در محضر امام رضا علیه‌السلام ـ بخش سی و هشتم

خداوند چه کسانی را به حال خود رها می‌کند؟

 

در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که برخی صفات سلبی(صفات که نمی‌توان آن‌ها به خداوند نسبت داد) به خداوند نسبت داده شده است. روزی ابراهیم بن ابی محمود از امام رضا علیه‌السلام، درباره یکی از این آیات سؤال کرد:

«وَ تَرَكَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یبْصِرُون‏»[1]

«خدای سبحان عده‌ای را در تاریكی رها می‌كند که آن‌ها چیزی را نمی‌بینند»

حضرت پاسخ می‌دهند:

«برای خداوند تبارك و تعالی صفت ترك به كار نمی‌رود آن چنان كه برای بندگانش به كار می‌رود؛ اما هنگامی كه خدا می‌داند كه یك گروهی از ضلالت و كفرشان دست برنمی‌دارند، كمك و لطف خود را از آن‌ها منع می‌كند. خالی گذاشت(رها كرد) اینها را بین خودشان و بین اختیارشان…»

یعنی به عبارتی خداوند به آنان می‌گوید: «شما را به خودتان واگذار كردم». اگر خداوند سبحان العیاذ بالله لحظه‌ای لطف و عنایت خویش را از بندگان بردارد؛ معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار آنان خواهد بود.

ظلماتی كه آیه از آن سخن می‌گوید می‌تواند ظلمت معصیت، ظلمت جهالت و یا ظلمت خواسته‌های نفس اماره به سوء‌ باشد. مثلاً كسی که گرفتار رذیله‌های اخلاقی خاصی مانند دروغ، حسادت، بخل و … است و قصد مرتفع كردن آن را ندارد؛ گویا در ظلمت‌های خود رها شده است. وقتی بنده خود اراده می‌کند که از رحمت حق محروم باشد؛ خداوند نیز او را در ظلمات رها می‌کند به این معنا که مثلاً شخص، قدرت تشخیص حق و باطل(فرقان) را از دست می‌دهد. روایت ما را متوجه این مطلب می‌سازد كه اگر گرفتار عدم فرقان و عدم بصیرت در بعضی امور هستیم چه بسا گرفتار ظلمت نفس اماره شده‌ایم.

وجود خداوند سبحان در هر لحظه برای بندگان خویش در حال پرتوافشانی و افاضه فیض است. حال اگر بنده‌ای به اراده خود نخواست تا از این نور استفاده كند و خود را در پرده‌ای از جهالت و غفلت پنهان كرد؛ به اصطلاح آیه در ظلمت رها شده است و حضرت حق او را ترك كرده است. این ظلمت ساخته دست خود انسان است.

اگر بنده‌ای متوجه خطا و اشتباهش شود و از میانه راه باز گردد؛ در همان لحظه بازگشت نور حق و لطف خداوند سبحان را ادراك می‌كند و خود را تحت عنایات خاص حضرت حق می‌یابد؛ اما اگر این ترك كردن و دوری، تنها از جانب خداوند سبحان صورت گرفته بود؛ مشخص نبود زمان بازگشت بنده از خطا و اشتباه، نور حق بر او تجلی می‌كند یا نه!؟ ظلمتی كه بنده در آن گرفتار است ساخته‌ دست خود اوست؛ به همین دلیل بعد از توبه و بازگشت از خطا، خداوند آن ظلمت را در پرونده‌ عمل او، نه تنها محو می‌كند بلكه آن‌ها را به حسنات و نیكی‌ها بدل می‌كند:

«یا مُبَدِّلَ‏ السَّیئَاتِ‏ حَسَنَات‏»[2]

ولی هنگامی كه خدا بداند كه آن‌ها از كفر و ضلالت‌شان دست برنمی دارند كمك خود را از آن‌ها دریغ داشته و آن‌ها را به حال خودشان رها می‌كند.

ذكر نكته‌ای لازم است و آن اینکه بارها عرض شده است كفر تنها كفر اعتقادی نیست. كفر به معنای ستر است و ستر پرده و پوششی است كه بر روی اشیاء‌ می‌اندازند تا دیده نشود؛ به همین دلیل به ناشکری نیز کفر گفته می‌شود چرا که فرد ناشکر، گویا پرده‌ای بر نعمات خویش انداخته و وجود آن‌ها را نادیده می‌گیرد. با حفظ این معنا، بنده با انتخاب نازیبایی خود، خود را از لطف حضرت حق محروم می‌‌كند و خداوند او را در ظلمات ناشکری رها خواهد کرد.

 

خداوند بر قلوب چه کسانی مُهر می‌زند؟

 

در ادامه، ابراهیم بن ابی محمود از امام رضا علیه‌السلام درباره آیه دیگری سؤال می‌کند:

«خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»[3]

«خدا بر دل‌ها و گوش‌هاى آنان مهر نهاده و بر چشم‌هایشان پرده‏اى افكنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آن‌هاست»

سؤالی که در اینجا مطرح است؛ آن است که آیا واقعاً خدا به دل و گوش آنان مهر می‌زند؟ منظور از مهر زدن بر دل و گوش چیست؟

حضرت فرمودند:

« منظور از «ختم» (مُهر زدن)  مُهرزدنی است كه بر دلِ كفّار به جزای كفرشان نهاده شده است. همان طور كه خداوند می‌فرماید:

«بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیها بِكُفْرِهِمْ فَلا یؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلیلا»[4]

«بلكه خداوند -به جزای كفرشان- بر دل آنها مُهر نهاده است و در نتیجه جز اندكی، بقیه ایمان نخواهند آورد(یا همگی ایمانشان ضعیف خواهد بود)»»

فعل طَبَعَ در زبان فارسی به معنای به چاپ رسیدن است؛ وقتی می‌گویند كتاب به طبع رسیده است یعنی به چاپ رسیده است و هر زمان كتاب برای چاپ به چاپخانه ارسال شود اضافه كردن و حذف كردن مطالب به آن ممكن نیست. این توضیح بدان جهت لازم بود كه عرض كنیم حضرت از فعل «طبع» استفاده می‌كنند تا بیان دارد هنگامی كه خداوند سبحان بخواهد كفار را به جهت كفرشان عقوبت كند د‌ل‌شان را به گونه‌ای قرار می‌دهد كه هیچ معرفتی در آن وارد نمی‌شود یا هیچ معرفتی به آن اضافه نمی‌گردد‌.

دل حق شناس هیچ‌گاه احساس غنا و بی‌نیازی از معرفت الله نمی‌كند بلكه هرچه خداوند سبحان از سفره معرفت در اختیارش می‌گذارد؛ باز هم  ناله «هَل مِن مَزید؟» او بلند است. چنین فردی گمان می‌كند نیاز او به معرفت‌الله پایان ناپذیر و همیشگی است.

اگر سؤال شود كاربرد روایت در زندگی روزمره افراد چیست؟ در جواب عرض می‌كنیم:

گاهی اتفاق می‌افتد كه افراد از شنیدن معارف جدید یا علوم حقه احساس بی‌نیازی می‌كنند؛ مثلاً در كلام عامیانه می‌گویند: «آنچه یاد گرفته‌ایم برای ما كافی است» یا «مگر آنچه یاد گرفته ایم فایده‌ای به حال ما داشت كه باز هم یاد بگیریم؟» سخنی كه چنین بی‌توجه بیان می‌شود از آن روست که دل‌هاشان مهر و موم شده است. در حالی كه اگر آنان می‌دانستند: «العِلمُ نورٌ»[5] «یادگیری نور است» و علم چه فرقانی برایشان ایجاد می‌کند كه در بسیاری از دست‌اندازهای زندگی -یعنی زمان‌هایی كه مردم مشغول گرفتاری‌های خود هستند- آن‌ها با نور علم، نجات پیدا می‌کنند؛ هیچ‌گاه چنین سخنی نمی‌گفتند و حتی فکر آن را هم نمی‌کردند چرا که این تفكر ناصحیح نوعی عقوبت خدای سبحان است.

بیان شد كفر گاهی به معنای ناشكری است و اگر كفر را در این روایت نیز ناشكری معنا كنیم خواهیم گفت: خداوند سبحان به دلایلی بر قلوب مهر می‌زند:

  1. کفر اعتقادی.
  2. ناشکری.

دل ناشكر دلی است كه از وجود نعمات خود لذتی‌ نمی‌برد تا در پی آن شكر كند. او از اثرات شکر و ناشکری غافل است.

با هر شكرِ بنده، نعمات و لذت بهره مندی او از آن‌ها افزون می‌شود و با هر ناشکری، از پذیرش نعمت جدید محروم می‌شود.

امام صادق علیه‌السلام‌ می‌فرماید:

«مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ‏ الزِّيَادَة…»[6]

«کسی که به او توفیق شکر داده شده است؛ زیاده به او عطا شده است»

چنانچه كسی زیادی در نعمت‌های خود، به خصوص نعمت‌های معنوی‌اش، نمی‌بیند به یقین شكر داشته‌هایش را كم به جا آورده‌است.

 

تاریخ جلسه: 86/12/13 ـ جلسه 20

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] سوره مبارکه بقره، آیه17

[2]بحارالأنوار، ج97، ص416

[3] سوره مبارکه بقره، آیه7

[4] سوره مبارکه نساء، آیه155

[5] منیة المرید، ص167

[6] اصول کافی، ج2، ص65

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *