زیارت جامعه کبیره: شرح فراز «أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ …الْمُتَّقُونَ»

«أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ … الْمُتَّقُونَ»

 

«شهادت می‌دهم شما پیشوایان و امامان اهل تقوی هستید»

 

«أَشْهَدُ أَنَّكُمُ»؛ در این قسمت شهادت می‌دهیم حتماً شما متقی هستید.

در همین ابتدای بحث، یادآوری چند نكته ضروری است.

1- تعریف تقوا

2- مراتب تقوا

3- آثار تقوا

 

تعریف تقوا

 

تقوا از ماده «وَقَی»، به معنی مَنَعَ است و آن صفتی است كه مانع از هر گونه مخالفتی در محضر حق می‌شود؛ اگر تعابیر دیگری برای تقوا ملاحظه می‌‌شود همه زیر مجموعه همین تعریف قرار می‌گیرد؛ مانعی كه انسان را از انواع بی‌ادبی‌ها و رذائل اخلاقی و حالات نامناسب و نیات نازیبا حفظ می‌كند و این عامل بازدارنده، همان تقوا است.

قرآن می‌فرماید:‌

«اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه‏»[1]

«اى كسانى كه ایمان آورده‌‏اید! آن گونه كه حق تقوا و پرهیزكارى است، از خدا بپرهیزید»

 از هر نوع مخالفتی با خدای سبحان پرهیز كنید؛ نه مخالفت عملی داشته باشید و نه مخالفت قلبی، بلكه هیچ نوع مخالفتی با خدای سبحان نباید از شما صادر شود.

اهل دل در تعریف دیگری برای تقوا می‌گویند؛ تقوا مانع معذب شدن انسان است، یعنی متقی خود را از عذاب منع می‌كند، اگر بپرسید در چه صورت انسان خود را از عذاب منع می‌كند؟ پاسخ می‌دهیم در صورتی كه هیچ نوع مخالفت ظاهری و باطنی از او صادر نشود.

در تعریف دیگری گفته‌اند: تقوا آن است كه انسان قلبش را از مشغول كردن به غیر حق باز دارد، بلكه همه اشتغال قلب او به خدا باشد، این درجه‌ی بالای تقوا است.

 

مراتب تقوا

 

و اما در رابطه با مراتب تقوا باید بگوئیم در ابتدا باید اعضاء و جوارح را از خلاف منع كنیم. زبانم از دورغ و غیبت و تهمت و … منع شود، دست از آلودگی‌هایی چون سرقت و اشاره‌های نابجا و … منع شود، پا باید از حركت‌های خلاف منع شود. این میزان تقوا پایین‌ترین درجه‌ی تقوا است.

بعد از این مرحله باید صفات را از اتصاف به صفات شیطانی منع كرد. شیاطین به هر نوع رذیله‌‌ای آلوده‌اند، آن‌ها بخیل و لئیم و نمّامند و استراق سمع و تجسس دارند، هر یك از ما باید خود را از آلوده شدن به این صفات باز داریم.

تقوا در مرتبه بالاتر، آن است كه دل منع شود از این‌كه توجه به غیر خدا داشته باشد؛ زیرا باید همه توجه دل به خدای سبحان باشد. این مرتبه تقوا آن است كه دل طالب رضای دیگران نشود، پسند دیگران را لحاظ نكند و خود را از كثرات دنیا رها كند. دل باید یك قبله پیدا كند و آن این‌ است كه با تمام وجود متوجه‌ رضای حق شود.

امام صادق علیه‌السلام با تعبیر زیبایی در رابطه با تقوا می‌فرمایند:

«وَ سُئِلَ الصَّادِقُ علیه‌السلام عَنْ تَفْسِیرِ التقوا فَقَالَ أَنْ لَا یفْقِدَكَ اللَّهُ حَیثُ أَمَرَكَ وَ لَا یرَاكَ حَیثُ نَهَاك‏»[2]

« از امام صادق علیه السّلام سؤال شد تقوا چیست؟ حضرت فرمودند: هر چه خدا امر كرده است، بجاى آورى و از هر چه نهى فرموده خوددارى كنى.»

به عبارتی دیگر تقوا آن است كه خدا تو را نادیده نگیرد و تو در صحنه مأموریت مفقود نباشی. هرجا صحنه‌ی بندگی و مأموریتی هست تو حاضر باشی و در صحنه اوامر الهی مفقود و معدوم نباشی.

هم‌چنین بنده باید در صحنه‌های نهی شده غایب باشد و در صحنه‌های حرام ملاحظه و مشاهده نشود. چه آن‌كه حرام مربوط به اعضاء و جوارح باشد و یا مربوط به خُلق یا نیت. در حریم هیچ حرامی حضور پیدا نكند.

اگر بخواهیم همین قسمت را در زندگی روزمره‌ی خویش بیابیم، می‌توانیم بگوئیم وقتی كسی قلباً‌ نیت می‌كند برای مردم كار كند و هدفش جلب رضایت آنان باشد، نمونه‌ی بارزی از بی‌تقوایی است، زیرا خداوند سبحان مردم را به كمك كردن و یاری رساندن به یكدیگر امر كرده است اما مشروط به این‌كه این یاری، قربة الی الله باشد.

 

ضرورت وجود تقوا در زندگی

 

امام صادق علیه‌السلام در مصباح الشریعۀ می‌فرمایند:‌

«مَثَلُ التَّقْوَى كَمَاءٍ یجْرِی فِی نَهَرٍ وَ مَثَلُ هَذِهِ الطَّبَقَاتِ الثَّلَاثِ فِی مَعْنَى التَّقْوَى كَأَشْجَارٍ مَغْرُوسَةٍ عَلَى حَافَّةِ ذَلِكَ النَّهَرِ مِنْ كُلِّ لَوْنٍ وَ جِنْسٍ وَ كُلُّ شَجَرَةٍ مِنْهَا یسْتَمِصُّ الْمَاءَ مِنْ ذَلِكَ النَّهَرِ عَلَى قَدْرِ جَوْهَرِهِ وَ طَعْمِهِ وَ لَطَافَتِهِ وَ كَثَافَتِهِ ثُمَّ مَنَافِعُ الْخَلْقِ مِنْ ذَلِكَ الْأَشْجَارِ وَ الثِّمَارِ عَلَى قَدْرِهَا وَ قِیمَتِهَا . قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ صِنْوانٌ وَ غَیرُ صِنْوانٍ یسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِی الْأُكُلِ‏ فَالتَّقْوَى لِلطَّاعَاتِ كَالْمَاءِ لِلْأَشْجَارِ وَ مَثَلُ طَبَائِعِ الْأَشْجَارِ وَ الْأَثْمَارِ فِی لَوْنِهَا وَ طَعْمِهَا مَثَلُ مَقَادِیرِ الْإِیمَانِ فَمَنْ كَانَ أَعْلَى دَرَجَةً فِی الْإِیمَانِ وَ أَصْفَى جَوْهَرَةً بِالرُّوحِ كَانَ أَتْقَى وَ مَنْ كَانَ أَتْقَى كَانَتْ عِبَادَتُهُ أَخْلَصَ وَ أَطْهَرَ وَ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ مِنَ اللَّهِ أَقْرَبَ وَ كُلُّ عِبَادَةٍ مُؤَسَّسَةٍ عَلَى غَیرِ التَّقْوَى فَهِی هَبَاءٌ مَنْثُورٌ»[3]

«تقوى مانند آبى است كه در نهر جارى مى‏شود، و این سه طبقات كه در معنى تقوى ذكر شد، مانند درختانى هستند كه در كنار آن نهر كاشته شده‌‏اند، آن درختان هر كدام رنگى و جنسى دارند و همه آن‌ها از آن آب استفاده مى‏‌كنند.آن درختان هر كدام به اندازه جوهر و طعم و لطافت خود از آن بهره‌‏مند مى‏‌گردند، و به اندازه جثه و بزرگى و كوچكى خود از آن آب بر مى‏‌دارند، و بعد مردم به اندازه قدرت و توانائى خود از میوه آن درختان مى‏‌خورند.

خداوند متعال مى‏‌فرماید: «صِنْوانٌ وَ غَیرُ صِنْوانٍ یسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِی الْأُكُلِ» پس تقوى براى طاعات مانند آب براى درختان است، و طبیعت میوه‏‌هاى درختان در رنگ و طعم آن‌ها مانند اندازه ایمان در مردم مى‌‏باشد.هر كس ایمانش در بالاترین درجه و مقام باشد و جوهرش صاف و روحش پاك گردد، او اهل تقوى مى‏‌باشد، و كسى كه تقوایش بیشتر باشد عبادتش پاكتر و خالص‌‏تر خواهد بود، و هر كس چنین باشد او به خداوند نزدیك‏تر است.هر عبادتى كه پایه‏‌اش بر تقوى نباشد او سست و بى‏‌اعتبار مى‌‏باشد،.»

از سخن حضرت چنین استنباط می‌شود: درختان، همه‌ی اعمال مثبت بندگان هستند. خلقیات مثبت و نیات مثبت‌ كه هر یك از آن‌ها طعم و رنگ و شكل مخصوص به خود و متفاوت با دیگری دارند و با آب تقوا آبیاری شده‌اند، اگر آب تقوا به هر یك از این درختان برسد همه‌ی آن‌ها قابل بهره‌برداری می‌شوند و ثمره‌شان ماندگار می‌گردد و تا قیامت باقی می‌مانند.

حضرت در ادامه آیه 4 سوره‌ی مباركه‌ی رعد را قرائت می‌كنند:‌

«وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیرُ صِنْوانٍ یسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِی الْأُكُلِ إِنَّ فی‏ ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُون‏»

«و در روى زمین، قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند؛ و(نیز) باغ‌هایى از انگور و زراعت و نخل‌ها، (و درختان میوه گوناگون) كه گاه بر یك پایه مى‏رویند و گاه بر دو پایه؛ (و عجیب‌‏تر آن‌كه) همه آن‌ها از یك آب سیراب مى‏‌شوند! و با این حال، بعضى از آن‌ها را از جهت میوه بر دیگرى برترى مى‌‏دهیم؛ در این‌ها نشانه‌‏هایى است براى گروهى كه عقل خویش را به كار مى‏‌گیرند.»

امام صادق علیه‌السلام«بِماءٍ واحِدٍ» را آب تقوا می‌گویند كه اگر به دارایی‌های مادی و معنوی ما برسد، پر رونق و شكوفا می‌شود.

حضرت می‌فرمایند: «وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِی الْأُكُلِ»؛«بعضی از آن میو‌ه‌ها در خوردن بر سایر میوه‌ها برتری دارد»، علت این برتری تقوا است. در رابطه با سخن حضرت می‌توان چنین گفت:  عامل تقوا سبب می‌شود تا سخن گروهی از افراد اثرگذار ‌شود و كلامشان به دل بنشیند و كارهایشان گوارا گردد، هر كه تقوایش بیشتر باشد فضیلتش بیشتر می‌شود.

امام صادق علیه‌السلام در ادامه روایت می‌فرمایند: وجود تقوا برای انواع اعمال ما ضروری است، همان طور كه وجود آب برای درخت ضروری است. بدون تقوا اعمال و اخلاق و نیات ما بركت و لطف خاص خود را نخواهد داشت.

 

آثار تقوا

 

قرآن می‌فرماید:‌

«اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُكُمُ اللَّهُ »[4]

« از خدا بپرهیزید! و خداوند به شما تعلیم مى‏‌دهد»

با توجه به آیه، متقی جاهل نیست. وقتی كسی تقوا داشته باشد خدا معلمش می‌شود و آموزش‌های لازم را از خداوند سبحان دریافت می‌كند.

«وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[5]

«و هر كس تقواى الهى پیشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏‌كند»

 متقی در بن‌بست‌های زندگی گرفتار نمی‌شود بلكه به‌واسطه‌ی تقوا راه گشایش و فرج به او نشان داده می‌شود.

«وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ »[6]

«و او را از جایى كه گمان ندارد روزى مى‏‌دهد»

 متقی بی‌روزی نمی‌ماند و خداوند برای او روزی بی‌حساب فرو می‌فرستد، رزقی كه از شمار خارج است.

«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا»[7]

«اگر از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، براى شما وسیله‏‌اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‌‏دهد»

 متقی آراسته به صفت بصیرت است، او قوه‌ی تشخیص حق و باطل را پیدا می‌كند.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ …وَ یجْعَلْ لَكُمْ نُورا»[8]

«اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد از خدا پروا کنید …و براى شما نورى قرار دهد»

 خداوند نوری همراه متقی می‌كند تا متقی در ظلمات عالم ماده گرفتار نشود، بلكه به‌واسطه‌ی تقوا امور مشتبه و یا امور باطل برای او معلوم می‌شود.

«یؤْتِكُمْ كِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِه‏»[9]«تا دو سهم از رحمتش به شما می‌بخشد» خداوند دو پیمانه نور در اختیار متقی قرار می‌دهد. روایتی می‌گوید: منظور از« كِفْلَینِ »، وجود مقدس امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام هستند.آن‌كس كه از نعمت تقوا برخوردار است در حیطه‌ی دعای امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام جای دارد.

با توجه به روایت و آیه مذكور می‌توان گفت: متقی دائماً همراه اولیاء الله است و از خورشید وجودی آنان كسب نور می‌كند.

«إِنَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[10]

«خدا، تنها از پرهیزگاران مى‌‏پذیرد.»

 خدا تنها از متقی عملش را قبول می‌كند. اگر عملی بدون تقوا باشد، مثل غبار پراكنده است و به گفته‌ی قرآن «هَباءً مَنْثُوراً»[11]؛« و همه را هم‌چون ذرّات غبار پراكنده در هوا قرار مى‏دهیم‏ » می‌شود.

متقی هیچ رزقی را «یحْتَسِبُ» یعنی حساب شده با قدرت عقل بشری نمی‌داند، بلكه تمام رزق‌های خویش را «مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ» می‌داند. زیرا او برای خود منیتی قائل نیست تا ادعا كند برای فلان رزق، من خود برنامه‌ریزی كرده‌ام.

متقی می‌داند آن‌چه از سوی حضرت حق نصیبش شده، رزق بی‌شماری است كه تنها خدا متولی آن است، از این رو با دریافت هر قسمت از روزی‌های بدون شمار خویش، خوشحال و دلشاد می‌شود؛ زیرا هیچ گاه به نتیجه كار خویش چشم ندوخته است بلكه همیشه نگاهش به كرامت حضرت حق است و كریم چون ببخشد زیاده و فراوان می‌بخشد به همین جهت روزی متقی از شمار خارج است.

از مهمترین ویژگی‌های متقی همان است كه او خود را لایق و شایسته هیچ یك از نعماتش نمی‌داند بلكه همه را از فضل خدای سبحان می‌شمارد.

 

نشانه های متقین

 

در راویتی امام باقر علیه‌السلام از قول امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل می‌كنند:

 « إِنَّ لِأَهْلِ التقوا عَلَامَاتٍ یعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِیث‏ و أَدَاءَ الْأَمَانَة وَ الْوَفَاءَ بِالْعَهْد قِلَّةَ الْعَجْز وَ الْبُخْل و صِلَةَ الْأَرْحَام و رَحْمَةَ الضُّعَفَاء و… و بَذْلَ الْمَعْرُوفِ  و حُسْنَ الْخُلُق و سَعَةَ الْحِلْم و وَ اتِّبَاعَ الْعِلْمِ فِیمَا یقَرِّبُ إِلَى اللَّه زلفی لهم و طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ » [12]

« همانا پرهیزكاران را نشانه‏هائى است كه با آن شناخته مى‌‏شوند» حضرت فعل « یعْرَفُونَ » را به كار می‌برند تا متذكر شوند تقوا باید نمود خارجی و بیرونی داشته باشد و متقی باید به گونه‌ای عمل كند كه مردم او را به‌واسطه‌ی تقوایش بشناسند.

حضرت علامت‌های متقی را چنین بیان می‌كنند:

1- «صِدْقَ الْحَدِیث‏»؛ راستگو هستند.

2- «أَدَاءَ الْأَمَانَة»؛ امانت دارند.

3- «وَ الْوَفَاءَ بِالْعَهْد»؛ وفا‌ی به عهد دارند.

4- «قِلَّةَ الْعَجْز وَ الْبُخْل‏»؛ ناتوانائی‌هایشان كم و حداقل است.

نكته قابل توجه آن است كه روایت عبارت «قِلَّةَ الْعَجز» را به كار می‌برد تا با لفظ «قلة» بیان دارد ناتوانایی‌های متقی در پایین‌ترین میزان است؛ شاید متقی گاهی ناتوان شود اما میزان ناتوانی‌اش قلیل و اندك است. متقی حداقل بخل را دارد.

توضیح مشخصه‌ی‌ قبلی درباره‌ی این مورد نیز صدق می‌كند، روایت نمی‌گوید که متقی اصلاً بخیل نیست، بلكه بیان می‌دارد بخل او در حداقل است.

5- «صِلَةَ الْأَرْحَام‏»

6- «رَحْمَةَ الضُّعَفَاء »

7- «حُسْنَ الْخُلُق‏ »

8- « بَذْلَ الْمَعْرُوفِ »؛ متقی دائماً مشغول خیررسانی به دیگران است.

9- «سَعَةَ الْحِلْم‏»؛ حلمش گسترده است.

10-«وَ اتِّبَاعَ الْعِلْمِ فِیمَا یقَرِّبُ إِلَى اللَّه‏» تابع دانستنی‌هایی است كه او را به خدا نزدیك‌تر می‌كند.

حضرت در ادامه می‌فرمایند:«طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»؛«طوبى از آنِ متقی است و سرانجام كارشان به نیكى است‏» به عبارت عامیانه این علامت‌های پسندیده و زیبا نوش جان متقی باد و چه خوب عاقبتی دارند.

 

تقوا یعنی اعتدال در زندگی

 

نكته دیگری كه در باب تقوا لازم به ذكر است، یکی از آیات قرآن است:

«أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ تقوا‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی‏ نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»[13]

«آیا كسى كه شالوده آن را بر تقواى الهى و خشنودى او بنا كرده بهتر است،یا كسى كه اساس آن را بر كنار پرتگاه سستى بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو مى‌‏ریزد؟ و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمى‏‌كند!»

در این آیه تقوا به معنی میانه‌روی به كار رفته است، افراط و تفریط در هر امری نشان از بی‌تقوایی است. متقی در خط وسط و متعادل زندگی می‌كند، افراد با كمترین افراط و تفریطی از صراط مستقیم دور می‌شوند اما متقی در فضای امنی گام بر می‌دارد كه گرفتار پرتگاه آتش نشود.

متقی زندگی خود را بر اساس اعتدال بنا می‌كند تا از هر آسیبی مصون و محفوظ بماند. در حركت‌های افراطی و تفریطی و یا حركت بر مرز و در لبه‌ی پرتگاه ماندنی نیست و ثباتی ندارد.

 

اقسام تقوا

 

همچنین امام صادق علیه‌السلام در روایتی می‌فرمایند:‌

«التقوا عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ تقوا بِاللَّهِ فِی اللَّهِ وَ هُوَ تَرْكُ الْحَلَالِ فَضْلًا عَنِ الشُّبْهَةِ وَ هُوَ تقوا خَاصِّ الْخَاصِّ وَ تقوا مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ تَرْكُ الشُّبُهَاتِ فَضْلًا عَنْ حَرَامٍ وَ هُوَ تقوا الْخَاصِّ وَ تقوا مِنْ خَوْفِ النَّارِ وَ الْعِقَابِ وَ هُوَ تَرْكُ الْحَرَامِ وَ هُوَ تقوا الْعَامِّ وَ مَثَلُ التقوا كَمَاءٍ یجْرِی فِی نَهَرٍ وَ مَثَلُ هَذِهِ الطَّبَقَاتِ الثَّلَاثِ فِی مَعْنَى التقوا كَأَشْجَارٍ مَغْرُوسَةٍ عَلَى حَافَّةِ ذَلِكَ النَّهَرِ مِنْ كُلِّ لَوْنٍ وَ جِنْسٍ وَ كُلُّ شَجَرَةٍ مِنْهَا یسْتَمِصُّ الْمَاءَ مِنْ ذَلِكَ النَّهَرِ عَلَى قَدْرِ جَوْهَرِهِ وَ طَعْمِه‏»[14]

«تقوا بر سه قسم است، تقوا بخاطر خدا و در راه خدا و آن ترك حلال است چه رسد به این‌كه انسان دست از شبهه بردارد و این را تقواى ویژگان یا خاص الخاص گویند. دوم، تقوا از خداوند و آن خوددارى از شبهات مى‌‏باشد، چه رسد به دورى از حرام، این را تقوا خاص گویند، سوم، تقوا از ترس دوزخ و عقاب كه آن خوددارى از حرام است و آن را تقوا عام و همگانى گویند. تقوا مانند آبى است كه در نهر جارى مى‌‏شود، و این سه طبقات كه در معنى تقوا ذكر شد مانند درختانى هستند كه در كنار آن نهر كاشته شده‏‌اند، آن درختان هر كدام رنگى و جنسى دارند و همه آن‌ها از آن آب استفاده مى‌‏كنند. آن درختان هر كدام به اندازه جوهر و طعم و لطافت خود از آن بهره‏مند مى‏‌گردند، و به اندازه جثه و بزرگى و كوچكى خود از آن آب بر مى‏دارند و بعد مردم به اندازه قدرت و توانائى خود از میوه آن درختان مى‏‌خورند.»

«تقوا بِاللَّهِ» آن است كه متقی به‌واسطه‌ی خدا، خود را از خلاف باز می‌دارد. متقی در تقوای «تقوا بِاللَّهِ» فقط برای خدا خود را از هر خلافی منع می‌كند. دوری از خلافكاری او به سبب جلب رضایت مردم و یا حتی احساس رضایت از خویش نیست.

نوع دیگر«تقوا فِی اللَّهِ» است متقی‌ خود را از جلال خدا منع می‌كند. این تقوا سبب پرهیز از مشتبهات می‌شود، متقی در این نوع تقوا نگران آن است كه در بعضی از امور مشتبه قرار بگیرد و از فیوضات خاص حق محروم بماند.

حضرت تقوای دیگری را مطرح می‌كنند و می‌‌فرمایند: «وَ تقوا مِنْ خَوْفِ النَّارِ وَ الْعِقَابِ» متقی در این نوع تقوا از معصیت پرهیز می‌كند امّا عامل این پرهیز توجه به محبوب و دلدادگی به معشوق نیست بلكه متقی تن خاكی خود را دوست دارد و نمی‌خواهد گرفتار آتش شود این نوع تقوا برای خدا نیست بلكه بخاطر خود فرد است، بنده نمی‌خواهد گرفتار عقوبت شود بلكه به دنبال جایگاه راحت و امنی می‌گردد كه از عذاب ایمن باشد، این نوع تقوا، پایین‌ترین درجه‌ی تقوا است.

خداوند در قرآن می‌فرماید:

«وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتی‏ أُعِدَّتْ لِلْكافِرین‏»[15]

« و از آتشى بپرهیزید كه براى كافران آماده شده است!»

و در جای دیگری‌ می‌فرماید:

«فان خیر الزاد التقوا‏ وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْباب‏» [16]

« كه بهترین زاد و توشه، پرهیزكارى است! و از من بپرهیزید اى خردمندان‏»

یکی از آثار تقوا، نسبت ندادن امور خیر به خود است

 

به عنوان آخرین قسمت این موضوع عرض می‌كنیم از مضمون سخن خواجه عبدالله انصاری در كتاب منازل السائرین در منزل سوم چنین استنباط می‌شود كه همیشه توجه داشته باشید كه هیچ كار خیر و یا صفت پسندیده‌ای را به خود نسبت ندهید و آن صفات حسنه و كار خیر را دست آورد زحمات خود نبینید و نگوئید ما برای كسب این صفت و یا انجام فلان عمل خیر زحمات فراوانی را متحمل شده‌ایم زیرا هر كس با چنین تفكری باشد به یقین از عقوبت خدا در امان نیست؛ زیرا این تفكر او را به رذایل اخلاقی عُجب و غرور و تكبر آلوده می‌كند و همین فخرفروشی و تكبر سبب می‌شود تا فرد خود را از دیگران برتر ببیند.

 

درخواست زائر در این فراز زیارت جامعه از معصومین

 

همیشه عرض كرده‌ام در زیارت جامعه هر صفتی كه برای معصوم بیان می‌شود به عبارتی نوعی گدایی برای خود فرد است وقتی به معصومین عرض می‌كنیم شما متقی هستید یعنی خود را از هر خطا و از هر امر نازیبایی منع كرده‌اید و در امان داشته‌اید با توجه به این، هر زائری مطمئن است كه چون نگاه مبارك شما بر او می‌افتد به یقین خود را منع می‌كنید از این‌كه آن نگاه به خطاكاری‌ها و نواقص زائر باشد، بلكه او می داند اگر شما نگاهی از سر لطف به زائر گناه‌آلوده می‌كنید تنها چشم به نیمه‌ی خدایی او دوخته‌اید و تنها جلوه‌های حضرت حق را در او جستجو می‌كنید.

در این فراز از حضرات معصومین علیهم‌السلام می‌خواهم كه برای متقی شدن ما دعا كنند و ما نیز همراه دعای آنان چنین دعا می‌كنیم «یا لَیتَنِی كُنْتُ مَعَكُمْ فَافُوزَ مَعَكُم»

 

تاریخ جلسه: 90/11/26

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره آل عمران، آیه 102

[2] بحارالانوار،ج67،ص 285

[3] مصباح الشریعه، ص 38

[4] سوره بقره، آیه 282

[5] سوره طلاق، آیه 2

[6] سوره طلاق، آیه 3

[7] سوره انفال، آیه 29

[8] سوره حدید، آیه 28

[9] سوره حدید، آیه 28

[10] سوره مائده، آیه 27

[11] سوره فرقان، آیه 23

[12] تفسیر عیاشی، ج 2،ص 213

[13] سوره توبه،آیه 109

[14] بحارالانوار،ج67،ص295

[15] سوره آل عمران،آیه 131

[16] سوره بقره، آیه 197

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *