سیری در دعای ندبه ـ جلسه چهارم

مقدمه

 

مسیر معرفت، راهی بی نهایت

 

در کلاس امام زمان شناسی‌، بنا داریم که با حضور در کنار سفرۀ ولایت حضرات معصومین علیهم‌السلام، موانع معرفت را برای خود مرتفع کنیم و به شناختی بیش از پیش، نسبت به امام زمان عجل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه نائل شویم.

البته معترفیم که در این وادی، به هر میزان معرفت دست یابیم همچنان معارف فراوانی باقی مانده است که به آن‌ها دست نیافته‌ایم؛ به همین جهت، در دعایی که در روز جمعه و عید فطر و عید قربان خوانده می‌شود از خدای سبحان این‌گونه درخواست می‌کنیم:

«اللَّهُمَّ مَا أَنْكَرْنَا مِنْ حَقٍّ فَعَرِّفْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاه‏»[1]

«خدایا، هر میزان از حقیقت که برایمان ناشناخته است، تو به ما معرفی بفرما و هرچقدر که برای دریافت آن کوتاهی کرده‌ایم، تو حقیقت را به ما برسان.»

 «فَعَرِّفْنَاهُ» و «فَبَلِّغْنَاه» باب تفعیل است و نشان از تدریج دارد. در واقع با این دو عبارت از خدای سبحان درخواست می‌کنیم تعریف و تبلیغ حقیقت، همواره در زندگی ما جریان داشته باشد و هیچ مرحله از عمرمان بدون این شناخت سپری نشود.

 

ثمرۀ شناخت

 

یقین داریم به واسطۀ شناخت امام، در زمرۀ سعادتمندانی قرار می‌گیریم که در دنیا و آخرت از اکرام ویژۀ خداوند بهره‌مند می‌شوند. در ادامۀ این دعا همان عبارتی را می‌خوانیم که در فرارهای پایانی دعای افتتاح نیز آمده است. پس از اعلام رغبت به دولت کریمه حضرت ولیّ‌عصر عجل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه می‌گوييم:

«وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»[2]

«به واسطۀ آن، کرامت دنیا و آخرت را روزی‌مان بفرما»

یعنی مکرّم بودن در دنیا و آخرت تنها به جهت ارتباطی حاصل می‌شود که ریشه‌اش معرفت است. از این عبارات دعا ظاهر می‌شود که خدای سبحان همواره به معرفی ولیّ خود مشغول است. ما هستیم که باید شوق و رغبت خود را به این شناخت اظهار کنیم و این معرفی را بپذیریم. زمانی که باور کنیم این معرفت موجب کرامت در دنیا و آخرت می‌شود، ضرورت این امر را بیشتر حس می‌کنیم و طلبمان برای دریافت این شناخت افزون‌تر می‌شود.

خدایا عاشقم، عاشق‌ترم کن

در دعای روز عرفه درخواست می‌کنیم خدای سبحان یکایک ما را در شمار افرادی قرار دهد که بیش از دیگران به امام خویش محبت دارند:

«وَ اجْعَلْنِي مِنْ خِيَارِ مَوَالِيهِ وَ شِيعَتِهِ أَشَدَّهُمْ حُبّاً»[3]

«خدایا، مرا از بهترین دوستان و شیعیانش قرار ده، از کسانی که به او شدیدترین محبت را دارند.»

طبیعی است که دوست داشتنِ بیشتر، منوط به شناختِ افزون‌تر از آن بزرگوار است و این امر نیز، همچون دیگر امور ارزشمند زندگی‌مان، با نقش‌آفرینیِ خود حضرت محقق می‌شود.

 

سائق

 

امام صادق علیه‌السلام، حضرت ولیّ عصر عجل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه را به عنوان «سائق آل محمد» معرفی می‌کند. گویا نقش حضرت این است که ما را از همگان جدا کند و به سوی خود سوق دهد.

اینکه حضرت، سوق دهندۀ آل محمد است، برداشت از روایتی است که عباد بن محمد مدائنی نقل مى‌كند: روزی بر امام صادق علیه‌السلام وارد شدم. زمانی که حضرت نماز ظهر خویش را به پایان رساند، دستان مبارک خود را رو به آسمان برد و دعا کرد. پرسیدم: برای خود دعا می کردید؟ حضرت در پاسخ فرمود:

«قَدْ دَعَوْتُ لنُورِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ سَابِقِهِمْ وَ الْمُنْتَقِمِ بِأَمْرِ اللَّهِ مِنْ أَعْدَائِهِمْ»[4]

«برای کسی دعا می کردم که نور و سائق آل محمد است و به امر خدا، انتقام گیرنده از دشمنان آن هاست.»

حضرت ولیّ‌عصر عجل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه، وجود مقدسی است که ما را از هرگونه تعلقی، منصرف به خود می‌کند و به سوی حقیقت محض رهنمون می‌شود.

 

من نیز یکی باشم، از جملۀ قربان‌ها

 

طبق روال جلسات قبل، بعضی از عبارات دعای ندبه را بررسى مى‌كنيم تا از اين رهگذر، هم وجود مقدس امام را بشناسيم و هم به وظايف خویش در ارتباط با ایشان واقف شویم.

در هفت عبارت از اين دعاى شريف، به حضرت عرض مى كنيم: «بِنَفسِی» و خواهان فداشدن در محضر امام خویش هستیم. به میزانی که  معرفت ما به وجود مقدس حضرتش افزون شود، خدای سبحان به ما اجازۀ «تفدیه» را عطا می‌کند. نه تنها ادب اقتضا می‌کند که وجود ناقص، خود را فدای وجود کامل کند، بلکه انسان ناقص، کمال خود را در این تفدیه می‌یابد. او می‌خواهد به‌گونه‌اى خود را فدایی امامش كند که از او تنها یک نشان بماند: «قربانی»؛ همین.

در عباراتى كه خود را فدايى حضرت معرفى مى‌كنيم، آن بزرگوار را با عناوین متفاوتی مورد خطاب قرار می‌دهيم، از جمله:

«بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ نَصِيفِ شَرَفٍ لَا يُسَاوَى‏»

«جانم فدایت، تو صاحب شرافتی هستی که همتایی ندارد.»

 

شرافت بى‌نظير

 

«نَصِيفِ شَرَفٍ»، يعني اگر اصل شرافت را به دو نيم كرده باشند، همۀ شرافت‏ها، نيمی و شرافت تو، به تنهايی، نيمی ديگر است.

«نَصِيف» به معنای عمامه نیز آمده است. در این صورت «نَصِيفِ شَرَفٍ لَا يُسَاوَى» یعنی تاج تو، جلوه‌گری تو در عالم نظیری ندارد. نه مُلک سلیمان قابل قیاس با عرصۀ سلطنت توست و نه حکومت یوسف با جایگاه تو.

 

گزینش خاص

 

اينکه امام به زائر خود اجازه تفدیه می‌دهد، امتياز و جایزه‌ای است که زائر پس از آن، از امام خود هيچ چيز ديگرى نمى‌خواهد. زمانى كه به انسانى ناقص اجازه داده مى‌شود در حضور انسان کامل، خالصانه عرض ادب و ارادت داشته باشد و خود را فداى او كند؛ از شدت شعف در پوست خود نمى‌گنجد و همۀ وجودش را شور و شوق فرا می‌گیرد؛ زیرا از سوی امامی بی‌همتا انتخاب شده است؛ انتخابی که در عالم بی‌نظیر است و موجب بقاء و حیات ابدی او می‌شود.

 

اذن حضور

 

ابتدا امام، خود را به زائر نزدیک می‌کند و بعد از آن، زائر در حضور قرار می‌گیرد و به جایگاه عرض ارادت و اعلام قربانی‌ شدن می‌رسد.

این برداشت، به جهت خطاب قرار دادن امام است؛ به این معنا که زائر، منتظر اذن حضور نمی‌ماند. قبل از این که او بخواهد در محضر حضرت حضور یابد، آن بزرگوار در مقابل او حاضر می‌شود.

«‏إِلَى مَتَى أَحَارُ فِيكَ یا مَولای»

«مولای من، تا کی در تو سرگردان باشم؟»

 

مشاهده کمال و جمال

 

سرگردانی به سوی تو، جدای از سرگردانی در توست. زائری که به مولای خود واصل شده است، در برابر جلوه‌گری آن همه کمال، حیران و سرگردان می‌شود؛ به همین جهت می‌گوید: «أَحَارُ فِيكَ»، نه «اَحارُ اِلیک».

با تأمل در واژۀ «أَحَارُ» متوجه می‌شویم هر یک از ما باید خلوتی داشته باشیم که در آن خلوت، شاهد جمال و کمال حضرتش باشیم و حیرت خود را در این امر اظهار کنیم. گویا زائری که به وصال رسیده، هرچه بیشتر در محضر حضرت قرار می‌گیرد، حیران‌تر می‌شود و با زبان حال می گوید:

که جایی که دریاست من کیستم؟

گر او هست، حقا که من نیستم

شاید دلیل سرگردانی زائر این باشد که چگونه دریا به یک قطره، اذن حضور بخشیده و با این همه عظمت و گستردگی، کرامت خود را شامل حال قطره‌ای ناچیز کرده است؟! این گونه است که زائر، واله و شیدای امام خویش می‌شود و در کمالات و فضائلش حیران می‌ماند.

 

حیرت بی پایان

 

«إِلَى مَتَى أَحَارُ فِيكَ»

با بیان این کلام، زائر اظهار می‌کند که سرگردان بودنم پایان‌ناپذیر است. اگر عمر نوح هم داشته باشم، همواره در این همه کمال و جمال که در وجود مولایم تجلی می‌کند، حیرانم. در واقع حیرت بی پایان به این دلیل است که سرگردانی به سوی امام نیست، بلکه در وجود بی‌نهایت امام است، وجودی که هر روز کمال جدیدی از او مشاهده می‌شود.

کسی که در سِیر خود به این مرحله رسیده است، مقیم این درگاه می‌شود و هرگز در پی رجوع نیست. زیرا وارد عرصۀ بسیار وسیعی شده است که به جهت بی‌نهایت بودنش، می‌تواند لحظه به لحظه شاهد جلوه‌گری تازه‌ای باشد. توجه داشته باشیم زائر دچار سرگردانی بسیار زیبایی است؛ زیرا این سرگردانی در صراط مستقیم محقق شده است. زائر در جاده سرگردان است نه در مسیر انحرافی.

 

اوج لذت

 

در این عبارت حقیقت بسیار زیبایی نهفته است: زائر حیران اجازه دارد امام خود را با عنوان «مَولای» خطاب کند. گویا امام نیز در آن لحظه زائری انحصاری دارد. این امر را در زیارت آل یس هم متذکر می‌شویم، آنجا که می‌گوییم: «اَنَا وَلیٌّ لَک» «من نزدیک به شما، تحت تصرف شما، دوست شما و عبد شما هستم.»

در دعای ندبه نیز امام را مولای خود؛ یعنی متصرف در خود و همه‌کارۀ زندگی خود می‌دانیم. با این وصف، زائر هیچ دغدغه‌ای ندارد و در اوج لذت به سر می‌برد؛ زیرا هر آنچه در معنی کلمۀ «مولا» می‌گنجد، شامل حالش می‌شود. مولا در دو معناست:

  1. مولا یعنی سرپرست: کامل‌ترین وجود عالم، ولایت و سرپرستی او را به عهده گرفته است؛
  2. مولا یعنی بسیار نزدیک: بین او و امامش فاصله‌ای نیست. او با تفدیه، به وصال امامش رسیده است و می‌تواند در سراسر عمر خود شاهد جمال و جلال بی‌پایان او باشد. می‌تواند هر زمان، گوشه‌ای از جلوه‌گری‌های آن امام همام را مشاهده کند و با انتظاری شیرین، چشم به راه شهودی دیگر باشد.

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

 

نکته بسیار مهم این است که زمانی «حیرت فی الامام» نصیب زائر می‌شود که قربانی شود و به فنا برسد.

تا زمانی که «من» هست، «او» جلوه نمی‌کند. حضرت زمانی جلوه‌گر می‌شود که از منیّت بنده هیچ مشاهده نشود. عاشق صادق فقط یک نشان دارد: «قربانی امام زمان خویش است».

فدایی امام، در زندگی، سِیری بسیار زیبا دارد؛ زیرا روزگار خود را با خوشی سپری می‌کند، خوشی وصال، خوشی حضور و خوشی سیری که دلیل راه آن، وجود مقدس حضرت ولیّ‌عصرعجل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه است.

«أَيَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِيكَ وَ أَيَّ نَجْوَى»

«در توصیف تو کدام خطاب را داشته باشم؟ و چگونه پنهانی با تو سخن بگویم؟»

 

چگونه بگویم؟!

 

کسی که می‌خواهد امامش را مورد خطاب قرار دهد باید ادب سخن گفتن با حضرت را آموخته باشد. باید بداند هنگام مخاطب قراردادن امام چه عناوینی و عباراتی را بر زبان جاری کن، چه بیانی او را به حضرت نزدیک‌تر می‌کند و چه کلامی او را مشمول لطف و توجه امام قرار می‌دهد؟

در غیر این صورت، ممکن است از سر غفلت و جهالت، با آن بزرگوار سخن گوید و به جهت جسارتی که از او صادر شده است به جای قرب،گرفتار بـُعد شود؛ اما در صورت رعایت آداب، خود این خطاب و سخن گفتن با امام، می‌تواند موجب تداوم حضور زائر در محضر امام شود.

 

خلوت با حضرت

 

«أَيَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِيكَ وَ أَيَّ نَجْوَى»

گویا با این عبارت به محضر حضرت عرض می‌کنیم: از اوصاف بی‌کرانت، کدام را ذکر کنم؟ نمی‌دانم خطابم علنی باشد یا سرّی؟

این عبارت دعا، به دو حالت زائر اشاره دارد، و زبان حال كسى است كه اگر خود را از توصيف زبانى عاجز ببيند، در دلش و در عرصۀخیالش، امام را توصیف می‌کند.

خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم

به صورت تو نگاری نه دیدم و نه شنیدم

اینگونه دل زائر کوه طوری می‌شود که درآن، فارغ از اغیار، با امام خود خلوت می‌کند. در خلوت خود به مولایش اظهار نیاز و عرض ادب می‌کند و عاجزانه تمنای اقامت دائم در این آستان را دارد.

شاید به جهت برکات خاص این خلوت با حضرت است که  آیة الله کشمیری توصیه می‌فرماید: «لازم است هر مؤمنی در شبانه روز زمانی را به خلوت بین خود و امام زمان عجل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه اختصاص دهد.»

جالب اینجا است که انسان در خلوتی که دارد، به دنبال این نیست که از طریق امام نیازهایش تأمین و حوائجش روا شود، بلکه فقط طالب وصال است و می‌خواهد با حضرت سخن بگوید و نجوا کند.

به امید این که ان‌شاءالله خدای سبحان در طول شبانه روز توفیق برخورداری از این زمان خاص را نصیبمان کند تا هر یک از ما جداگانه از فیض خلوت با امام خود مستفیض شویم.

 

تاریخ جلسه: ۹۹/8/14 ـ جلسه 4

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] اقبال، ج1، ص 280

[2] اقبال، ج1، ص 51

[3] اقبال، ج1، ص 334

[4] بحارالانوار، ج 83، ص 62

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *