حضرت امام (ره) روایتی را از قول امام باقر (ع) نقل میکنند که حضرت فرمودند:
«کانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عِنْدَ عَائِشَةَ لَیلَتَهَا فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَک وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَک مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ مَا تَأَخَّر؟َ[1] فَقَالَ یا عَائِشَةُ أَ لَا أَکونُ عَبْداً شَکوراً قَالَ وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یقُومُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى «طه ما أَنْزَلْنا عَلَیک الْقرآن لِتَشْقى[2]»[3]»
«یکی از شبهایی که پیامبر (ص) نزد عایشه بود عایشه از حضرت پرسید: ای رسول خدا چرا در عبادت خود را به زحمت میاندازید در حالیکه خداوند گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟ پیامبر (ص) فرمودند: «ای عایشه آیا بنده سپاسگزاری نباشم؟» و گفت: پیامبر (ص) بر سر انگشتهای دو پای خود ایستاد پس خداوند این آیه را نازل کرد: محمد، ما قرآن را برای تو نازل نکردیم تا به مشقت بیافتی»
فتوحات الهی برای بندگان
بر اساس این روایت حضرت امام (ره) قبل از بررسی شکر، ابتدا آیه اول سوره فتح را مورد اشاره قرار دادند و به دنبال آن بحث «قد غفر الله» خواهد آمد.
«انّا فتحنا لکَ فتحاً قریباً»[4]
«ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم!»
فتح در مسلک اهل عرفان بر سه نوع است : فتح قریب، فتح مبین، فتح مطلق.
- فتح قریب: علت نامگذاری این فتح به فتح قریب به این جهت است که گشایش ابواب معرفت به سوی قلب انسان نزدیکترین فتح برای اوست. یعنی از قلب انسان راهی به سوی معارف باز میشود در حالیکه انسان هنوز به مقام اسماء و صفات الهی راه نیافته است و بسیاری از حقایق برایش آشکار نشده است در این فتح فرد تنها از نفس اماره خود جدا میشود.
- فتح المبین: در این فتح، اغلب صفات الهی بر قلب حاکم میشوند و در حقیقت باب قلب به روی صفات الهی مفتوح میشود. در این هنگام نفسانیات فرد از بین میرود، علم را علم حق میبیند، قدرت را قدرت حق میبیند، رأفت را رأفت حق میبیند و حکمت و… را همه از حق میداند. به تعبیر حضرت امام (ره) در پرده اسماء و صفات حق قرار میگیرد و هیچ نفسانیّت و خودی از او دیده نمیشود و آنچه از او نمایان میشود، تنها صفات حق است.
«ذنب» در حقیقت همان وجود نفسانی فرد است که در این فتح چنین وجودی از فرد دیده نمیشود، نه وجود گذشته او نه وجود آینده او. آنچه عیان میشود صفات بینهایت حق میباشد.
این فتح، فتح مبین است که در آیه آمده است: «إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبیناً» در این مرحله هنوز «منِ» فرد وجود دارد اما زیر پردهای مغفور و پوشیده است.
- فتح مطلق: این فتح هیچ قیدی ندارد و به همین جهت فتحی مطلق و بدون قید نام دارد. در این نوع از فتح هیچ وجودی از فرد دیده نمیشود، همه وجود او الهی شده و غرق حق است. این مرحله از فتح، تنها مخصوص پیامبر اکرم (ص) است و نصیب فرد دیگری نمیشود. به همین جهت خدای سبحان بارها اطاعت کردن از خودش را در کنار اطاعت از پیامبر (ص) قرار داده است. «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول»[5] زیرا ذرهای وجود برای پیامبر (ص) باقی نمانده است، آنچه هست موجودیتی حقانی و الهی است که در قالب شخص رسول خدا (ص) در محضر حق انجام وظیفه میکند.
در توضیح این سه فتح باید گفت: وقتی فتح قریب نصیب فرد شود درهای معرفت بر قلب او باز میشود و ذنوب نفسانی او مانند کبر، بخل، حسد و… از بین میرود. فتح مبین زمانی نصیب انسان میشود که اسماء و صفات حق بر انسان تجلّی کند.
هریک از ما با لطف خدای سبحان میتوانیم در دو نوع فتح قریب و فتح مبین قرار گیریم، اما فتح مطلق بالذات مخصوص پیامبر (ص) است و بالتّبع نصیب حضرات معصومین هم میشود .
استغفار پیامبر (ص) منافاتی با مقام عصمت ایشان ندارد
«ذنب» درجه بندی دارد. زیرا «حسناتُ الابرار سیّئاتُ المقرّبین» آنچه برای دستهای حسنه محسوب میشود، برای کسانی که درجات بالایی دارند سیّئه و بدی محسوب میشود.
به عنوان مثال وجود مبارک پیامبر (ص) در هر مجلسی حضور مییافتند، بعد از ترک مجلس با اینکه گناهی مرتکب نشده بودند ۲۵مرتبه استغفار میکردند و میفرمودند: «لَیغَانُ عَلَى قَلْبِی»[6] «قلبم چرک میشود»
همچنین در سیره ایشان داریم برای آن که کدورت عالم دنیا قلب حضرت را مکدّر نکند، هر روز ۷۰ بار استغفار میکردند. زیرا از طرفی بودن با مردم قلب پیامبر را آلوده میکرد و از طرفی ایشان پیامبر بودند و مأمور مصاحبت با افرادی چون ابوجهل، ابولهب، ابوسفیان و… که آلودگی این افراد پیامبر را قطعاً مورد آسیب قرار میداد. به همین جهت ایشان برای رفع این کدورات و آلودگیها روزانه استغفار میکردند.
بنابراین استغفار منافاتی با عصمت پیامبر (ص) ندارد. استغفار به جهت کدورتی است که از دیگران به حضرت منتقل شده است.
شاید این سوال برای شما مطرح شود که پیامبر (ص) مظهر اسم عزیز خدای سبحان است یعنی وجودی نفوذناپذیر است که هیچکس نمیتواند در او تأثیر بگذارد، حتی کدورت افرادی چون ابوسفیان، ابوجهل و… ،اما باید گفت حقیقت امر این است که عالم ماده عالم تأثیر و تاثّر است و همه اشیاء در یکدیگر تاثیر میگذارند به همین جهت حضرت استغفار میکردند که این تأثیر با استغفار ایشان مرتفع شود.
حضرت امام (ره) عقیده دارند با توجه به آیه منظور از ذنب، گناه نیست؛ منظور از مغفرت هم غفران معصیت نیست. بلکه ذنب میتواند معانی دیگری غیر از گناه داشته باشد که یکی از معانیاش «وجود» است: «وجودُکَ ذنبٌ لا یقاسُ به ذنبٌ»«هستی و وجود تو گناهی است که هیچ گناهی با آن قیاس نشود» پس اگر ذرهای از وجود، درونت باقی بماند گناه است.
تأویلات شیعی برای آیه مذکور
مرحوم مجلسی (ره) میفرماید: شیعه در تأویل این آیه تاویلاتی دارد:
- یکی آنکه مقصود از ذنب (گناه) که در آیه آمده است، گناه امت پیامبر (ص) است که به شفاعت خدای سبحان مورد آمرزش قرار میگیرد و اینکه در این آیه ذنب ظاهراً به پیامبر (ص) نسبت داده شده به جهت اتصالی است که پیامبر (ص) به امّت دارند و به همین دلیل اگر امّت پیامبر (ص) مرتکب معصیت و گناهی شوند گویا العیاذ بالله پیامبر (ص) مرتکب گناه شده است.
مؤید این مطلب روایتی است که مفضل بن عمر از امام صادق (ع) نقل کرده است که حضرت در معنی این آیه فرمودند:
«وَ اللَّهِ مَا کانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لَکنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ ضَمِنَ لَهُ أَنْ یغْفِرَ ذُنُوبَ شِیعَةِ عَلِی ع مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِمْ وَ مَا تَأَخَّر»[7]
«و به خدا قسم پیامبر (ص) مبادرت به گناهی نکرد اما خداوند سبحان برای او ضمانت کرد گناهان گذشته و آینده شیعیان علی (ع) را بیامرزد.»
روایت دیگری نیز از امام صادق (ع) نقل شده است:
«مَا کانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لَا هَمَّ بِذَنْبٍ وَ لَکنَّ اللَّهَ حَمَّلَهُ ذُنُوبَ شِیعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَهَا لَه»[8]
«پیامبر (ص) معصیتی نداشت و اراده معصیتی نکرد ولی خدای متعال ذنوب شیعیانش را بر او تحمیل کرد سپس او را برای آن گناهان آمرزید.»
حضرت امام (ره) معتقدند: وجود پیامبر (ص) مظهر تامه خدای سبحان در عالم است و تمام موجودات انعکاس وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) است و به همین جهت هر معصیتی که از افراد ظهور کند، وصل و منسوب به پیامبر (ص) است و ذنوب تمام موجودات در حقیقت ذنوب پیامبر (ص) و منسوب به حضرت است
شاهد بر این مطلب روایتی از پیامبر (ص) میباشد:
«أَنَا أَصْلُهَا وَ عَلِی فَرْعُهَا وَ الْأَئِمَّةُ أَغْصَانُهَا وَ عِلْمُنَا ثَمَرُهَا وَ شِیعَتُنَا وَرَقُهَا»[9]
«من اصل درخت ولایت هستم و علی (ع) فرع آن است و ائمه شاخههای آن و علم ما میوه آن و شیعیان ما برگهای آن هستند.»
و خدای متعال با رحمت واسعه خود و به دلیل رحمت و مغفرتی که به طور خاص بر پیامبر (ص) دارد، با شفاعت پیامبر (ص) گناهان امت را میبخشد. همچنانکه خدای سبحان در قرآن میفرماید: «وَ لَسَوْفَ یعْطیک رَبُّک فَتَرْضى»[10] «و بزودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوى!» و در ذیل این آیه آمده است. این آیه امید بخشترین آیه قرآن میباشد و با توجه به این برداشت میتوان گفت: منظور از «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک» گناهان امتهای گذشته است زیرا تمام امتها، امت پیامبر اکرم (ص) هستند و تمام انبیاء به شریعت اسلام که ختم تمام شرایع است، دعوت میکردند.
- سید مرتضی (ره) نیز توجیه دیگری از «ذنب» بیان کردند و فرمودند: چون کلمه ذنب مصدر است و میتواند هم به فاعل و هم به مفعول اضافه شود و در اینجا به مفعول اضافه شده منظور آن است که گناهانی که امت پیامبر (ص) نسبت به ایشان مرتکب شدهاند مورد مغفرت قرار میگیرد و خداوند بین گناهان قوم تو و تو پرده میاندازد تا تو آسیبی نبینی.
- تعبیر دیگر اینکه اطلاق گناه نسبت به پیامبر (ص) مانند اطلاق گناه نسبت به امّت نیست بلکه منظور از ذنبک، ترک مستحب است. یعنی خداوند میفرماید: «ما ترک مستحبات گذشته و آینده تو را نادیده میگیریم.»
- تعبیر آخر اینکه آیه برای تعظیم مقام پیامبر (ص) نازل شده است تا همگان بدانند پیامبر (ص) هیچ گناهی ندارند.
- تعبیر پنجم، گناه آن حضرت در نظر اهل شرک و بت پرستان است.
روایتی از علی بن محمد بن جَهم وارد شده است که میگوید:
«حَضَرْتُ مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ وَ عِنْدَهُ الرِّضَا عَلِی بْنُ مُوسَى ع فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَیسَ مِنْ قَوْلِک أَنَّ الْأَنْبِیاءَ مَعْصُومُونَ قَالَ بَلَى. قَالَ فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ قَالَ الرِّضَا ع لَمْ یکنْ أَحَدٌ عِنْدَ مُشْرِکی مَکةَ أَعْظَمَ ذَنْباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص لِأَنَّهُمْ کانُوا یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّینَ صَنَماً فَلَمَّا جَاءَهُمْ ص بِالدَّعْوَةِ إِلَى کلِمَةِ الْإِخْلَاصِ کبُرَ ذَلِک عَلَیهِمْ وَ عَظُمَ قَالُوا أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیءٌ عُجابٌ إِلَى قَوْلِهِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ فَلَمَّا فَتَحَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى نَبِیهِ مَکةَ قَالَ لَهُ یا مُحَمَّدُ إِنَّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ عِنْدَ مُشْرِکی أَهْلِ مَکةَ بِدُعَائِک إِلَى تَوْحِیدِ اللَّهِ فِیمَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ لِأَنَّ مُشْرِکی مَکةَ أَسْلَمَ بَعْضُهُمْ وَ خَرَجَ بَعْضُهُمْ عَنْ مَکةَ وَ مَنْ بَقِی مِنْهُمْ لَمْ یقْدِرْ عَلَى إِنْکارِ التَّوْحِیدِ عَلَیهِ إِذَا دَعَا النَّاسَ إِلَیهِ فَصَارَ ذَنْبُهُ عِنْدَهُمْ فِی ذَلِک مَغْفُوراً بِظُهُورِهِ عَلَیهِمْ فَقَالَ الْمَأْمُونُ لِلَّهِ دَرُّک یا أَبَا الْحَسَنِ.» [11]
«در مجلس مأمون حاضر شدم در حالیکه علی بن موسی الرضا (ع) نزد مأمون حضور داشتند. پس مأمون به حضرت عرض کرد: «ای پسر رسول خدا، آیا نفرمودی که انبیاء معصوماند؟» حضرت فرمود : «بله» گفت: پس معنی این قول خداوند که میفرماید: «لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّر» چیست؟ حضرت فرمود: نزد مشرکان مکه کسی که گناهش از رسول خدا بزرگتر باشد نبود زیرا آنها عبادت غیر خدا یعنی عبادت ۳۶۰ بت را میکردند. چون پیامبر (ص) آمد آنها را به کلمه اخلاص دعوت کرد و این دعوت بر آنها گران و بزرگ آمد و گفتند: «آیا او [پیامبر (ص)] خدایان را یک خدا قرار داد؟ این چیز عجیبی است… این غیر از دروغ چیزی نیست.» هنگامیکه خداوند مکه را برای پیامبر (ص) فتح کرد به او فرمود: «ای محمد! ما برای تو فتحی آشکار کردیم تا خداوند گناه گذشته و آینده تو را بیامرزد.» گناه تو نزد مشرکین اهل مکه دعوت کردنت به توحید در گذشته و آینده است. زیرا مشرکان مکه بعضی اسلام آوردند و بعضی از مکه خارج شدند و از آنها کسی که باقی مانده قدرت انکار توحید حضرت را نداشت و هنگامیکه حضرت مردم را به سوی توحید دعوت کردند به دلیل غلبه پیامبر (ص) بر آنها گناه او آمرزیده شد سپس مأمون گفت:«لِلَّهِ دَرُّک یا أَبَا الْحَسَن»
تاریخ جلسه: 87/10/4- جلسه 49
این جلسه ادامه دارد…
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
» ادامه حدیث 21- تعریف شکر و انواع آن
» ادامه حدیث 21- فضیلت شکر در لسان اهل بیت (ع)
[1] سوره مبارکه فتح، آیه 2
[2] سوره مبارکه طه، آیه 1و 2
[3] اصول کافی، ج2، ص95
[4] سوره مبارکه فتح، آیه1
[5] سوره مبارکه نساء، آیه59
[6] بحارالانوار، ج25، ص204
[7] بحارالانوار، ج68، ص24
[8] بحارالانوار، ج17، ص76
[9] بحارالانوار، ج24، ص139
[10] سوره مبارکه ضحی، آیه5
[11] بحارالانوار، ج68، ص25