در محضر آیاتی از سوره مبارکه توبه

با وساطت واسطه فیض حضرت ولی‌عصر عجّل‌الله‌فرجه در محضر جزء دهم قرآن قرار گرفتیم:

 

سوره مبارکه توبه، آیه 41

 

«انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ »

«سبكبار و گرانبار بسيج‏ شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد اگر بدانيد اين براى شما بهتر است»

 

حرکت کنید

 

در آیه توصیه به امر جهاد شده است ، و درآن با دو عبارت «خِفَافًا» و «ثِقَالًا‌» بیان می‌دارد که همه باید در این جهاد شرکت کنند، مفسرین‌ در رابطه به این دو عبارت تقریباً به همه حالات  انسان اشاره دارند که او مي‌تواند در همه حالات در جهاد شرکت کند و در هیچ حالتي اجازه شانه خالی کردن از جهاد به او داده نشده است.

آنان می‌گویند چه در حال جوانی که سبک بار هستید و چه در زمان پیری که حرکت برای‌تان سنگین شده کوچ کنید و راه بیافتید.

با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید، این کوچ و جهاد برای شما بهتر از کوچ نکردن و جهاد نکردن است، در هر دو حالت متضاد باید حرکت کنید و هیچ امری سبب نشود که از جهاد سر باز زنید.

نه پیری مانع حرکت  شما شود و نه جوانی ، نه فقر و نه غنا، نه پیاده و نه سواره، نه سلامتي و نه بیماري، هيچ يك نبايد شما را از حركت بازدارد، اگر مجرد هستید یا متأهل، به سرعت قدم برمی‌دارید یا به کندی، با سلاح هستید یا بی‌سلاح، با نشاط یا بی نشاط، اگر مشغولیتی دارید با ندارید، قوی هستید یا ضعیف، غریب هستید یا قریب، اهل این شهر هستید یا در این شهر زندگی نمی‌کنید، چاق هستید یا لاغر، سنگین وزنید که به سختی قدم برمی‌دارید یا لاغر هستید که سبک بار قدم بر می‌دارید، عیال‌وار هستید یا نه، هیچ چیز نمی‌تواند مانع حرکت شما در جهاد شود.

بعضی از مفسرین گفته‌اند: گاهی انسان سرحال نیست اما این سرحال نبودن نباید مانع حرکت او شود، باید حرکت کند و سیر داشته باشد تا سرحال شود و همچنین مفسرين ميگويند اين عبارات اشاره دارد که زمان نباید از دست برود و نبايد وعده حرکت را به فردا انداخت، باید حال را دریافت.

در شعر مشهوری كه برخی بزرگان به امام علی علیه‌السلام نسبت داده‌اند می‌خوانیم:

«ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیكَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین»[1]

آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه می‌آید كجاست؟ برخیز و فرصت میان دو نیستی را دریاب.

 

امام خمینی (ره) می‌فرمایند: سلوک به دو شکل است اول اينكه رشته‌اي برگردن فرد می‌اندازند و او را می‌برند و گاه چندان فرد را می‌برند که اصلاً خود از جریان خبردار نیست، همان‌گونه که باباطاهرهمدانی مسیر را طی کرد، اول جذبه‌ای نصیبش شد بعد سیر و سلوک داشت و شكل دوم سلوك آنست كه باید زحمت كشيد و سختی تحمل نمود و چندان بندگی کرد که روزی انسان پسندیده شود و انتخاب گردد همان‌گونه  که بسیاری از عالمان عارف این مسیر را طی کرده‌اند. به دسته اول مجذوبِ سالک و به گروه دوم سالکِ مجذوب می‌گویند.

«خِفَافًا» مجذوبِ سالک است و «ثِقَالًا‌» سالک مجذوب. دسته اول را بدون هیچ هزینه‌ای می‌برند.

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست

می‌کشد آنجا که خاطر خواه اواست

اما دسته دوم با زحمت کشی به این مقام می‌رسند، در هردو حال باید کوچ کرد؛ زیرا دنیا جای ماندن نیست، باید با قدم اختیار حرکت کرد.

 

جان و مال با هم

 

«وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ»؛ با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید.

وقتی می‌خواهید به میدان بروید هم مال و هم جانتان را با خود ببرید مفسرین می‌گویند: علت این که مال بر جان مقدم شده این است که اگر رزمنده ای جانش را بدهد اما مال خود را به میدان نیاورد و خرج نکند جهادش پذیرفته در گاه خداوند سبحان نیست. زیرا زمانی‌که مال به میدان آید انسان از رذیله بخل تطهیر می‌شود. بخل یک نجاست است و اگر این نجاست باقی باشد نمی‌توان جان را خرج کرد و اگر کسی جان را بدون مال خرج کند به یقین با نیتی غیر از فی سبیل‌الله خرج کرده است. تا انسان از عیوب پاک نشود و جانش صیقل نخورد قابلیت عرضه به خدای سبحان را ندارد از این رو گفته می‌شود وقتی برای جهاد حرکت می‌کنید نباید به چیزی تعلق داشته باشید نه تعلق به مال نه به جان.

 

قيد فی سبيل الله

 

حرکت در جهاد، قید فی سبیل الله دارد تا معلوم کند جهادگر، نه برای حظ نفس و نه از روی هوی و هوس و نه حتی برای دریافت ثواب در جهاد شرکت مي‌کند، البته این سخن به آن معنا نیست که خدا اجر جهادگر را نادیده می‌گیرد بلکه اجر عظیمی برای او قرار داده.

آنچه مهم است این می‌باشد که بنده نباید در مقابل خرج کردن جان و مالش مطالبه و عوضی از خدا طلب داشته باشد؛ زيرا خداي سبحان  خود اجر عظیمی نصیب جهادگرمی‌کند.

در مثالی راحت‌تر می‌توان مطلب را توضیح داد: چنانچه کارگری برای کار به منزلی برود اگر از حق‌الزحمه خود سخن نگوید و مبلغی را تعیین نکند به یقین صاحب خانه مبلغ بیشتری از حق‌الزحمه‌اش به او پرداخت خواهد کرد . حال اگر بنده با نگاه محدود خود از خدا پاداشی را طلب نکند خدا خود بالاترین پاداش را نصیبش خواهد كرد.

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

در رابطه با قید «فِي سَبِيلِ اللّهِ» باید گفت:

اگر کسی هنوز تعلقات عجیب و غریبی دارد که نمی تواند از آنها جدا شود، مثلاً حرص بر جمع‌آوری مال و بخل در پرداخت آن به دیگران داشته باشد نمی‌تواند جهاد موفقی داشته باشد در جهاد موفق اول باید تطهیر مالی صورت بگیرد و بعد تطهیر جان صورت گیرد.

روایت شده است:

«تَعَسَ‏ عَبْدُ الدِّينَارِ تَعَسَ عَبْدُ الدِّرْهَمِ تَعَسَ وَ لَا انْتَعَشَ‏»[2]

« بندگان درم و دينار هلاك شدند و از اين هلاكت بخود، نيامدند»

کسی که عبدالدینار است و فکر و ذکرش مادی است هلاک شده است، کسی که خود را به مادیات بفروشد هلاک شده است.

مفسرین در رابطه با «فِي سَبِيلِ اللّهِ» می‌گویند:

مطلوب و غایت بر جهادگر معلوم است،  اگر ما به جاده‌ای وارد شویم که آخر آن معلوم نباشد كه به کجا می‌رسد امکان انحراف وجود دارد اما در فی سبیل الله چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد دارد اگر کسی برای رضای خدا دست به کار خیری می‌زند و یا انفاقی می‌کند چنانچه در این حرکت از سوی مردم مورد توجه قرار نگیرد، عدم توجه مردم تأثیری بر انتخاب او ندارد؛ زیرا هدفش معلوم است و مسیر مشخص در طریقی حرکت کرده که مطمئن است پایان آن قرب إلي الله است ان‌شاء‌الله.

سخن اینجاست که در فی سبیل الله همه حالات انسان پذیرفته است و هیچ چیز بیهوده نیست. خواب مؤمن اگر فی سبیل الله باشد عبادت محسوب می‌شود. حرکت در فی سبیل الله ضایعاتی ندارد وقتی انسان در جاده شریعت باشد خدای سبحان همه موجودی او را می‌خرد .

 

بهترین مسیر

 

مفسری می‌گوید: اگر نظر خدا را بپذیرید بیشترین منفعت در این حرکت از آن شماست و در توضیح اين سخن باید گفت  باید میان دو گزینه خوب و خوبتر، خوبتر را انتخاب کرد؛ زیرا انسان گاه عبادت می‌کند اما در آن عبادت پیشرفتی براي او حاصل نمی‌شود، این عبادت خوب است اماخوبتر آن است که با هر عبادتي پیشرفتی در سیر الی الله نصیب انسان شود.

 

جهاد فرصتی برای جبران 

 

«وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ»

اگر سؤال شود که چرا پیامبر رحمت از جهاد و شمشیر و کشتن سخن می‌گوید؟

پاسخ داده می‌شود که امت‌های سابق اگر مخالفت‌هايی با پیامبرشان داشتند بر مبنای قانون الهی عذاب بر آنان نازل می‌شد و آنان با عذاب‌هایی مثل سنگ باران و رانش زمین و صاعقه، از میان می‌رفتند و فرصتی برای جبران مخالفت خود با خدا و رسول نداشتند. اما خداوند سبحان با صحنه جهاد این فرصت را برای مسلمانان ایجاد كرد تا زمانی‌که با حقانیت حق در صحنه جهاد روبرو شوند ایمان بیاورند، آنان وقتی می‌بینند دین چندان حقانیت دارد که گروهی حاضرند جانشان را برای حفظ آن  از دست بدهند به حقانيت آن ايمان می‌آورند.

جهاد فرصتی برای مخاطبین آیه است که با حضور در صحنه  جهاد از فرصت همراهی با پیامبر استفاده کنند به عبارت دیگر جهاد برای آنان وقت اضافه است.

مفسری می‌گوید اگر «خِفَافًا» و «ثِقَالًا» و «جَاهِدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ»  با هم استفاده شده و کنار یکدیگر قرار گرفته از آن روست که معلوم کند همه افراد در هر وضعیتی که باشند می‌توانند در مسیر بندگی جدّ و جهدی داشته باشند و همه استعداد‌های نهفته‌ای كه دارند باید آزاد شود و به فعلیت برسد.

قرآن برای اشیا فعل «جَاهِدُواْ» را بکار نمی‌برد بلکه به کسی می‌گوید جهاد كن که اولاًّ به هر شكلي جدّ و جهد بر جهاد داشته باشد به قول مولوی:

لنگ و لونگ و خفته شکل و با ادب (بی‌ادب)

سوی حق میغیژ و او را می طلب

دوست دارد یار این آشفتگی

کوشش بیهوده به از خفتگی

 

راحت ابدی با ترک راحتی دنیا بدست می آید

 

خدای سبحان در انتهای آيه مي‌فرماید: «ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»

یکی از مفسرین می گوید: معلوم است راحتی ابدی در ترک راحتی دنیوی است، چون وقتی انسان  کوچ می‌کند دیگر راحتی ندارد، وقتی جدّ و جهد دارد راحتی ندارد، اگر کسی راحتی ابد را طلب می‌کند باید راحتی  دنیا را کنار بگذارد، البته منظور از راحتی، آسایش نیست بلکه تن پروری و بی‌کاری است که باید کنار گذاشته شود. همه آسایش در این است که راحتی ظاهری جسمانی کنار گذاشته شود و راحتی دائمی (قرب به حق) از همین دنیا آغاز شود.

مفسر دیگری می‌گوید: اگر بدانید زمانی ‌که وارد عرصه جدّ و جهاد فی‌سبیل الله می‌شوید چه اکرامی نصیبتان می‌شود و چه عنایاتی دریافت می‌کنید و چه ابدیتی برای خودتان می‌سازید ابداً اهل مسامحه و تأخیر نمی‌شوید و تردیدی هم در امر جهاد نخواهيد داشت.

 

سوره مبارکه توبه، آیه 42

 

«لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوكَ وَلَكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنفُسَهُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»

«اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود قطعا از پى تو مى‌‏آمدند ولى آن راه پر مشقت بر آنان دور مى‏نمايد و به زودى به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر مى‌توانستيم حتما با شما بيرون مى‏‌آمديم [با سوگند دروغ] خود را به هلاكت مى‏‌كشانند و خدا مى‏‌داند كه آنان سخت دروغگويند»

 

بهانه‌جویی

 

مفسرین در رابطه با بکار بردن کلمه «عَرض» به جای مال می‌گویند: عرض نسبت به مال عام است و همه تعلقات را شامل می‌شود و همچنین در مقابل عبارت جوهر قرار می‌گیرد تا بيان دارد كه جوهر ماندگار است و عرض ناپایدار. مخاطبین آیه منافقینی هستند که در مقابل پیامبر دست به بهانه‌جویی می‌زنند و خدا در این آیه به آنان ثابت می‌کند که شما اصلاً سابقه جهاد نداشته و اهل جهاد فی سبیل‌الله  نیستید و خصوصیات آنان را در این آیه بیان می‌دارد. آنان  راحت طلب بودند و حوصله کار سخت نداشتند از این رو به پیامبر گفتند اگر مسیر دور نبود و غنیمت‌ها نقدی و فوری به دست ما مي‌رسيد با تو همراه می‌شدیم.

 

 قسم دروغ

 

منافقین قسم بالله خورده و دروغ می گفتند که اگر ما استطاعت داشتیم با تو همراه می‌شدیم و در جنگ شرکت می‌کردیم، آنان برای شرکت نکردن در جنگ بهانه‌های مختلفی از قبیل ناتوانی، داشتن زن و فرزند و … را بیان می‌كردند و می‌گفتند اگر می‌توانستیم حتماً می‌آمدیم و خدا می‌داند که حتماً دروغ می‌گویند.

 

خصوصیات منافقين

 

طبق آیه:

  • خصوصیت اول منافقین ،راحت طلبی بود، آنان طاقت حركت راه دور نداشتند «وَسَفَرًا قَاصِدًا»
  • خصوصیت دوّم منافقین، ثروت اندوزی و حرص به مال بود «عَرَضًا»
  • خصوصیت سوم منافقين آن است که  تبعیت از پیامبر را مشروط کرده بودند که اگر غنیمتی نصیبشان شود با پیامبر همراه گردند. درتوضیح این مطلب باید گفت منافقین غافل از آن بودند که همسفری با پیامبر چه برکاتی نصیب آنان خواهد کرد. عاشق نبودند تا بدانند همراهی با حضرت نه تنها برایشان سخت و ناگوار نيست بلکه لذت‌بخش و گوارا است.

با مثالی می‌توان گفت: ماه رمضان برای اهل معرفت گوارا و لذت بخش است و به سرعت سپری می‌شود اما آنان که بهره‌ای از معرفت نبرده‌اند رمضان برایشان سخت و کند می‌گذرد. انسانی که اوج می‌گیرد زمان به سرعت برایش سپری می‌شود . شبهای قدر و ایام الله برای او زودگذر است. چون برای عاشق دور و دیر معنا ندارد.

  • خصوصیت دیگر آنان عذر بدتر ازگناه است، اینکه به دروغ به مقدسات قسم می‌خورند و برای حفظ شخصیت خویش مقدسات را قربانی می‌کنند. آنان غافل از این هستند که با قسم به دروغ نفع حاصل شده برایشان ماندگار نیست.

در روایتی آمده است:

«اليَمِينُ‏ الكاذِبَةُ مَنْفَقَةٌ للسِّلْعة، مَمْحَقَةٌ للبَرَكة»[1]

 

«وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»

 

این قسمت از آیه توجهی است برای پیامبر که خدا به حضرت می‌گوید منافقین حتماً دروغ می‌گویند، و تو نمی‌توانی سخن آنان را توجیه کنی آنها اگر می‌خواستند می توانستند مدیریت و برنامه ریزی داشته باشند و از برنامه ریزی خود استفاده صحیح  کنند.

 

 

سوره مبارکه توبه، آیه 44

 

« لاَ يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ»

« كسانى كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند در جهاد با مال و جانشان از تو عذر و اجازه نمى‏خواهند و خدا به [حال] تقواپيشگان داناست»

 

مخاطبین آیه دلداده خدای سبحان هستند و یقین دارند قیامتی در کار است، کسانی هستند که اعتقاد به مبداء و معاد دارند و باور دارند که در دنیا ماندگار نیستند.

چنین قفس نه سزای چون من خوش الحان است

روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم

کسانی که اعتقاد به مبداء و معاد  دارند  پیامبر را می‌شناسند و می‌دانند توصیه‌های الهی ایشان برای قرب به حق است و اینکه یادآور شود ما برای قرب  به حق آفریده شده‌ایم. اینان مانند مزرعه‌داری هستند که فرصت را برای کاشت مناسب می‌دانند، اینان هیچ‌گاه تقاضای مرخصی نمی‌کنند و با خود می‌گویند:

دور مجنون گذشت و نوبت ما است

هرکس این پنج روزه نوبت او است

مخاطبين آيه مصداق این قسمت دعای مکارم هستند که می‌فرماید:

«وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ»[4]

«بارالها! تا زمانی که عمرم در اطاعت تو مصروف می گردد مرا از نعمت طول عمر برخوردار فرما»

خدایا به اندازه اي به من عمر بده كه تا وقتی لباس کار بر تن دارم زنده باشم  و فاصله‌ای بین لباس‌کار و برتن كردن کفنم نباشد. و تا آخرین لحظه عمر بندگی کنم.

 

كاربرد آيه

 

متقی دو کد دارد؛ یکي ایمان به مبداء و معاد و دوم استفاده صحیح از فرصت‌ها.

مفسری می‌گوید: مؤمن تردید نسبت به خدا و قیامت ندارد در حالیکه منافق مردد است و یقین ندارد. اگر ما اهل یقین هستیم مؤمن‌ايم و گرنه عنوان منافق بر ما بار می‌شود. اگر کسی رزق یقین طلب می‌کند باید متوسل به امیرالمؤمنین علیه‌السلام شود، حضرت می‌فرمایند:

«لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»[5]

اگر همه پرده‌ها کنار برود به یقین من چیزی اضافه نمی‌شود.

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام یقین ساز عالمند.

 

تاریخ جلسه: 98/2/26 ـ جلسه 9

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی

 


[1]غررالحکم و دررالکلم، ص222

[2] مجموعۀ الورام، ج1، ص159

[3] مرآۀ العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج19، ص151

[4] صحیفه سجادیه، دعای مکارم اخلاق

[5] تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص119

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *