مقدمه
انسان، به عنوان خلیفه الهی ذاتاً توانمند آفریده شده است. خدای سبحان استعدادها و توانمندیهای گوناگونی را در وجود او به ودیعه نهاده است لکن او در گذر روزگار از توانمندی خویش غافل شده و ناتوانی بر او عارض شده است. پس ناتوانی با ذات انسان ناسازگار است.
توانمندی مطلوب، آن است که انسان با اخلاص و سرعت بیشتری در عرصه بندگی گام گذاشته و از استعدادهای بالقوهای که خدای سبحان در وجود او به ودیعه نهاده است؛ بهترین و بیشترین استفاده را ببرد.
یکی از تذکرات مهم قرآنی، یادآوری توانمندیهایی است که در وجود انسان بوده لکن پردهای غفلت آن را پوشانده است. قصد داریم این مبحث را در بخش پایانی قرآن کریم مورد بررسی قرار دهیم:
– چه اموری موجب توانمندی انسان است؟
– چه اموری نشانه توانمندی انسان است؟
در برخی آیات، علامت و عامل توانمندی از صریح یا ظاهر آیه برداشت میشود اما در برخی آیات دیگر، با توجه به قانون «یُعرَفُ الاشیاءُ بأضدادها» از مفهوم مخالف آن به مطلوب خویش میرسیم.
قوانین نظام عالم، تغییرپذیر نیست. عوامل توانایی و ناتوانی در زمانهای گوناگون و در افراد مختلف یکسان است به همین دلیل با شناسایی توانمندان و ناتوانان، عوامل مؤثر در توانمندی را مورد بررسی قرار میدهیم.
عامل ناتوانی؛
نفاق و دورویی
«ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یفْقَهُونَ»[1]
«این به خاطر آن است كه (منافقان) نخست ایمان آوردند سپس كافر شدند از این رو بر دلهاى آنان مهر نهاده شده و حقیقت را درك نمىكنند»
«… وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یفْقَهُونَ»[2]
«منافقان تفقه و درک ندارند»
«… وَ لَكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یعْلَمُونَ»[3]
«لکن منافقان نمیدانند»
در سوره مبارکه منافقون، در توصیف منافقان، مکرر از ناتوانی و عجز سخن به میان آمده است. عباراتی همچون «لَا یفْقَهُونَ» و «لَا یعْلَمُونَ» نشان میدهد آنان ضعف علمی و فکری دارند یعنی میزان آگاهی و درکشان بسیار اندک است.
علت این ضعف، نفاقی است که در وجود آنان است. نفاق، به قوه ادراک فرد آسیب جدی وارد کرده و او را گرفتار مجموعهای از ناتوانیها میسازد.
نتیجه این ناتوانی، نگرانی همیشگی و از دست دادن آرامش روانی است که در آیه چهارم به آن اشاره شده:
«یحْسَبُونَ كُلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ»[4]
«هر فریادى از هر جا بلند شود منافقان بر ضد خود مىپندارند»
آنها گمان میکنند همه افراد در حال برنامهریزی علیه آنان هستند به همین جهت همواره در اضطراب و ناآرامی به سر میبرند.
با توجه به آیات مذکور، دو معنا برای نفاق متصور است:
معانی نفاق؛
معنای اول نفاق؛ عدم هماهنگی ظاهر و باطن.
ظاهر و باطن منافقان با یکدیگر تناسب و هماهنگی ندارد. در ظاهر به عملی مشغول هستند که در دل آن را باور نداشته و انکار میکنند و از سوی دیگر آنچه در دل دارند به اجرا در نمیآورند. دورویی و دوگانگی ظاهر و باطن موجب میشود منافق از توان لازم بهرهمند نباشد.
پس این سخن عامیانه که «پاکی دل کافی است» اشتباه است زیرا هماهنگی قلب و عمل و همسویی ظاهر و باطن اهمیت بسیار دارد.
عدم هماهنگی ظاهر و باطن ابعاد گوناگونی دارد:
الف: گاه در ارتباط با خالق مشاهده می شود. (نفاق در عبادت)
ب: گاه در ارتباط با خلق مشاهده میشود.(نفاق در روابط اجتماعی)
در ادامه به چند مورد اشاره میشود:
الف) نفاق در عبادت
این نفاق در ضمن چند مثال توضیح داده میشود:
– اگر بنده نسبت کبریائی به خداوند دهد(تکبیر) در حالی که در قلب به این امر اعتقاد کامل نداشته باشد؛ در زمره کاذبین قرار گرفته و خدای سبحان او را از لذت مناجات محروم میکند.
روایتی از امام صادق علیهالسلام در این زمینه وجود دارد که مضمون آن بیان میشود:
«زمانی که بنده برای اقامه نماز رو به قبله ایستاده و تکبیر میگوید؛ خدای سبحان به قلب او نظر میکند. اگر او در قلب از معنای حقیقت کبریائی خداوند رویگردان باشد؛ پروردگار به او میگوید: «ای دروغگو! آیا مرا فریب میدهی؟!(در دل به کبریائی من اعتقاد نداشته اما در زبان تکبیر میگویی؟) به عزت و جلالم سوگند تو را از شیرینی ذکر و قرب خود محروم میکنم…!»»[5]
– اگر بنده ذکر «لا اله الا الله» را بر زبان جاری میکند؛ باید در قلب نیز باور داشته باشد تنها وجود حقیقی اوست.
– لازم است بنده هنگام بیانِ عبارت:
«ایّاکَ نَستَعینُ»[6]
«تنها از تو یاری میجوییم»
توجه کند آیا در دل نیز باور دارد که هر اعانتی تنها از جانب او و به اذن اوست؟ هرچند در ظاهر، افراد واسطه این اعانت باشند.
– هنگام گفتن «الحمدلله» توجه کند آیا در دل نیز شاکر خداوند است یا نجوای اعتراض و شکایت از قلب او به گوش میرسد؟! آیا در قلب به وفور نعمات الهی معتقد است یا نعمات را ناقص و اندک میداند؟!
بنابراین بنده هنگام گفتن ذکر، باید به محتوای آن اعتقاد کامل داشته باشد؛ یعنی بین لسان و قلب او هماهنگی وجود داشته باشد. ناهماهنگی میان زبان و قلب، نشانه نفاق و نفاق موجب ناتوانی است. در مقابل، گفتاری که پشتوانه آن یک اعتقاد راسخ است فرد را توانمند میسازد.
ب) نفاق در روابط اجتماعی
اگر انسان در دل احساس نامطلوبی به طرف مقابل داشته و در غیاب او همواره مشغول عیبجویی باشد اما هنگام مواجهه با او، خود را مشتاق و علاقهمند به او نشان داده و ادعای محبت کند؛ به مراتبی از نفاق مبتلاست.
معنای دوم نفاق؛ ثبات نداشتن در پایبندی به شریعت
منافق، بین جبهه حق و باطل مردد است؛ یعنی نمیتواند بین خدا و شیطان، یکی را انتخاب کند. در دل به کافران تمایل داشته اما در ظاهر با مؤمنین ارتباط دارد.
اگر انسان در وجود خویش به مقام ثبات نرسیده و گرفتار «تَلَوُّن» باشد و گاه دلداده نفسانیات و شیطان است و گاه دلداده معنویات و حق گردد؛ قادر به توانمندی و استقامت در مسیر حق نخواهد بود. علت این که در هر روز بنده باید ده مرتبه در نماز واجب از خداوند طلب هدایت به صراط مستقیم کند[7]؛ رسیدن به این ثبات اعتقادی است.
به بیان دیگر، زمانی که بنده جذب حق شود؛ به مصدر قدرت متصل گردیده و توانمند خواهد شد. اما منافق، که جذب غیر حق میشود از مبدأ قدرت فاصله گرفته و ناتوان خواهد شد.
پرهیز از نفاق در هر دو معنا عامل توانمندی است. اگر بین ظاهر و باطن انسان –چه در ارتباط با خالق و چه در ارتباط با مخلوق- همسویی باشد و او بر پایبندی به شریعت به ثبات برسد؛ توان علمی و فکریاش افزایش یافته و از آرامش روانی برخوردار خواهد بود.
عوامل توانمندی؛
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»[8]
«او خدایی است که در میان جمعیتِ درس نخواندهها پیامبری مبعوث نمود که بر آنان آیاتش را تلاوت کند و آنان را تزکیه نموده و کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد؛ هر چند پیش از این در گمراهی آشکاری بودند»
حضور در مکتب نبوی
در این آیه به یکی از عوامل توانمندی اشاره شده است.
خدای سبحان، به وسیله بعثت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله از غیب الغیوبی خویش(هُو) پردهبرداری میکند. رسول خدا کسانی را که در جهل و ناتوانی فکری به سر میبردند توانمند ساختند به گونهای که در محضر حضرت، توانایی دریافت پیام حق را داشته، روح آنان از عیوب و نواقص پیرایش گردده و قابلیت ادراک حکمت را به دست آوردند. رهایی از جهل به وسیله تعلیم نبوی و تزکیه از عیب و ضعف، یعنی توان بینهایت!
در حقیقت، عامل توانمندی، حضور در محضر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و بهرهمندی از وجود ایشان است. او پدری تواناست[9] که اجازه نخواهد داد فرزندانش ناتوان بمانند و گرفتار رنج و مشکل شوند. آن کس که مقام رسول خدا را در زندگی ارج نهاده و جایگاه ایشان را به عنوان پدر و معلم بپذیرد؛ از ناتوانی رها خواهد شد.
مضارع بودن افعال «یَتْلُو، یزَكِّیهِمْ، یعَلِّمُهُمُ» بیانگر آن است امکان تعلّم و تزکیه در محضر نبوی در هر زمانی فراهم است.
همچنین «رحمة للعالمین» بودن پیامبر نشان میدهد که تعلیم و اصلاحات حضرت، همراه با مهر و عطوفت است نه از سر اجبار و قهر.
قبول و پذیرش تعلیم و تزکیه
با درایت بیشتر به این نتیجه میرسیم که علاوه در حضور در محضر نبوی، قبول و پذیرشِ تعلیم و تزکیه نیز باید از جانب فرد وجود داشته باشد. بدین معنا که:
فرد قبول کند عیوب و نواقصی دارد و به جهت آن نیازمند پیرایش و اصلاح است و نباید با توجیه و نسبت دادن عیوب خود به عواملی چون وراثت، خود را از اصلاحات محروم سازد. به علاوه، او میبایست باور داشته باشد که در هر زمان، امکان رفع عیوب برایش وجود دارد؛ هر چند کهولت سن داشته باشد. جمله «از ما که گذشت» تفکری بسیار اشتباه است. چه بسا فردی در هفتادسالگی به یکی از عیوب خویش واقف شود و پیش از مرگ، موفق به رفع آن گردد.
این دیدگاه موجب خواهد شد فرد، در هر موقعیت و در هر سنی که قرار دارد؛ ضرورت تربیت نبوی را احساس نماید.
انسان باید به این باور برسد که در جاده شریعت و تحت تربیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، امکان رفع عیوب و دریافت کمالات میسّر است.
آموختن
عامل دیگر توانمندی، آموختن است؛ اما نه هر نوع آموختنی، آموختنی که از آبشخور وحی باشد و نه آموختن از هر کسی، بلکه آموختن در محضر مربی معصوم، بهترین معلم خلقت!
معلم، اهمیت و تأثیر فراوانی در یادگیری دارد:
- آن کس که در عرصه عبودیت به درجه کمال رسیده باشد؛ شاگرد خود را «عبد» پرورش میدهد.
- آن کس که تواناست؛ شاگرد خود را نیز با استعدادهای درونیاش آشنا کرده و توانمندیهای پنهان او را آشکار میسازد.
بنابراین، انسان با قرار گرفتن تحت تربیت نبوی، از ناتوانی رها میشود و قدرت رشد و گذر از نفسانیت و عالم ماده را خواهد داشت.
عوامل توانمندی؛
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِن یوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَیعَ ذَلِكُمْ خَیرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»[10]
«ای کسانی که ایمان آوردید؛ هنگامی که برای نماز جمعه فراخوانده میشوید به سوی ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید؛ این عمل برای شما بهتر است اگر بدانید»
مدیریت زمان، مدیریت ذهن
در این آیه به یکی از علائم توانمندی اشاره شده است.
خدای سبحان به مؤمنین دستور میدهد که هنگام اقامه نماز جمعه، امور اقتصادی را رها کرده و به ذکر خدای سبحان مشغول شوند؛ یعنی زمانی که اختصاص به حضور در اجتماعات مذهبی دارد؛ نباید به امر دیگری اختصاص یابد.
عبارت «ذَرُوا الْبَیعَ» نشان میدهد هنگام اقامه نماز جمعه، مؤمنین ضمن آن که در عمل مشغول معامله نیستند؛ فکرشان نیز نباید منصرف به امور معیشتی باشد.
این آیه به «مدیریت صحیح زمان و ذهن» که یکی از علائم توانمندی است؛ اشاره دارد.
انسان توانمند، زمان هر عملی را صرفاً به آن عمل اختصاص داده و در آن وقت جسم و ذهن خود را مشغول امر دیگری نمینماید؛ برای مثال، در اوقاتی که به عبادت خدای سبحان اختصاص دارد؛ به امور معیشتی نمیپردازد.
انسان ناتوان، توانایی مدیریت زمان و مدیریت ذهن خویش را ندارد؛ یعنی در زمان خاص هر امری، یا به انجام امر دیگری میپردازد و یا اگر در ظاهر این کار را نکند؛ در ذهن خویش متوجه امر دیگر است؛ برای مثال هنگام انجام امورات منزل، به فکر مطالعه و درس است.
حضور در اجتماعات سالم
در متن آیه، به یکی دیگر از عوامل توانمندی اشاره شده و آن حضور در تجمعات سالم است که در آیه نیز مزیت آن با عبارت «ذَلِكُمْ خَیرٌ لَّكُمْ» بیان شده است.
دستورات گوناگون اسلام مانند استحباب نماز جماعت، حضور در نماز جمعه، سفارش به عیادت بیماران و…. نشان میدهد مؤمن، زندگی منزوی و انفرادی ندارد.
حضور در اجتماعات سالم و ارتباط با خوبان، موجب توانمندی انسان است؛ مشروط به آن که انسان ارزش جمع سالم را درک نموده؛ ادب حضور را رعایت نماید و دوام حضور در جمع را از خدای سبحان طلب کند.
تاریخ جلسه: 1399.10.11 ـ جلسه نهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه منافقون، آیه 3
[2] سوره مبارکه منافقون، آیه 7
[3] سوره مبارکه منافقون، آیه 8
[4] سوره مبارکه منافقون، آیه 4
[5] بحارالأنوار (ط – بیروت)، ج 81، ص 230،
«إِذَا اسْتَقْبَلْتَ الْقِبْلَةَ فَانْسَ الدُّنْیا وَ مَا فِیهَا وَ الْخَلْقَ وَ مَا هُمْ فِیهِ وَ اسْتَفْرِغْ قَلْبَكَ عَنْ كُلِّ شَاغِلٍ یشْغَلُكَ عَنِ اللَّهِ…ِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا اطَّلَعَ عَلَى قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ یكَبِّرُ وَ فِی قَلْبِهِ عَارِضٌ عَنْ حَقِیقَةِ تَكْبِیرِهِ قَالَ یا كَاذِبُ أَ تَخْدَعُنِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَحْرِمَنَّكَ حَلَاوَةَ ذِكْرِی وَ لَأَحْجُبَنَّكَ عَنْ قُرْبِی…»
[6] سوره مبارکه حمد، آیه 4
[7] سوره مبارکه حمد، آیه 6،
«إهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ»
[8] سوره مبارکه جمعه، آیه 2
[9] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج 16، ص 364، «قال رسول الله: «أَنَا وَ عَلِی أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّة»»
[10] سوره مبارکه جمعه، آیه 9