شرحی بر گفتار امام باقر علیهالسلام
بزرگتر از هر وصف
امام باقرعلیهالسلام فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ وَ قَالَ فِي كِتَابِهِ- وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ فَلَا يُوصَفُ بِقَدْرٍ إِلَّا كَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِكَ …»[1]
«خدای سبحان وصفپذیر نیست! چگونه خدا وصف شود در حالی که در قرآن فرمود: خدا را اندازه نگرفتند آنچنانکه شایسته اندازهگیری اوست. خدا به هر اندازهای که وصف شود از آن اندازه بزرگتر است؛ پس خدا قابل وصف نیست!»
در بعضی نسخهها «فَلَا يُوصَفُ بِقُدرَة» آمده است؛ یعنی در بین صفات خدا، قدرت خدا هم قابل توصیف نیست که امام این مطلب را رد میکند؛ چون هیچ کدام از صفات خدا قابل وصف نیست، نه قدرت، نه علم، نه رحمت! چون برای وصف از الفاظ استفاده میکنیم و الفاظ محدودیت دارند؛ در حالی که خدا نامحدود است و نامحدود در قالب محدود نمیگنجد.
حقیقتی در پردههای نور
«وَ إِنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاَ يُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ عَبْدٌ اِحْتَجَبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِسَبْعٍ وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ فِي اَلْأَرْضِ كَطَاعَتِهِ فِي اَلسَّمَاءِ فَقَالَ «وَ مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » وَ مَنْ أَطَاعَ هَذَا فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِي وَ فَوَّضَ إِلَيْهِ»
«و پيغمبر صلى اللّٰه عليه و آله نيز وصف نشود، چگونه وصف توان كرد بندهاى كه خداى عزوجل به هفت آسمان پوشيده شده و اطاعت او را در زمين چون اطاعتش در آسمان قرار داده و فرموده است:«هر چه پيغمبر براى شما آورد آن را بگيريد و از هر چه منعتان كرد باز ايستيد. و هر كه اطاعت اين پيغمبر كند مرا اطاعت كرده و هر كه نافرمانى او كند مرا نافرمانى كرده است و نيز كار را به او واگذار فرمود.»
قبلا در جای خود اثبات شد که در هر «بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ» ، «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد» نهفته است. در ظاهر میگوییم: خدا؛ اما باطن آن پیامبر است. چگونه پیامبر وصف شود؛ در حالی که خدا همه امور را به او تفویض کرده است و به پیامبرش اختیار تام داده است.
آینههای بیغبار یقین
«وَ إِنَّا لاَ نُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ قَوْمٌ رَفَعَ اَللَّهُ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ هُوَ اَلشَّكُّ»[2]
«ما اهل بیت هم وصف شدنی نیستیم، چگونه وصف شوند گروهی که خدا شک را از آنها مرتفع کرده است؟»
همه وجود اهل بیت علیهمالسلام یقین است! امام(ره) در حدیث دیگری از کتاب اربعین حدیث مطرح میکند که اگر شک در وجودی باشد، بذر همۀ رذالتها و آلودگیهاست و اگر شک از وجودی برطرف شد؛ یعنی تمام آلودگیها و بدیها از آن وجود ریشهکن شده است و هیچ بدی در او وجود ندارد! امام باقر علیهالسلام «رجس» را به شک تعبیر کرده است و میفرماید: خدا شک را از اهل بیت برداشته؛ یعنی هیچ آلودگی در وجود آن بزرگواران نیست.
برگریز گناهان
«وَ الْمُؤْمِنُ لَا يُوصَفُ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَلْقَى أَخَاهُ فَيُصَافِحُهُ فَلَا يَزَالُ اللَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِمَا وَ الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا كَمَا يَتَحَاتُّ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرِ»[3]
«و مؤمن هم وصف نشود، زيرا مؤمن برادرش را ملاقات كند و با او مصافحه نمايد پس همواره خدا به ايشان توجه کند و گناهان از رخسارشان چون برگ از درخت بريزد.»
مؤمن هم وصفشدنی نیست؛ در این روایت تنها به یکی از افعال او اشاره میشود. مؤمنی که وقتی با برادر دینیاش دیدار میکند و با او مصافحه مینماید، در همان لحظه، مشمول نگاه رحمت خداوند میشود؛ گناهان از چهرهاش فرو میریزد و از وجودش جدا میشود. با همین دست دادن و مصافحه، جانش نیرو میگیرد و بار معصیت سبک میشود؛ درست مانند زمانی که در پاییز، برگهای خشک و زرد از شاخههای درختان جدا میشوند.
فراسوی هر وصف؛ درنگی بر کرامت امام رضا
در این روایت آمده است که خدا و پیامبر و اهلبیت، وصفشدنی نیستند. ما میخواهیم کرامتِ معصوم را توصیف کنیم؛ اما در توصیفِ کرامتِ امام رضا علیهالسلام چه میتوان گفت؟ اینکه او صبح و شام مهمان دارد، از هر مهمانی پذیرایی میکند و به هر یک از آنان «رِزق مِنْ حَیثُ لَا یَحْتَسِب» عطا میفرماید؛ و فراتر از هر تصور، میبخشد!
امّا حتّی اگر گمان کنیم در این وصف، سنگِ تمام گذاشتهایم، باز هم میان آنچه گفتهایم و حقیقتِ کرامتِ علیبنموسیالرضا علیهالسلام میلیونها سال نوری فاصله است. هر چه بگوییم، تنها «لفظ» است و از ادای حقّ حقیقت، قاصر.
پس چرا باز هم سخن میگوییم؟ چون «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدرِ تشنگی باید چشید». مقصود این نیست که بابِ وصف بسته شود؛ بلکه باید دانست که هر چه میگوییم، حقِ مطلب نیست و حقیقتِ صفاتِ این بزرگواران بسی فراتر از توصیفات ماست. توصیفِ ما همچون سوزنی است که در دریایی فرو میرود و تنها به اندازۀ همان سوزن، تر میشود. آنان ذاتاً قابلِ وصف نیستند و وصفی که ما بر زبان میآوریم، در خورِ شأنِ ایشان نیست:
«سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ. إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِین»[4]
برای نزدیکشدن به این حقیقت، کافی است از توصیفِ خدا و پیامبر، یک پله فرود آییم تا به حضرات معصومین برسیم؛ آنگاه بهتر درمییابیم که عظمتِ ایشان را هیچ زبانی درنمییابد و هیچ بیانی یارای رسیدن به کنهِ مقامشان را ندارد.
حریم تنزیه؛ پاسخی به پرسش از توحید ناب
برای نزدیکی این مطلب به ذهن ما حضرت امام(ره) روایتی مطرح میکند:
«كَتَبْتُ عَلَى يَدَيْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَعْيَنَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ قَوْماً بِالْعِرَاقِ يَصِفُونَ اللَّهَ بِالصُّورَةِ وَ بِالتَّخْطِيطِ فَإِنْ رَأَيْتَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَنْ تَكْتُبَ إِلَيَّ بِالْمَذْهَبِ الصَّحِيحِ مِنَ التَّوْحِيدِ فَكَتَبَ إِلَيَّ سَأَلْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ التَّوْحِيدِ وَ مَا ذَهَبَ إِلَيْهِ مَنْ قِبَلَكَ فَتَعَالَى اللَّهُ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ تَعَالَى عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ الْمُشَبِّهُونَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ الْمُفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ فَاعْلَمْ رَحِمَكَ اللَّهُ أَنَّ الْمَذْهَبَ الصَّحِيحَ فِي التَّوْحِيدِ مَا نَزَلَ بِهِ الْقُرْآنُ مِنْ صِفَاتِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَانْفِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى الْبُطْلَانَ وَ التَّشْبِيهَ فَلَا نَفْيَ وَ لَا تَشْبِيهَ هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ وَ لَا تَعْدُوا الْقُرْآنَ فَتَضِلُّوا بَعْدَ الْبَيَانِ»[5]
«فردی میگوید: به وسيله عبد الملك بن اعين به امام صادق علیه السّلام نوشتم كه جمعى در عراق خدا را متصف به صورت و نقشه مىدانند، خدا مرا قربانت كند اگر صلاح مىدانيد عقيده درست توحيد را به من بنويسيد، چنين به من پاسخ نوشت: «خدايت رحمت كند، از توحيد و مذهب هموطنان خود پرسيدى؟ برتر است آن خدایى كه به مانندش چيزى نيست و او شنوا و بينا است برتر است از آنچه وصف کنندگان و تشبيه كنندگان خدا به خلقش و افتراء گويندگان او را وصف كنند، بدان (خدايت رحمت كناد) كه مذهب درست توحيد همان است كه در قرآن راجع به صفات خداى عز و جل نازل شده است، از خداى تعالى نيستى و تشبيه به خلق را نفى كن، نه نفی خدا درست است و نه بايد به خداى شبيه به خلق معتقد بود كه اوست خداى ثابت و موجود، و برتر است از آنچه وصف کنندگان گويند، شما پاى از قرآن فراتر ننهيد تا پس از توصیف حق گمراه شويد.»
درایت در روایت
- از تکرار «رَحِمَكَ اللَّهُ» این مطلب برداشت میشود که وقتی چیزی را نمیدانیم و در پی آن هستیم تا آن را از مجرای صحیح بیابیم، چقدر معصوم ما را دعا میکنند!
- ما نمیتوانیم یک صفت از آن صفاتی که در قرآن است کم کنیم یا به آن اضافه کنیم و نمیتوانیم آن صفات را شبیه صفات خود بدانیم.
- حق تفکر در صفات را داریم و جزء تفکرات ممدوح ماست؛ اما میدانیم هرچه به صفات خدا فکر کنیم به عمق صفات راه پیدا نمیکنیم.
- «بطلان» به معنای تعطیل کردن فکر است و «تشبیه» به معنای آن است که صفات خدا را شبیه صفات مخلوق بدانیم. نه نفی مطلق که بگوییم خدا فاقد صفت است و نه تشبیه که بگوییم صفاتش شبیه صفات ماست. بلکه صفات خدا، همان است که خود خدا در قرآن بیان کرده است: «هُوَ اللَّهُ الثَّابِتُ الْمَوْجُود»؛ او خدای ثابت و موجود است.
پس باید برای خدا همان صفات قرآنی را در نظر گرفت، زیرا زبان ما، همان زبان قرآن است. ما باید بگوییم: «همان که او خود میگوید»، نه آنچه خودمان به ذهن میآوریم.
ضابطۀ نجاتبخش
همانگونه که علامه حسنزاده آملی اشاره دارد، اسماء الهی، «توقیفی» هستند؛ یعنی تنها همان اسماء و صفتی را میتوان برای خدا به کار برد که خود خدا، پیامبر و معصومین علیهمالسلام ما را بر آن آگاه کردهاند و نمیتوان صفتی را خودسرانه برای ذات مقدس او در نظر گرفت.
«سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ»
«خداوند منزه و برتر است از هر آنچه وصفکنندگان بیان میکنند.»
راه نجات در این است که از قرآن تجاوز نکنید. صفات خدا، تنها همانهایی است که در قرآن ذکر شده است.
مرزهای اندیشه توحیدی
امام(ره) میفرماید: اینکه در روایت گفته شده حق توصیف خدا را ندارید، به این معنا نیست که نباید در صفات الهی تفکر کنید؛ اتفاقاً از تفکرات ممدوح و پسندیده، تفکر در صفات خداست. اگر تفکر در صفات نکنید، «علم بالله» (هرچند محدود) پیدا نخواهید کرد.
«عالم بالله» شدن، هرچند به اندازۀ فهم محدود بشری، در گرو تفکر در صفات الهی است؛ اما هنگامی که امام علیهالسلام میفرماید: حق ندارید وارد محدودۀ صفات شوید، مقصود این است: صفاتی را که لایق ذات مقدس خداوند نیست؛ حق ندارید برای او برشمارید؛ مانند صورت داشتن یا رگ و پی داشتن، که نهایتاً به جسمانیت و ماده منجر میشود و خداوند از این اوصاف منزّه است.
اما توصیف خدا به آنچه لایق ذات اوست؛ همانگونه که خود را در قرآن توصیف کرده است و پیامبر و ائمۀ معصومین علیهمالسلام نیز به آنچه لایقش بوده، او را توصیف نمودهاند؛ امری مجاز و بلکه مأمور به آن هستیم. امام(ره) میفرماید: این صفات قرآنی است که مجاز شمرده شده و به ما دستور داده شده است روی آن تأمل و تفکر کنیم.
راه نجات از بتتراشی فکری؛ تسلیم در برابر صفات الهی
امام باقر علیهالسلام در این روایت نورانی، راه نجات از دو انحراف بزرگ در توحید – «تشبیه» و «تعطیل» – را نشان میدهد. وقتی عقل بشری بخواهد مستقل از وحی در مورد صفات الهی داوری کند، ناگزیر یا به تشبیه میرود (خدا را شبیه مخلوقات میداند) یا به تعطیل میگراید (هرگونه صفتی را از خدا نفی میکند). هر دوی اینها نوعی «بتتراشی فکری» است؛ چرا که در این حالت انسان به جای تسلیم در برابر حقیقت الهی، در حال ساختن تصویری از خداوند است که محصول ذهن خود اوست. راه نجات این است: «بروید سراغ صفاتی که از زبان خدا و معصوم آمده است». تنها با تمسک به این صفات است که میتوان به توحید ناب و واقعی دست یافت.
چرا هر لفظی را نمیتوان برای خدا به کار برد؟
توقیفیبودنِ اوصاف یعنی ما تنها حق داریم از همان الفاظ و تعابیری استفاده کنیم که خودِ خداوند در قرآن، یا پیامبر اکرم و ائمه علیهمالسلام برای ذات اقدس الهی و اولیای او به کار بردهاند.
نمونۀ روشن این معنا، تفاوت میان واژۀ «جمیل» ـ که صفت خداوند است و بار معنایی قدسی، عمیق و فرا زمانی دارد ـ با واژۀ «زیبا» است که محدود، زمینی و ناظر به زیباییهای مادی و حسی است.
حتی در ترجمه نیز باید این حریم را حفظ کرد و مراقب بود بار معناییِ لفظِ مقدّس، در حدّ امکان منتقل شود؛ در غیر این صورت، ترجمه ناقص و نارسا خواهد بود.
بنابراین، توصیف خدای متعال و اولیائش بر اساس میل و سلیقۀ شخصی جایز نیست؛ راهِ سلامت، پایبندی به همان اوصافی است که او خود مقرّر فرموده است؛ و جز آن، نباید به چیزی تن داد.
حدود شناخت ما از صفات الهی
حضرت امام خمینی(ره)، مرز ظریف میان «انکار صفات الهی» و «صفتسازی برای خداوند» را بهخوبی روشن میفرماید. مقصود، نفی صفات خدا نیست؛ چرا که خودِ او در قرآن، خویش را با نامهایی چون «الکریم» توصیف کرده است. سخن بر سر آن است که انسان، از پیشِ خود برای خدا صفت نسازد و در حریم الهی، خودسرانه دست نبرد.
ما مأمور به شناخت همان صفاتی هستیم که از جانب وحی بر ما عرضه شده است؛ امّا در عینِ این شناخت، باید همواره به یاد داشته باشیم که فهم ما ـ هر قدر هم عمیق و لطیف باشد ـ در برابر عظمتِ نامتناهیِ ذات او، جز قطرهای در برابر دریا نیست. محدودیتهای عالم ماده، قید زمان، تنگنای زبان و ناتوانی عقل بشر، هرگز گنجایش احاطه بر نامحدود را ندارد.
شناخت خدا؛ وادی حیرت و معرفت
ماندن در حجاب و هجران از معارف حقه، خود بزرگترین مصیبت و گمراهی است. باید بیدریغ بکوشیم تا دریابیم که «خدا بصیر و علیم و رحیم و کریم و قدیر است». بهراستی «هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» در ژرفای خود چه معنایی نهفته دارد؟
اگر تنها ذرهای بفهمیم که «خدایا، تو که هستی؟» حیران میمانیم. تو این همه انسان آفریدی؛ اما حتی دو نفر را کاملاً شبیه یکدیگر نیافریدی. نه خطوط سرانگشتان، نه دو تار مو، نه دو نگاه و نه حتی راهرفتن هیچ دو انسانی یکسان نیست. پس گسترۀ قدرت تو تا کجاست؟ من در این جهان از عظمت آفرینش تو مات و مبهوت ماندهام.
اگر در جهان ماده محبوس شویم و نتوانیم جمال حق را در این همه جلوۀ گوناگون ببینیم، تا قیامت در حیرت خواهیم ماند؛ اما ایمان ما استوار است بر این حقیقت: خدایی که ما را آفرید، خود نیز راه شناخت خویش را به ما مینمایاند و نمیگذارد در وادی معرفت سرگردان بمانیم. این قانون آفرینش است: خود او باید خود را بنمایاند، زیرا هرچه فروتر از اوست ناقص است و ناقص، هرگز توان وصف کامل را ندارد.
چنانکه در دعای عرفه آمده است:
«إِنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ، حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ»
«مراد تو از بهپاداشتن حوادث گوناگون و تغييرات موجود، آن است که خود را در همهچيز به من بشناسي تا آنکه از هيچ جهت به تو جاهل نباشم.»
خدایا، من در رفتوآمدهای روزمره به یک حقیقت رسیدهام: تو خواستی که خود را در چهرۀ هر چیز به من بنمایی، تا در هیچ امری از شناخت تو محروم نمانم؛ هر کس و هر چه را میبینم، تو را پیش از آن، پس از آن و در کنار آن ببینم.
وظیفهٔ طالب در وادی صفات حق
سوالی در تقدیر نهفته است: با وجود این همه بزرگانی چون ملاصدرا، حاج ملاهادی سبزواری و ابنعربی که دربارهٔ اسماء و صفات الهی سخن گفتهاند، چگونه در روایات آمده است که خدا قابل توصیف نیست؟ آیا تلاش این عالمان نادرست بوده و نباید در این وادی قدم میگذاشتند؟ یا اگر کارشان درست بوده، چگونه آن را با ظاهر روایت هماهنگ کنیم؟
پاسخ این سؤال تقدیری چنین است: امام(ره) میفرماید گرچه همهٔ این بزرگان کوشیدهاند تا از راه فلسفه، حکمت، عرفان و برهان به ما تصویری از اسماء و صفات حق بنمایانند؛ اما نباید گمان کنیم که با این توصیفها خدا را شناختهایم. اینکه دورهای شرح دعای جوشن کبیر را بخوانیم و تحلیل کنیم که «خداوند قدیر و رئوف است» به چه معناست، کافی نیست. قدم عقل و برهان نمیتواند بیواسطه پرده از جمال حق بردارد.
وقتی با این اوصاف آشنا میشویم، باید به جایی برسیم که آنها را ادراک کنیم، نه فقط تعریف. اگر حتی به اندازهٔ سر سوزنی منیت از ما دور شود و هر مقدار که «من» پایینتر رود، جمال حق بیشتر آشکار میشود. امام(ره) تأکید میکند که با ریاضت و تقواست که ادراک حقیقی این صفات در دل پدید میآید؛ وگرنه ذکر و الفاظ، تنها به همان اندازه اثر میکند و ما حقیقت آن را نمیچشیم.
درعینحال، وظیفهٔ ما این است که طالب معرفت باشیم و به سراغ شناخت این اوصاف برویم. به ندرت اتفاق میافتد که بدون بذر علوم حقه، درخت طیبهٔ معرفت بهطور خودجوش در دل انسان بروید یا بارور شود. یعنی باید به دنبال تعلم و فهم رفت؛ باید بیاموزیم «حکیم»، «رؤوف» و «خبیر» یعنی چه.
اینگونه نیست که خدا بدون مقدمه، رؤوف یا حکیم بودنش را برای ما آشکار کند؛ اگرچه ممکن است، اما بسیار نادر است. راه رایج و طبیعی، طلب دانش است. هرچه بیشتر به دنبال شناخت صفات الهی برویم، بذر معرفت در درون آبیاری میشود و بهتدریج میروید و ثمر میدهد. وظیفهٔ نخست ما این است که «بدانیم».
همین معنا در سخن حکیمانهای خلاصه شده است:«العلوم بذرُ المشاهدات»؛ دانستهها بذر مشاهدهاند. ما نمیخواهیم فقط بدانیم؛ میخواهیم ببینیم. اما دیدن، از دانستن آغاز میشود. باید ابتدا بیاموزیم، سپس آن علم چنان قوت یابد که دریچهٔ شهود را بگشاید.
تأمل در صفات الهی و نتایج آن در عوالم دیگر
درنگی در واژهٔ «قَدیر» لازم است؛ خدایی که از یک نطفه، انسانی میآفریند که روزی «آیةالله» و مرجع تقلید میشود. این قدرت از کجا میجوشد و تا کجا امتداد دارد؟
شاید ثمرۀ تفکر ما دربارۀ صفات الهی در این دنیا بهطور کامل به دستمان نرسد؛ موانعی هست که نمیگذارد حقیقت آن اندیشهها را همینجا ببینیم. اما در عالم دیگر، نتیجۀ ناب آن تفکر آشکار خواهد شد. در برزخ، باغها و حقایق بهشتی به پاس همان تأملی که دربارۀ یک صفت الهی انجام دادهایم، پیش رویمان قرار میگیرد.
در این دنیا ممکن است دستمان به بسیاری از مراتب معرفت نرسد، اما همین فکر کردن، همین تلاش ذهنی و قلبی، در برزخ و قیامت برای ما ثمربخش و کارساز خواهد بود. فکر، ساختوساز دارد؛ معمار باطن انسان است.
پس معنای اینکه «خدا قابل توصیف نیست» این نیست که حق نداریم دربارهٔ صفات او بیندیشیم؛ بلکه یعنی هرقدر هم تفکر کنیم، باید باور داشته باشیم که به حقیقت کامل وصف دست نمییابیم. اندیشه، راه را باز میکند، اما حقیقت ذات را دربرنمیگیرد.
و گام بعدی آن است که بدانیم پیامبر اکرم نیز قابل توصیف نیست؛ همانگونه که ذات ربوبی در نهایتِ حقیقت از دسترس وصف بیرون است، حقیقت نبوی نیز فراتر از آن است که در قالب الفاظ و مفاهیم محدود ما جای گیرد.
تاریخ جلسه 1389/1/14
«استاد گرامی زهره بروجردی»
[1]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۲، ص ۱۸۲.
[2]. الکافي، ج۲، ص۱۸۲.
[3]. الکافي، ج۲، ص۱۸۲.
[4]. سوره صافات، آیات 159 و 160.
[5] . کافی، ج1، ص100.