شرح دعای ابوحمزه ـ بخش سوم

«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أُنَادِیهِ‏ كُلَّمَا شِئْتُ‏ لِحَاجَتِی وَ أَخْلُو بِهِ حَیثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیرِ شَفِیعٍ فَیقْضِی لِی حَاجَتِی‏»

«سپاس مخصوص خدایی است كه هر گاه بخواهم بدون هیچ واسطه‌ای او را برای حاجتم می‌خوانم، و هرجا بخواهم برای رازم با او خلوت می‌كنم، پس حاجتم را برآورده می‌كند»

 

باب ارتباط مفتوح است

 

در این فراز، داعی به ثناگویی حضرت حق می‌پردازد، و به جهت این كه ارتباطش با خداوند مقید به زمان و مكان نیست او را سپاس می‌گوید.

در هر زمان و هر مكان كه اراده كنیم، باب ارتباط مفتوح است و امكان وصال، میسور؛ این‌طور نیست كه خداوند در مكان‌هایی خاص مانند مساجد و زیارت‌گاه‌ها و یا در زمان‌هایی خاص به ما اجازه ارتباط بدهد و ما را به محضر خود بپذیرد.

از سوی دیگر در گفتگوی با خداوند و طرح درخواستهایمان هم محدودیتی نداریم، و به ما اجازه داده است تا همه درونیّاتمان را برایش اظهار كنیم؛ اگر قرار بود تنها بخشی از اسرارمان را در محضر حق اعلام كنیم و مجّوز پرده‌برداری از همه مكنوناتمان را نداشتیم، این اجبار برای دقت و احتیاط كاری، موجب سلب شیرینی ارتباطمان می‌شد.

آنقدر وصل به خدای سبحان آسان است كه برقراری ارتباط با او حتی مشروط به شفیع و واسطه نیست، و می‌شود مستقیماً با او مرتبط شد؛ اگر قرار بود رابطه ما با خداوند نیازمند شفعای ظاهری باشد (از طریق دفتر مرجع تقلیدمان وقت بگیریم یا به واسطه عالمی اجازه ارتباط به ما داده شود یا …) چقدر امكان دعا کردنمان سخت می‌شد و زمانهای وصلمان به تعویق می‌افتاد.

 

نقش واسطه‌های فیض

 

ما معمولاً‌ با واسطه سراغ خداوند می‌رویم و كلید فتوحاتمان را در «اللهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» می‌دانیم، اما دعای ابوحمزه با صلوات آغاز نشد، و این امر نشان می‌دهد مجاز هستیم كه بدون واسطه هم با خدا ارتباط برقرار كنیم.

زمانی كه واسطه‌هایی برای فیض حق مطرح می‌‌كنیم،‌ موانع حضورمان به آسانی مرتفع می‌شود، بیشتر مورد تكریم قرار می‌گیریم و سریع‌تر شرایط وصالمان فراهم می‌گردد.

شفعاء، قابلیت لازم را برای رحمت حق در ما ایجاد می‌كنند و از خدای سبحان می‌خواهند تا توفیق پذیرش الطافش را نصیبمان فرماید، امّا اگر بی‌واسطه هم سراغ خداوند برویم، ما را به حریم كبریائیش راه می‌دهد.

 

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا أَدْعُو غَیرَهُ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیرَهُ لَمْ یسْتَجِبْ لِی دُعَائِی‏»

«ستایش خدایی را كه غیر او را نمی‌خوانم  و اگر غیر  او را می‌خواندم دعایم را استجابت نمی‌‌كرد»

 

در این عبارت برای مرجع ضمیر دو وجه در نظر گرفته می‌شود:

  1. اگر نیازم را به غیر خدا اظهار كنم، غیر او پاسخگویی من نیست.
  2. اگر غیر خدا را بخوانم، دیگر خداوند پاسخگویم نخواهد بود.

 

خداوند تنها مرجع

 

همه نیازها و حوائجمان باید تنها برای یك وجود مطرح شود، اگر قرار بود برای هر دسته از نیازهایمان سراغ یك مرجع برویم، متحیر و سردرگم می‌شدیم. به عنوان مثال اگر نیازهای اعتقادی‌مان از یك طریق تأمین می‌شد و نیازهای اخلاقی‌مان از طریق دیگر، برای حوائج مادی‌مان یك مرجع پاسخگو بود و برای حوائج معنویمان مرجعی دیگر، موجب حیرت و اذیت ما بود.

خدا را سپاس می‌گوییم كه در عرصه بندگی، برای همه نیازهایمان تنها یك مرجع را معرفی كرد، اگر بنا باشد به افراد مختلف مراجعه كنیم پاسخگویمان نخواهند بود مگر به اذن حضرت حق. اگر دیگران بخواهند خواسته‌هایمان را اجابت كنند، پاسخ‌گوئیشان با توقعات و مطالبات خاص همراه است؛ لطف اندك خود را بسیار می‌بینند و منّت می‌گذارند، و اگر مكرر سراغشان برویم، رو ترش كرده و تعداد دفعات مراجعه را به رخمان می‌كشند و موجب اذیتمان می‌شوند.

خدا را سپاس می‌گوییم كه ما را موحِّد قرار داده كه غیر از او را نخوانیم و نیازمان را تنها از او تمنّا كنیم.

بنای فطرت ما بر این است كه در حوائجمان سراغ غیر خدا نرویم، اگر هنگام نیازمندی‌های مختلف به غیر خدا چشم امید داریم، امری عرضی است و خلاف ذات و فطرت ما، به همین دلیل بعد از اظهار نیاز به خلق عذاب وجدان می‌گیریم و خود را سرزنش می‌كنیم.

 

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا أَرْجُو غَیرَهُ وَ لَوْ رَجَوْتُ غَیرَهُ لَأَخْلَفَ رَجَائِی‏»‌

«ستایش خدایی را كه به غیر او امیدوار نیستم، و اگر به غیر او امید می‌بستم ، امید را نا امید می‌كرد.»

 

خدایا! ممنونیم ما را به گونه‌ای قرار دادی كه متوجه باشیم اگر به غیر تو امید داشته باشیم، ناامید و محروم می‌مانیم.

در دعای ابوحمزه، نه بابت دعا كردن، بلكه به خاطر دعا كردن با امیدِ به استجابت، خدا را سپاس می‌گوییم، امید به اجابتِ حق نعمتی است كه خداوند در دل داعی قرار داده است و این كه فرد تنها به خداوند امیدوار باشد نه به خلق او، نعمت دیگری است.

 

همه خیر؛ قطع طمع از مردم است

 

فرد امیدوار با فرد ناامید خیلی تفاوت دارد. انسان ناامید كسل و افسرده است و انسان امیدوار سرحال  با نشاط. آن هم امید به وجودی كه قدیر مطلق است و كریم مطلق، نه امید به خلق، زیرا اگر امیدمان به مردم باشد، ناامیدمان می‌كنند؛ اصلاً از ابتدا دیدگاه اشتباهی است كه فكر می‌كنیم خلق برایمان كاری می‌كنند، كه وقتی كوتاهی كردند، اذیت شویم.

فردی خدمت امام سجاد علیه‌السلام آمد و عرض كرد چیزی می‌خواهم كه همه خیر دنیا و آخرت در آن جمع باشد. حضرت فرمودند:

«رَأَیتُ الْخَیرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِی‏ قَطْعِ‏ الطَّمَعِ‏ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ»[1]

«می‌بینم كه همه خیر در این است كه از مردم قطع امید كنی»

در كلام معصوم مبالغه‌‌ای نیست، همه كمالات مادی و معنوی در این است كه انسان به هیچ یك از خلائق امید نداشته باشد و از همه مردم قطع طمع كند، با این جنبه وجودی خود آشنا می‌شویم كه خداوند ذات ما را فقط امیدوار به خودش قرار داده است، اگر به غیر او امیدوار باشیم، خداوند هم به ما توجه نمی‌كند و به حال خود رها می‌شویم.

در حدیث قدسی آمده است كه:

«أَنَا خَیرُ شَرِیك»[2]

«خداوند می‌فرماید:‌ من بهترین شریك هستم.»

پس اگر در طلب و درخواست كسی را شریك خدا قرار دهیم، همه سهم خودش را به او واگذار می‌كند و اجابتش از صحنه زندگیمان رخت بر می‌بندد.

 

«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَكَلَنِی إِلَیهِ فَأَكْرَمَنِی‏ وَ لَمْ‏ یكِلْنِی‏ إِلَى النَّاسِ فَیهِینُونِی‏»

«ستایش خدایی را كه مرا به خودش واگذار كرد پس گرامی‌ام داشت و مرا به مردم واگذار نكرد تا خوارم كنند»

 

در این عبارت، بار دیگر شراره‌های عشقمان زبانه می‌كشد و ثناگوی حضرت حق می‌شویم، خدا را سپاس می‌گوییم كه وكالتمان را به عهده گرفته و ما را به دیگران واگذار نكرده است.

 

از مصادیق تکریم انسان

 

خداوند در قرآن كریم می‌فرماید:

«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ»[3]

«و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم»

  یكی از مصادیق تكریم خدا نسبت به بندگان این است كه امر آنها را خودش به عهده گرفت و بندگان را به یكدیگر واگذار نكرد، اگر قرار بود زن به همسرش واگذار شود، فرزند به والدینش، رعیت به اربابش و كارگر به كارفرما، هر گروه از انسانها به گونه‌ای دچار خفت و خواری می‌شدند. زیرا بعد از مراجعه‌های متعدد، دیگر پاسخ مطلوب را دریافت نمی‌كردند و مورد تحقیر و توهین قرار می‌گرفتند.

ما بر این باوریم كه همه رزق‌‌های مادی و معنویمان به دست خداست «هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ»[4] «خداست كه خود روزى‏بخشِ نیرومندِ استوار است.»  در زمینه مكنت، قدرت، عزّت، عواطف، علم و.. خودش ما را تأمین می‌نماید، و روزیمان را به خلقش واگذار نمی‌‌كند كه با منّت و اذیت همراه شود.

خداوند هر مسؤولیتی به بنده‌‌اش محّول می‌كند، مشروط است. اگر مادر نسبت به فرزند، مرد نسبت به همسر و … بخواهد با اكراه وظیفه‌اش را انجام دهد، توفیق از او سلب می‌شود. خدای سبحان می‌خواهد بندگانش در اوج مهر و كمال لطف به یكدیگر خدمت كنند، در غیر اینصورت كس دیگری را جایگزینشان می‌كند.

به همین دلیل است كه در دعای هر شب ماه مبارك رمضان می‌گوییم:

«لَا تَسْتَبْدِلْ‏ بِی‏ غَیرِی‏»

«خدایا! كس دیگر را بدل من قرار نده»

 

«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی تَحَبَّبَ‏ إِلَیَّ‏ وَ هُوَ غَنِی‏ عَنِّی‏»

«حمد و ثنا مخصوص خدایی است كه نسبت به من اعلام محبت و دوستی كند در حالی كه از دوستی با من بی‌نیاز است»

 

نقش مهرورزی خداوند نسبت به انسان

 

از آنجا كه انسان وجودی اُنسی است به ارتباط با دیگران نیاز دارد و هنگام برقراری ارتباط، كسی را به عنوان دوست انتخاب می‌‌كند كه مورد پسندش باشد، با او احساس راحتی كند و از گفتار و رفتارش اذیت نشود.

خدای سبحان صمد است و سرسوزنی به ارتباط با مخلوقاتش احتیاج ندارد از سوی دیگر خداوند كمال مطلق است و خلقش كه بناست دوستی او را پذیرا باشند، سرا پا نقص‌اند.

این كه وجودی كامل نسبت به فردی ناقص دوستی و محبتش را اعلام كند، امر عجیبی است، با این كه به محبت مخلوقاتش هیچ نیازی ندارد، ناتوان نیست و تنها نمانده است،‌ باز هم به خلق ناقصش اعلام صمیمیت می‌‌كند.

ثناگوی خدایی هستیم كه دوستمان دارد، با هر شخصیت و سطح معرفتی كه داریم، باز هم محبوب او هستیم، زیرا خواندن این دعا مخصوص خوبان و نیكان نیست.

هر كس دعایی ابوحمزه را می‌خواند،‌ اظهار می‌دارد كه «تَحَبَّبَ‏ إِلَی» در بسیاری از موارد وقتی به كسی محبت داریم نمی‌توانیم حق این دوستی را ادا كنیم، و از اینكه خدمات خاص در اختیارش بگذاریم، عاجزیم، امّا خدای سبحان به دنبال دوستی‌اش، نسبت به بندگان خدمات‌رسانی فوق العاده دارد، به همه آسمانها و زمین بخش‌نامه می‌دهد كه من انسان را دوست دارم، شما هم دوستش داشته باشید و در خدمتش قرار گیرید.

«‌سَخَّرَ لَكُمْ‏ ما فِی‏ السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض»[5] 

«خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخّر شما کرده،»

این آیه نشان از بیانیه‌ای است كه خداوند به كل عالم، و سكنه آسمانها و زمین داده است.

انسان زمانی كه به غفلت‌ها، معصیت‌ها و جهالت‌های خود می‌نگرد، شرمش می‌آید تا سراغ خداوند برود و با او ارتباط برقرار كند، امّا وقتی خدای سبحان اعلام می‌كند كه بنده‌‌اش را دوست دارد، و این دوستی امری قدیمی است («تَحَبَّبَ» فعل ماضی است)‏ انسان احساس می‌كند یك دوست صمیمی می‌خواهد تا با دوست صمیمی خودش صحبت كند، پس به راحتی در محضر حق حاضر می‌شود، و در اوج راحت و لذت با خداوند سخن می‌گوید و خواسته‌هایش را مطرح می‌كند.

 

اظهار نکردن عیوب برای دیگران

 

خدایا! ممنونت هستیم كه با ما رابطه‌ای دوستانه داری، زیرا در پرتو این ارتباط به حقایقی ناب دست می‌یابیم.

می‌دانیم خدای كریم و رحیم دوستمان دارد، پس عیوبمان را می‌پوشاند و برای دیگران اظهار نمی‌كند؛ دوستمان دارد، پس اعمال كم و قلیل ما به نظرش زیاد و كثیر می‌آید. دوستمان دارد پس نهایت لطف و رحمتش را ارزانیمان می‌‌كند و برایمان كمالات خاص در نظر می‌گیرد و …

 

متجلی شدن صفات الهی در بنده

 

  • وقتی ارتباط‌‌های دوستانه با پیوندهایی عمیق و صمیمی همراه باشد، پس از مدتی دوست‌ها دارای خصوصیات مشترك شده و شبیه هم می‌شوند، مهرورزی خدا نسبت به انسان، موجب می‌شود كه صفات الهی در بنده متجلی شود، و به دنبال ارتباط صمیمانه‌ی خالق با مخلوق، انسان حقانی شده و دارای صفات قدیر، خبیر، رئوف، حكیم، سمیع  و … می‌گردد.

معمولاً معشوق ناز می‌كند و عاشق ناز می‌كشد؛ در دعای ابوحمزه می‌گوییم: «تَحَبَّبَ‏ إِلَی» پس ما معشوق حضرت حق هستیم و او ناز ما را می‌كشد؛ اگر كم سراغش برویم و دیر به دیر با او ارتباط برقرار كنیم، باز هم ما را رها نمی‌كند و خشنود است كه به هر حال زمانی به یادش می‌افتیم و به او رو می‌كنیم، اگر نمازمان را با كسالت و بدون توجه بخوانیم، نمی‌گوید دیگر نخوان، بلكه منتظر می‌ماند تا شاید در نماز بعدی حضور بیشتری داشته باشیم.

خداوند توانایی‌ها، استعدادها و امكانات خاص در اختیار‌مان قرار می‌دهد و توفیقات متعدد روزیمان می‌كند، زمانی كه این الطاف را نادیده می‌گیریم و از آنها حُسن استفاده را نمی‌كنیم، نمی‌گوید: چون از نعمات قبلی استفاده نکردی دیگر از نعماتم بهره‌مند‌ت نمی‌كنم؛ خداوند كریم است و از كریم غیر از این انتظاری نیست.

توجه به این حقیقت كه خالق هستی ما را دوست دارد آنقدر لذتبخش است كه تمام تلخی‌ها و سختی‌ها را از یادمان می‌برد.

خداوندی كه تمام خیرات و بركات زندگی ما به دست اوست، دوستمان دارد. و در هر اعلام محبتش، آنچنان وصلی روزیمان می‌كند كه قیمت‌بردار نیست.

 

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یحْلُمُ عَنِّی حَتَّى كَأَنِّی لَا ذَنْبَ لِی‏»

«ستایش خدایی را كه با من آنچنان مدارا می‌كند كه گویی اصلاً گناهی ندارم»

 

از خداوند تشكر می‌كنیم كه ما را تحمل می‌كند، آنچنان حلیمانه با ما برخورد می‌كند كه گویا هیچ جسارت، گستاخی و معصیتی مرتكب نشده‌ایم، گناهانمان را به رخمان نمی‌كشد تا شرمنده شویم و از معصیت دست برداریم، نه اینكه پس از هر گناه فوراً‌ عقوبتمان كند.

با بندگانش آنقدر حلیمانه برخورد می‌كند كه امر بر بعضی مشتبه می‌شود كه نكند خدا از معاصی ما خبر ندارد! خیر. او «عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» [6] است امّا گستاخی‌هایمان را به رخمان نمی‌كشد، زیرا ممكن است جسارتمان در انجام امور قبیح بیشتر شود، و یا از اصلاح شدن خود ناامید شویم .

خداوند با ما همچون افراد بی‌گناه برخورد می‌كند و آنقدر تحملمان می‌كند كه گویا در جایگاه خود همه آداب را انجام داده‌ایم، پس از خطا عقابمان نمی‌كند، عیوبمان را بر ملا نمی‌سازد و آبرویمان را نمی‌ریزد، بلكه الطاف بیشتری نصیبمان می‌كند تا نمك‌گیرش شویم و به راه طاعت و بندگی برگردیم.

 

«فَرَبِّی أَحْمَدُ شَی‏ءٍ عِنْدِی وَ أَحَقُّ بِحَمْدِی‏»

«در نزد من، مربی‌ام محمود‌ترین وجود است و برای حمد و ثناگویی من بیشترین استحقاق و شایستگی را دارد.»

 

داعی در این فراز، تلویحاً اعتراف می‌كند كه خداوند زندگی او را غرق نعمت كرده، و برایش سنگ تمام گذاشته است، به همین دلیل خداوند را شایسته‌ترین وجود می‌یابد كه حامدش شود و او محمود بنده باشد.

فقط باید مراقب باشد كه نعمات موجب غفلتش نشود، و توجه داشته باشد كه هر نعمت باید مایه وصال او به مُنعِم باشد و او را یك گام به خداوند نزدیك‌تر كند.

 

«اللَّهُمَّ إِنِّی‏ أَجِدُ سُبُلَ‏ الْمَطَالِبِ إِلَیكَ مُشْرَعَةً»‌

«خدایا!‌ من راههای مطالب را به سویت جداً گشوده می‌بینم»

 

«إِنِّی‏» نشانه تأكید است. به خداوند عرضه می‌داریم كه بدون شك و تردید می‌یابیم كه راههای ورود به سوی او و درخواست از او بازِ باز است.

«‌مُشْرَعَة»‌ به محل گسترده نهر اطلاق می‌شود؛ با همه وجودمان این حقیقت را درك كرده‌ایم كه برای وصال به حق امكاناتی گسترده و فراوان فراهم است، اگر ما به سوی او نمی‌رویم به این دلیل نیست كه راهی سخت و عرصه‌ای تنگ در پیش داریم، مشكل از خود ماست كه هنوز راه نیافتاده‌ایم.

نمی‌گوییم: «اعلم» بلكه واژه«أَجِدُ» را به كار می‌گیریم، نمی‌گوییم «می‌دانم»،‌ می‌گوییم: «یافته‌ام» كه برای قرب تو همه امور مهیا است، راه وصال راهی است وسیع، و شرایط وصول برای همه میسّر و فراهم است.

 

 

جلسه؛ جلسه 3

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


1]  بحارالانوار، ج70، ص 171

[2]  الکافی (ط – الاسلامیه)، ج 2، ص295

[3]  سوره مبارکه ذاریات، آیه 70

[4]  سوره مباركه ذاريات، آيه 58

[5]  سوره مباركه لقمان، آيه 20

[6]  سوره مبارکه فاطر، آیه 38

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *