مقدمه
تاکنون آموختیم که مرگ یک قسمتی از زندگی نیست که بر انسان وارد شود، بلکه یک جریان حاضر در کل زندگی است. همۀ انسانها بهراحتی و بدون هیچ آه و نالهای، لحظه به لحظه در حال چشیدن مرگ هستند. آیةالله بهجت با توجه به روایت پیامبر که میفرماید: «النَّوْمَ أَخُو الْمُوْت»[1] «خواب برادر مرگ است» بیان میکند:«من از مردم تعجب میکنم که با وجود آن که همه میدانند خواب برادر مرگ است؛ اما همه، خواب را دوست دارند؛ اما مرگ را دوست ندارند!
«هُوَ الَّذِى يَتَوَفَّئكُم بِالَّيْلِ»[2] «اوست كه شما را شبهنگام مىميراند.» خدا در هنگام خواب، جان شما را میگیرد. با عنایت به اینکه هنگام خواب، وقت جان دادن است و خدا مُتوَفّیِ انسان است، چگونه با اختیار خود میخوابد و خواب را دوست دارد؟ در ایام تعطیلی، تمایل شدید به خوابیدن دارد! و یا در اثر کمبودِ خوابِ معمول، تمایل به چند ساعتی خواب بیشتر در شبانه روز دارد؟! اما اگر قرار باشد که کلّ زندگی تعطیل شود، تمایل به مرگ نیست و از مردن کراهت دارد؟
خواب و مرگ برادر یکدیگرند؛ یعنی از یک جنساند، در هر دو قبض و نزع روح، رخ میدهد؛ اما برای مردم خواب گواراست و به آن علاقمندند؛ ولی مرگ را امری ناگوار میدانند!
آماده باشِ سفر مرگ
حضرت علی علیه السلام میفرماید:
«تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيل»[3]
«خدا شما را بيامرزد، وسائل سفر (آخرت) را آماده کنید كه نداى كوچيدن در ميان شما داده شده است.»
صدای طبل مرگ به گوش میرسد و اعلام میکند که وقت رفتن است، جهازگیری کنید و بارتان را ببندید!
حضرت در توصیههایی به امام حسن مجتبی علیهالسلام برای قلب یک سلسله دستورالعمل میدهد. یکی از دستورالعملها پذیرش قلبی مرگ است که میفرماید:
« ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْت »[4]
« قلبت را با یاد مرگ، رام خود کن.»
وقتی قلب فرد رام شود، فیوضات و برکات را دریافت میکند، استعداهای فرد به فعلیّت میرسد و در لذات عالم ماده، غرق نمیشود و بهراحتی پذیرای مرگ است؛ بنابراین باید قلباً و باطناً آمادۀ مرگ شد تا هنگام فرارسیدن زمان آن، دچار تشویش و اضطراب نشویم.
نتایج یاد مرگ
1.هوشیاری در لذات
پیغمبر اکرم فرموده است:
«أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اللَّذَّات»[5]
« ويران كننده خوشىها را فراوان ياد كنيد.»
معمولا در عُرف ما یاد مرگ، تنفرآور است؛ اما در دین ما سفارش شده است که زیاد یاد مرگ باشید؛ چون یاد مرگ اجازه نمیدهد انسان در دنیا و لذّات عالم ماده، غرق شود. امام خمینی (ره) در خصوص لذات میفرماید:«لذّات اخروی با لذّات دنیوی، قابل قیاس نیست.» البته منظور این نیست که انسان باید در دنیا اهل لذت بردن نباشد، بلکه نباید در آن غرق شود و جذب آن شود. برای رسیدن به لذّات پایدارتر، باید از لذّات دنیا عبور کنیم.
2.پذیرش واقعیت
نشانههای نزدیک شدن زمان مرگ، دائم در زندگی قابل مشاهده است. مثلاً چین و چروک در صورت یا بیماریهایی که عارض میشود، از نزدیک شدن مرگ خبر میدهد.
جرس فریاد میدارد که بَر بندید محملها
اگر انسان، پشت پردۀ این نشانهها را ببیند با مرگ برخوردی زیبا خواهد داشت و دیگر مرگ برایش رنجآفرین نیست. اگر بیماری را در چرخۀ زندگی بهعنوان یک واقعیت اجتناب ناپذیر، بپذیریم، وجود مرگ را نیز بهعنوان امری غیرقابل تغییر خواهیم پذیرفت.
3.واقع بینی
یکی از فوائد یاد مرگ در زندگی، محفوظ نگاه داشتن انسان از آرزوگرایی است. البته آرمانگرایی، داشتن هدف در زندگی، گام برداشتن برای آن و بهرهمندی از امور صحیح برای رسیدن به هدف، ضروری است و مبتنی بر نگاه درست به واقعیات زندگی است؛ اما اگر یاد مرگ را فراموش کنیم و به جای آرمانگرایی، خیالپردازی و آرزوگرایی داشته باشیم، از واقعیات زندگی جدا میشویم.
مولوی در تعبیر عجیبی میگوید:
زان لقب شد خاک را دارالغرور
کو کِشد پا را سپس یومالعبور[6]
پیش از آن بر راست و بر چپ میدوید
که بچینم درد تو چیزی نچید
به این دلیل به دنیا میگویند «دارالغرور» که انسان را فریب میدهد. هر دردی که بر آدمی عارض میشود، میگوید: تمام میشود، چیزی نیست و مشکلی ندارد!» به جای این که به آدمی هشدار دهد تا حواسش را جمع کند که این دردها نشانۀ مردن است، دائم او را گرفتار آرزوی گذشتنِ آن درد میکند! به عبارت دیگر، انسان را با این واقعیت که درد مقدمۀ عبور از این عالَم است، آشنا نمیکند، بلکه با این تفکر ناسالم وی را مواجه میکند که دائم آرزوی سلامتی داشته باشد. البته همۀ ما برای یکدیگر آرزوی سلامتی داریم و از خدا میخواهیم مادامی که در این عالَم هستیم، مَرکَب جسممان سالم باشد و اجازۀ بندگی درست از ما سلب نشود؛ اما نگاه ما به سلامتی، یک نگاه اساسی است؛ همچنانکه یک خودرو یا خانه، پس از چند سال فرسوده میشوند و با تعمیر و بازسازی نیز مشکل بنیانی آن حل نمیشود. انسانها نیز روز به روز که از عمرشان میگذرد، فرسوده میشوند؛ پس باید از این جسم عبور کنیم، نباید با تخیلات زندگی کنیم.
4.توجه به خدای زنده و پایدار
نکته جالب توجهی که از مطالب مذکور حاصل میشود این است که توجه به مردن، که لحظه به لحظه در زندگی ما جریان دارد، نیاز به حَیّ قَیّوم را در ما زنده میکند. وقتی انسان متوجه مرگ نیست، خودش را محتاج آدمهای میرا میبیند؛ اما وقتی متوجه مرگ باشد و باور کند که همه مانند او میمیرند، دیگر توجه و تعلّقی به این افراد فانی نخواهد داشت و خودش را به وجود حَیّ ابدی بیشتر محتاج میداند و اصل توجهاش را به آن حَیّ قَیّوم معطوف خواهد کرد:
«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّوم»[7]
«خدای یکتاست که جز او خدایی نیست، زنده و پاینده است.»
از این رو عشق بالاصاله، متوجه آن حَیّ میشود؛ زیرا ملاحظه میکند که آن معشوقها اعم از فرزند و پدر و مادر و همسر و سایر محبوبهای وی، مردنی هستند؛ وقتی به این قضیه توجه داشته باشد، ناخودآگاه توجهاش به آن حَیّ معطوف میشود که نامیراست.
5.احساس عجز
توجه به مرگ خاصیت جالب توجه دیگری دارد. هرقدر که مردن برای انسان محسوس باشد، عجز خود را بیشتر باور میکند و وقتی باور کند که عاجز است، احساس نیاز به یک قویّ مطلق در وی احیاء میشود و با همۀ عجز از یک قوی میخواهد که او را دستگیری کند. در حالیکه اگر آن عجز را در خود احساس نکند، هرگز به طور کامل، به آن قویّ پناهنده نمیشود. مولوی در این زمینه میگوید:
عاجزی و خیره کین عجز از کجاست
عجز تو تابی از آن روز جزاست[8]
با یاد مرگ آدمی درمییابد که هیچ توانی برای عقب زدن آن ندارد؛ پس خیلی عاجز است. با درکِ عجزِ کنونی در جابجایی تاریخ مرگ، به یاد عجزش در قیامت میافتد که هیچکاری از او بر نمیآید. این عجز، تابش روزالجزا و انعکاس عجز قیامت است.
عجزها داری تو در پیش ای لجوج
وقت شد پنهانیان را نک خروج
وقتی عاجز، احساس عجز کند و عمیقاً آن را باور داشته باشد، چشم به راه یک قوی میماند و بلکه به سراغ او میرود که آن قوی، این عاجز را از عجز نجات دهد.
مهرِ قادر بر عاجز
نکته جالب این است که هنگامی که به سراغ قوی میرود، قوی خواستار این عاجز میشود.
خُرم آن کین عجز و حیرت قوت اوست
در دو عالم خفته اندر ظِل دوست
خوش به حال کسی که در همین عالَم احساس ناتوانی میکند و عاجز و متحیر از قدرت خداست. اگر اینگونه شود، در این عالم و آن عالم، تحتِ سایه مِهرِ حق خواهد بود. چگونه؟ مولوی میگوید:«اگر در این عالم باور کردید که با مردن، عاجز هستید و عجز را چشیدید، در دو عالم،پناهنده به قوی هستید.»
هم در آخر عجز خود را چون بدید
مُرده شد دین عجایز برگزید
اگر در آخرین لحظه هم متوجه شدید که عاجز هستید، دین شما، دینِ پیرزنها میشود. دین پیرزنها چگونه است؟
چون زلیخا یوسفش بر وی بتافت
از عجوزی در جوانی راه یافت
دینِ پیرزنها، دینِ زلیخای پیر است که در این دوره، حضرت یوسف خواهان او میشود. به بیان دیگر، هرگاه که انسان عاجز شود، خریدارش خودِ خداست. گویی خداوند میخواهد که انسان احساس عجز را تجربه کند و بفهمد؛ وقتی به این مرحله از فهم برسد، خدا مشتری او میشود و خواهان اوست.
مولوی میگوید: «وقت مرگ، وقت خواستگاری خدا از بنده است.» خدا، خواهان بندهای است که عجوزه باشد و خدا او را جوان کند! و وقتی جوان شد، خدا خواستگار اوست!
6.کاشتِ دائم
یکی دیگر از خاصیت های یاد مرگ، کاشتِ دائم است. به فرمودۀ حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله:
«الدُّنيا مَزرَعَةُ الآخِرَةِ»[9]
« دنيا كشتزار آخرت است.»
آدمی، لحظه به لحظه بدون آنکه اراده کند، میمیرد؛ بنابراین باید تمامی سعی خود را برای تهیۀ بذر مرغوب، آبیاری لازم و توجه خاص، به کار گیرد؛ زیرا زمان کِشت، محدود است.
چون بِلال از ضعف شد همچون هِلال
رنگ مرگ افتاد بر روی بِلال[10]
جفت او دیدش بگفتا: وا حَرَب
پس بِلالش گفت: نَه نَه وا طَرَب
هنگامی که بِلال حبشی لاغر و نزار شد و در آستانۀ مرگ قرار گرفت، همسر او از دیدن این منظره نگران شد و گفت: «در خانۀ ما جنگ آمده است و خانه خراب شدیم!» بِلال به او گفت:« نه، اینک، وقت خوشی است.»
تا کنون اندر حرب بودم ز زیست
تو چه دانی مرگ چون عِیشست و چیست
تا الان در جنگ بودم. مادامی که زندگی هست، دائم باید کاشت و مراقبت کرد تا آفت نبیند.
گفت جفتش: الفراق ای خوشخصال
گفت: نه نه الوصالست الوصال
گفت جفت: امشب غریبی میروی
از تبار و خویش غایب میشوی
گفت: نه نه بلکه امشب جان من
میرسد خود از غریبی در وطن
همسرش به بِلال گفت:«امشب من کنار تو نیستم. چه خواهی کرد؟» بِلال با اشاره به اینکه این عالَم، وطن نیست، بلکه مسافرخانه است، پاسخ داد:«امشب، به وطن بازخواهم گشت.»
منصرف از شعر مولانا اعتقادم این است که اگر واقعا خودمان را در عالَم غَریب حساب کنیم، حتما علیبن موسیالرضا علیهالسلام به ما کمک میکند که این غُربت به ما خوش بگذرد و آمادۀ بازگشت به وطن بشویم. اگر با این دید نگاه کنیم که در در دنیا مسافر و غریبیم! و موطن اصلی ما آخرت است، امام رضا علیهالسلام تجهیزات سفر را برای ما فراهم میکند.
مرگ؛ زمان برداشت محصول
در واقع هنگام مرگ، برای مؤمنی که در این عالم زحمت کشیده، اعمال صحیح و خیر انجام داده و از گناه پرهیز کرده است، زمان برداشت محصول است. شاید برای برخی تعجب برانگیز یا سوال و یا حتی قابل انکار باشد که آیا این عمر کوتاه، این همه محصول داشته است؟! اگر انسان اراده کند و کار خیر انجام دهد و به یاد مرگ نیز باشد، عملکردش چنان خواهد شد که محصول نیز داشته باشد. چنانچه آدمی به وقوع مرگ بیاندیشد، میداند که کاشت یک دانه، هفتصد دانه محصول خواهد داشت. این سنت و قانون الهی است که اعمال خیر انسانها را مضاعف میکند.
مرگ اختیاری
پیش از این توضیح داده شد که به منظور رفع آسیبزایی از مُوت و علاج اذیتی که مرگ میتواند برای انسان ایجاد کند، باید موت را در لحظه به لحظۀ زندگی انتخاب کرد. به عبارتی، باید مرگِ اختیاری داشت؛ به این معنا که باور کنیم مرگ، «تُبْلَى السَّرائِر» است و روزی است که سریره و پشت پرده، آشکارمیشود؛ بنابراین لازم است در دورۀ حیات، به گونهای زندگی کنیم که هنگام کنار رفتن پردهها، هراسی از نمایان شدن داشتهها، به دل راه ندهیم. مقامات دنیوی، همچون لُنگ، بر اندام انسانهاست که به کسی وفا ندارد و ممکن است از کسی گرفته و به دیگری واگذار شود؛ بنابراین باید به گونهای زندگی کنیم که با کنار رفتن پردهها عریان نشویم. باید باور داشت که این پوشش (زندگی این عالَم) روزی برداشته میشود. وقتی انسان به یاد مرگ باشد، سَریره، برای خودش آشکار میشود و در مییابد که در چه وضعیتی قرار دارد.
«اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»[11]
«کتاب خود را بخوان، کافی است که امروز خودت بر خود حسابگر باشی»
قیامت؛ صحنۀ نمایش اَعمال
مولوی میگوید:
پس قیامت روز عرض اکبر است
عرض او خواهد که با کَرّ و فَر است[12]
در روایات فرمودهاند: «قیامت، یَوم العَرض الاَکبر است.»«عرض اکبر» یعنی «سان دیدنِ» صاحب مقام. اَعمال انسان، یک به یک، با فَرّ و کَرّ، با قدر و قیمت، در روز قیامت از مقابل چشم او رژه میروند. مولوی میگوید:«آدمهای صاحب مقام، طالب عرض اکبر هستند که جلوی آنها سان ببینند.»
هر که چون هندوی بد سودایی است
روز عرضش نوبت رسوایی است
هرکس که اعمال صحیحی نداشته باشد، روز قیامت، غیبتها! تهمتها! دروغها! تحقیرها! و… در پیش چشم او رژه میروند.
اگر با این دیدگاه به مرگ بنگریم، لازم است دقت نظری روی اعمال خود داشته باشیم. اگر این تصویر را به خاطر بسپاریم که اعمال ما، همچون افراد، یک به یک و متصل، در مقابل ما رژه خواهند رفت، بر اعمال خود تجدید نظر خواهیم کرد. اینکه دائم به ما سفارش میکنند که مراقبه و محاسبه داشته باشیم؛ یعنی دائماً تصور کنیم که در قیامت قرار داریم.
اَعمال نیک؛ تجلی ارادۀ الهی
مولوی میگوید:«وقتی عملِ عارف در مقابلش رژه میرود، از دیدن اعمال مثبت خود خوشحال میشود و از آنجا که وجودش صیقلی شده است، آن اعمال را تجلی نور و حاصل ارادۀ الهی و مصداق «هذَا مِن فَضْلِ رَبِّى»[13]«این از فضل و احسان پروردگار من است.» میداند.
میتوان نظم حاکم در رژۀ نظامی و هماهنگی حرکت دستها و پاها را مثالی عینی در خصوص رژه رفتن اعمال در قیامت دانست. اگر اعمال عبادی، همگی برای خدا انجام شده باشد، نظمی بر کوچکترین عمل مباح تا بزرگترین عمل عبادی، حاکم است! لازم است همواره خود را در آزمون و کنترل الهی بدانیم و گاهی در خلوت خویش، پردهها را کنار بزنیم و به اعمال خود واقعبینانه نگاه کنیم.
«وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ . إِلىَ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»[14]
« در آن روز چهرههایی شاداب است؛ [با دیدۀ دل] به پروردگارش نظر میکند.»
با دیدن کارهای مثبت و درست، باید آنها را کار خدا دانست که بسیار زیبا و موجب خوشی است. وقتی کار را نادرست ببینیم، صدای استغفارمان را بلند میکنیم و از خدا درخواست داریم که آن اعمال به عالَم دیگر منتقل نشود، فرصتی در اختیار ما قرار دهد که آن کار را ترمیم و اصلاح و جبران کنیم و توفیق توبه نصیبمان شود.
مهلت اصلاح و ترمیم
باید خاطر نشان کرد، علیرغم تصور عموم مردم که نام «مرگ» را دلهرهآور میدانند، یاد مرگ انبساطآور است؛ زیرا با یادآوری مرگ، آدمی سعی خواهد کرد که کارهایش را درست انجام دهد. هنگامی که کسی، پس از خرید کالایی متوجه گران بودن قیمت آن شود؛ اما امکان تعویض و عودت نداشته باشد، دچار سرزنش خواهد شد. همچنین اگر کسی بداند که کاری که امروز انجام میدهد، پس دادنی نیست یا زمانی برای جبران و ترمیم ندارد، چه بسا تدبیر میکند که کار را درست انجام دهد. اینکه پیغمبر اکرم سفارش میفرماید:«صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ»[15] «چنان نمازى بخوان كه گويى آخرين نماز عمر توست.» به همین دلیل است.
در مجموع، هر کاری که انسان انجام میدهد، اگر بداند که فرصتی برای تعویض یا عودت [اصلاح و ترمیم] ندارد، از ابتدا سعی میکند آن را به بهترین وجه انجام دهد که قابلیتِ ورود به عالَم دیگر را داشته باشد. با این نگرش، سرِحال و سرخوش خواهد بود. چرا مؤمن بَشّاش است؟ زیرا وقت خود را از دست نمیدهد، با خَلق، معامله نمیکند و همواره طرف معاملۀ خود را خدا میداند؛ زیرا یقین دارد که سود فراوان به او داده میشود. با این وصف، چرا خوش نباشد؟!
خوشی های مؤمن
مولوی تعبیر جالبی از مرگ دارد با این مضمون که مؤمن در هنگام مرگ، دو خوشی دارد.
- همانگونه که در یک سفر زیارتی، مسافر بسیار ذوق دارد! در وقت مرگ که قرار است در قبضۀ قدرت خدا قرار بگیرد، خدای سبحان با اسم قابض، روح او را قبض میکند و همین امر، موجب خوشی مؤمن است.
- دلیل دیگر برای خوشی این است که دنیا، «دارالجزاء» نیست. البته در حد محدودی، امکان جزا هست. نقل است که از انوشیروان عادل پرسیدند:«با توجه به دأب قدرتمندان که عدالت نیست، چرا تو عادل شدهای؟» گفت:«روزی در بیابان دیدم آدمی سوار بر اسب به گنجشکی سنگ انداخت و سرش را شکست. چند قدم جلوتر، اسبش او را به زمین انداخت و راکب مُرد. چند قدم جلوتر، ماری، اسب را گَزید و اسب مُرد. فهمیدم قدم به قدم، هر کاری انجام دهیم، مورد رسیدگی و جزا قرار میگیرد!» برای مؤمنین، دنیا دارالجزای کامل نیست، بلکه یک گوشهای از جزاست.
محدودیت دنیا برای دریافت پاداشهای وسیع
جنس این دنیا مادی است؛ به همین جهت ظرف عالم ماده، محدود است. ظرف مادی انسان نیز گنجایش دریافت پاداشهای وسیع الهی را که به جهت انجام طاعات و ترک معاصی کسب نموده است، ندارد. برای مثال نمیتوان پنج دست مبل را در خانۀ هفتاد متری جای داد. هر کار مثبتی که انسان انجام میدهد، جزای خیری دارد و هنگام مُردن، شروع رسیدن به پاداشهاست. از آنجا که این عالَم محدود است، باید از آن گذشت تا به پاداشهای گستردۀ الهی دست یافت. مؤمن در وقت مرگ، خوش است؛ زیرا به عینه مشاهده میکند که زمان دریافت پاداشها فرارسیده است.
آخرت؛ عرصۀ پاداشِ بیشمار
مرحوم استاد سبزهای انسان بسیار وارستهای بود، نشانۀ وارسته بودن او هم، از نوع جان دادنش آشکار میشود_ روزی به مسجد رفت و به جای امام جماعت که آن روز غائب بود نماز خواند و در همان محراب، مرحوم شد_ در مراسم ختم روز سوم، سخنران میگفت: آن مرحوم را در خواب دیدم و گفت:«این سه روز که آمدهام در حال جمعآوری سیبهای درختی هستم که به جهت خواندن یک بیت شعر در مدح امیرالمومنین علیهالسلام، به من داده شده است.»
فکر مرگ، موجب انبساط خاطر است؛ زیرا این انتظارِ شیرین وجود دارد که در آن عالم، با صحنههایی از پاداش مواجه خواهیم بود که با ظرف محدود این دنیا قابل تصور نیست. وقتی بابت یک ذکر از معصوم، درختی پُربار نصیب فرد میشود، اگر دائما توفیق کار خیر نصیب کسی شود، چه ثمراتی درپی خواهد داشت؟!
اشتیاق مؤمن به مرگ
مولوی میگوید:
تو مکن تهدید از کشتن که من
تشنۀ زارم به خون خویشتن[16]
وقتی آدمی مؤمن شود، عاشق و تشنۀ مردن است و با این عشق خوش است.
عاشقان را هر زمانی مردنی ست
مُردن عشاق خود یک نوع نیست
او دو صد جان دارد از جان هَدا
وآن دو صد را میکند هر دَم فَدا
چرا تشنه مردن است؟ زیرا «كُلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْت»[17]«هر جانداری چِشندۀ مرگ خواهد بود»
او دویست جان دارد و میخواهد هر جانی را که خدای سبحان به او هدیه داده است، فِدیه آزادی او از این عالم باشد. با این نگاه، ساعت مردن برای مؤمن، اوج شکر اوست. خدای را شاکر است که ساعتی را که مدتها انتظار آن را میکشیده، فرا رسیده است. مُردن برای او فنا نیست؛ چرا که جانش را تقدیم کسی میکند که وقتی میگیرد، ده برابر آن را میدهد. قانون او این است که هرچه در راه او خرج شود، ده برابر پاداش دهد.
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رَهَم زین زندگی پایندگیست
مرگ ارادی
طبق آیه قرآن:
«فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُم»[18]
« خودتان را [که گوساله را به پرستش گرفتند] بکشید که این [عمل] برای شما در پیشگاه آفریدگارتان بهتر است.»
مرگ ارادی را انتخاب کنید. برخی امور، یا باید انتخاب شود یا با اجبار به سراغ انسان میآید. اگر آدمی خودش انتخاب کند، از ارزش بیشتری برخوردار خواهد بود؛ اما اگر بهاجبار سراغ انسان بیاید، موجب اذیت او میشود. آدمی چه بخواهد و چه نخواهد، مرگ به سراغش میآید؛ وقتی آن را انتخاب کند، از دو سو، مطلوب و محبوب است؛ هم «مرگ» او را تحویل میگیرد و هم «او» مرگ را. هم او مرگ را اکرام کرده است، و هم مرگ او را اکرام میکند و با عزت و احترام، جان میدهد.
فشار قبر چیست؟
برای برخی، چگونگی فشار قبر، سوال است. اصل و اساس این فشار، از وجود و باطن خود اشخاص ناشی میشود نه قبر یا خاک. امام خمینی (ره) اصل فشار قبر را سوءخُلق میداند. به عبارتی، آدم بداخلاق، از درون درفشار است و انبساط ندارد. میتوان فشار قبر را در همین عالم از خود رفع کرد. هر قبری فشار ندارد؛ زیرا فشار قبر با امور مختلف، برداشته میشود. فضای معمولی قبر در همان شب اول آنقدر بزرگ است که چندین مهمان را پذیرا میشود؛ یعنی یک مؤمن در شرایط معمولی وقتی از دنیا برود، نمازش یک طرف، زکاتش یک طرف، صبر، یک طرف، خوبی به دیگران نیز در طرفی و ولایت، از دور نظارهگر است. به محض آن که آن اعمال نتوانند برای مؤمن کارساز باشند، ولایت، دستی از آستین بیرون میآورد و از مؤمن حمایت میکند.
امام خمینی(ره) در کتاب اربعین حدیث در بحث «حسد» میفرماید: «از مفاسد این خُلق از قرارِ عُلمای آخرت، فشار قبر و ظلمت آن است.»؛ یعنی حسادت در دنیا، موجب فشار قبر میشود.
این حسد یا بداخلاقی در قبر، همراه فرد است و موجب تنگی میشود. گاهی افراد به هرنحوی بداخلاقی و بدرفتاری میکنند. وقتی در این عالَم قبض و عصبانی است، دائم درگیری و بهانهجویی دارد، راحت نیست، انبساط ندارد، در قبر نیز همین فشار وجود دارد. امام خمینی(ره) در ادامه میفرماید: «صورت قبری و برزخی این اخلاق فاسده رَدیّه که فشار روحی دارد و کدورت قلبی دارد، فشار و ظلمت قبر است.»
رذائل اخلاقی و فشار قبر
تمامی خُلقهای نادرست، همچون حسادت، غضب و… در این عالم، موجب فشار قبر میشود. اگر مدام تصور کنیم که شبِ آخر است و فردا عازم سفر هستیم و در این آخرین شب، مراقب رفتار و گفتار خود باشیم تا اطرافیان آزرده نشوند، یا کار دیگران را راهاندازی کنیم، با چنین انبساطی، دیگر فشار یا ظلمت قبر نخواهیم داشت. وقتی اَعمال صالح،حُبّ امیرالمؤمنین، نمازهای قابل انتقال و اَعمال خیر با انسان وارد قبر شود، حتما از درخشش آنها، قبر، ظلمانی نخواهد بود.
امام (ره) میفرماید: «صاحبان خُلقهای مذموم هم در دنیا معذباند و هم در آخرت». بنابراین باید در این دنیا با توجه دائم به مرگ، این خُلقهای ناشایست را رفع کرد تا در قبر از فشار ناشی از آنها در امان ماند.
در خاتمه، امیدواریم که یک مُردن بسیار گوارا و شیرین به میزبانی علیبنموسیالرضا علیهالسلام نصیب همۀ ما شود و آنقدر نورانیت این مرگ زیاد باشد که موجب انبساط شود و عذاب از همه مُردهها برداشته شود.
تاریخ جلسه: ۹۳/6/18– جلسه 6
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] . مصباح الشریعه ، ص 44.
[2] . سوره انعام، آیه 60.
[3] . نهج البلاغه خطبه 204.
[4] . تحف العقول، ص69.
[5] . الجعفریات، ص 199.
[6] . مثنوی معنوی دفتر ششم
[7] . سوره بقره، آیه 255.
[8] . مثنوی معنوی، دفتر ششم. بیت 1105
[9] . منهاج البراعه، ج19، ص86.
[10] . مثنوی معنوی دفتر سوم.
[11] . سوره اسراء، آیه 14.
[12] .مثنوی معنوی دفتر اول.
[13] . سوره نمل، آیه 40.
[14] . سوره قیامه، آیات 22 و23.
[15] . مصباح الشریعه، ص 163.
[16] . مثنوی معنوی دفتر سوم.
[17] . سوره عنکبوت، آیه 57.
[18] . سوره بقره، آیه 54.