در محضر آیاتی از سوره مبارکه اعراف

عاجزانه خدای سبحان را سپاسگزاریم که توفیق حضور در سفره خانه وحی را نصیبمان فرمود و یک بار دیگر عنایت حضرت ولیعصر علیه السلام شامل حال یکایک ما شده است و امیدواریم آموخته‌های ما در این مجالس علم نافعی باشد که محصول این علم عمل صالحی است که نهایت قرب و وصل و انس به حق را به ضمیمه حیات طیب برای یکایک ما ان‌شالله فراهم می‌کند.

امروز در هشتمین روز ماه مبارک رمضان در جزء 8 قرآن کریم قرار داریم:

 

سوره مبارکه اعراف، آیه26 و 27

 

آیه 26 : «يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»

«اى فرزندان آدم در حقيقت ما براى شما لباسى فرو فرستاديم كه عورتهاى شما را پوشيده مى‏‌دارد و [براى شما] زينتى است و[لى] بهترين جامه [لباس] تقوا است اين از نشانه‏‌هاى [قدرت] خداست باشد كه متذكر شوند.»

 

آیه 27 : «يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ»

«اى فرزندان آدم زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركند تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند در حقيقت او و قبيله‏اش شما را از آنجا كه آنها را نمى‏‌بينيد مى‏‌بينند ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏‌آورند.»

 

لباس تقوا

 

«يَا بَنِي آدَمَ …» در صدر دو آیه بنی‌آدم را ملاحظه می‌کنید، هر یک از ما به عنوان بنی‌آدم مخاطب آیات قرار می‌گیریم. خداوند سبحان می‌فرماید: ما از عالم اعلی برای شما لباسی فرود آوردیم که شما را می‌پوشاند و زینتی برای شماست. لباس تقوا را برای شما فرود آوردیم، لباس تقوا از لباس دنیا برای شما بهتر است. فرود آوردن لباس یکی از معجزات الهی و نشانه‌های حق است شاید بنی آدم الطاف الهی را به یاد بیاورند.

 

در شمار غیر مؤمنین نباشیم

 

« يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ » ای بنی آدم متوجه باشید تا شیطان شما را مفتون خود نکند همچنان که والدین شما را از بهشت خارج کرد، لباس آنان را از تنشان خارج کرد. توجه داشته باشید حتماً شیطان و جنودش شما را می‌بینند از جایی که شما آنها را نمی‌بینید.

آیه یادآوری می‌کند که خدای سبحان مانع نمی‌شود تا شیاطین سرپرست غیر‌مؤمنین شود. باید مراقب بود تا در شمار غیرمؤمنین جای نگیریم.

 

لباس مائده آسمانی

 

«يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا»[1] مفسرین می‌گویند همانگونه که خداوند سبحان برای باران فعل «أَنزَلْنَا» را ذکر می‌کند برای لباس نیز همین فعل ذکر شده است. آنان می‌گویند استفاده از فعل یکسان به آن معناست که لباس یک نعمت بسیار مبارک و متعالی و مائده‌ای غیبی است که از ملکوت وارد این عالم شده است و از جنس این عالم نیست، خداوند سبحان بدون درخواست شما برایتان لباس نازل کرده است.

 

لباس چه چیزی را می‌پوشاند

 

«يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ» خداوند سبحان می‌گوید لباسی که نازل کردیم عورت شما را می‌پوشاند. گروهی از مفسرین عورت را سرّ معنا کرده‌اند که نباید بر هر‎کس عیان شود. با این معنای اوّل این عبارت نماد کمال است. و گروه دیگری آن را عیب دانسته اند و در هر حال گفته شده لباسی فرود آوردیم که شما را بپوشاند.

با توضیح دوم؛ «يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ» این لباس، لباسی است که نقیصه‌های انسان را در عالم بندگی می‌پوشاند، این لباس از صفات خود خدای سبحان است به آن معنا که عزّت خدای سبحان ذلت بندگی را می‌پوشاند، کمال حضرت حق نقصان بنده را پوشش می‌دهد. خداوند سبحان با خطاب «يَا بَنِي آدَمَ» عیوب ما را مستور می‌کند و کمالات را از بنده صادر می‌کند و اجازه نمی‌دهد عیوب از ما صادر گردد.

 

لباس آراسته بندگی

 

«وَ رِيشًا» : «ریش» در فرهنگ لغت به معنای جامه‌ی زیبا به کار رفته است، لباسی که فرود آوردیم لباسی زیباست.

ما شما را عریان رها نکردیم، لباس تقوا برای شما فرود آوردیم . (لِبَاسُ التَّقْوَىَ)

لباس دنیوی تا چه اندازه می‌تواند موجب جمال انسان شود لباس تقوا به مراتب از لباس دنیوی بهتر است و موجب جمال بیشتری بر او می‌شود .

یکی از مفسرین درباره «رِيشًا» می‌فرماید: لباسی ارزشی فرود آوردیم یعنی همه کمالاتی که به بنی‌آدم اعطا کردیم موجب شادابی و لذت و گرانقدری او می‌شود.

لباسی که بر شما فرود آورده شد لباس تقوا است، قابل قیاس با لباس‌های دنیوی نیست، فقط خدای سبحان می‌داند با این پوشش چه عزت و بهجت و سروری نصیب بنده می‌شود.

لباس تقوا برای انسان آرامش، امنیت، عزت و قوت و انبساط می‌آورد.

 

از تفاوت های ظاهری با حیوانات

 

یکی از وجوه ظاهری تفاوت ما با حیوانات این است که حیوان عریان و بنی آدم ملبس است، لباس می‌تواند نماد آدمیت باشد و عریان بودن نشان حیوانیت است.

 

تکرار اسم اشاره «ذلک»

 

«وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ» خداوند سبحان در آیه 26 سوره اعراف دو مرتبه از اسم اشاره “ذلک” برای لباس استفاده می‌کند تا با این عبارت اشاره کند آنچه می‌بینید جزء نشانه‌های خدا است یعنی از طریق لباس التقوی شما به خدا می‌رسید و نشان خدا را به شما می‌دهد.

گروهی از مفسرین شریعت را به عنوان لباس دانسته‌اند و آن را پوششی می‌دانند که همه اجزای فرد را می‌پوشاند، شریعت برای همه اجزای بدن حکم جداگانه دارد، هرقدر ظاهر انسان به شریعت پایبند‌تر باشد عیوب مستور‌تر می‌شود، به عبارتی هرچه ظاهر فرد متدین‌تر شود صفات کفر او کمتر بروز می‌کند. بخل، کبر، حرص و حسد که عورت‌های اوست دیده نمی شود، هرگاه ظاهر به آداب شرعی متصف شود یک سلسله نفسانیات مستور می‌ماند، در حقیقت حیوانیات فرد ظهور و بروز ندارد. غضبش کنترل می‌شود، شهوت بیش از اندازه ندارد، به عبارتی دیگر هرگاه ظاهر متلبس به لباس شرع شود حیوانیت مستور می‌ماند.

به عنوان مثال در ماه رمضان خوردن‌ قانونمندی زمان پیدا می‌کند، و در همه زمان ها خوردن و نوشیدن و حتی شنیدن و پوشیدن و حرف زدن در شریعت قانونمند است.

 

قلب لباس می‌خواهد

 

همان گونه که ظاهر شما با لباس شریعت پوشانده می‌شود قلبتان هم لباس می‌خواهد، روحتان هم لباس می‌خواهد، هر کدام لباس‌های جداگانه‌ای دارد، لباس قلب از جنس صدق است، باید قلب را صدق در محضر مولا پر کند، در محضر خدای سبحان نمی‌توان دو رنگ و ریاکار و منافق بود بلکه باید یک رنگ و یک رو بود، اگر کسی ملبس به این لباس باشد دلش در عوالم اعلی می‌درخشد و دلش قیمتی و ارزشمند می‌شود و لباس قلبش از جنس نور می‌شود.

 

لباس روح

 

روح نیز باید لباس داشته باشد. لباس روح از جنس عشق و محبت است، هرچه محبت به خدای سبحان افزون شود روح ملبس به لباس تقوا می‌شود، اگر روح عاشق خدای سبحان نبود عریان و نازیبا بود. روح باید عاشق شود تا کمالات از او ظهور و بروز پیدا کند و نقصش مخفی بماند.

به هر میزان انسان از عالم ماده فاصله بگیرد و بالا تر رود در هر مرحله لباس خاص آن مرحله را بر تن می‌کند. مرحله سرّ و خفی و اخفی هر یک لباس دارد، آن کس که سیر کمال را طی کند و در تمام مراحل عروج لباس تقوا را بر تن کند دیگر منی از او باقی نمی‌ماند. به جایی می‌رسد که اصلاً منی دیگر وجود ندارد، من نیستم هرچه می درخشد باری تعالی است، همه ادعاهای او به یک باره ویرانه می‌شود و پوشش الهی بر تن او می‌رود. «هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن»، این پوشش فضل باری‌تعالی و رحمت خدا و نماد لطف خداست. حضرت حق یادآوری می‌کند شاید که مردم به یاد آورند که اگر این لباس نبود گرفتار چه حیوانیتی بودند، اگر شریعت و صدق و محبت خدای سبحان و اولیای الهی در زندگی ما نبود، چه حیوانیتی بر بشر جاری می‌شد. تا مردم متوجه شوند که اگر لباس تقوا نبود چه خطری آنها را تهدید می‌کرد.

 

توجه به لباس ظاهر و پنهان

 

اگر شریعت را لباس بدانیم، هم باید به لباس ظاهر (احکام شرع) توجه شود و هم به حقیقت دین (لباس پنهان). اگر لباس ظاهرم یک دکمه‌اش افتاده باشد در نگاه مردم آدم نامرتبی هستم، در شرع هم اگر چیزی از ظاهر را رعایت نکنم فرد مقید به احکام نیستم.

اگر در دل من محبت نباشد لباس حقیقت دین من آسیب دیده است. لباس باطن، حبّ الله و حبّ اولیاء الهی است. اگر بغض نسبت به دشمنان اولیاء الهی نداشته باشم لباس های پنهانم آزاردهنده و مشکل ساز است.

 

حسنه چه زمانی حسنه است؟

 

بقول شمس تبریزی: «حسنه حسنه است مادام که بر آن فرود نیایی و الاّ سیئه است». خوبی ما خوب است تا زمانی که به چشممان نیاید، خدا توفیق داد خیری به دیگری رسانده‌ایم و عبادت خوبی انجام داده‌ایم، اما اگر به چشممان بیاید بد است.

گاهی اوقات از آن دسته آدم‌هایی هستیم که دائماً به عیب های خود توجه داریم. در این صورت پس کی خدا را ببینیم؟! بعضی مادام نگاهمان به عیوبمان است، پس چه زمانی حضرت حق را ببینیم؟! گاه هم مدام به خوبی‌های خود توجه می‌کنیم با این شرایط نیز کدام زمان می‌توانیم او را نظاره گر شویم؟! گاه خدا پوششی از فضل به من عطا می‌کند می‌آورد که کمالات خود را نبینم و فقط کامل (خدای سبحان) را ببینم. حتی اگر عیوبی دارم یکسره عیوبم را نبینم. مثلاً اگر حسود هستم به طبیب مراجعه کنم تا معالجه شوم. اگر هر لحظه نگاهم به بدی ها منعکس شود، چه زمانی الطاف الهی و دست باز خدا را در زندگی و قدرت لا یتناهی او را ببینم؟!

«و ریشاً» وقتی این لباس را که برایت آوردیم می‌پوشید مزیّن به انواع کمالات و آراسته به اعمال صالح و خلقیات زیبا می‌شوید.

«لِباسُ التَّقْوى‏» خشیت باطنی ای که در خلوت دارید مانع از ارتکاب حرام می‌شود، یک جوان در خلوت خودش یک فکر حرام را می‌کند کسی نمی‌بیند و صفحه نمایشی وجود ندارد اما همان تقوای باطنی که انسان در خلوت دارد موجب خشیت از خداوند می‌شود و پرهیز می‌کند از این که بخواهد در ذهن هم نیت مخالفت با او را در سر بپروراند.

 

لباس باطن

 

«ذلِكَ خَيْر» خدا می‌داند تقوای باطنی چه کمالاتی را در زندگی شما می‌آورد. همین که شما نیت کردید، که ادب را در مقابل خدا رعایت کنید و از شما حیوانیتی ظهور و بروز نکند، این باطن تان ملبس به لباس تقوا شده است. هرچه این نیت به اجرا در نیامده باشد.

 

نیّت، رمز تعالی عمل

 

باید برای تک تک کارهای خوبمان نیت کنیم چراکه اعمال بدون نیت اعمال حیوانی است. انسان‌ها برای همه کارهایشان نیت دارند، نیت علی‌الدوام ما را در مسیر قرار می‌دهد، مادام معلوم است بنده هستم، کارهایم عادی نیست، وقتی اعمال بدون نیت انسان را در مسیر بهیمیت قرار می‌دهد پس عاقل سعی‌اش بر این است که پرهیز داشته باشد. خدایا همین پرهیز ظاهری را برای قرب به تو انجام می‌دهم چراکه عبد تو هستم.

 

در روایت است:

«أن آدم کان رجلاً طوالاً و کأنه نخله سحوق کثیر شعر الرأس فلما وقع بالخطیئه بدت سوءاته، و کان لا یراها، فانطلق هارباً فی الجنه فعرضت له شجره من شجر الجنه فحسبه بشعره، فقال لها أرسلینی فقالت لست مرستلک فناداه ربّه یا آدم أمِنّی تفر؟ قال: لا، ولکنّی استحییت»[2]

به مجرد این که لباس آدم کنده شد آدم فهمید جایش در بهشت نیست، در بهشت می‌دوید، آدمیّت آدم اقتضا می‌کرد که بهشت لباس می‌خواهد، خدای سبحان به آدم گفت آدم از من فرار می‌کنی؟ آدم جواب داد: نه، خجالت می‌کشم بدون لباس در بهشت بمانم. یعنی اولاً در ذات آدم حیا است و بی‌حیایی عارضی است و نه ذاتی. و ثانیاً به مجرد این که فرد عریان شود از خیلی از کمالات به دور گردیده، از فضای سالم بهشت که محل راحتی‌ها و امنیت و آسایش است، به دور می‌ماند.

 

نفوذ شیطان در انسان

 

«إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ» شیطان و سپاهیانش از جایی شما را می‌بینند که شما آنها را نمی‌بینید، شیطان از جنس آتش است و سرعت سیر آتش خیلی زیاد می‌باشد. ماده آتش نسبت به خاک لطیف و ماده خاک غلیظ است، شیطان مانند خون که در رگ ما جاری است در ما نفوذ می‌کند، شیطان جنبه بشری و صفات حیوانیت شما را می‌بیند و می‌شناسد این حیوانیت را دارید و می‌خواهد این بشریت و حیوانیت شما را ظاهر و نمایان کند. خدای سبحان می‌گوید من برای شما لباس آوردم که این بشریت شما به چشمتان نیاید. همه نگاهتان به ظواهرتان است برایتان لباس آوردم تا مدام به ظاهرتان توجه نکنید .

 

دشمنان شیطان

 

إبلیسُ أن یأتی محمّداً علیه السلام و یجیبه عن کل ما یسأله فجاء علی صوره شیخ و بیده عکازه فقال له : مَن أنت؟ قال أنا إبلیس قالَ لماذا جئت؟ قال أمرنی ربّی أن آتیک و أجیبک فأخبرک عما تسألنی، فقال علیه الصلاه و السلام فَکَم أعداؤکم من دمّتی؟ قال خمسه عشر : أنت یا محمّد ، و إمام عادل، و غنی متواضع، و تاجر صدوق؛ و عالم متخشع، و مؤمن ناصح، و مؤمن رحیم القلب، و ثابت علی التوبه، و متورع عن الحرام، و مدیم علی الطهاره، و مؤمن کثیر الصدقه، و حسن الخلیق مع الناس، و من ینفع الناس، و حامل القرآن مدیم علیه، و قائم اللیل و الناس نیام.[3]

روایت است که روزی ابلیس خدمت پیامبر خاتم صلی الله علیه واله در صورت پیرمردی آمد حضرت فرموند: «کیستی؟» گفت: ابلیس. فرمودند: «چرا آمدی؟» گفت خدای من به من مأموریت داده است بیایم پاسخگوی تو در مورد بعضی از سوالاتی که داری باشم. پیامبر فرمودند: از امت من چه کسانی با شما شیاطین عداوت دارند؟ شیطان گفت پانزده گروه؛ تو ای محمّد، متمولی که تواضع دارد پیشرویی که افراط و تفریط ندارد و اهل اعتدال است، تاجری که خیلی راست می‌گوید، عالمی که علاوه بر تواضع ظاهری خشوع باطنی دارد، مؤمنی که خیرخواه دیگران است و نمی‌خواهد به کسی صدمه وارد شود، مؤمنی که دل سوز دیگران است، عاطفی است به تعبیر ما دلش برای دیگران می‌سوزد، توبه‌کاری که توبه کرده و بر توبه‌اش پایدار است، کسی که پرهیز از حرام دارد، کسی که دائم الوضو است، مؤمنی که خیلی صدقه می‌دهد و با مردم خوش اخلاق است و کسی که خیرش به مردم می‌رسد و کسی که قرآن را در باطنش حمل می‌کند و دائماً با قرآن است نه صوری و ظاهری و کسی که شب ها قیام لیل دارد و نماز شب می‌خواند در حالی که مردم خواب هستند.

 

دوست و دشمن شیطان را بشناسیم

 

و لقی یحیی بن زکریا إبلیس فی صوره أیضاً، فقال له أخبرنی من أحبّ النّاس إلیک و أبغض النّاس إلیک، فقال: أحبّ النّاس إلیّ المؤمن البخیل، و أبغضهم إلیّ الفاسق السخی. قال یحیی: و کیف ذلک؟ قال لأن البخیل قد کفانی بخله و الفاسق السخی أتخوف أن یطلع الله علیه فی السخاه فیقبله ثم ولی، و هو یقول لولا أنک یحیی لم أخبرک کذا فی “آکام المرجان فی احکام الجان”[4]

روایت دیگری است که یحیی بن زکریا ابلیس را دید گفت به من بگو چه کسی را از همه بیشتر دوست داری و از چه کسی از همه بیشتر متنفر هستی؟ ابلیس گفت کسی که خیلی به او علاقه‌مند هستم مؤمن بخیل است چرا همان بخلش برای او بس است، همین که بخیل است امکان ارتکاب همه‌ی همه امور خلاف برای او وجود دارد. در واقع گویی خود بخلش شاه کلید تمام بدی هاست. در ادامه گفت از فاسق سخی هم خیلی بدم می‌آید. یحیی پرسید چرا؟ گفت بخیل بخلش برایم بس است و از برای فاسق سخی دائماً نگران هستم خدا از سخاوت او مطلع گردد و سخاوتش باعث عاقبت به خیری او شود.

 

دوست نزدیک شیطان نباشیم

 

«إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ» ما شیاطین را دوست نزدیک کسانی قرار می‌دهیم که دلداده حق نیستند. «ولی» هم به معنی «صدیق» و «دوست نزدیک» است و هم به معنی «کفیل» یعنی سرپرست است و هم به معنی ناصر و معین است. ما شیاطین را به هرکسی نزدیک نمی‌کنیم، قانون جذب است طبق قانون جذب شیطان را به کسی نزدیک می‌کنیم که با او سنخیت داشته باشد، شیطان با چه کسانی سنخیت دارد؟ با کسانی که دلداده حق نیستند (لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ). اگر می‌خواهید از دسترس شیطان دور بمانید یک کد دارد و آن هم ایمان است. ایمان یعنی دلدادگی به حق.

 

 

تاریخ جلسه : 97/3/3 ـ جلسه هفتم

« برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»

 


[1] . سوره مبارکه اعراف، آیه 26

[2] تفسیر روح البیان جلد 3 صفحه 180

[3] تفسیر روح البیان، جلد 3، صفحه 182

[4] تفسیر روح البیان جلد 3 صفحه 182 و 183

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *