راهکارهای زندگی خوش داشتن
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ كَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ ینْسَبْ إلَى بِدْعَةٍ»[1]
«خوشا كسیكه نفسش رام گشت (فروتنى پیشه نمود) و عمل و كردارش پاك و شایسته، و نیتش (اعتقاداتش) پسندیده، و خویاش نیكو بود، و فزونى از مال و دارائیش را (در راه خدا به مستمندان) انفاق کرد، و پرگوئى را از زبانش نگاه داشت (بیجا نگفت) و بدیش را از مردم دور کرد(آزار نرسانید) و سنّت (روش پیغمبر اكرم) بر او سخت نیامد، و به بدعت نسبت داده نشد.»
تسلیم حق بودن
اولین راهکاری که حضرت دراین حکمت ارائه میکند؛ «تسلیم حق بودن» است: «طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ». برای داشتن زندگی خوش باید نفس خود را تسلیم حق کنیم. اگر آدمی خود را به خدا بسپارد؛ آنچه از کمالات قرار است در اختیار او قرار بگیرد با تسلیم شدن در محضر حق نصیبش میشود. انسان متکبر و خود بزرگبین از داشتن خیرات بسیار، محروم میماند. او با خضوع و خشوع در برابر حق و احساس ذلت به درگاه ربوبی، باعث ورود برکات متنوع و زیادی در زندگی خود میشود. اولین عامل شاد بودن در این عالم، این است که نفس آدمی تسلیم و اسیرحق شود؛ تا حق، انواع کمالات را در این نفس جریان دهد.
کسب طیب
دومین راهکار ارائه شده در این حکمت کسب طیب است: « طَابَ كَسْبُهُ». همۀ آدمیان طبق آیات قرآن کاسب هستند: «… جَزَاءً بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ»[2] به این معنا که آنها با خدای خود رابطۀ دادوستدی دارند؛ برای خدای خود کاری را هدیه میکنند و چیزی از او میگیرند. در این معامله یا بهرهای میبرند و سود میکنند و یا دچار زیان و ضرر میشوند. حضرت امیرالمؤمنین تاکید میکند که کسب آدمی «طیب» باشد؛ انسان اگر خواهان زندگی خوب است باید به دنبال کسب «طیب» باشد. معنای عبارت « طَابَ كَسْبُهُ» یعنی واقعا خوشی برای کسی است که کسب و درآمد او از زندگی، لذتبخش است. آدمی اگر از ناشکری بپرهیزد، هرسخنی را بر زبان جاری نکند، هرکلامی را نشنود، هر جایی نرود و کارهایی را انجام دهد که برای او خوشی حقیقی به ارمغان آورد؛ یقیناً به لذت واقعی میرسد.
تفاوت «طیب» و «حلال»
طیب با حلال متفاوت است، حلال بودن به این معناست که هرآنچه در زندگی کسب میشود؛ اعم از روزی و رفتار و گفتار باید حلال باشد؛ ولی بالاتر از حلال بودن، لذت بردن از کسب است؛ لذت بردن از شنیدنیها و گفتارها و اعمال. در ساختار واژه «طَیِّب» لذت بردن و خوش بودن نهفته است.
توفیق انجام عمل صالح با کسب طیب
راهکار خوش بودن این است که کسب و درآمد انسان در زندگی، نه تنها حلال باشد، بلکه لذت بخش هم باشد. حلال بودن کسب لازم است؛ ولی کافی نیست. طبق این آیه شریفه قرآن «یا أَیهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّیبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»[3]«اى پیامبران، از چیزهاى پاكیزه بخورید و كار شایسته كنید، كه من به آنچه انجام مىدهید دانایم.»اگر آدمی خواهان انجام عمل صالح است باید از طیبات بخورد و به باطن خود از چیزهای طیب برساند و از هرآنچه که او را پرانرژی میکند، استفاده کند. اگر اینگونه عمل کند؛ توفیق عمل صالح هم نصیب او میشود؛ ولی اگر رزق معنوی به او نرسد،از زندگی طیب بهرهمند نمیشود. یقیناً با ناشکری و گله از روزگار و زندگی و مردم، روح خود را مکدر میکنیم و از لذات واقعی دور میمانیم.
اصلاح باطن
راهکار دیگری که حضرت برای خوش بودن در زندگی بیان میفرماید، اصلاح باطن است:«صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ». باید باطن خود را اصلاح کنیم. باطن را اصلاح کردن؛ یعنی نیت بد دربارۀ کسی نداشته باشیم و درون خود را از کدورت افراد پاک کنیم. اگر کینهای از کسی داشته باشیم، به ضرر خود ماست؛ اما اگر دل خود را از کدورت و کینه پاک کنیم؛ خوشی به سراغ ما میآید.
خوش بودن به این است که در دل چه راه دادهایم؟ هیچکس جز خدای سبحان از سریرۀ ما خبر ندارد. گاهی فکر میکنیم دیگران را بخشیدهایم؛ اما از ناراحتی او ناراحت نمیشویم! حتی گرفتاری او را حقی از جانب خدا میدانیم! همین همدردی نکردن، باعث ناخوشی ما میشود و دچار گرفتگی و قبض میشویم. برای انبساط خاطر باید درون ما پاک و عاری از کینه باشد. اگر در اعماق وجود، دلگرفتگی یا نیت سوء نسبت به دیگری داریم؛ یقیناً بهخاطر خُبث طینت، حالِ خوشی نداریم.
خوشخلقی
راهکار دیگر برای زندگی طیب داشتن این است که فرد خوشاخلاق باشد؛ در این حکمت سفارش به حُسن خلق شده است: «حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ». نکتۀ حائز اهمیت آن که: نباید بابت خوش اخلاقیها از کسی طلبکار باشیم. با خوش اخلاق بودن، زندگی خود را خوش و خرم ساختهایم و قبل از دیگران، اثر خوشخلقی را در زندگی خود مشاهده میکنیم. بابت این اخلاق خوش هم از دیگران هیچ انتظاری نخواهیم داشت و منّتی بر کسی نداریم.
انفاق
راهکار دیگر زندگی خوش داشتن در عبارت « أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ» عنوان شده است. به این معنا که زیادهها را خرج کنیم و برای خود نگه نداریم. خرج کردن و انفاق، لذتبخش است و حال آدمی را خوش میکند. البته بایستی توجه داشت که این خرج کردن باید در حد تعادل باشد و در این راه افراطی صورت نگیرد. عرب به سوراخهایی که موش در لانهاش ایجاد میکند «نفق» میگوید. این واژه وقتی به باب افعال میرود؛ بهمعنای متضادآن؛ یعنی پُرکردن سوراخهاست. برای رفع نیازمندیهای دیگران باید مال را انفاق کرد. در تأمین نیازمندیهای دیگران، انبساطی نصیب انسان میشود که با هیچ انبساطی قابل قیاس نیست. اجمالاً باید دانست حبس مال موجب دلتنگی است. باید دارایی خود را درست مصرف کنیم تا از زندگی خوش بهرهمند شویم.
کمگویی
حضرت راهکار دیگر خوش بودن را حذف زیادهگویی در کلام میدانند: «أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ»؛ چراکه بهدنبال حرف زیاد؛ حرف بیربط هم زده میشود. ممکن است انسان زیاد صحبت کند و همۀ حرفهایش هم درست و بهجا باشد؛ اما گاهی برخی حرفهای زیادی، موجب رنجش و آزردگی میشود. در سخن گفتن باید دقت لازم را انجام دهیم و به حداقل کلام اکتفا کنیم. مثلاً در بسیاری از اوقات، پرسش از دیگران موجب آزار و اذیت آنها میشود. باید دقت کنیم تا جملات آزاردهنده را از کلام خود حذف کنیم. گاهی سخنان نابجا و بیش از حد ما موجب انزوای افراد است.
پرهیز از آسیب رساندن
راهکار دیگر خوش بودن در زندگی، در این حکمت با عبارت « عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ» مطرح شده است؛ یعنی شر خود را از مردم دور کنیم. سعی کنیم حتیالمقدور آسیبی از ما به دیگری وارد نشود. «شر» یعنی نبودِ «خیر»، مثلا اگر در کنار کسی غیبتی شود؛ شر غیبتکننده به مستمع رسیده است. این دو نفر حکمشان نزد خداوند یکی است. اگر مستمع نتوانست بحث را از غیبت تغییر دهد و آن را بشنود؛ حسناتش مرتفع شده است. شاید در نگاه ظاهری شر رساندن نباشد؛ اما همین نابودی حسنات خود «شر» است. اینکه میگویند؛ انسان باید سعی کند شرش به کسی نرسد؛ یعنی خیرات دیگران توسط او از بین نرود.
انسان ملول و افسرده هم شرش را به دیگران میرساند؛ زیرا گویند:« افسردهدلی، افسرده کند انجمنی را». تنها با یک معاشرت کوتاه، انرژیهای منفی منتقل میشود و ناخودآگاه موج افسردگی انسان را فرا میگیرد. اگر خواهان خوشی هستیم باید سعی کنیم شر ما به هیچکس نرسد. مراقبت و تلاش کنیم تا در ارتباطات خود، هیچ صدمهای به مردم وارد نکنیم.
گسترش و توسعۀ سنت پیامبر
راهکار دیگر خوش بودن در زندگی در این حکمت با عبارت «وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ» بازگو شده است؛ به این معنا که سیره و روش زندگی پیامبر را گسترش دهیم. فردی که خواهان خوشی در زندگی است بایستی بر اساس سنت پیامبر عمل کند، از روی بدعت عملی را انجام ندهد و سنت پیامبر در نظر او سخت نباشد. اجرای سنت رسول اعظم را امری راحت بداند تا توسعۀ وجودی برای او ایجاد شود. بهطور مثال گرفتن ناخن بر طبق سنت پیامبر اکرم به وسعت وجودی انسان کمک میکند، گرچه بسیاری از برکات آن، غافلاند. با انکار سیرۀ پیامبر به انسان آسیب وارد میشود. اگر خواهان داشتن زندگی خوشایم؛ باید اجرای سنت برای ما سهل و آسان باشد.
ممانعت از نوآوری دینی
فردی که خواهان خوشی است، بایستی از بدعت بپرهیزد: «لَمْ ینْسَبْ إلَى بِدْعَةٍ». مراقب باشیم تا نوآوری دینی نداشته باشیم و دین جدیدی نسازیم. در روایت است وقتی حضرت مهدی عجاللهتعالیفرجهالشریف ظهور میکند؛ آنقدر دین خدا تغییر کرده و جابجا شده است که برای افراد، باور این که دین آورده شده توسط امام زمان، همان دین پیامبر اکرم است؛ به سختی صورت میگیرد.
اگر طالب خوش زندگی کردن هستیم، باید از بدعت و نوآوری در دین گریزان باشیم.. گاه به نام دین، کارهایی انجام میشود؛ در حالی که «دین»ی نیست. اگر کارهایی که انجام میدهیم در شریعت وارد نشده است؛ باعث ناگواری زندگی خواهد شد. قبل از انجام هر عملی به نام شرع، باید آن را بسنجیم که آیا طبق قوانین الهی و سنت پیامبر هست یا نه؟! و آنگاه که یقین حاصل کردیم که مورد تأیید دین است آن را انجام دهیم که در این هنگام میتوانیم در انتظار خوشی در زندگی باشیم.
راهکار دوستی پایدار
«لَا یكُونُ الصَّدِیقُ صَدِیقاً حَتَّى یحْفَظَ أَخَاهُ فِی ثَلَاثٍ فِی نَكْبَتِهِ وَ غَیبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ»[4]
«دوست (در حقیقت) دوست نیست مگر آنكه رعایت حال برادر (دوست) خود را در سه وقت داشته باشد: 1. در رنج و گرفتارى او (به جان و مال همراهى كند)؛ 2. در نبودن او (از گفتن و شنیدن سخنان ناروا حفظش کند)؛ 3. در وفات و بدرود زندگى او (به دعا و استغفار یادش كند.)»
گاهی اوقات دوستیها چند ساله است و ارتباطات مستمر؛ اما آن محبت واقعی از طرف مقابل مشاهده نمیشود شاید دلیل این مسئله را بتوان در رعایت نکردن قوانین دوستی دانست. اگر میخواهیم صمیمیت در دوستیهای ما برقرار باشد و از کنار یکدیگر بودن لذت ببریم باید سه قانون را رعایت کنیم:
- «فِی نَكْبَتِهِ»:درگرفتاری مراقب او باشیم. واژۀ «نکب» در این حکمت «واژگون شدن» معنا شده است. گرفتاری چند نوع است گاه مادی، گاه عاطفی و گاه اخلاقی است. نباید در گرفتارهای دوستان، بیتفاوت بود. اگر دوست ما گرفتار خُلق و فکر مذموم، گرفتار رفتار نامناسب و یا گرفتار عواطف نابجا شده است؛ باید مراقب باشیم و او را از این بحران جدا کنیم. باید تلاش کنیم تا گرفتاری او بیشتر نشود؛
- «غَیبَتِهِ»: پشت سر دوست حافظ منافعش باشیم. اگر فردی پشت سر دوستی آبروی او را برد و عیبش را بازگو کرد؛ بایستی در حفظ آبرو و کیان دوست خود کوشا باشیم و اجازه ندهیم که به دوست ما آسیبی وارد شود؛
- «وَفَاتِهِ»: اگر دوست ما قبل از ما دنیا را ترک کرد، حتماً بعد از مرگش محافظ سنتهای صحیح او باشیم و راه او را ادامه دهیم. بایستی بعد از وفات او هم از آبروی او حفاظت کنیم و اجازه ندهیم، کسی عیبی از او را فاش کند و پشت سر او سخن ناروایی گوید. ثوابی از کارهای خیر خود را به او هدیه کنیم. با رعایت این آداب است که شایستۀ عنوان «صِدّیق» میشویم.
فرد ضعیف قادر به محافظت از دیگران نیست. هرچقدر تواناییهای انسان بیشتر باشد؛ بیشتر میتواند کمک دوستان خود باشد.
راهکار مستور شدن عیوب
«مَنْ أُعْطِی الِاسْتِغْفَارَ لَمْ یحْرَمِ الْمَغْفِرَةَ»[5]
«كسی را كه توفیق استغفاردادند، از آمرزش نومیدش نمیکنند.»
انسان دارای نقایص و عیوبی است که همواره بهواسطۀ بعضی از آنها آبروی او در خطر میافتد. گاهی بعضی از عیوب پشت پرده است و به آبروی فرد آسیبی نمیزند. راهکار مخفی ماندن نواقص و عیوب، استغفار است؛ به این معنا که آدمی دائم از خدا بخواهد که بر روی این نواقص و عیوب پرده بیاندازد تا کسی آنها را نبیند.
طلب مغفرت دائمی از خداوند باعث میشود که عیوب و نواقص آشکار نشود. اگر آبروی بعضی در زندگی دنیایی برده میشود؛ شاید به این علت است که برای خود شخصیت زیادی قائلاند و اهل خضوع و خشوع نیستند. آدمی با استغفار کردن به درگاه خداوند، اعلام میکند که گرچه دارای نقایص و عیوبی است؛ اما طالب آن است که بندگان دیگر خداوند به آنها پینبرند.
اگر میخواهیم لباسی از کمالات بر ما پوشانده شود و عیوب ما برملا نشود؛ باید دائم از خداوند طلب مغفرت کنیم. این طلب مغفرت، طلب نیازمندی است؛ این احساس و طلب مغفرت کردن به ذلت باطنی داشتن معنا میشود؛ البته خداوند عیوب چنین انسانی را برملا نمیکند. عیوب کسی آشکار میشود که خود را بیعیب و نقص بداند. به محض راحت شدن خیال انسان، نواقص و عیوب او هویدا میشود. اگر باور کنیم که مجموعهای از عیوب و نواقص را داریم که خدا باید آن را پنهان کند؛ از خداوند طلب ستر و پوشش میکنیم.
راهکار ازدیاد نعمت
«وَ مَنْ أُعْطِی الشُّكْرَ لَمْ یحْرَمِ الزِّیادَةَ»[6]
«اگر به کسی شکر عطا شد؛ از ازدیاد نعمتهای خداوند محروم نمیشود.»
اگر کسی نعمات الهی را از دست میدهد به جهت این است که از خداوند طلبکار است و شاکر نعمات و موجودی خویش نیست. اگر ایمان و عقل و توفیقات کسی در گذر زمان زیاد نشد و یا کمتر شد؛ بداند که شاکر نبوده و نیست. هرچه آدمی بیشتر شاکر نعمات اهدایی خداوند شود؛ خداوند او را در عرصۀ ازدیاد نعمت قرار میدهد.
شکر به معنای پُربینی نعمات الهی است که با توقع، اعتراض، گله و شکایت سازگار نیست. مشاهدۀ نعمات الهی، ابتدا توسط زبان بازگو میشود؛ سپس این پُربینی در عمل و رفتار آشکار میشود و در نهایت دل چنین انسانی با آن نعمت، خوش است. سپاس از پروردگار عالم با پاسداشت زبان از ناشکری، شروع میشود سپس با پاک کردن دل از ناخوش بودن ادامه مییابد و در نهایت، با زدودن عمل از ترک فرمانهای الهی خاتمه پیدا میکند.
اگر اعضا و جوارح فرد، هنگام عمل و رفتارش همیشه و مستمر، در خدمت حق باشد؛ دل او نیز همواره خوش و زبانش ذاکر و شاکر نعمات خداوند است. اگر این هر سه به او داده شود؛ نعماتش افزون میشود؛ زیرا خداوند در قرآن وعده داده است:
«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»[7]
«و آنگاه كه پروردگارتان اِعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنید، (نعمت) شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.»
راهکار توانمندی جسم
«وَ لِكُلِّ شَیءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّیام»[8]
«و براى هر چیز زكاتى است و زكات و نموّ بدن روزه داشتن است.»
اگر چه در ظاهر بر اثر روزهداری قوّت جسم كم میشود؛ ولى در باطن با دورى گزیدن از شهوات نفس، توانا خواهد شد؛ چنانكه دارائى با زکات دادن در ظاهر کاهش مییابد؛ ولى در باطن بابركت و پُرسود مىشود.
با روزه گرفتن بدن جان تازه میگیرد. اگر فردی با روزه جسمش جان تازهای نمیگیرد؛ نیاز است تا به بازنگری عملکرد خود بپردازد. خوردنیهای غیرضرور به جسم آسیب وارد میکند و آدمی را ناتوان میسازد؛ اما اگر خوراکِ انسان، قانونمند و بر طبق شریعت انجام شود؛ بهطور قطع او را توانمند میکند. به قول مولوی در مثنوی:
این دهان بستی، دهانی باز شد چون خورنده لقمههای راز شد[9]
وقتی راه ورود غذای نامناسب به جسم خود را ببندیم، راه ورود حسنات به روح و روان گشوده میشود که نتیجۀ آن، دریافت حال خوش است. تغذیۀ مناسب روح موجب حال خوش است که در جسم نیز تأثیرگذار است. جسم آدمی مَرکَب روح اوست و روح، رانندۀ این مرکب است؛ اگر روح سرحال و بانشاط باشد؛ میتواند سریع و چالاک مسیر را طی کند؛ اما رانندۀ بیحال و کسل، نمیتواند به راحتی مرکب را جابجا کند و به مقصد برساند.
راهکار دریافت امداد الهی
«تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ»[10]
«كمك و یارى (روزى هر كس از جانب خدا) بهاندازۀ نیاز او خواهد رسید.»
در این حکمت راهکاری برای گرفتن امداد از خداوند بازگو میشود و این که چه باید کرد تا خود به خود افراد به اذن حق کمکرسانی به یکدیگر داشته باشند. اگر طالب امداد الهی هستیم باید بدانیم که در شرایط اضطرار، این کمک میرسد. هنگامی خدای سبحان ما را یاری میکند که نیاز و احتیاج خود را به او ابراز کنیم. بهطور قطع اگر این نیاز و احتیاج ابراز نشود؛ کمکی هم از جانب خداوند نمیرسد. کمک نازل شده به اندازه احتیاج بندگان است.
به عبارتی دیگر فردی که خود را از عرصۀ تلاش دور کند و وارد میدان کوشش نشود؛ نباید انتظار رسیدن کمکی از جانب پروردگار داشته باشد. اما اگر خود را در عرصۀ زحمت انداخت؛ قطعاً خدای سبحان امداد لازم را نصیب او میکند.
راهکار نزول یاری خدای سبحان این است که در عرصههای اضطرار قرار بگیریم و این اضطرار را به خدای سبحان ابراز کنیم. گاه بهغلط گمان میکنیم از امدادهای الهی بینیازیم! در این هنگام قطعاً امدادی هم دریافت نمیکنیم؛ اما باید دانست که همۀ بندگان حتی در خوابیدن و بیدار ماندن هم محتاج خدا هستند. اگر خود را محتاج بدانیم؛ خداوند نیز امداد میرساند؛ ولی اگر این نیاز دیده نشود؛ خدای رحمان چنین افرادی را در درماندگی و عجز باقی میگذارد و رهایشان میکند.
راهکار فقیر و محتاج نشدن
«مَا عَالَ امْرُؤٌ مَنِ اقْتَصَد»[11]
«فقیر نمیشود کسی که میانهروی داشته باشد.»
میانهروی مانع احتیاج انسان به خلق میشود. باید دانست آنچه موجب احتیاج میشود، افراط و تفریطهاست. گاه بهغلط تصور میکنیم، آنچه ما را محتاج دیگران میکند افراط است؛ ولی از تفریطها، غافلایم و آنها را در محتاج شدن مؤثر نمیدانیم. برای مثال فردی با همه دارایی و ثروت از انفاق کردن ابا دارد؛ چون دستان خود را برای خرج کردن و احسان به دیگران بسته میبیند؛ چنین فردی احساس فقر میکند؛ زیرا در عین دارایی، ندار است. او در حال تفریط است؛ به معنای کم گذاشتن؛ یعنی از هرجایی که بتواند برای دیگران کم میگذارد. اگر از او بخواهند تا برای دیگران خرج کند؛ وقتی برای دیگران میخواهد خرج کند، ندارد؛ اما برای خودش بخواهد خرج کند بسیار دارا و توانا میشود! چنین فردی همیشه فقیر است، گرچه بسیار داراست.
اگر میخواهیم غنای از خلق داشته باشیم و احساس بینیازی کنیم، لازم است در خرج کردن، راه اعتدال را در پیش گیریم.
تاریخ جلسه: 92/4/31 ـ جلسه 4
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[2]. سوره توبه، آیه 82.
[3]. سوره مؤمنون، آیه 51.
[4]. نهجالبلاغه، حکمت 129
[5]. حکمت 130
[6]. نهجالبلاغه، حکمت 130
[7]. سوره ابراهیم، آیه 7
[8]. نهجالبلاغه، حکمت 131
[9]. مولانا؛ مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش 179
[10]. نهجالبلاغه، حکمت 133
[11]. نهجالبلاغه، حکمت 134.