«وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ»
«(خدای سبحان) شما معصومین را از آلودگی تطهیر کرد»
در این فراز زیارت جامعه بررسی دو کلمه را داریم : طهر و دنس.
کلمه تطهیر به معنی منزه کردن است، یعنی منزه از هر نجاستی و از هر آلودگی، به همین جهت تطهیر در تخلیص هم به کار میرود چیزی از هر آلودگی خلاص و رها شود، «وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيرا». «دَّنَسِ» با وسخ به معنای چرک هم معناست، عرب به چرکی که بعد از کیسه کشیدن از تن جدا میشود وسخ میگوید به همین جهت هر چیزی که نجس نیست امّا کثیف است عرب «دَّنَسِ» میگوید.
پس «دَنَس» دایره بزرگی است که هم به نجاسات نسبت داده میشود و هم به کثافات، هم به نجاسات و هم به کدورات، همچنین عرب به نجاست باطنیه «دَنَسِ» میگوید، کلاً وقتی گفته میشود چیزی آلوده است، این آلودگی میتواند ظاهری باشد یا باطنی، نجاست ظاهری مشخص است امّا نجاست باطنی چون در قلب جای دارد معلوم نیست، آلودگیهای قلبی مثل انواع رذائل اعتقادی و اخلاقی، مثلا ظاهر کسی مرتب و بیمشکل است امّا بخیل است اين شخص گرفتار رذیله بخل است و یا حسود است هر چند ظاهراً آراسته است امّا باطنش گرفتار نجاست است به همین دلیل چنین شخصی محبوب همگان نیست چون درون او آلوده است حتی گاهي درون افراد گرفتار معصیت نیست یعنی بخل و حرص و حسد ندارند، امّا تنگ نظرند تنگ نظری حرام نیست امّا یک کدورت است. چون تحمل نعمتهای دیگران را ندارد کدورت او باطنی است امّا در ظاهرش اثر ميگذارد تا جايي كه گاهي مردم تحمل نگاه کردن به او را ندارند و یا مثلاً جهل یک نجاست است هر چند که جهل نجاست رسمی نیست امّا کدورت است، اگر نور و ظلمت تقسیم بندی شود جهل در خانواده ظلمت جای میگیرد.
«دَنَس» لفظی است که عرب آن را برای هر امر خبیثی به کار میبرد میتواند نجاست ظاهری باشد یا نجاست باطنی و میشود اصلاً نجاست نباشد بلکه کدورت باطنی باشد، نجاست نیست امّا «دَّنَسِ» است.
نکته جالب اینجاست که کدورت درون بر ارتباطات بیرونی اثر میگذارد و ارتباطات را آلوده میکند و سلامت آن را تحت شعاع میبرد.
با توضیحاتی که گذشت باید گفته شود خدای سبحان وجود حضرات معصومین علیهالسلام را از هر آلودگی و کدورتی پاک کرده است نه اینکه خدای ناخواسته از اول وجود معصومین آلوده بوده و بعد پاک شدهاند بلکه بالاصاله حضرات معصومین علیهالسلام از هر کدورت ظاهری و باطنی و از هر نجاست جسم و روح درامانند.
در یک تقسیمبندی دیگری «دَّنَسِ» ملحق به آلودگیهای عقلی میشود و شک در اعتقادات را ایجاد میکند یا ملحق به عمل میشود و موجب ایجاد اعمال غیر صالح میگردد و یا ملحق به حال فرد میشود و حال او را از نظر شریعت نامناسب میکند، یا ملحق به جسم میشود تا جسم خدمات شرعی لازم را انجام ندهد.
در این فراز به حضرات معصومین علیهالسلام گفته میشود خدا شما را از انواع آلودگیها تطهیر کرده است؛ اینکه نه جسمتان در میدان انجام وظیفه مکدر میشود و نه عقلتان در اعتقادات گرفتار شک میشود و نه حال شما نامناسب میگردد و نه خُلق شما آلوده میشود، خدا این تطهیر را نسبت به شما انجام داده یعنی در وجودتان سکینه و وقار را حاکم كرده است و یقین را در عمق جانتان قرار داده و همه اعمال صالح و خلقیات زیبا از شما خاندان به نمایش گذاشته میشود.
«دَنَس» نسبت به روح و عقل
معنای دیگر «دَنَس» نسبت به روح و عقل است نه به جسم و حال، روح حضرات معصومین علیهالسلام از «دَنَسِ» به دور است یعنی هرگز روحشان گرفتار غفلت نمیشود و قلبشان اصلاً گرفتار «دَّنَسِ» نميگردد، آنان هرگز گرفتار نسیان نمیشوند و عقلشان از هر «دَّنَسِ» به دور است هرگز جهلي بر آنان عارض نميگردد و قلبشان حاضر و عقلشان عاقل و روحشان دائم الحضور است.
«دَنَس» نسبت به جسم
معنای سوم «دَنَس» مربوط به جسم است، البته ما گاهی اوقات در عالم اموری را انجام میدهیم که از نظر خودمان مطبوع نیست مثلاً مشغول شدن به خوردن و خوابيدن زياد امّا بايد بدانيم بدن به خوردن و خوابيدن در حد نياز محتاج است گاهي ما خودمان را براي امور مباح مادي سرزنش ميكنيم.
مثلاً خوردن امری صد در صد مادی است و من گمان میکنم در حالی که روحم از دنیا فاصله گرفته نباید جسم درگیر خوردن شود بايد بدانم، چنین نیست هر یک از قوای بدن بنا به مصلحتی به انسان عطا شده و باید در حد رفع نیاز از آنها استفاده گرفت چون منافاتی میان بهرهمندی قوای جسمانی و ارتقاء روح و صفای قلب نیست، مثلاً اگر حضرات معصومین علیهالسلام میخورند و میآشامیدند و یا حتی از غرائز جسمانی بهره میبردند هیچ کدورتی برآنان عارض نميشود اگر در اینجا از « دنَس» به عنوان آلودگی جسمانی سخن به میان آمد این است که جسم از حد تعادل و میزان فراتر رود.
عصمت مطلق معصومین
در رابطه با معصوم باید یک نکته اساسی را باور داشته باشیم این که حضرات معصومین علیهالسلام در عین کمالاند و از این خانواده هیچ امری دیده نمیشود مگر حسُن و کمال، ممكن است آنها کاری بکنند که با عقل مادی سازگار نباشد امّا اين خدشهای به وجود آنان نميزند در زمان امام صادق علیهالسلام که اوضاع اقتصادی مردم در حد متناسب بود حضرت، لباس گرانبها میپوشیدند اگر کسی بدون اطلاع از اوضاع اقتصادی به جریان نگاه کند ممکن است پوشش حضرت را زیر سؤال ببرد امّا اگر کسی قبول داشته باشد که وجود معصوم در عصمت مطلق است و از هر گونه خودخواهی و منیّتی به دور است میداند که امام بنا به مصلحتی كه عقل ما از درك آن ناتوان است چنين میپوشيدند.
اعمال حضرات معصومین علیهالسلام رشد محض، زکات محض و اخلاص محض است.
حالات مختلف دل انسان
امام صادق علیهالسلام در روایتی میفرمایند:
«قال الصّادق علیه السلام: اعْرابُ الْقُلُوبِ عَلی ارْبَعَةِ انْواعٍ، رَفْعٌ وَ فَتْحٌ وَ خَفْضٌ و وَقْفٌ، فَرَفْعُ الْقَلْبِ فی ذِکرِ اللَّهِ وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فی الرِّضا عَنِ اللَّهِ و خَفْضُ الْقَلْبِ فِی الْاشْتِغالِ بِغَیرِ اللَّهِ وَ وَقْفُ القَلْبِ فی الغَفْلَةِ عن اللَّه»[1]
«دل انسان حالات مختلف دارد، همچنانکه حروف حرکتهای مختلف دارد حرف میتواند کسره، ضمه، یا فتحه و سکون بپذیرد، قلب نيز چنین است، قلوب فتحه دارند یعنی دل باز است و همه چیز را میپذیرد، ضمه دارد يعني حالتش رفع و رو به بالا است و دل کسره میپذیرد یعنی میل به پستی دارد»
گاه حالت دل وقف است يعني صعود و سقوطی ندارد. معمولاً قلوب ما بیش از هر حالتي و هر اعرابي گرفتار وقف است، یعنی زمانی نه کاری انجام ميدهیم و نه دریافتی داریم، نه عقبگردی میكنيم و نه پيشرفتي نه صعودی و نه نزولی، در اين حالت، دل کسل و ملول میگردد گویی مرده است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
« إِنَ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ [الْحِكْمَةِ] الْحِكَم»[2]
«دلهای شما ملول و بیحال و بیحوصله و خسته و کسل میشود کما این که جسمهای شما ملول میشود، برای دلهایتان حکمتهای تازه و عجیب و غریب طلب كنيد تا سرحال شوید و دلتان از بیحالی در آید.»
لزوم مراقبت از دل
زید شحام روغن فروش است میگوید: مدتی شاگرد امام صادق علیهالسلام شدم، روزی حضرت به من گفتند: یک چیز بخوان من هم قرآن را باز کردم یک سوره خواندم تا خواندم حضرت شروع به گریه کردند و فرمودند:
«ارْعَوْا قُلُوبَكُمْ» رعایت قلبهایتان را بکنید حواستان به دلهایتان باشد بترسید نسبت به « النَّكْتَ» من نمیدانستم حضرت چه میفرمایند حضرت خود ادامه دادند لحظاتی بر قلوبتان وارد میشود که لحظات و ساعات شک است که در آن نه ایمان است و نه کفر، مانند لباس کهنهای که در جایی افتاده باشد یا استخوان پوسیده، در اين زمان قلبتان حال انجام کاری را ندارد و کاری از آن ساخته نیست آیا هیچ وقت سراغ دلت را گرفتهاي؟ «تَفَقَّدْتَ قَلْبَكَ» را کردهای، آیا گاهی از دلت دلجویی کردهای و سری به آن زدهای تا ببینی چیزی در آن نیست نه قصد خیر و نه قصد شر، آيا وقتهایی به این حالت رسیدهای؟جواب دادم بله یک وقتهایی چنین میشوم مجبورم در این حالت به میان مردم بروم آنها مرا میبینند در حالی که افسردهام.» [3]
افسرده دل افسرده کند انجمنی را
هر یک از ما ساعتهایی این چنینی داریم كه روان شناسان به اين حالت افسردگی ميگويند در این زمان آدم هیچ کار مفیدی انجام نمیدهد.
حضرت میفرماید: کسی از این حالت خالی نیست و احدی عریان از این حالت نیست، اگر دیدید وضعیتی این چنینی برای شما پیش آمده « فَاذْكُرُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ» ذکر خدای سبحان را بگویید، ذکر در بیحالی اثر دارد البته گاهی انسان چندان بیحال است که حتی قدرت بر ذکر ندارد در این زمان باید خود را در جمع ذاکرین قرار دهد تا انرژی جمع به او وارد شود و از شعاع ذکر ذاکرین بهرهمند گردد.
توقف در زمان «دنس» است
گاهی به اصطلاح عامیانه هر یک از ما یک ایست قلبی داریم. اگر این ایست جسمی باشد باعث مرگ میشود و اگر قلبی و روحی باشد سبب میگردد در زمان متوقف شویم این توقف «دَّنَس» است، این « دَّنَس» در اثر حب دنیا وارد میشود اگر کمی به دنیایم اختلال وارد شود قلب و روحم ایست قلبی دارد.
در این حالت قلب قفل میشود و فکر قدرت تفکر خود را از دست میدهد، هر یک از اجزا و جوارح گمان میکنند که العیاذ بالله اوصاف حق كمرنگ شدهاند، مثلاً رزاقيت خداوند سبحان از دست رفته است که این حالت میتواند در اثر مشغول شدن به امور بیفایده باشد.
در دعای مکارم الاخلاق آمده است:
« وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ،»[4]
«خدایا ! مرا به کار بگیر در اموری که فردا از آن سؤال میکنی»
یعنی نعمتهایم را چنان استفاه کنم که در قیامت پاسخگوی تو باشم وقتم را به گونهای مصرف کنم که تو بپسندي، قوتم را چنان به کار گیرم که راضی باشي همه امورم چنان باشد که خدا قبول دارد. به كار گرفتن وقت در امور باطل عامل ديگری برای توقف و ايست قلبي است.
ارتباط با افراد معصیتکار، یکی از عوامل توقف قلب
عامل دیگر توقف قلب آن است که با افراد باطل و معصیت کار محشور باشد در این زمان آلودگی و چرک قلب را متوقف ميسازد و مکدر ميكند.(قبلا گفتیم که گاهی نشاط خاص و انگیزه کافی برای خیرات نداریم و این به دلیل آن است که امواج منفی تفکر دیگران ما را تحت الشعاع قرار میدهد.)
اگر سؤال کنید پس حضرات معصومین علیهالسلام چگونه با ظالمین بودهاند مثلاً پیامبر چگونه ابوجهل را تحمل میکرده و امیرالمؤمنین علیهالسلام چگونه ابن ملجم را برای نماز بیدار كرده است؟
در جواب میگوییم : آنان از جنبه ولایی با ابوجهل و ابن ملجم ارتباط داشتند، چون آنان مخلوق خدايند و حضرات معصومين علیهالسلام بر همه مخلوقات ولايت دارند.
اراده بدون عمل، «دنس» است
مفسرین برای توقف دل به نکات دیگری توجه دادهاند و گفتهاند: کسالت نوعی شیطنت عارض بر انسان است مثلاً زمانی که اراده ميكند امّا در ارادهاش قوی نیست او چندان قوت ندارد که لباس عمل بر تن اراده خود كند این نوعي توقف است. اراده باید صورت عملی پیدا کند و گرنه اراده به تنهايي بدون عمل « دَنَسِ» است.
چوپان قلبهایتان باشید
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: رعایت دلهایتان را با ذکر بکنید، روزانه باید یک سری اذکار را بر خود لازم بدانيم و به خود مرخصی ندهیم، بایدهایی را بر خود واجب کنید چون نفس سريع به راحتي عادت میکند، به همین جهت باید در عین خدمات رسانی از سوی قلب یک سلسله چهارچوبها برای آن معين شود، قلوب خود را با ذکر خدا چوپانی کنید و راعی و چوپان قلبهایتان باشید چوپان اجازه نمیدهد به بیراه برویم « إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوب» [5] «جلاء قلوب ذکر است اگر دلی مکدر شده جلای آن كم رنگ شده.»
شرک، «دنس» است
معنای دیگر «دَنَسِ» شرک است لحظهاي شرک به قلب معصوم وارد نشده، گاهی هر يك از ما در لابلای تصمیمات و کارها و حتی ارادههایمان میگوییم اول خدا و بعد فلان امر این سخن شرک است و متوجه نیستیم که با این سخن گرفتار شرک ميشويم چون در کنار خدا فلان امر را قرار دادهایم و بر دو فاعل برای انجام امری تکیه میكنيم خدا بعلاوه پول، خدا بعلاوه مقام يا خدا بعلاوه آشنا و …
امّا حضرات معصومین علیهالسلام فقط یک تکیهگاه دارند و آن تکیهگاه خداست.
منیّت، «دنس» است
معنای دیگر «دَّنَسِ» تکیه بر منیتهای ماست، يعني هر يك از ما برای انجام امور بر توان شخصی خود تکیه کنیم امّا معصوم لحظهای بر خويش تكيه نمیكند «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّه» همه توفیقاتی که به آنان عطا شده از خدا میبينند.
ریا، «دنس» است
معنای دیگر « دَنَسِ» ریاست، یعنی نشان دادن خیرات و حسنات به مردم، امّا از حضرات معصومین علیهالسلام هرگز عمل ریایی صورت نگرفته.
نفاق، «دنس» است
نفاق نیز یکی دیگر از کاربردهای « دَنَسِ» است، نفاق گاهی چندان قوی است که تبديل به کفر میشود در نفاق ظاهر و باطن متفاوت است ظاهرها پررنگتر از باطنهاست امّا حضرات معصومین علیهالسلام از این نوع « دَنَس» نيز به دورند اگر جسمشان عبادت ميكند حقیقتاً قلب و روحشان در خدمت محبوب است ظاهر و باطنشان از يكديگر جدا نيست.
امام صادق علیهالسلام میفرمايد:
« إِنَّ الْعَبْدَ يُصْبِحُ مُؤْمِناً وَ يُمْسِيَ كَافِراً وَ يُصْبِحُ كَافِراً وَ يُمْسِيَ مُؤْمِناً وَ قَوْمٌ يُعَارُونَ الْإِيمَانَ ثُمَّ يُسْلَبُونَهُ وَ يُسَمَّوْنَ الْمُعَارِينَ ثُمَّ قَالَ فُلَانٌ مِنْهُمْ.» [6]
« حضرت صادق علیهالسلام فرمود: همانا بنده بامداد كند در حالى كه مؤمن است و شام كند در حالى كه كافر است، و (بالعكس گاهى شود كه) صبح كند كافر و شام كند مؤمن، (و در اين ميان) مردمى هستند كه ايمانشان عاريت است و سپس از آنها گرفته شود و آنها را معارين (يعنى عاريت دادهشدگان) نامند، سپس فرمود: فلانى از آنها است.»
بعضی از آدمها صبح میکنند در حالی كه مؤمناند و شب کافر میشوند و یا بعکس صبح میکند در حالی که متدین نبودهاند و شب میکنند در حالی که متدیناند، قومی هستند كه ایمان به آنان عاریه داده میشود آنها خودشان از خودشان ایمان را سلب میکنند.
وسوسه، «دنس» است
نوع دیگر « دَنَسِ» حدیث نفس و وسوسه قلب است، گاهی هر یک از ما گرفتار این وسوسهها و حدیث نفسها میشویم امّا ذرهاي وسواس به قلوب حضرات معصومین علیهالسلام راه پیدا نمیکند، وسواس به دلیل جهالت است و حضرات معصومین علیهالسلام علم محضاند حافظ میگويد :
جام جهان نماست
ضمیر منیر دوست
برای معصوم همه چیز تبیین شده است جایی برای خواطر نفسانی باقی نمیماند.
راه مقابله با وسوسه شیطان
امام صادق علیهالسلام میفرماید[7]: کسی نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمد و گفت: هلاک شدم ، هلاک شدم. پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفتند: میخواهی به تو بگویم چه اتفاقی افتاده است؟
شیطان به سراغ تو آمده و به تو گفته است: چه کسی تو را خلق کرده، گفتی : خدا ، گفت: خدا را چه کسی خلق کرده، گفتی : نمیدانم، گفت: چرا خدا را عبادت میکنی در حالي كه نمیدانی چه کسی او را خلق کرده است. آن شخص گفت: به خدا همین است شیطان به سراغم آمده او دائماً مرا درباره خدا وسوسه میکند، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: به خدا ایمانت خالص است که شیطان به سراغ تو آمده همین که به ما پناهنده شدی و احساس خطر به جهت وسوسه شیطان کردی اوج ایمان است و ایمان خالص همین است اگر به شيطان گفته بودی راست میگویی خطرناک بود این که به ما پناهنده شدی اوج ایمان است.
در روایتی آمده است هر گاه شیطان به سراغ شما میآید تا خواطر نفسانی را در قلوبتان پر رنگ کند بگو «لا اله الا الله » تا شیطان دور شود ذکر «لا اله الا الله » برای دفع وساوس شیطان بسیار مفید است روایت ديگری میگويد: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه»[8]
تاریخ جلسه:92/1/21
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] – بحارالأنوار، ج 70، ص 55
[2]– حکمت 188 مرحوم فیض الاسلام
[3] بحارالانوار، ج67، ص 59: «زَامَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فَقَالَ لِيَ اقْرَأْ فَافْتَتَحْتُ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ فَقَرَأْتُهَا فَرَقَّ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا أُسَامَةَ ارْعَوْا قُلُوبَكُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ احْذَرُوا النَّكْتَ فَإِنَّهُ يَأْتِي عَلَى الْقَلْبِ تَارَاةٌ أَوْ سَاعَاتٌ الشَّكُّ مِنْ صَبَّاحٍ لَيْسَ فِيهِ إِيمَانٌ وَ لَا كُفْرٌ شِبْهَ الْخِرْقَةِ الْبَالِيَةِ أَوِ الْعَظْمِ النَّخِرِ يَا أَبَا أُسَامَةَ أَ لَيْسَ رُبَّمَا تَفَقَّدْتَ قَلْبَكَ فَلَا تَذْكُرُ بِهِ خَيْراً وَ لَا شَرّاً وَ لَا تَدْرِي أَيْنَ هُوَ قَالَ قُلْتُ لَهُ بَلَى إِنَّهُ لَيُصِيبُنِي وَ أَرَاهُ يُصِيبُ النَّاسَ قَالَ أَجَلْ لَيْسَ يَعْرَى مِنْهُ أَحَدٌ قَالَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ احْذَرُوا النَّكْتَ فَإِنَّهُ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ إِيمَاناً وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَيْرَ ذَلِكَ نَكَتَ غَيْرَ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ مَا غَيْرُ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا هُوَ قَالَ إِذَا أَرَادَ كُفْراً نَكَتَ كُفْراً.»
[4] – صحیفه سجادیه، ص 92
[5] – خطبه 213 نهج البلاغه مرحوم فیض الاسلام
[6] – اصول کافی،ج2،ص 418
[7] – الکافی، ج 2، ص 425
[8] کافی، ج2،ص424 و 425