احسان به دیگران
یکی دیگر از راهکار خوشی این است که آسیب های احتمالی دیگران به خود را با احسانی که به آنان می کنیم رفع کنیم.
امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند :
« عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ »[1]
« برادر (دوست) خود را با نيكى سرزنش كن (بجاى سرزنش به او نيكى نما تا شرمنده شود چون اثر شرمندگى از هر سرزنش بيشتر است) و بدى او را با بخشش بر او بر طرف گردان (زيرا بخشش موجب دوستى است و بدى در برابر بدى سبب زياده كردن دشمنى) »
احسان میتواند گاه با پرداخت عطیه باشد و یا با تعریف و تمجید از آنان یا دعا کردن، به عنوان مثال از کسی که نسبت به شما حسادت دارد تعریف کنید یا در مقابل او دعای خیر در حقش کنید.
با این کار با یک تیر دو نشان زدهاید، هم او را با احسان کردن به او ادب کردید و هم خود متصف به صفتی خیر شدید.
اگر میخواهیم دیگران رابطه خوبی با ما داشته باشند و به جهت آزار آنان صدمه نبینیم و مغموم نشویم از خود شروع کنیم و با دفع بدی با حُسن، قلوب آنان را به خود جلب کنیم.
قران در تأیید این امر می فرماید:
«وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميم»[2]
« و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع كن، آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است گويى دوستى يكدل مىگردد.»
پرهیز از جزئی نگری
یکی از اموری که موجب ناخوشی میشود جزئی نگری است و در مقابل یکی از اموری که موجب شادمانی می شود پرهیز از جزئی نگری است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
« أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ إِلَّا لَمْ تَرْضَ أَبَداً »[3]
«چشمت را بر خار و خاشاک ببند درغیر این صورت هرگز راضی نخواهی بود.»
«اغض» چشم بستن عالمانه است. کسی که عالمانه شاهد سختیهاست هرگز راضی نخواهد بود زیرا زندگی علی الدوام مملو از سختیها و گرفتاری هاست، دیدن خار و خاشاک زندگی باعث میشود انسان علی الدوام ناراحت باشد و احساس نارضایتی کند به همین جهت در عوض مشاهده سختیها باید شاهد نعمات و خوشیها باشیم.
هرقدر در معنویات بالا رویم تمام امور مادی و گذرا را خار و خاشاک میبینیم همانطور که زمانی که سوار هواپیما هستیم هرقدر بالاتر میرویم همه چیز در نظرمان کوچک و کوچک تر می شود.
اگر جزئینگر نباشیم و کلان نگاه کنیم میبینیم خیلی از امور در نظرمان درست است و همین باعث مسرور بودن ما میشود.
مثلا یک خانمی که یک وقتهایی نماز صبح بچهاش قضا شده است میگوید فرزندم بیدین شده است، حال وقتی از این خانم میپرسیم آیا فرزندت خدا و پیامبر را قبول دارد میگوید: بله، اتفاقاً فرزندم اعتقادات درستی دارد و اهل مجالس اهل بیت هم هست. خب به این خانم باید بگوییم به جای اینکه دائم فرزندت را برای قضا شدن نماز صبح سرزنش کنی اعتقادات حقّهاش را برای او پررنگ و بزرگ کن و به او بگو الحمدلله که دیندار هستی، اینکه گاهی اوقات نماز صبح تو قضا می شود به دلیل غفلتی است که بر تو عارض شده است. وقتی خوبی های او را برایش بزرگ کنیم این کار اشتباه او دیگر تکرار نمی شود. البته قابل ذکر است که این به معنای مسامحه نیست بلکه یک تاکتیک اجرایی است چون مطلوب ما این است که آدمی که خلاف اندکی دارد خلافهایش تکرار نشود و تمام شود نه اینکه خلافهایش گسترش پیدا کند .
یادگیری درست
یکی از اموری که ما را سرحال و از کسل بودن دور میکند، یادگیری درست است.
امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه میفرمایند:د ز
« إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ »[4]
«این قلبها کسل و بیمار می شود همان طور که جسم بیمار میشود ، برای این قلوب حکمت های نو را طلب کنید»
وقتی سر حال نیستید چیزی یاد بگیرید، اینکه حضرت فرمودند طلب حکمت کنید یعنی یادگیری درستی داشته باشید.
« الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق»[5]
« حكمت گمشده مؤمن است (هميشه بايد در پى آن باشد) پس آنرا فرا گير اگر چه از مردم دو رو باشد.»
حکمت گمشده مؤمن است، زمانی که یاد بگیریم حالمان خوب میشود. وقتی یاد گیری درست باشد هم درد جسمانی و هم پریشان حالیهای افراد خوب میشود.
به یادگیریهای قبلیمان اکتفا نکنیم، با یادگیری اموری که بلد نیستیم هم نیاز روحمان برآورده میشود و هم گم شده خود را پیدا میکنیم که این سبب می شود خود به خود خوش و سرحال شویم.
بیشتر اوقات دلیل ناراحتیهای ما این است که زندگیمان یکنواخت شده است و یادگیری جدیدی نداشتیم، کمبود علم افراد را ملول و بدحال و کسب علم و یادگیری آنها را خوشحال میکند.
تاریخ جلسه: 97/4/26 ـ بخش 4
«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه مرحوم فیض الإسلام، حکمت 150
[2] سوره مبارکه فصلت، آیه 34
[3] نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 204
[4] نهج البلاغه مرحوم فیض الإسلام، حکمت
[5] نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 77