زندگی ابدی ـ بخش سوم

زندگی برای ابد

 

در یک نگاه جامع و وسیع از شریعت اسلام می‌آموزیم که انسان، خلق شده‌است تا بماند، نه اینکه نابود شود. مسیر ماندن از همان بدو تولد، با این دیدگاه که باید به‌نحوی زندگی کند که حیات دائم نصیب او شود، آغاز می‌شود. ممکن است پرسیده شود که کودک در بدو تولد، اختیاری برای انتخاب ماندن ندارد؛ بنابراین، تولد برای ماندن، چه معنایی می‌تواند داشته‌باشد؟ در پاسخ باید اذعان داشت: برنامه‌ای -مستحب- که شریعت برای نوزاد تدوین کرده‌است، مشتمل بر ادای اذان و اقامه در گوش او و برداشتن کام با تربت اباعبدالله، تلویحاً به منظور فراهم کردن مسیر حیات و نشان دادن راه زندگی به اوست.

حضرت امام خمینی (ره) می‌فرماید: «ما اکنون که در دنیا هستیم، در برزخ و در قیامت نیز هستیم. وجود ما یک غلافی است. غلافِ بعضی از ما ضخیم است و وجود برزخی یا قیامتی خود را نمی‌بینیم؛ اما افرادی که غشاء(پرده) وجودی‌شان بسیار نازک است، هم‌اینک که در عالم هستند، نه‌تنها وجود برزخی خود، بلکه وجود برزخی دیگران را نیز می‌بینند و وجود قیامتی آنان را احساس می‌کنند. پس علی‌رغم اینکه قائل به وجود نشئه‌های گوناگون برای دنیا، برزخ و قیامت هستیم و باید وجود ما در آن نشئه‌های مختلف در دنیا، برزخ و قیامت، فرق داشته‌باشد، فی‌الواقع چنین نیست و نشئۀ قیامتی، هم‌اینک هست؛ اما لایه‌اش خیلی صخیم است و ما آن را نمی‌بینیم.»

مرحوم علامه طباطبائی می‌فرماید: «ما برای حیات همیشگی -ابدیت- خلق شده‌ایم.» اصلا نوع زندگی ما به گونه‌ای بوده‌است که مرگ به‌معنای معدومیت، در آن نیست، بلکه مرگ به‌معنای انتقال از عالمی به عالم دیگر است.

 

دنیا مانع توجه به وجود برزخی

 

امام خمینی (ره) به نکته‌ای قابل توجه اشاره می‌فرماید. گویی در پاسخ به این سوال که: اگر وجود برزخی ما هم‌اینک ساخته و آماده است، چرا دیده نمی‌شود؟ پاسخ داده ‌است: «به‌دلیل فرو رفتن جدّی در عالم ماده از عوالم دیگر، بی‌خبر شده‌ایم. توجه زیاد به مادیات، باعث دور شدن توجه از وجود برزخی و قیامتی شده است. اینکه ما در جایی قرار داریم به نام دنیا، به این معنا نیست که باید وجودِ ما دنیوی باشد. دنیا یک ظرف است. وقتی در این ظرف قرار گرفتیم، می‌توانیم با وجود اقامت در این ظرف، اطلاعات پنهانی خود در خصوص وضعیت کنونی وجود برزخی یا وجود قیامتی خود را کسب کنیم.»

مجدداً یادآوری می‌کنیم که از بدو شروع زندگی در عالم ماده، ساخت و ساز انسان، به گونه‌ای است که فانی نشود و از بین نرود. بلکه اصلا برای یک زندگی همیشگی ساخته شده‌است. تمام دستورات شریعت هم بر همین اساس است. سِیری هم که در اختیار ما قرار گرفته است به گونه‌ای است که روز‌به‌روز، بیشتر طعم زندگی حقیقی را بچشیم.

 

مشاهده دائمی وجود برزخی

 

امام خمینی (ره) در ‌جای دیگری می‌فرماید: «به زمان احتضار زمان «مُعایَنَه» گفته می‌شود؛ یعنی آن باطنی که ساخته‌ شده تا زمانی که در این عالَم هستید، دیده می‌شود؛ آن وجود برزخی و قیامتی ما که ساخته‌ شده‌است در همین عالم در حال مشاهده شدن است. این موجود، گاه قبض و ضیق است و در تنگنا و فشار قرار دارد و به هیچ عنوان نمی‌توان با آن رابطه برقرار کرد و گاهی، ما وجود برزخی خود را می‌بینیم و بسیار راضی و شادمان و خرسند می‌شویم.

 

آمادگی برای مرگ

 

در روایات مختلفی عبارت «اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْت»[1] «باید آمادگی برای مرگ را طلب کنید» آمده است؛ به این معنا که از هنگام شروع تکلیف، قاعدتا باید باور داشت که مشغول ساخت و ساز هستیم و باید برای رونمایی از خود، آماده شویم. زمان پرده‌برداری از ما، هنگام انتقال نیز هست؛ یعنی هیچ فرصتی برای تجدیدنظر وجود ندارد. به عبارت دیگر، باید ساخت و ساز به گونه‌ای صورت گرفته باشد که آنچه برای انسانیت انسان لازم است، در طول دورۀ عمرش، به عرصۀ اجرا در آمده باشد و نقیصه و قصوری ملاحظه نشود.

درجملۀ «اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْت» کلمه «مُوت» را زمان انتقال تعبیر می‌کنیم نه زمان نیستی. از سوی دیگر، تنها عرصه‌ای که امکان ساخت و ساز در آن وجود دارد، همین دنیاست. بنابراین جمله «اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْت» به این معناست که آمادگی لازم برای آن انتقال را داشته‌باشید تا زمان انتقال، گنگ یا نابینا یا لَنگ، منتقل نشوید. باید برای زمان انتقال آماده شوید تا در آن هنگام، کاستی و کسری نداشته‌باشید؛ زیرا چشم و گوش و زبان و آدمیت را باید از این عالم به آن عالم برد.

 

تدارک توشۀ سفر

 

کسانی که عازم سفر می‌شوند، از مدت‌ها قبل، برای بستن چمدان، تکاپو و تلاش می‌کنند. یا کسانی که عازم حج می‌شوند،جهت آموزش مناسک اقدام می‌کنند و علی‌رغم آنکه یک عمر نماز خوانده‌اند، یکباره نگران چگونگی تلفظ و مخرج حروف نماز طواف می‌شوند و برای کنترل صحیح بودن آن، به کارشناس مذهبی مراجعه می‌کنند؛ چون انجام مناسک حج، توجه مستمر و دقیق نیاز دارد تا بدون نقیصه انجام شود؛ چون حج تنها یک مرتبه بر انسان واجب است. مرگ نیز فقط یک مرتبه رخ می‌دهد؛ به همین جهت، انسان دائماً باید به سفری که تاریخش معلوم نیست، توجه داشته‌باشد که آیا چشمی، گوشی، پایی، یا زبان ذکری با خودش برده است؟! در ذیل آیۀ:

«وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت»[2]

«و در آن هنگام که حیوانات وحشى محشور شوند.»

بسیاری از مفسرین ما معتقدند وَحشی بودن، باطنِ همین انسانیت است. همین آدم‌ها در قیامت با خصوصیات وحوش محشور می‌شوند! نه این که واقعاً سگ یا گرگ، در قیامت  محشور می‌شود. همین آدم، باطنش وحشی است و وحشی محشور خواهد شد!

 

مرگ؛ گشودن پوسته قالب

 

مولوی می‌گوید: «مرگ زمانی است که مغز انسان نشان داده‌ می‌شود. پوست، قالب تَن است. همچنانکه پس از شکستن پوست گردو و یا سایر میوه‌ها همچون انار یا سیب و … معلوم می‌شود که پوک است یا نه، سالم است یا خراب. وقتی پوست انسان از بدن جدا شد، داخل آن نمایان می‌شود.

جوزها بشکست و آن کان مغز داشت

بعد کشتن روح پاک نغز داشت[3]

پیامبر اکرم می‌‌فرماید:

«مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَمُوتُوا»[4]

«قبل از اینکه مرگ شما فرا برسد، بمیرید.»

یعنی دائماً خودتان، از پوستۀ ظاهری خود جدا شوید. اگر در این عالم، دائماً پوست خود را بگشاییم، به عبارتی دیگر، به ظواهر خود توجه نکنیم و در پی بررسی و نگریستن بر درون خود باشیم، گویی همواره با دستگاه سونوگرافی یا آندوسکوپی بر درون خود نظارت داریم و بدون توجه به تعاریف دیگران، واقعیت‌های خود را از دیدگان خود پنهان نکردیم و در این صورت به ظواهر اعمال خود، رضایت نخواهیم داد.

 

اعمال قابل انتقال به آخرت

 

بسیاری موارد،انجام تکالیف و وظایفی همچون اقامۀ نماز، روزه‌داری، رعایت حجاب و ادای خمس یا حق و حقوق مردم، می‌تواند در پس ظاهری زیبا قرار گیرد؛ اما این ظاهر قابلیت انتقال به عالم دیگر را ندارد.

در تفسیر آیۀ:

«مَن جَاءَ بِالحْسَنَةِ فَلَهُ عَشرْ أَمْثَالِهَا»[5]

‌«[در قیامت] هر کس کار نیکى بیاورد، پس بـراى او ده برابـر ماننـدِ آن [پـاداش ] خواهد بود»

آورده‌اند که هر حَسَنه‌ای قابل انتقال نیست. فعل «جَاءَ» با حرف جر«با» متعدّی شده است و حکایت از آن دارد  که هر کس که «بتواند» با خود حسنه‌ای بیاورد؛ یعنی حَسَنه‌ای که قابلیت انتقال داشته‌باشد و در گذر زمان تخریب، منحرف، ضایع و فاسد نشده باشد؛ نتیجه‌اش: «فَلَهُ عَشرْ أَمْثَالِهَا» ست.

اگر جداً بخواهیم به حیات ابدی توجه کنیم چاره‌ای نداریم جز اینکه عملی را که انجام می‌دهیم، ماندنی باشد؛ نوعِ عمل باید پایدار باشد. همانگونه که ما برای خرید هر کالایی اعم از پارچه یا لوازم منزل، به دوام جنس و رنگ و نقش آن توجه داریم، عمل‌مان نیز باید به گونه‌ای باشد که در گذر تاریخ از حُسن‌اش، کم نشود. اگر باور داشته‌باشیم که قرار است یک زندگی همیشگی داشته باشیم، اعمال خود را مقطعی و موقتی و برای تمتعات ظاهری، انجام نمی‌دهیم.

 

کیسۀ زرِ عمر

 

مولوی اشاره می‌کند:

عُمرِ تو مانند همیانِ زرست

روز و شب مانندِ دینار اشمرست [6]

می‌شمارد، می‌دهد زر بی‌وقوف

تا که خالی گردد و آید خُسوف

گر ز کُه بستانی و نَنهی به جای

اندر آید کوه زان دادن ز پای

پس بِنه بر جای هر دم را عوض

تا ز «واسجد واقترب» یابی غرض[7]

عمر شما،همچون یک کیسه یا کوزۀ زَر است. روز و شب هم پول‌شمار است. به عمرتان چه پولی می‌دهید؟! کار این عمر، شبانه‌روز، پول شمردن است؛ اما منوط به این که شما به داخل آن کیسه، زَر بریزید. در بیت و مصرع آخر می‌گوید:« می‌دانید «زَر» چیست؟ «زَر» آن خضوع در مقابل خداست. هر مقدار انسان ناقص با آن کامل مطلق (خداوند سبحان) ارتباطش بیشتر و سالم‌تر باشد، کیسه‌اش، از زَر پُرتر می‌شود و وقتی وارد عالم دیگر شود، سرمایه‌دار خواهد بود. اگر «پول‌شمار» باشد؛ اما انسان، دیناری برای شمارش در اختیار آن قرار ندهد، «پول‌شمار» بی‌فایده خواهد بود.

مولوی معتقد است انسان برای حیات ابدی دائم باید در کیسه‌اش زر بریزد. زَر، قرب و خضوع برای خداست که از همین عالم شروع می‌شود.

 

چشیدن لحظه به لحظۀ مرگ

 

نکته جالب و قابل تأمل در باب مرگ، در این آیه  بیان شده است:

«كلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ المَوْتِ»[8]

«هر نفسى مرگ را خواهد چشيد.»

«ذائق» اسم فاعل است و بر زمان حال یا آینده دلالت می‌کند؛ یعنی ما هر زمان و لحظه‌به‌لحظه، در حال چشیدن مرگ هستیم. مولوی، از این تعبیر نیز بالاتر رفته و می‌گوید: «شما هر زمان،در حال احتضار هستید.» از نگاه مولوی، احتضار یک زمان خاص، یعنی همان آخر عمر آدمی نیست، بلکه انسان، هر لحظه در حال احتضار است.

هر زمان نزعی است جُزو جانْت را

بنگر اندر نزعِ جان، ایمانْت را[9]

لحظه‌به‌لحظه یک جُزء از وجود تو در حال گرفته‌شدن است، حال بنگر آیا اعتقادات حقّه‌ات کماکان باقی است؟

هر دَمی مرگی و حشری دادی‌ام

تا بِدیدم دست‌بُرد آن کَرَم

به خدا می‌گوید: «محشر فقط آن عالم نیست، در همین عالم، حضور من در محضر تو، یک محشر است. هر زمان هم، چیزهایی از من گرفته می‌شود.»

در همه عالَم اگر مرد و زن‌اند

دَم به دَم در نَزع و اَندر مُردن‌اند

 

رعایت ادب در حضور ملائک

 

توصیه شده است که کسانی که نزد محتضر می‌روند، غسل واجب به گردن نداشته‌باشند؛ زیرا نزول ملائک را بر محتضر سخت می‌سازد. نیز توصیه شده‌است کنار محتضر،حرف‌های هجو و لغو گفته‌نشود، بلکه «ذکر» به زبان جاری شود. اگر با نگاه مولوی به زندگی بنگریم، همۀ ما در حال احتضاریم و اساسا باید از گفتگوی بیهوده پرهیز کنیم، همواره مطهر باشیم و از حضور با انرژی منفی در کنار یکدیگر احتراز کنیم. از آنجا که همه، لحظه‌به‌لحظه در حال نزع هستند، همه باید برای یکدیگر دلسوزی داشته باشند. سعی بر تسهیل مسیر داشته باشند و موانع را از سر راه بردارند تا نزع و مسیر رفتن، برای دیگران راحت باشد. حتی روایت داریم که برای محتضر صدقه بدهید تا نزعش راحت صورت گیرد. اگر واقعا همه با این دید به یکدیگر و به موضوع بنگریم، آیا تعرض یا مزاحمت یا مانعی برای دیگران ایجاد خواهیم کرد؟ آیا روابط، نامناسب خواهد داشت؟

به قول مولانا:

در همه عالَم اگر مرد و زن‌اند

دَم به دَم در نَزع و اَندر مُردن‌اند

 

از یکدیگر بگذریم

 

در ادامه مولوی می‌گوید: همانگونه که سخن فرد محتضر را جدی می‌گیرید و سعی بر شنیدن سخن او دارید،  سخن یکدیگر را هم وصیت حساب کنید؛ زیرا این گوینده نیز الان در حال جان دادن است و این حرف‌ها را برای شما می‌زند تا از حرفش عبرت بگیرید.

همانگونه که در نزد فرد محتضر،  بغض یا کینه‌ای که از او داشته‌اید، فراموش می‌کنید و برای آنکه سخت جان ندهد او را عفو می‌کنید، در تمام زندگی به یکدیگر با این نگاه بنگرید و بغض و کینه را نسبت به یکدیگر رها کنید.

این دیدگاه فوق‌العاده زیبایی است.

تو بدان نیت نگر در اَقرِبا

تا ز نزع او بسوزد دل، تو را[10]

همۀ شما دلتان برای یکدیگر بسوزد؛ زیرا هر لحظه، آخرین لحظۀ هریک از شماست. همۀ ما نسبت به یکدیگر این یقین را داریم که امروز، در حال تمام شدن است؛ پس باید دلمان برای یکدیگر بسوزد؛ چرا که اگر دل‌ها برای هم بسوزد، کمک می‌کنیم در عرصۀ حیات دائمی، یک وجود حقّانی و کمالی نصیب هر فرد شود.

 

مرگ، آغاز رهایی مومن

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روایتی از قول پیامبر اکرم می‌فرماید:

«تُحْفَةُ الْمُؤْمِنِ اَلْمَوْت»[11]

«بهترین ارمغان برای مؤمن، مرگ است.»

مرحوم فیض‌الاسلام در شرح این روایت می‌فرماید: «اگر دنیا را عرصۀ محدودیت‌ها بدانیم، وقوع مرگ، آغاز زمان نامحدود شدن انسان است. محدودیت نداشتن برای مؤمن بسیار مطلوب و گواراست؛ زیرا این دنیا محدودیت دارد. گاه، محدودیت جسمی است، گاه محدودیت زمانی است، گاه محدودیت مالی است و… . در این دنیا به دلائلی مجبوریم از بسیاری امور صرف‌نظر کنیم.»

آنچه مطلوب مؤمن است در خارج از زمان و نشئۀ این دنیا، طی می‌شود؛ چون محدودیتی ندارد. علت اینکه مرگ برای مؤمن هدیه محسوب می‌شود آن است که از تنگنای تن رها و از قالب عالم ماده جدا و از زندان دنیا خلاص می‌شود. جدایی از عالم ماده، برای مؤمن خیلی گواراست.

 

زرنگ‌ترین و برترین افراد چه کسانی هستند؟

 

از پیغمبر اکرم سوال شد:

«مَنْ أَکیَسُ النَّاس وَ أَكْرَمُ اَلنَّاسِ یَا رَسُولَ اللّه؟»[12]

« در بین مردم چه کسی از همه زرنگ‌تر است؟ و چه کسی مُحترم‌تر است؟»

پیغمبر فرمود:

«أكثَرُهُم ذِكراً لِلمَوت و أَشَدُّهُم اِستِعداداً لَه أُولَئِكَ هُمُ اَلْأَكْيَاسُ ذَهَبُوا بِشَرَفِ الدُّنْيَا وَكَرَامَةِ الْآخِرَةِ»

«زرنگ‌ترین‌ها و محترم‌ترین‌ها کسانی هستند که بیش از سایرین یاد مرگ‌اند و خود را برای مرگ آماده کرده‌اند، حتماً این‌ها زرنگ‌ترین‌ها هستند، با خودشان شرافت دنیوی را بُردند و کرامت پایدار هم نصیبشان شده‌است.»

چرا کسی که یاد مرگ می‌کند، آدم زرنگی است؟ در ادبیات ما برخی تعابیر با ادبیات روایات فاصلۀ زیادی دارد. «کَیِّس» و «زرنگ» در عالم ظاهری؛ یعنی فردی که مادیّات فراوانی مشتمل بر حلال و حرام، به هر طریقی اعم از دروغ و راست، کسب کرده‌است؛ اما در روایات «زرنگ» کسی است که در حال کسب توشۀ عالم آخرت است و بسیار یاد مرگ است.

ممکن است این نکته نقد شود و آن را با بشّاشیت دین اسلام ناسازگار بدانیم و استمرار یاد مرگ را موجب افسردگی بدانیم! اما برای تقریب به ذهن عرض می‌کنم: اگر عازم سفر حج باشیم، سرعت می‌گیریم و سعی در فراهم آوردن توشه داریم و این امر را هم با اشتیاق فراوان انجام می‌دهیم که هیچ‌گاه موجب افسردگی ما نخواهد بود. فراهم کردن زاد و توشه برای سفر آخرت و هنگام مرگ نیز از همین مقوله است و ابداً موجب افسردگی نخواهد شد.

 

شام آخر

 

تعبیر از مرگ، به «نیستی» تعبیر غلطی است. در فرهنگ اسلام به ما آموخته‌اند به یاد داشته‌باشید که ممکن است هر نمازی که می‌خوانید، آخرین نمازتان باشد. اگر تعبیر «شام آخر» را در زندگی خود در نظر داشته‌باشیم؛ در تمام اعمال و رفتار خود تجدید نظر می‌کنیم؛ زیرا دائم به خود یادآور می‌شویم که ممکن است فردایی وجود نداشته‌باشد؛ پس با تمام وجود به دیگران خیر می‌رسانیم  و نمی‌گذاریم هیچ بدهی از ما باقی بماند. هر کاری که باید انجام شود، به عرصۀ عمل می‌رسانیم. آیا این تفکر، افسردگی می‌آورد؟

اگر باور کنیم که انتقال از این عالم به آن عالم، حیات حقیقی را در اختیار ما قرار می‌دهد از لذت وافری بهره‌مند می‌شویم که با هیچ لذتی قابل قیاس نیست. بسیاری از انسانها تمایل دارند که از آن عالم اطلاعاتی کسب کنند. این اطلاعات با آمادگی برای مرگ به‌راحتی به دست می‌آید؛ زیرا رابطه، نزدیک شده و فاصله‌ها برداشته می‌شود، دیوارها را نازک و پرده را رقیق می‌کند. وقتی با چنین دیدگاهی به مرگ بنگریم، بهای خاصی برای آن قائل خواهیم شد.

 

لذت واقعی در قیامت

 

در فرهنگ عامیانه ما، ذکر موت، مشمئز کننده‌است و افراد با یاد مرگ، نگران می‌شوند؛ اما در شریعت ما به بهانه‌های مختلف، توصیه به یاد مرگ شده‌است. رسول اکرم در روایتی می‌فرماید:

«أكثِروا ذِكرَ هادِمِ اللّذّاتِ»[13]

«بسیار زیاد یادآوری کنید به خودتان آن چیزی را که لذات دنیوی را برای شما منهدم می‌کند.»

لذت دنیوی، به نظر مؤمن، لذت تلقی نمی‌شود. نه اینکه کامش تلخ باشد. دین اسلام، دینی نیست که برای پیروانش تلخ‌کامی بپسندد، بلکه مؤمن خوشی دائم را می‌پسندد.

از پیامبر سؤال شد: «هادِمُ اللّذات» چیست؟ حضرت فرمود: «المُوت». وقتی انسان به مرگ زیاد توجه کند، لذات ظاهری او را حبس نمی‌کند. لذات مادی و دنیوی، وی را اسیر و محدود نمی‌سازد.

در روایت است که یک لقمه از غذای مؤمنین در قیامت و بهشت از نظر لذت، با تمام تغذیۀ نیکوی دنیا قابل قیاس نیست. هرقدر که در این دنیا از امور مادی مانند خوردن و خوابیدن لذت ببریم، چندین برابر آن در آخرت موجود است.  لذت تغذیه‌ای که در جمع اولیای الهی در آخرت نصیب انسان می‌شود، با لذت خوردن در این دنیا قابل قیاس نیست.

این که پیامبر می‌فرماید:« أَکثِروُا»، یعنی در لذات این عالم، قفل نشویم. «هادِمَ اللّذات» مرگ است و توجه به مرگ، تعلق به لذات مادی را از دل می‌زداید؛ اما این امر به‌معنای بی‌احساسی نیست، بلکه شکلی از زندگی را ارائه می‌دهد که لذات ابدی در زندگی مؤمن جریان داشته و توقفی در لذات مادی نداشته‌باشد.

 

لذت باقی

 

پیغمبر اکرم در روایت دیگری می‌فرماید:

«شُوبُوا مَجلِسَكُم بذِكرِ مُكَدِّرِ اللَّذّاتِ. قالوا: و ما مُكَدِّرُ اللَّذّاتِ ؟ قالَ: المَوت»[14]

« مخلوط کنید مجلستان را با ذکر مکدّر کنندۀ خوشی‌ها. عرض کردند: مکدّر کننده خوشی‌ها چیست؟ فرمود: مرگ.»

در فرهنگ ما، صحبت دربارۀ مرگ ایجاد نگرانی می‌کند؛ اما پیغمبراکرم می‌فرماید:در مجالستان از مرگ سخن بگویید! بنابراین یاد مرگ، امر ناپسندی نیست، بلکه قرار است ذکر تدارکات لازم برای آن حیات ابدی باشد. همچنان که اگر کسی بخواهد عازم سفر شود، دیگران تهیۀ برخی لوازم یا کتاب یا آشنایی با اذکار خاصی را به او متذکر می‌شوند. «شُوبُوا»، یعنی باور کنیم در هر ارتباطی که با یکدیگر داریم، قرار نیست لذات ما فانی باشد، بلکه قرار است لذات ما باقی باشد.

 

یاد مرگ و زدوده شدن گناهان

 

حضرت در یک روایت دیگر می‌فرماید:

«أكثِروا ذِكرَ المَوتِ فإنّهُ يُمَحِّصُ الذُّنوبَ و يُزَهِّدُ في الدُّنيا »[15]

«مرگ را فراوان ياد كنيد؛ زيرا كه ياد مرگ گناهان را مى‌زداید و انسان را به امور فانی بی‌رغبت می‌کند.»

یاد مرگ، ما را از گناه، غربال و جدا می‌کند و تعلق ما از امور فانی برداشته‌می‌شود. ابوبصیر، از اصحاب خاص امام صادق  علیه‌السلام و دارای شخصیت برجسته‌ای بود. گرفتار بیماری وسواس شد. نزد امام صادق علیه‌السلام آمد و برای رفع آن گرفتاری، چاره‌جویی کرد. حضرت فرمود: «یاد مرگ باش.» عجیب است که برای رفع یک بیماری روانی (وسواس بیماری اخلاقی نیست، بلکه روحی و روانی است) حضرت فرمود: «اگر مرگ را جدی بگیری، خودت طبیب خود شده‌ای! توجه به مرگ تو را معالجه می‌کند.»

اگر انسان، خود را ملزم به پاسخگویی نزد خدا برای هدر دادن آب، بداند، خودبه‌خود از درون معالجه می‌شود و نیازی به درمانِ دیگری ندارد.

حضرت می‌فرماید: «به یاد داشته باش که وقتی داخل قبر می‌روی، جسمت تکه‌تکه و استخوان‌هایت جدا می‌شود و مورد محاسبه قرار خواهی گرفت.» شاید سوال شود که این یادآوری چه ربطی به وسواس دارد؟! در پاسخ می‌گوییم: پس از قرارگرفتن در قبر، همۀ دوستان خواهند رفت! هیچ‌کس حمایت نخواهد کرد! اگر این مطالب یادآوری شود، وسواس درمان خواهد شد. اصلا همین افکار و صِرفِ یادآوری مرگ و اینکه انسان می‌ماند و عملش، و اینکه عمل وسواسی قابل پذیرفته شدن در درگاه ربوبی نیست، باعث جدایی از بیماری می‌شود.

در روایت دیگری آمده است: پیغمبر اکرم بر بالین محتضری وارد شد و مشاهده کرد که از گوشۀ چشم بیمار اشک سرازیر است. پیغمبر فرمود: «این اشک، اشک شوق است.»

«أَمَا تَری الرَّجُلُ یَری مَا یَسُرُّه وَ مَا یُحِبّ فَتَدمَعُ عَیناه»[16]

« آیا نمی‌بینید که این فرد دارد چیزی را می‌بیند که مسرورش می‌کند، چیزی را می‌بیند که دوست دارد؛ پس اشکش جریان می‌یابد.»

جریان اشک برای میّت، نماد خوشحالیِ انتقالِ از این عالم به عالم دیگر است. حالا چه عندالاحتضار، چه وقتی چشمش را روی هم گذاشته‌باشد.

روایت دیگری هم داریم که دلیل خوشحالی زمان مرگ، رؤیت اولیای الهی مطرح شده‌است. اگر زیارت حرم امام موجب خوشحالی باشد، زیارت خود امام، خوشحالی بیشتری دارد و بیشتر از آن، هنگامی است که امام به سراغ انسان بیاید.

 

ملاقات با امیرالمؤمنین در هنگام مرگ

 

امام صادق  علیه‌السلام فرمود:

«إِنَّ وَلِيَّ عَلِيٍّ يَرَاهُ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ حَيْثُ يَسُرُّهُ عِنْدَ الْمَوْتِ وعِنْدَ الصِّرَاطِ وعِنْدَ الْحَوْضِ »[17]

«دوست امیرالمؤمنین، امیرالمومنین را در سه جایگاه می‌بیند: 1. وقتی که مسرور می‌شود در هنگامۀ مرگ؛ 2. در هنگام عبور از صراط؛ 3. وقت حضور در کنار حوض کوثر.»

 

خوشی‌های بی‌نظیر آن عالم

 

دربارۀ حبیب نجار نقل شده است که به‌مجرد اینکه از این عالم رفت گفت:

«يَا لَيْتَ قَوْمِى يَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لىِ رَبىّ‏ وَ جَعَلَنىِ مِنَ الْمُكْرَمِينَ»[18]

« ای کاش قوم من می‌دانستند که خدا من را بخشید و من را جزو مُکرمین قرار داد»

گویا مؤمن پاسخ پیام «ای کاش» را با اشک می‌دهد. به تعبیر روایات، اشک هنگام احتضار یا هنگام مرگ، نماد خوشحالی و علامت سرور است. با این اشک شوق، مؤمن به همه اعلام می‌کند که خوشی آن عالم با خوشی‌های این عالم قابل قیاس نیست.

 

تاریخ جلسه: ۹۳/۵/28 – جلسه 3

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»


 

[1] . تحف العقول ص 213.

[2] . سوره تکویر، آیه 5.

[3] . مثنوی معنوی دفتر اول بخش 34.

[4] . اصول کافی، ج 2، ص 140.

[5] -سوره انعام آیه 160.

[6] . دینارشمار، یعنی پول‌شمار.

[7] . مثنوی معنوی دفتر سوم،بخش 3.

[8] . سوره آل عمران، آیه 185.

[9] . مثنوی معنوی دفتر سوم

[10] . مثنوی معنوی دفتر ششم بخش 22.

[11] .  مَحَجَّةُ الْبَیْضاء ج 8 ، ص 240.

[12] -مجموعه ورام،ج 1 ص 213 .

[13] . تحف العقول، ص 178.

[14] . مجموعه ورام ج 1، ص 268.

[15] . نهج الفصاحه، ص 237.

[16] .منهاج البراعه ،ج 6، ص 47.

[17] . من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 137.

[18] . سوره یس، آیات 26 و 27.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *