«وَ أَنْصَاراً لِدِینِهِ»
«شما ناصر دین خدا هستید»
شما ناصر دین خدا هستید، انصار جمع ناصر است و ناصر به معنی دفع کننده و دور کننده است. حضرات معصومین علیهمالسلام دفاع از دین خدا میكنند و افراد را از تعرض به دین منع میكنند. دین را از دست بُرد دیگران در امان میدارند تا آسیبی به دین وارد نشود.
گروهی با غلّو به دین آسیب میزنند، حضرات معصومین علیهمالسلام اجازه نمیدهند غلّو وارد دین شود و گروهی اهل تحریف دین هستند، احکام شریعت و قوانین شرع را تغییر میدهند. حضرات معصومین علیهمالسلام به آنها اجازه تغییر دین را نمیدهند.
دستهای با دین مخالفت میکنند و حضرات معصومین علیهمالسلام در مقابل مخالفین دین مقاومت میكنند و با حجّت و برهان مخالفت آنها را ابطال میکنند.
آیا نصرت دین فقط توسط معصوم انجام میشود؟
ما در زیارتهایمان به انصار اباعبدالله علیهالسلام به عنوان انصار دین الله سلام میدهیم و گاهی اوقات دعا میکنیم خودمان ناصر دین باشیم. مثلاً، صبح به صبح در زیارت آل یس میخوانیم «و نصرتی مودة لكم»، اگر قرار است نصرت دین امتیاز انحصاری معصوم باشد پس این عبارت چه معناست؟
در پاسخ گفته میشود: حقیقتِ نصرت دین را معصومین علیهمالسلام انجام میدهند، اما اگر کسی صادقانه و خالصانه دین را کمک کند، به جهت تبعیت از معصوم او نیز ناصر دین است، یعنی چنین فردی در قافلهای قرار میگیرد که امیر آن قافله حضرات معصومین علیهمالسلام هستند و او در تبعیت از معصوم میتواند به طور صحیح دین را کمک کند.
طلب نصرت دین کردن همراه با اهل سعادت و ایمان بودن
مرحوم شهید قدوسی میگفتند: از خدا فقط ناصر دین بودن را طلب نكنید شاهد مثال سخن خویش را روایتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ذكر میكردند كه حضرت فرمودهاند:«إن الله ینصر الدین بالرجل الفاجر« [1]«خدا نصرت میدهد دین را به مرد فاجر گناهكاری كه حق را یارى میدهد.» گاهی فردی فاجر، دین را برای اهداف خود نشر میدهد ولی نصرت دینی تحولی در فجور او ایجاد نمیکند، مثلاً شاه عباس پادشاه ستمگری بود و در ظاهر درد دین داشت، کتیبه دور گنبد مطهر علی بن موسی الرضا علیهالسلام کتیبه شاه عباس است، او با همه ظلمی كه نسبت به مردم روا میداشت (به عنوان مثال کور کردن افراد از لذات روزمرهاش بود) اما ادعای شیعه بودن میكرد و در ظاهر نگران دین بود، این سخن درست نیست كه گفته شود هر كسی كه ناصر دین است، صالح است.
در روایتی چنین آمده است:
«وَ كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلَامُ یسْأَلُهُ أَنْ یدْعُوَ اللَّهَ لَهُ أَنْ یجْعَلَهُ مِمَّنْ ینْتَصِرُ بِهِ لِدِینِهِ، فَأَجَابَ: رَحِمَكَ اللَّهُ إِنَّمَا ینْتَصِرُ اللَّهُ لِدِینِهِ بِشَرِّ خَلْقِهِ»[2]
«کسی به امام صادق علیهالسلام نامهای نوشت و از امام درخواست كرد که برای او دعا کند تا خدا او را در شمار كسانی قرار دهد كه دین بهواسطه او نصرت مییابد حضرت جواب دادند گاهی اوقات خدا با بدترینها دینش را نصرت میکند»
فکر نکنید ناصرِ دین بودن به تنهایی هنر است، ناصر دین بودن حتی علامت صالح بودن نیست، زمانهای زیادی مردم هزینه مالی و آبرویی و مقامی میكنند و ظاهراً دین را تقویت میكنند اما چنین هزینههایی نماد صلاح آنان نیست شاید برای كسب مقام و آبروی بیشتر است و حقیقتاً نصرت دین نیست، انصار دین دو گروه هستند ما از خدا میخواهیم که ما را جزء اهل ایمان و سعادت قرار بدهد.
نصرت دین توسط فاجر
آیا میدانید از طریق یزید چقدر به اشاعه دین کمک شده، با همین تاخت و تازی که او در مقابل اباعبدالله علیهالسلام داشته؟ چقدر دین رونق گرفته؟، ظلم كرده اما با همین ظلم دین رونق گرفته مثلاً اسارت فرزندان اباعبدالله علیهالسلام توسط یزید و سخنرانیهای امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب سلاماللهعلیها در دربار یزید و مسیر كربلا تا شام به رونق دین كمك كرده است. یزید در حقیقت قصد نابودی اسلام را داشته اما مسیری كه برای حركت انتخاب كرده به نفع اسلام پایان یافته است. همه ظلمه با حركتهای ضددینی به احیای دین کمک کردهاند، آنها خیزشان را نسبت به دین برمیدارند اما چون خدا اسلام را بالا میبرد، آنان نمیتوانند دین را نابود كنند بلكه هر خیزش آنها به نفع دین و تبلیغ دین ختم میشود.
نیاز دین به نصرت ائمه علیهمالسلام و مؤمنین
البته دین به نصرتهای این چنینی نیاز ندارد، زیرا دین خود به خود از طریق حضرات معصومین علیهمالسلام کمک میشود فاسق با اینچنین کمکها تیشه به ریشه خود میزند و هویت خود را روز به روز ظاهرتر و برملاتر میکند، حضرات معصومین علیهمالسلام« أَنْصَاراً لِدِینِه » هستند، و این سلسله طولیه از حضرات معصومین علیهمالسلام آغاز میشود كه در پی آنان فقیههان و دینشناسان و مؤمنین حقیقی ناصر دیناند.
امام باقر علیهالسلام میفرمایند:
«أَمَا إِنَّهُ لَیسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لَا صَوَابٌ إِلَّا شَیءٌ أَخَذُوهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ وَ لَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ یقْضِی بِحَقٍّ وَ عَدْلٍ وَ صَوَابٍ إِلَّا مِفْتَاحُ ذَلِكَ الْقَضَاءِ وَ بَابُهُ وَ أَوَّلُهُ وَ سَبَبُهُ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِذَا اشْتَبَهَتْ عَلَیهِمُ الْأُمُورُ كَانَ الْخَطَأُ مِنْ قِبَلِهِمْ إِذَا أَخْطَئُوا وَ الصَّوَابُ مِنْ قِبَلِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع»[3]
«آگاه باشید هر چه کار درست نزد مردم است و هرچه گفتار صحیح در میان مردم است همه را از ما اهل بیت دارند، اگر کسی حکم به حقی میدهد کلید آن حکم و درِ آن حکم و ریشه آن حکم و سبب آن حکم مقام ولایت کلیه عالَم، وجود مقدس امیرالمومنین علیهالسلام است.»
چرا گاهی اوقات فقها خطا میکنند؟
فقیه، فقیه است معصوم نیست تا مصون از خطا و اشتباه باشد. اهل تسنن معتقدند حكم فقیه مصیب است یعنی هر نظری بدهد به واقع اصابت دارد، آنان میگویند: هر نظری كه فقیه بدهد حكم الله واقعی است ولی شیعه معتقد است فقیه ممكن است مُصیب یا مخطی باشد.
یعنی ممکن است نظرش نظر حقیقی باشد كه از طریق براهین و ادله به حكم الله میرسد یا اگر خطا کرد چون نهایت تلاشش را کرده برای او عذابی ثبت نمیشود زیرا نظر او یك نظر ظاهری نیست بلكه با جدّ و جهد و برهان به آن دست یافته، نظری به دور از هرگونه هواپرستی و هوس است، اما اگر نظرش به حکم الله واقعی رسید دو پاداش برای او منظور میگردد، هركس كه در این عالم در انجام كار خیر میكوشد در حقیقت تلاش میكند تا از مقام ولایت كلیه پردهبرداری كند از این رو این تلاش از سوی حضرات معصومین علیهمالسلام حمایت میشود، این تلاش گرچه در غالب فردی از افراد بشر است اما در حقیقت از خداست و به تبع حضرت حق، توسط حضرات معصومین علیهمالسلام به نتیجه مطلوب میرسد ولی چنانچه كسی خطا كرد، خطایش به حضرات معصومین علیهمالسلام نمیرسد بلكه مربوط به خود اوست«فَإِذَا اشْتَبَهَتْ عَلَیهِمُ الْأُمُورُ كَانَ الْخَطَأُ مِنْ قِبَلِهِمْ إِذَا أَخْطَئُوا وَ الصَّوَابُ مِنْ قِبَلِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع»[4]؛«پس هر گاه كه امور بر مردم مشتبه شود و خطا كنند، خطا از جانب خودشان است، و چون به حقّ رسند و درست قضاوت كنند آن درستى از جانب علىّ بن ابى طالب علیهالسلام مىباشد.»
وقتی خطا کردند خطا از ناحیه مردم است، و اگر کار درستی انجام دادند كارشان از طرف امیرالمومنین علیهالسلام است، خوبیها به وجود مقدس امیرالمومنین علیهالسلام میرسد اما خطاها به ایشان نمیرسد.
چگونه معصومین دین را نصرت میدهند؟
روایت دردناکی است از قول امام باقر علیهالسلام نقل شده که از ایشان سوال شده چطور معصوم دین را نصرت میکند؟«مِحْنَةُ النَّاسِ عَلَینَا عَظِیمَةٌ إِنْ دَعَوْنَاهُمْ لَمْ یجِیبُونَا وَ إِنْ تَرَكْنَاهُمْ لَمْ یهْتَدُوا بِغَیرِنَا»[5]«زحمت مردم و غصه آنها بر ما عظیم است (یعنی ما از سوی مردم بسیار اذیت میشویم) هرگاه به کار مثبت دعوتشان میکنیم پاسخ مثبتی به ما نمیدهند، و اگر آنها را رها کنیم از طریق دیگری هدایت نمیشوند.»
این روایت به عبارتی غم نامهای از سوی حضرت امام باقر علیهالسلام است، زیرا حضرت میفرمایند: مردم به درخواستهای خیرخواهانه ما پاسخ مثبت نمیدهند در حالیكه هدایت آنها فقط از طریق ماست و از طریق غیر ما اصلاً هدایت نمیشوند.
فقط كافی است لحظهای به متن روایت بیندیشیم به اولین نكتهای كه دست مییابیم این است كه حضرات معصومین علیهمالسلام برای تربیت بشر چه آزار و اذیتی را متحمل میشوند و تمام تلاش خویش را به كار میگیرند تا مردم را هدایت كنند. آنها با تمام توانشان به میدان تربیت میآیند تا روی تربیت تك تك افراد بشر كار كنند، آنها با این تربیت در حقیقت دین را كمك میكنند و تلاش میكنند تا شاید ما هم در شمار «أَنْصَاراً لِدِینِه» جای میگیریم. اما بسیار اتفاق میافتد كه ما پاسخگوی دعوت حضرات معصومین علیهمالسلام نیستیم، شاید در ظاهر پاسخگو باشیم اما پاسخگوی حقیقی نیستیم بلكه پاسخ مجازی میدهیم غافل از این نكتهایم كه اگر در پی این بیتوجهیها از سوی ما، حضرات معصومین علیهمالسلام خدای ناخواسته ما را در تربیت رها كنند به یقین در گمراهی آشكار فرو میرویم، زیرا با توجه به فرمایش امام باقر علیهالسلام هیچ مسیر دیگری برای تربیت بشر وجود ندارد، بالاصاله نصرت دین در اختیار معصوم است واگر كسی به عنوان ناصر دین معرفی شود بالتبع معصوم است.
نصرت علمی معصوم
نصرت حضرات معصومین علیهمالسلام به دین دو قسم است:
- نصرت علمی
- نصرت عملی
نصرت علمی این است که حقایق علمی را بدون اجمال و ابهام و شفاف و واضح در اختیار ما قرار میدهند.
نصرت عملی معصوم
نصرت عملی این است كه متدینین را كمك میكنند كه اجرای صحیحی از دین داشته باشند اگر ما باور داریم كه معصوم ناصردین است باید باور داشته باشیم كه حضرات معصومین علیهمالسلام ما را در هر حركت مثبت و خالصانهای که با انگیزه دینی باشد یاری میكنند، آنها ما را در دفع موانع کمک میکند تا موانع، آسیبی به حرکت دینی ما وارد نکند.
زهیر از اصحاب اباعبدالله علیهالسلام است، اینکه زهیر توانست چنین انتخاب سختی را بدون گذر زمان داشته باشد از آن رو بود که معصوم، ناصر زهیر بود.
حضرات معصومین علیهمالسلام ناصر چه كسانی هستند؟
كسانی كه در مسیر دین مغرض و معاند نیستند بلكه در پی حرکت صحیحی هستند اما جرأت بر تصمیمگیری درست ندارند. در عصر عاشورا اگر حضرت زینب سلاماللهعلیها پرچم دین را حمل میکنند از آن روست كه ایشان امام زمانش را ناصر دین دید و دریافت كه امام زمانش چگونه دین را عاشقانه نصرت می کند، امام حسین علیهالسلام نصرت دین را در اختیار حضرت زینب سلاماللهعلیها قرار دادند.
نصرت امام برای دین گاهی آشكار و ظاهری است و گاه سرّی و پنهان، گاه امام رسماً ناصر دین است و گاه فكر و نیت ناصرین دین را تقویت میكند، ایشان گاهی در عالم ظاهر نیروهای كمكی برای متدین میفرستند تا او را در امر دین كمك كنند و گاه قلب او را با نور الهی منور میسازند تا بتواند بهترین تصمیمات را برای نصرت دین جاری كند.
دین چیست؟
اگر سوال شود اصلاً دین چیست كه باید ناصر آن بود و حضرات معصومین علیهمالسلام ناصر آن هستند؟
در پاسخ گفته میشود: در یك معنا دین قرارداد احکامی است که خدای سبحان قانونگزاری کرده است، چه به عنوان اصول و چه به عنوان فروع؛ این معنای دین است. قرآن میگوید«إِنَ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»[6]«دین نزد خدا یعنی اسلام.»
- دین مجموعهای از قوانین اعتقادی و احكامی است كه حضرات معصومین علیهمالسلام ناصر آن هستند.
- در معنای دوم دین به معنای اطاعت است، حضرات معصومین علیهمالسلام « أَنْصَاراً لِدِینِه » هستند یعنی «انصارا لطاعته» هستند. هر كس میخواهد مطیع خدای سبحان باشد باید اطاعت حق را بكند و به هر كس كه طاعت خدای سبحان را میكند، كمك كند و موانع طاعت را از مسیر حركتی او مرتفع نماید.
- معنای دیگر دین به معنی حساب مستقیم است، حضرات معصومین علیهمالسلام ناصر قوانین تنظیم شده الهی هستند كه این قوانین تنظیم شده باید ثابت و تغییر ناپذیر باقی بماند تا بشر را در نهایت به مقصد برسانند.
- معنای دیگر، گروهی معتقدند دین ولایت است و اشاره میكنند به روایتی از امام باقر علیهالسلام در ذیل آیه 5 سوره مباركه یونس؛ حضرت درباره این آیه فرمودهاند«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً»[7]« قَالَ الْوَلَایةُ.»[8] «استوار كن جهت خودت را در مقابل دین حنیف (حنیف یعنی متمایل به راست)»«از امام پرسیدند حنیف چیست؟ ایشان فرمودند: ولایت است» با این معنی میتوان گفت: « أَنْصَاراً لِدِینِه» یعنی معصومین علیهمالسلام خود ناصر ولایت خویشاند، امام حسین علیهالسلام كمك امام زمان و امام زمان كمك امام حسین علیهالسلام و امیرالمؤمنین علیهالسلام كمك سایر حضرات معصومین علیهمالسلام است و هر یك از آنان موانع جلوهگری ولایت را مرتفع میكنند تا ولایت تابش كامل و لازم را داشته باشد.
اصل دین، ولایت است
روایتی است از امام صادق علیهالسلام كه حضرت میفرمایند:
«إِنِّی أُخْبِرُكَ أَنَ الدِّینَ وَ أَصْلَ الدِّینِ هُوَ رَجُلٌ وَ ذَلِكَ الرَّجُلُ هُوَ الْیقِینُ وَ هُوَ الْإِیمَانُ وَ هُوَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اللَّهَ وَ دِینَهُ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اللَّهَ وَ دِینَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ جَهِلَ اللَّهَ وَ دِینَهُ وَ لَا یعْرَفُ اللَّهُ وَ دِینُهُ وَ حُدُودُهُ وَ شَرَائِعُهُ بِغَیرِ ذَلِكَ الْإِمَامِ كَذَلِكَ جَرَى بِأَنَّ مَعْرِفَةَ الرِّجَال دِینُ اللَّه»[9]
«به تو گوشزد میكنم كه ریشه دین و پایه آن فرد است یك نفر است و آن یك نفر یقین و ایمان است او پیشواى مردم و اهل زمان است، هر كه او را بشناسد خدا و دینش را شناخته و هر كه منكر او شود منكر خدا و دینش گردیده و جاهل به امام جاهل به خدا و دین اوست دین و آئین و حدود پروردگار شناخته نمىشود مگر بهوسیله آن امام»
من به تو در مورد دین خبر میدهم، اصل دین مردی است و آن مرد یقین و ایمان است و او امام امت است، اگر كسی امام شناس شود، خداشناس شده و دین شناس هم میشود و اگر كسی آن مرد را (ولی كامل و امام) را انكار كرد، دین و خدا را انكار كرده است و اگر كسی جاهل به امام شد، جاهل به خدا و دین خدا شده است. كسی نمیتواند بدون امام، خدا و دین خدا و احكام الهی را بشناسد همه چیز برای او مجهول است برای او خدا و احكام شرع و قوانین شریعت ناشناخته میماند.
حضرت در ادامه میفرمایند:«مَعْرِفَةَ الرِّجَالِ دِینُ اللَّه»؛«اگر آدمها را بشناسید دین خدا را شناختهاید»، از حضرت سؤال میشود كدام آدم را باید بشناسیم گفتند: ائمه را. حضرت میفرمایند: اینكه گفتم شناختن مردان، شناخت دین خداست؛ منظورم از مردان ائمه است كه هر كس ائمه را شناخت دین را شناخته است.
معرفت به مقام ولایت،شرط اکمال دین
از امیرالمؤمنین علیهالسلام حدیث معروف به نورانیت بیان شده است، حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام به سلمان و ابوذر میفرمایند:
«لَا یسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى یعْرِفَنِی كُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ فَهُوَ شَاكٌّ وَ مُرْتَاب»[10]
«ایمان شخص كامل نمیشود مگر مرا به كنه معرفت با نورانیت بشناسد. وقتى به این صورت شناخت آنگاه دلش را خدا با ایمان آزمایش نموده و شرح صدر براى اسلام به او عنایت كرده و در این صورت است كه عارف و بینا و مستبصر مىشود. و هر كه كوتاهى از این عرفان بنماید در حال شك و ارتیاب است.»
هیچ كس ایمانش كامل نمیشود مگر آنكه من علی علیهالسلام را به حقیقت شناسایی كند و مرا در جایگاه نورانیتم بشناسد اگر مرا با این معرفت شناسایی كرد خدا دل او را به ایمان آزمایش كرده و وجودش را برای پذیرش حق گسترش داده و اگر كسی من علی علیهالسلام را با آن جایگاه نورانیت بشناسد عارف محسوب میشود و بصیرت نسبت به حق نصیبش میگردد.
«وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ وَ هُوَ الدِّینُ الْخَالِصُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یؤْتُوا الزَّكاة»[11]
در توضیح روایت حضرت میفرمایند: اگر كسی این چنین مرا شناخت خدا را شناخته است و اگر كسی خدا را بشناسد من علی علیهالسلام را خوب شناخته است و دین خالص یعنی علی شناسی، شناخت من علی درجایگاه حقیقی من است، بسیاری از آیات قرآن، دین را به عنوان ولایت مطرح میكنند.«أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا» [12]«دین را اقامه كرده و تفرق در دین نداشته باشید» امام صادق علیهالسلام میگویند[13]: منظور از دین امام است، از امام جدا نشوید.
از امام باقر علیهالسلام نقل شده در ذیل آیه كریمه «فَما یكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّینِ »[14]؛«پس چه چیز، تو را بعد [از این] به تكذیب جزا وامىدارد؟ » بعد از این كه حقیقت را شناختید چه چیزی سبب تكذیب دین میشود؟ امام باقر علیهالسلام میفرمایند:« وَلَایةَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع»[15]؛«دین یعنی ولایت علی علیهالسلام » حضرات معصومین علیهمالسلام حافظ ولایت هستند حفظ میكنند ولایت را از این كه تحریف شود و در معرض زوال قرار بگیرد.
حضرات معصومین علیهمالسلام ناصر دین هستند تا فاسق و فاجر در ظاهر به دین كمك نكند، جریان عاشورا از این حقیقت پرده برداشت كه دشمنان در قالب دین و كمك به دین قیام كرده بودند و امام حسین علیهالسلام اجازه نداد تا آنان پیش از آن پوستین اسلام را وارونه بپوشند.
هدایت زهیربن قین توسط اباعبدالله علیهالسلام
«زهیر بن قین بن قیس انماری یجلی» از مردان شریف و بزرگ قبیله خود بود که در کوفه در میان قوم خود میزیست، او مردی شجاع بود و دلاوریهای وی در جنگها مشهود و معروف بود، زهیر در ابتدا عثمانی و از طرفداران عثمان بود، ولی پس از آن که در سال 60 هجری با خانوادهاش از سفر حج باز میگشت در اثر هدایت الهی از عقیده خود دست کشید و از شیعیان علی و اهل بیت علیهمالسلام شد و با امام حسین علیهالسلام همراه شد و به کربلا آمد.
نکته جالب توجه در زندگی زهیر این است که او از آن دسته افرادی نبود که دائما در عبادت و تهجّد به سر میبرند و اوامر امام معصوم را به محض شنیدن به دیده منت میپذیرند، بلکه آن طور كه در منابع آمده است، زهیر در ابتدا از هواداران عثمان به شمار مىآمد.
مطمئناً کسی که در آن موقعیت از هواداران عثمان بوده محب و شیعه علی علیهالسلام و خاندانش نبوده است؛ زیرا هواداری از عثمان در زمان حضور علی بن ابی طالب بی معنی است.
عثمان کسی است که حق بدیهی امام علی علیهالسلام را سلب کرد و مورد تأیید حضرت نبود. هرچند که در برخی موارد حضرت برای مصالح اسلام از عثمان حمایت کردند، اما مسلما هواداری از عثمان با ولایت علی علیهالسلام به هیچ نحو قابل جمع شدن نیست.
چگونه کسی که مدافع عثمان است، حامی سینه چاک حسین علیهالسلام میشود؟ اما چه میشود که زهیر، کسی که مدافع عثمان است، حامی سینه چاک حسین بن علی میشود؟ زهیر فردی است که از وجود امام زمان خود، علی علیهالسلام به خوبی بهره نبرده است اما چه چیزی باعث میشود تا به پشتیبانی حسین علیهالسلام اقدام کند و خود را در کاروان شهدای کربلا جای دهد؟
ابو مخنف روایت كرده است: در بازگشت از سفر مكه با زهیر همراه بودیم و به موازات مسیر كاروان امام حسین علیهالسلام حركت مىكردیم و فوق العاده ناخرسند بودیم كه با آن حضرت در یك منزل فرود آییم.
هرگاه حسین علیهالسلام حركت مىكرد، زهیر كاروان خود را عقب مىكشید و هرگاه آن حضرت در منزلى فرود مىآمد زهیر پیشى مىگرفت تا اینكه ناگزیر در منزلى با هم فرود آمدیم؛ حسین در یك سو و ما در سویى دیگر منزل نمودیم.
هنگامى كه مشغول غذا خوردن بودیم، ناگهان پیك حسین علیهالسلام از راه رسید و سلام كرد و وارد شد و گفت: اى زهیر بن قین! اباعبد اللّه حسین بن على علیهالسلام مرا نزدت فرستاده كه خدمت او برسى. راوى مىگوید: ما هر یك از ناراحتى، لقمهاى را كه در دست داشتیم به سویى افكندیم و سكوت مرگبارى بر ما حاكم شد.
ابو مخنف آورده است: دلهم دخت عمرو، همسر زهیر برایم نقل كرد و گفت: من به زهیر گفتم: چگونه رواست كه فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تو را بخواند ولى تو از رفتن نزد او سرباز زنى؟ سبحان اللّه! چه مىشود نزدش بروى و سخنش را بشنوى و برگردى؟
دلهم مىگوید: زهیر خدمت امام شرفیاب شد و دیرى نپایید كه با چهرهاى شاداب و پرنشاط بازگشت و دستور داد سرا پرده و اثاثیه و كالایش را به نزدیكى خیمههاى امام حسین علیهالسلام انتقال دهند و سپس به من گفت: تو را طلاق دادم، مىتوانى نزد خانوادهات برگردى؛ زیرا من دوست ندارم جز خیر و نیكى از ناحیه من به تو آسیبى برسد و آنگاه به همراهان خود اظهار داشت هر كدام علاقهمندید مىتوانید با من بمانید، در غیر این صورت این آخرین دیدار ماست.
چه چیزی زهیر را این چنین دگرگون میکند؟ چگونه زهیری که هوادار عثمان بوده درخواست امام را برای یاری ایشان لبیک میگوید و به یک باره از همه دنیا چشم میپوشد و برای یاری حضرت راهی کربلا میشود؟
زهیر از هدایت الهی بهرهمند میشود و در غیر این صورت اگر او به روند زندگی خود ادامه داده بود مانند بسیاری از مردمان آن دیار در سیل جاماندگان کربلا قرار میگرفت. مقیّد بودن زهیر به امر به معروف و نهی از منکر تا آخرین لحظات در تاریخ نقل شده است که زهیر چندین بار تلاش کرد تا دشمنان را به خطای خود آگاه کند، اما آنها پندپذیر نبودند. مسلما کسی که خیر خواه مسلمانان است خداوند نیز خیر خواه اوست.
در آخرین تلاشی که زهیر برای هدایت لشکریان عبیدالله کرد راوى مىگوید مردى از پشت سر صدا زد اى زهیر! اباعبد اللّه علیهالسلام مىفرماید: به سوى ما بازگرد، به جانم سوگند! همان گونه كه مؤمن آل فرعون به بهترین وجه ممكن قوم خود را پند داد و به سوى خدا فرا خواند تو نیز چنین كردى تا چه قبول افتد و چه در نظر آید و بدین سان زهیر به سوى یاران امام حسین علیهالسلام بازگشت.
این مطلب نشان دهنده این است که وقتی زهیر راه حق را فهمید تمام همّ و غم خود را برای نجات مسلمانان از عذاب الهی به کار گرفت. در واقع، شناخت زهیر از مسیری که در آن قدم گذاشته بود از چنان عمق و استواری برخوردار است که دائما تلاش میکند سایر افراد را که در گمراهی به سر میبرند به راه راست هدایت کند. آنگاه كه زهیر از اسب به زمین افتاد، امام علیهالسلام بالین او حاضر شد و فرمود: «لا یبعدنّك اللّه یا زهیر! و لعن اللّه قاتلیك، لعن الذین مسخوا قردة و خنازیر»، خداوند تو را از رحمت خویش دور نگرداند و قاتلان تو را مانند كسانى كه با لعنت خدا به صورت میمون و خوك در آمدند، لعنت نماید.[16]
تاریخ جلسه: 91/9/8
«برگرفته از بیانات استاد بروجردی»
[1]الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم ج3، ص91
[2] وسائل الشیعه،ج7،ص138
[3] بحارالانوار،ج2،ص94
[4] همان
[5] بحارالانوار،ج2،ص65
[6] سوره آل عمران،آیه 19
[7] سوره روم ، آیه 30
[8] اصول کافی، ج1،ص 419
[9] بحارالانوار،ج24،ص290
[10] بحارالانوار،ج26،ص1
[11] بحارالانوار،ج26،ص2
[12] سوره شوری،آیه 13
[13] مختصرالبصائر،ص200
[14] سوره تین،آیه 7
[15] تفسیرکوفی،ص579
[16] بحارالانوار،ج45،ص26