیم بودن در برابر حضرت حق و عامل دیگر ایمان است.

ترکیب اضافی(مضاف و مضاف‌الیه) «عِبَادِنَا» نشان می‌دهد انسان با هر کسی ملازم شود از او تأثیر می‌پذیرد همانطور که در این عبارت، کلمه عباد از ضمیر، کسب تعریف نموده است. اگر انسان، منسوب به خدای سبحان شود و با او پیوست داشته باشد؛ همانند پروردگار خویش توانمند می‌شود و از قدرت ادراک صحیح، بخشش، تعامل سالم با اطرافیان، اصلاح نفس و … بهره‌مند خواهد شد.

 

معنای کلمه عبد

 

امام صادق علیه‌السلام از قول پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در معنای کلمه عبد فرموند:

«حُرُوفُ الْعَبْدِ ثَلَاثَةٌ ع ب د فَالْعَینُ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ الْبَاءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِوَاهُ وَ الدَّالُ‏ دُنُوُّهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى»[6]

«حروف عبد سه تاست: عین آن به معنای علم و آگاهی او درباره خداست؛ باء آن به معنای جدایی از غیر خدا و دال به معنای نزدیکی بنده به خداوند است.»

مطابق روایت، عبودیت دارای سه رکن اساسی است:

  1. علم و آگاهی نسبت به خدای سبحان: مقدمه این علم، شناخت خود و جایگاه خود است. بنده باید بر نیازمندی‌ها، قابلیت‌ها و ظرفیت‌های خویش آگاه باشد تا بتواند به شناخت کاملی از خداوند دست پیدا کند.
  2. انقطاع از غیرخدا: بنده دلداده خدای سبحان است و علی‌رغم ارتباط ظاهری با دیگران، دل را حرم الهی قرار می‌دهد.
  3. نزدیکی به خداوند.

زمانی که این سه رکن در فرد محقق شود؛ مسلماً توانمند خواهد شد.

 

  • ایمان

 

اعتقادات صحیح، تأثیر بسزایی در میزان توانمندی فرد دارد. ایمان به معنای عقدالقلب است؛ یعنی وابستگی اعتقادی. مؤمن کسی است که قلب او با حقیقتی پیوند و گره خورده است. پیوست دائم به حقیقت بی‌نهایتی همچون خداوند، فرد را بسیار قدرتمند خواهد نمود؛ به طوری که از سلطه شیطان و نفس رهایی می‌یابد، به حول و قوه الهی، گوش جان او شنوای پیام حق می‌شود و زبان او توفیق ذکر حق پیدا می‌کند و…

اهل‌ایمان مورد عنایت پروردگار هستند. آنان، به لطف و قدرت الهی، پیوسته[7] و به آسانی از ظلمات خارج می‌شوند و در وادی نور معرفت، نور طاعت و نور انواع فضائل اخلاقی قرار می‌گیرند:

«اللَّهُ وَلِیُ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»[8]

«خداوند، سرپرست کسانی است که ایمان آوردند و آن‌ها را پیوسته از تاریکی‌ها به سوی نور خارج می‌کند»

بنابراین مؤمن حقیقی، توانمند است زیرا ایمان به خدایِ کاملِ علی‌الاطلاق مانع ناتوانی او می‌شود.

 

علامت‌های توانمندی؛

 

در آیات 20 الی 27 سوره یس، داستان یکی از توانمندان به نام حبیب بت‌تراش آمده است. او در ابتدا بت‌پرست و بت‌تراش بود اما در نهایت عاقبت او ختم به خیر شد زیرا با قدرت، تحول صحیح را پذیرفت، در مقابل قومی بت‌پرست، تکذیب‌کننده و مسخره‌کننده، پای اعتقادات حقه خویش ایستاد و تحت تأثیر آنان قرار نگرفت.

در این آیات، ویژگی‌های حبیب بت‌تراش مطرح شده که ما آن‌ها را با عنوان علامت‌های توانمندی مورد بررسی قرار می‌دهیم:

«وَجَاء مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یسْعَى قَالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ»[9]

«و از دورترین منطقه شهر، مردى با شتاب آمد (و) گفت: «اى قوم من! از این انبیا پیروى كنید»»

 

  •  دلسوزی و محبت به اطرافیان

 

حبیب، با عبارت‌های عاطفی، قوم خود را به خداپرستی و تبعیّت از پیامبران دعوت می‌کند: «یا قومِ: ای قوم من!» ادبیات گفتاری او، میزان محبت، دلسوزی و دل‌رحمی وی را نشان می‌دهد.

در پایان امر نیز وقتی که قومش او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و او را به شهادت رساندند؛ او با خود نجوا کرد:

«… قَالَ یا لَیتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُكْرَمِینَ»[10]

«…گفت: «ای کاش! قوم من می‌دانستند که پروردگارم مرا بخشید و مرا از اکرام‌شدگان قرار داد»

قدرتمند حقیقی، نسبت به دیگران احساس ترحم و دلسوزی دارد نه آن که اسیر قدرتِ ظاهری خویش شود و خود را برتر از سایرین بپندارد و برخورد نامناسبی داشته باشد. حبیب، با آن که خود ایمان آورده بود اما باز هم دغدغه هدایت قوم بت‌پرست خویش را داشت و نه با پرخاشگری و عصبانیّت بلکه با مهربانی، تلاش کرد آنان را به دین دعوت نماید.

فرد قدرتمند عواطف و احساساتش را برای پیشرفت اعتقادات حقه‌اش هزینه می‌کند و آن را بروز می‌دهد. او دلسوزی و خیرخواهی خود را به اطرافیان غیرمتدین خویش اظهار می‌کند و در برابر آزار و اذیّت آن‌ها را نه تنها مقابله به مثل و قطع رابطه نکرده بلکه با محبّت با آنان سخن می‌گوید.

البته فرد توانمند نباید گذشته خویش را فراموش کند؛ آنگاه که همچون سایر افراد از ناتوانی رنج می‌بُرد به لطف خدای سبحان توانست بار دیگر توانا شود. در این داستان، حبیب ابتدا در امور معنوی و ایمان، ناتوان بود اما به لطف خداوند، ایمان آورد و در عرصه معنویات به توانمندی دست یافت.

انسان توانمند، نسبت به جهالت اطرافیان بی‌تفاوت نیست. عبارت «یا لَیتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ» نشان می‌دهد حبیب دغدغه داشت افراد به علم نافع و آگاهی دست پیدا کنند.

انسان توانمند مایل است از فیوضاتی که او بهره برده؛ دیگران نیز بهره برند. عبارت «یا قَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِین» و عبارت «یَا لَیتَ قَوْمِى یعْلَمُون» نشان می‌دهد که حبیب می‌خواست لذتی را که او درک کرده است، دیگران نیز درک کنند.

فرد توانمند تلاش می‌کند در جمع ناسالم اثرگذار باشد نه آن که از آنان تأثیر منفی بگیرد و مانند آنان شود.

فرد توانمند برای انجام عمل صحیح یا طیّ مسیر درست(ایمان) منتظر همراهی دیگران نمی‌ماند و به تنها آن را انجام می‌دهد(کلمه رجلٌ مفرد است)

 

  •  استدلال منطقی

 

حبیب بت‌تراش، منطقی می‌اندیشید و قدرت استدلال و انتخاب داشت:

«وَ مَا لِی لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی»[11]

«به چه علت کسی را که مرا آفریده است؛ نپرستم؟!»

انسان ناتوان، از قدرت فکر و استدلال بی‌بهره است به همین دلیل انتخاب‌های نادرست دارد.

حبیب دانست پیروی از افرادی که در برابر دعوت‌شان اجری طلب نمی‌کنند، خود به سخنان خویش عمل می‌کنند و سخنان‌شان مطابق با فطرت است؛ پیروی صحیحی است:

«اتَّبِعُواْ مَن لَّا یسْألُكمُ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ وَ مَا لیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنى‏…»[12]

«پیروی کنید از کسانی که از شما اجر و مزدی نمی‌خواهند و خود هدایت‌یافته هستند. به چه علت کسی را که مرا آفریده است؛ نپرستم؟!»

 

  •  شهامتِ اظهار اعتقادات حقه

 

حبیب، به صراحت ایمان خود را اعلام نمود:

«إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ»[13]

«همانا به پروردگارتان ایمان آوردم؛ پس به سخنان من گوش دهید»

و با عبارت «ربکم» بیان کرد که این پروردگار، در انحصار او نیست و خدای همه افراد است.

 

عامل توانمندی حبیب بت‌تراش

 

سوال این است که چه امری موجب توانمندی حبیب بت‌تراش بود باعث شد که او در شهری که همه افراد بت‌پرست بودند و با فرستادگان عیسی علیه‌السلام بدرفتاری می‌کردند؛ ناگهان متحول شود؟! –فکر کردن و فرصت‌شناسی!

 

  • فکر کردن

 

حبیب، بت‌تراش بود اما به مجرد آن که دعوت فرستادگان حضرت عیسی علیه‌السلام را در شهر شنید؛ فرصت را غنیمت شمرد و خود را به تفکر واداشت. او تهجر و جمود فکری نداشت و خود را قادر بر جدا شدن از گذشته ناسالم می‌دید.

پیش از این گفته شد که فکر کردن، علامت توانمندی است اما با بررسی و دقت بیشتر درمی‌یابیم که صحیح فکر کردن می‌تواند عامل توانمندی و تحول نیکو نیز باشد. در روایات، اهمیت تفکر با ادبیات گوناگونی بیان شده است. برای مثال:

امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

«تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَیرٌ مِنْ‏ عِبَادَةِ سَنَةٍ»[14]

«یک ساعت تفکر بهتر از عبادت یک سال است»

 

  • فرصت‌شناسی

 

فطرت انسان، کمال‌طلب و خواستار بهترین‌هاست. همه ما در لحظات خاص معنوی، از خدای سبحان تحول و کمال را خواستاریم. برای مثال در آغاز سال از خداوند می‌خواهیم:

«حَوّل حالَنا إلی أحسَنِ الحالِ»[15]

«پروردگارا! حال ما را به بهترین حال متحول نما!»

آن کس که حقیقتا خواستار تحول و رفتن به سوی بهترین‌هاست در بزنگاه‌های زندگی هوشیار است و درمی‌یابد که گاهی در زندگی فرصت‌هایی پیش می‌آید که اگر آن‌ها را دریابد می‌تواند به سر منزل مقصود برسد:

«أَنَّ لِرَبِّكُمْ فِی أَیامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[16]

«همانا خداوند در روزگارتان نفحه‌هایی دارد؛ هوشیار باشید که خود را در معرض آن قرار دهید»

ممکن است سال‌ها انسان، مسیر زندگی‌اش را به غلط بپیماید اما در یک لحظه شرایط تحول فراهم شود. انسان توانمند آن فرصت را درمی‌یابد اما انسان ناتوان یا بی‌توجه از کنار آن عبور می‌کند و یا توانایی پذیرش آن تحول را ندارد و خود را قادر بر جدا شدن از گذشته ناسالم نمی‌داند.

 

ابزار توانمندی

 

«أَ وَ لَمْ یرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیدِینَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ * وَ ذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا یأْكُلُونَ * و لَهُمْ فِیهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا یشْكُرُونَ»[17]

« آیا ندیدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ایم چهارپایانى براى آنان آفریدیم كه آنان مالك آن هستند؟! و آن‌ها را رام ایشان ساختیم، هم مركب آنان از آن است و هم از آن تغذیه مى‏كنند. و براى آنان بهره‏هاى دیگرى در آن (حیوانات) است و نوشیدنی‌هایى گوارا، آیا با این حال شكرگزارى نمى‏كنند؟!»

در این آیه خداوند بیان می‌کند که ابزار گوناگون توانمندی در اختیار انسان قرار گرفته است. برای مثال مَرکَب، عامل و ابزاری برای توانمندی انسان است. مرکب در ظاهر به معنای وسیله حمل و نقل است که در زمان گذشته از چارپایان برای جابه‌جایی استفاده می‌شد و امروزه از هواپیما، ماشین، قطار و… .

اما به عقیده عرفا، مهم‌ترین مَرکبی که در اختیار انسان است؛ بدن و جسم اوست که وی را بسیار توانمند می‌کند.

خداوند در توصیف مرکب‌ها فرمود: «مِمَّا عَمِلَتْ أَیدِینَا» بدان معنا که خدای سبحان در آفرینش آن‌ها قدرت‌نمایی کرده است(«أید» نشانه قدرت است به خصوص زمانی که به ضمیر متلکم مع‌الغیر «نا» اضافه شود) بدن انسان نیز همین‌گونه است و محل جلوه‌گری قدرت الهی می‌باشد. دقت در جزئیات بدن انسان، آدمی را به شگفتی وامی‌دارد و او را با قدرت الهی آشنا می‌سازد.

انسان، مدیریت بدن خود را بر عهده دارد و می‌تواند اجزاء بدن خویش را به هر سویی متمایل سازد. برای مثال، فردی که در حال مکالمه با دیگران است؛ می‌تواند در یک لحظه، قلب و جسم خویش را متوجه خدای سبحان سازد و شروع به نماز کند. به بیان دیگر، او قدرت دارد در یک لحظه، انس و ارتباط خود را با خلق قطع کند و از آن‌ها رها شود و به پروردگار متصل گردد. این امر قدرت انسان را نشان می‌دهد.

مثال دیگر، فردی که دارای امتیازات و فضائل گوناگون است به لطف الهی این توانایی را دارد که در مقابل اولیاءالهی، تواضع نماید و به ایشان احترام بگذارد.

مثال دیگر، انسان می‌تواند به راحتی زبان در دهان بگرداند و با دیگران سخن بگوید یا ذکر خدا را بر زبان آورد در حالی که ممکن است در یک لحظه با از دست دادن اختیار زبان، نه تنها قدرت تکلم را از دست بدهد بلکه نتواند آب دهان را فرو برد!

داشتن این توانمندی‌ها امر ناچیزی نیست!

 

باور کنیم که…

 

ابزار توانمندی در اختیار انسان قرار داده شده است؛ آنچه مهم است، «باور کردنِ» این حقیقت است! عبارت «أَ وَ لَمْ یرَوْا» نشان می‌دهد بسیاری از افراد از این حقیقت غافل‌اند و آن را نادیده می‌گیرند و گمان می‌کنند از توانمندی بی‌بهره‌اند در حالی که خدای سبحان آن‌ها را توانمند آفریده است. پس، یکی از عوامل توانمندی آن است که باور کنیم خدای سبحان ابزار توانمندی را در اختیار ما قرار داده و انسان را توانا آفریده است.

 

شکر نعمت، نعمتت افزون کُند

 

با توجه به عبارت «أَفَلَا یشْكُرُونَ» در پایان آیه در می‌یابیم شکر که عامل افزونی نعمتی مانند توانمندی می‌باشد. البته شکر، می‌تواند عامل ایجاد توانمندی نیز باشد.

شُکر، پیش از آن که ذکری لسانی باشد؛ دیدگاهی است که فرد نسبت به عطایای الهی دارد. شُکر یعنی زیاد دیدن و کامل دانستن آنچه خداوند ارزانی داشته است. متأسفانه بسیاری از افراد، نعمات الهی را یا نادیده می‌گیرند یا آن را اندک و بی‌اهمیت می‌پندارند که هر دو رَویه مورد سرزنش قرآن کریم است:

«وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها»[18]

«جهنمیان، چشم‌هایی دارند که با آن نمی‌بینند!»

جهنمیّان چشم خود را روی حقایق بسته‌اند و یکی از آن حقایق، وجود نعمات فراوان و کامل خداوند در زندگی است.

خداوند به جز مرکب ظاهری و مرکبِ جسم، مرکب‌های دیگری نیز در اختیار انسان قرار داده استکه اگر انسان به آن امور توجه داشته باشد؛ نعمت‌های الهی را وافر و کامل می‌بیند و روحیه شکرگزاری در وجودش ایجاد یا تقویت می‌شود. یکی از آن مرکب‌ها زمان است. زمان، رامِ انسان است(ذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ) و او می‌تواند با استفاده از زمان به اهداف خویش دست پیدا کند.

نتیج آن که یکی از عوامل ایجاد یا افزایش توانمندی، فراوان دانستن نعمات الهی و شکرگزاری است. اگر فرد ببیند و بداند که خداوند چه الطافی به او ارزانی داشته است؛ قطعا احساس توانمندی می‌کند و طبیعتاً حمد و ثنای الهی بر زبانش جاری می‌شود. همچنین، دیدگاه صحیح نسبت به داده‌های خداوند سبب می‌شود که انسان از توانمندی‌های خویش استفاده صحیح کند و بدین شکل شکرِ عملی را نیز به جای آورد. شکر عملی نیز مانند شکر زبانی، موجب ازدیاد نعمت می‌شود و توانمندی‌های جدیدی را در اختیار فرد قرار می‌دهد. در مقابل، استفاده نکردن از موجودی و توانمندی‌ها مانع رشد و افزایش توانمندی است.

 

عامل توانمندی؛

 

بهره‌مندی از نَفَس اولیای الهی

 

«َاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیتٍ فَأَحْیینَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ»[19]

«خداوند کسی است که بادها را ‌فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند سپس ما این ابرها را به سوى زمین مرده‏اى راندیم و به وسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده کردیم. رستاخیز نیز همین گونه است!»

در آیه سخن از زنده شدن زمین مرده است اما چه امری موجب زنده شدن آن می‌شود؟

مقدمه زنده شدن زمین، ورزیدن باد به اذن الهی است. باد قابل مشاهده نیست اما اثر آن در جابه‌جایی ابرها و بارش باران به وضوح دیده می‌شود.

زمین مرده‌ای که زنده می‌شود؛ مانند فرد ناتوانی است که بار دیگر توانایی خود را به دست می‌آورد. همانگونه که در عالم ظاهر، به اذن الهی، وزش باد وجود دارد در عالم معنا، نیز نسیم‌های رحمت الهی وجود دارد. عرفا، از باد، تعبیر به نَفَس قدسی خوبان و اولیاء الهی می‌کنند. آن کس که خود را در معرض نفس اولیاءالهی قرار دهد؛ باران معرفت در وجود او می‌بارد، جان تازه‌ای در او دمیده شده و از کسالت، خمودی و بی‌حاصلی رها می‌شود.

یکی از عوامل توانمندی، بهره‌مندی از نَفَس حضرات معصومین و اولیاءالهی است. ارتباط با خوبان، انسان را در معرض نفس الهی آنان قرار می‌دهد. شاید یکی از دلایلی که امام زمان عجل‌الله‌فرجه توصیه نمودند که شیعیان زیارت آل‌یس را بخوانند[20] آن است که به وسیله چهل سلام با حضرتش ارتباط برقرار کنند تا از نفحات قدسی ایشان بهره‌مند شوند(نه آن که العیاذ بالله حضرت محتاج سلام و توجه ما باشند!)

دمِ مسیحایی انسان الهی، تطهیر خاصی نصیب فرد می‌کند، روح بندگی و عبودیت را در وجودش می‌دمد و طعم زندگی حقیقی را به او می‌چشاند:

مُرده بُدم زنده شدم، گریه بُدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم[21]

 

تذکر

 

شایان ذکر است که افراد باید خود خواهان قرارگیری در معرض این نفحات قدسی باشند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:

«إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِی أَیامِ‏ دَهْرِكُمْ‏ نَفَحَاتٍ‏ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[22]

«همانا در روزگارتان خداوند نفحه‌هایی دارد؛ هوشیار باشید که خود را در معرض آن قرار دهید»

همانگونه که در عالم ظاهر، اشیائی مانند ساختمان‌های بلند یا کوه، جلوی وزش باد را می‌گیرند؛ در وجود آدمی نیز مَنیّت و خودخواهی مانع ورود نسیم‌های الهی می‌شود. بنابراین برای بهره‌مندی از انفاس قدسی، لازم است ابتدا فرد حقیقتا خواهان آن باشد و خود را در معرض آن قرار دهد؛ سپس منیّت و خودخواهی و خودبینی را در وجود خویش از بین ببرد.

 

 

تاریخ جلسه: 1399.10.27ـ جلسه بیست و پنجم

برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی

 


[1] سوره انعام، آیه 165

[2] الكافی(ط – الإسلامیة)، ج‏ 1، ص 21

«وَ الْجِهَادُ وَ ضِدَّهُ النُّكُول‏… وَ النَّشَاطُ وَ ضِدَّهُ الْكَسَلَ وَ الْفَرَحُ وَ ضِدَّهُ الْحَزَن‏»

[3] سوره صافات، آیه 111

[4] سوره صافات، 122

[5] سوره صافات، آیه 132

[6] مصباح الشریعة، ص 8

[7] فعل مضارع «یُخرِجُهم» دلالت بر زمان حال و آینده دارد

[8] سوره بقره، آیه 257

[9] سوره یس، آیه 20

[10] سوره یس، آیه 26 و 27

[11] سوره یس، آیه 22

[12] سوره یس، آیه 21 و 22

[13] سوره یس، آیه 25

[14] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏68، ص 327

[15] مفاتیح الجنان، اعمال آغاز سال نو

[16] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏68، ص221

[17] سوره یس، آیه 71 الی 73

[18] سوره اعراف، آیه 179

[19] سوره فاطر، آیه یی9

[20] مفاتیح الجنان، مقدمه زیارت آل‌یس

[21] مولوی

[22] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏68، ص221

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *