در محضر امام رضا (ع) ـ بخش بیست و دوم

ویژگی‌های مسلمانِ عاقل

 

امام رضا علیه‌السلام فرمودند:

 

«لَا یتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَكُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَیرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ یسْتَكْثِرُ قَلِیلَ الْخَیرِ مِنْ غَیرِهِ وَ یسْتَقِلُّ كَثِیرَ الْخَیرِ مِنْ نَفْسِهِ لَا یسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَیهِ وَ لَا یمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ الْفَقْرُ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنَ الْغِنَى وَ الذُّلُّ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنَ الْعِزِّ فِی عَدُوِّهِ وَ الْخُمُولُ أَشْهَى إِلَیهِ مِن الشُّهْرَةِ ثُمَّ قَالَ ع الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ قِیلَ لَهُ مَا هِی قَالَ ع لَا یرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى…‏»[1]

«عقل هیچ فرد مسلمانى كامل نگردد تا برخوردار از ده خصلت شود: 1- به خیر او امید باشد. 2- از شرّش ایمنى باشد. 3- خوبى و خیر دیگران را بسیار شمارد. 4- و خیر بسیار خود را اندك و ناچیز شمارد. 5- از مراجعه نیازمندان به خود خسته نشود. 6- در طول عمر خود از طلب و تحصیل علم و دانش ملول و خسته نگردد. 7- فقر در راه خداوند از توانگرى در غیر راه حقّ برای او محبوب‌تر است. 8- و خوارى در راه حقّ از سربلندى در راه دشمن خدا نزد او محبوب‌تر است. 9- نزد او؛ گمنامى از شهرت مطلوب‏تر است. سپس آن حضرت افزود: دهم و چه دهمى؟» پرسیدند: «آن چیست؟» فرمود: «كسى را نبیند جز آن كه گوید: او از من بهتر و پرهیزگارتر است»…» 

حضرت در این روایت تعریف كاملی از عقل دارند. عقل نعمتی از سوی خداوند سبحان است كه بندگان در ادعیه فراوانی از خداوند سبحان آن را طلب می‌كنند. مثلا در دعای عالیة‌المضامین آمده است:‌

«اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلًا كَامِلا…»[2]

«خدایا عقل کاملی را روزی من کن…»

در زیارت چهارم امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز این مضمون آمده است.[3]

هر خصوصیتی که حضرت برای مسلمان عاقل بیان می‌كند؛ نسبت به خصوصیت ماقبل خویش ریزتر و دقیق‌تر است.

 

امید به خیررسانی او

 

اولین خصلت فرد عاقل آن است که دیگران امید به خیررسانی او داشته باشند. توفیق خیررسانی نعمتی الهی است كه از سوی خداوند سبحان به فرد عطا می‌شود. اگر كسی عامل خیررسانی به دیگران شناخته شود باید بداند كه خود او انجام دهنده خیرات نیست بلكه خداوند سبحان فاعل خیرات اوست و او تنها واسطه خیررسانی است. این دید باعث می‌شود که فرد نه تنها بر دیگران بابت خیراتش منت نمی‌گذارد؛ بلکه منت دیگران را نیز می‌کشد که به او اجازه دهند به آن‌ها خیر برساند.

 

احساس امنیت از اذیت او

 

دومین خصلت عاقل آن است که همه از شر او در امان‌اند. شرّ امری عدمی است و فرد شرور از جنس ابلیس است؛ زیرا به گفته حاج ملاهادی سبزواری ابلیس، «اَبُ لَیس» است یعنی پدرنیستی‌ها. انسان عاقل می‌داند كه انجام امور شر نه تنها هیچ ثمره‌ای ندارد؛ بلكه شر امری نیست تا در پرونده‌ بندگی او ثبت شود و ماندگار بماند. فرد عاقل از هر شری دوری می‌كند تا هم خود از آسیب‌های آن در امان بماند هم دیگران به تبع او اذیت نشوند.

 

زیاد دیدن خیرات کم دیگران

 

عاقل كسی‌ست كه خیرات كم دیگران در نزد او زیاد جلوه می‌كند. چنین فردی دیدی بسیار وسیع دارد؛ زیرا او به داده‌های افراد نگاه نمی‌كند بلكه وجود آن‌ها را می‌بیند كه آیه‌ای از آیات حق هستند. به علاوه كسی كه چنین خصوصیتی دارد؛ اصلا چشم نیاز به دست دیگران ندارد و همیشه خود را  «فقیر إلی الله» می‌بیند. او می‌داند درخواست كردن از مردم او را خوار و پست می‌كند؛ به همین جهت اصلا از مردم چیزی طلب نمی‌كند كه اگر به او کم دادند از آن‌ها شاکی باشد.

 

کم دیدن خیرات خود

 

چهارمین ویژگی عاقل آن است که كار خیر خود نسبت به دیگران را اندك و ناچیز می‌بیند. علت این امر، توضیحی ست که در اولین خصلت بیان شد که او فاعل حقیقی خیرات را خدا می‌بیند و خود را تنها مجرایی برای وصول خیر به بندگان؛ از این رو در دعاهای خویش می‌گوید:‌

«وَ لَاتَسْتَبْدِلْ‏ بِی غَیرِی‏»[4]

«خدایا كسی را در انجام خیرات جایگزین من نكن»

او اصلا كار خیر را از خود نمی‌بیند كه حد و اندازه‌ای برای كارش تعیین كند. خداوند حسیب است و اندازه خیرات را معلوم می‌كنند. فردی كه خیرات خود را ناچیز می‌بیند منتی بر دیگران ندارد.

مثلا مادری كه زحماتی برای بزرگ كردن فرزندانش تحمل كرده؛ نه تنها اعمال خویش را زحمت نمی‌بیند بلكه عاشقانه، برای انجام آن‌ها همت گمارده و تنها به جهت رضای او زحمات را متقبل می‌شود. همین نگاه عاشقانه یك مادر سبب می‌شود تا خداوند بهشت را زیر پایش پهن كند.

یا اگر مردی بدون هیچ منتی برای مخارج خانواده خود تلاش می‌كند؛ خداوند تلاش او را جهاد می‌‌نامد و نامش را در زمره جهادگران ثبت و ضبط می‌كند.

 

خسته نشدن از خواست‌های دیگران

 

عاقل کسی‌ست که از درخواست‌های دیگران نسبت به خود، خسته نشود. چنین فردی باید تا چه درجه‌ای بالا رفته باشد كه از طلب دیگران نسبت به خویش خسته نشود! «خسته شدن» در عرف امری است كه بر جسم عارض می‌شود؛ اما  اگر خداوند كسی را مأمور خیررسانی به دیگران كند؛ روح او را چنان بر جسمش مسلط می‌كند كه فرد اصلا احساس خستگی نمی‌كند. نه اینكه احساس خستگی خود را نشان ندهد و خود را به تكلف بیندازد؛ بلكه اصلا خسته نمی‌شود تا بخواهد از انجام امور دیگران روگردان شود. از مفهوم مخالف این خصوصیت می‌توان این مطلب را ذكر كرد كه اگر كسی از انجام كار خیر و مراجعه دیگران به خود خسته می‌شود عاقل نیست.

مثلا اگر مادری از انجام وظایف مادری و پدری از انجام وظایف پدری احساس خستگی می‌‌كنند یعنی به عقل‌شان آسیبی وارد شده است. كار عاشقانه انسان را خسته نمی‌‌كند؛ كار پرتكلف خستگی‌آور است.

 

خسته نشدن از طلب علم

 

عاقل کسی‌ست که در طول عمر خود از تحصیل علم خسته نشود. تفاسیر عرفانی علم را آب زندگی و حیات معنا كرده اند. آب مایه زندگی است و انسان هیچ وقت در دنیای مادی از آب بی‌نیاز نیست. در زندگی معرفتی نیز حكایت همین است و افراد، از علم بی‌نیاز نیستند .

رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله میفرمایند:

«طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِیضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم‏»[5]

«جستن علم بر هر مسلمانى واجب است»

و نیز فرمودند:

«وَ إِنَّهُ یسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّى‏ الْحُوتِ‏ فِی الْبَحْر… »[6]

«به درستی که هر کس در آسمان‌ها و زمین است برای طالب علم استغفار می‌کند حتی ماهی در دریا…»

فرد عاقل از انجام واجبات دوری نمی‌كند بلكه او در انجام واجبات می‌كوشد. اگر كسی عاقل باشد چگونه می‌تواند از كسب علم احساس خستگی كند؟

«ز گهواره تا گور دانش بجوی» یعنی آموختن علم نباید لحظه‌ای از انسان فاصله بگیرد و اگر كسی از فراگیری علم پرهیز كند به گفته حضرت عاقل نیست.

 

نیازمندی دائم به خدا

 

در نظر عاقل، نیازمندی در مسیر حق محبوب‌تر از بی‌نیازیدر راه غیراوست. قرآن می‌فرماید:

«یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمید»[7]

« اى مردم! این شمایید كه به خداوند نیاز دارید و (تنها) خداوند، بى‏‌نیاز و ستوده است»

انسان عاقل، گدای معشوق بودن را به بی‌نیازی در راه غیر او ترجیح می‌دهد. فرد عاقل تنها یك كس را پاسخگوی نیازهای خویش می‌داند و او معشوق بی‌نیازی است كه عاشق خود را هر روز نیازمند‌تر از روز قبل می‌سازد تا لحظه ای جدایی از معشوق را تصور نكند. اصلا غیر برای او معنایی ندارند تا دست نیاز به سوی آنان دراز كند. او یك در را می‌شناسد و آن در خانه محبوب است. شاید بتوان گفت‌ این خصوصیت به نوعی كمال خاص برای انسان است؛ زیرا فرد از همگان، به سوی خدا طمع خویش را قطع می‌كند؛ این خصوصیت نشان توكل بنده است.

 

ذلت در راه حقّ، محبوب‌تر از عزت در راه ناحقّ

 

عاقل کسی‌ست که یعنی ذلت در راه حق، نزد او محبوب‌تر از عزتی است كه در راه دشمن خدا نصیبش می‌شود. توضیح این مطلب با مثالی روشن‌تر می‌شود: گاهی ممكن است افراد در فضایی زندگی كنند كه اگر بخواهند متدین باقی بمانند؛ مردم برای آن‌ها احترامی قائل نخواهند شد و آنان را از امكانات زندگی محروم خواهند کرد‌. در صورتی که اگر این افراد، مخفیانه با دشمنان دین تبانی نمایند و وعده‌هایی به آنان بدهند، در آن صورت از امکانات خاصی بهره‌مند خواهند شد. در این جا تعارض بین ذلت در راه حق و عزت در راه غیرحق اتفاق می‌افتد. اکنون مشخص می‌شود که اَحبّ برای فرد چیست؟ آیا اَحبّ این است که دین او حفظ شود و لو اینکه عزت ظاهری و رفاه مادی در پی نداشته باشد یا محبوب‌تر نزد او آن است که ظاهراً عزتی داشته باشد گرچه کمک‌هایی هم از طریق او به دشمنان دین برسد.

از سخن حضرت برداشت می‌شود كه عقل انتخاب‌گر است و عقل كامل عقلی است كه حركت اول را درست انتخاب كند. اگر انسان خواسته‌ دین را بر خواسته‌ خویش ترجیح دهد عاقل است هر چند ظاهراً ذلیل شود و اعتباری نداشته باشد.

 

گمنامی، محبوب‌تر از شهرت

 

گمنامی نزد عاقل، پسندیده‌تر از شهرت میان مردم است. او تنها وظیفه‌ خود را انجام می‌دهد و بندگی می‌كند؛ پسند او پسند خداوند سبحان است و در پی شهرت اجتماعی نیست. شاید خداوند برای او معروف بودن و مشهوریت را رقم زده باشد و او را از این طریق آزمایش كند؛ اما میل خود فرد به گمنامی است.

 

برترین و مهم‌ترین خصلت

 

دهمین علامت عاقل، خاص‌ترین علامت اوست و آن اینکه، كسی را نمی‌بینید مگر اینکه درباره او نظر بدهد که «او از من بهتر و متقی‌تر است».

با بررسی نحوی عبارت، جمله حضرت این‌گونه ترجمه می‌شود: «هیچ کسی را نمیبیند مگر آن که…» یعنی «هر کسی را ببیند…» زیرا کلمه «أحداً» نکره آمده و قبل از آن فعل منفی «لایری»؛  نکره در سیاق نفی هم افاده عموم می‌کند.

 

توضیح علامت دهم

 

ممكن است این سؤال پیش آید که چطور هر فاسق و فاجری را می‌بینیم؛ بگوییم او از ما متقی‌تر است؟ مگر تقوی مرزی ندارد و قانون و خط‌كشی برای آن نیست؟

حضرت در ادامه توضیح می‌دهند:

«… إِنَّمَا النَّاسُ‏ رَجُلَانِ‏ رَجُلٌ‏ خَیرٌ مِنْهُ‏ وَ أَتْقَى‏ وَ رَجُلٌ‏ شَرٌّ مِنْهُ‏ وَ أَدْنَى‏ فَإِذَا لَقِی الَّذِی شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ لَعَلَّ خَیرَ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ خَیرٌ لَهُ وَ خَیرِی ظَاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ لِی وَ إِذَا رَأَى الَّذِی هُوَ خَیرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِیلْحَقَ بِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ طَابَ خَیرُهُ وَ حَسُنَ ذِكْرُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ»[8]

«مردم فقط دو دسته هستند. یک دسته، از آن فرد خیلی متقی‌تر و بهتر هستند و یک دسته، از او خیلی پست‌تر و بدتر. وقتی این فرد با کسی که بدتر و پست‌تر از خودش است ملاقات کرد؛ اینطور درباره‌اش نظر بدهد: «شاید خیر این فرد پوشیده است و همین پنهان بودن برای او بهتر است؛ اما خیر من ظاهر است و ظهور خوبی‌ها برای من بد است! و وقتی کسی را می‌بیند که بهتر و متقی‌تر از اوست؛ برای او تواضع و فروتنی نماید تا به او ملحق شود. وقتی كسی این کار را در مقابل افراد مختلف انجام دهد؛ بزرگواری او رشد می‌کند و بالا می‌رود و خیری که به دیگران می‌رساند برای دیگران گوارا می‌شود و نام او در میان جمع نیکو ذکر می‌شود و بر مردم روزگار خود سیادت و آقایی می‌کند»

در این قسمت روایت چند نکته مورد توجه است:

  1. ممکن است اگر دیگران، به ظاهر نیک فرد توجه کنند؛ زمینه خودبینی شخص به وجود آید و این قطعا به نفع او نیست.
  2. فرد، در مواجه با کسی که در ظاهر پست‌تر از اوست باید به این فکر کند که شاید او ویژگی مثبتی مانند خوش خلقی را داشته باشد و چون «حُسْنُ الْخُلُقِ نِصْفُ الدِّین»[9] «خوش اخلاقی نصف دین است»؛ پس او نصف دین را دارد.
  3. خود را بالاتر از دیگران دانستن، موجب می‌شود که اگر فرد به دیگران خدماتی برساند؛ در قبال آن خدمات، توقعاتی دارد و اگر توقعات او برآورده نشود دست از ارائه خدمات برمی‌دارد و چه بسا به زبان بیاورد: «دستم نمک نداره!»

 

تاریخ جلسه: 86/9/26

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] تحف العقول، النص، ص443

[2] مفاتیح الجنان

[3] مفاتیح الجنان

[4] مفاتیح الجنان، دعای شب‌های ماه رمضان

[5] اصول کافی(ط – الاسلامیه)، ج1، ص30

[6] اصول کافی(ط – الاسلامیه)، ج1، ص34

[7] سوره مبارکه فاطر، آیه15

[8] تحف العقول، النص، ص443

[9] وسائل الشیعه، ج12، ص

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *