شرح دعای ابوحمزه ـ بخش پنجم

«وَ لَیسَ‏ مِنْ‏ صِفَاتك‏ یا سَیدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیةَ وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَكَتِك‏»

«ای آقای من در شأن تو این نیست که دستور به درخواست دهی و از بخشش خودداری کنی، تو با عطاهایت بر اهل مملکتت بسیار کریمی»

 

مُعطِی بودن حضرت حق

 

خداوند به عنوان مولا به ما امر كرده است كه همواره سائل درگاه او باشیم: «اُدْعُونِی‏ أَسْتَجِبْ‏ لَكُم‏»[1] و در بیان جایگاه دعا و درخواست در زندگیمان می‌فرماید:«قُلْ مَا یعْبَأُ بِكُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ‏»[2] «بگو: «اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى‌كند» اگر نیازمندی‌مان را به حضرت حق اعلام نكنیم، در محضر او اعتباری نداریم.

غیر ممكن است كه خداوند به ما امر كند كه دائماً‌ از او درخواست كنیم، ولی عطاهایش را از سائلین منع كند، خدای سبحان مُعطِی است و به همه بندگانش اعطا می‌كند، چه افرادی كه به امر او پاسخ مثبت می‌دهند و به دعا رو می‌آورند و چه كسانی كه به او اعلام نیاز نمی‌كنند.

«منّ»‌ در زبان عرب به معنی «قطع» است. «منّت» به نعمتی اطلاق می‌شود كه از بابت زیادی و بزرگی همه نیازمان را برآورده می‌سازد و ما را از مراجعه به دیگران قطع می‌كند.

خداوند «الْمَنَّانُ‏ بِالْعَطِیات‏» است. یعنی كیفیّت و كمیّت عطایای او به گونه‌ای است كه ما را از دیگران جدا می‌نماید، برای همیشه تأمینمان می‌كند و باب رجوع ما به دیگران را می‌بندد.

«مَنَّان» صیغه مبالغه است، خداوند آنقدر زیاد به بنده‌اش اعطا می‌كند كه او را از غیر بی‌نیاز می‌نماید. خداوند «لیس كمثله شیء» است. او فرد است و تك، و هیچ‌كس در عالم هستی، پرداختی چون او ندارد، بنده‌‌ای كه عطایای او را دریافت كند جای دیگر و سراغ كس دیگر نمی‌رود.

آفاق را گردید‌ه‌ام، ‌مهر بتان بگزیده‌ام، امّا تو چیز دیگری

اعطای خداوند به اندازه دنیای ما نیست، او عطاهایی گسترده در اختیار ما می‌گذارد كه دنیا و آخرتمان را پوشش می‌دهد، او موجودی نامحدودی دارد و در مقام پرداخت، غنا و قدرتی وسیع و بی‌حد روزیمان می‌كند. البته این دیدگاه در صورتی است كه برای ترجمه «الْمَنَّانُ‏ بِالْعَطِیات» بگوییم خداوند نعمت‌های وسیع به انسان می‌دهد.

در واقع خدای سبحان چیزی به بنده می‌دهد كه نمی‌تواند از جای دیگر و از طریق كس دیگر آن را به دست آورد؛ وقتی بنده به خداوند مراجعه می‌كند، خداوند به او توفیق بندگی می‌دهد و اتصاف به صفات الهی در اختیارش قرار می‌گیرد كه بزرگ‌ترین عطیه است. انسان در ارتباط با حضرت حق به صفات رحیم، رئوف، خبیر، قدیر و حكیم و … متصف می‌گردد.

 

«وَ الْعَائِدُ عَلَیهِمْ بِتَحَنُّنِ‏ رَأْفَتِكَ‏»

«و بر آنان با محبّت و رأفت بسیار احسان کننده‌ای»

 

حنان و رئوف بودن خداوند

 

اگر بنده هم سراغ خدا نرود، خداوند عود و رجوع به او دارد، زیرا او حنّان و رئوف است و بندگانش را دوست دارد، به خاطر شدت محبتش به خلق نمی‌خواهد فصلی بین او و بندگانش واقع شود.

اگر ما با اعلام نیازمندی‌هایمان سراغ خدا نرویم، محبت الهی اقتضا می‌كند كه او خودش سراغ ما بیاید، پس صحنه‌ها و عرصه‌هایی را در زندگیمان ترتیب می‌دهد تا او را بیابیم و به معبودمان نزدیك شویم.

 

«إِلَهِی رَبَّیتَنِی فِی نِعَمِكَ وَ إِحْسَانِكَ‏ صَغِیراً وَ نَوَّهْتَ‏ بِاسْمِی‏ كَبِیرا»

«خدایا، مرا در کودکی در میان نعمت‌ها و احسانت پروریدی و در بزرگ‌سالی نامم را بلند آوازه ساختی»

 

مربی قدیمی

 

در دعای ابوحمزه از همه سببها گذر می‌كنیم و متوجه مُسَبِبَ الاسباب می‌شویم، در حجاب اسباب نمی‌مانیم و خدا را به عنوان مربّی قدیمی خود معرفی می‌كنیم.

با اینكه در دوران كودكی در آغوش اسباب الهی بودیم و از مهر مادر و محبت پدر بهره‌مند می‌شدیم، ولی به خداوند عرض می‌كنیم: در زمان كودكی مرا با نعمات و الطاف خودت پرورش دادی.

«فِی‏ نِعَمِكَ‏ وَ إِحْسَانِك‏» وقتی خدا را پرورش دهنده خود بدانیم، زندگیمان را سرشار از نعمت می‌یابیم. امّا زمانی كه خود را مُتِنَعِم به نعمات الهی ندانیم و تصور كنیم زندگیمان فاقد لطف و احسان اوست، در حقیقت مربوب خداوند نیستیم.

«رَبَّیتَنِی فِی‏ نِعَمِكَ‏ وَ إِحْسَانِك‏» سابقه‌ای خوش داریم، همواره در تَنَعُّم بودیم و شامل احسان تو می‌شدیم.

«احسان» به شرایطی اطلاق می‌شود كه هم بنده خدا را می‌بیند و هم خدا بنده را. او به گونه‌ای ما را پرورش می‌دهد كه به چشمش بیائیم.

 

رمز اعتبار و سربلندی

 

«نَوَّهْتَ بِاسْمِی كَبِیرا» پس از دوران كودكی، در بزرگی، مرا بلند آوازه كردی.

در اصل، خوش نامی و بلند آوازگی مختص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است: «وَ رَفَعْنا لَكَ‏ ذِكْرَكَ‏»[3]

به میزانی كه به پیامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نزدیك شویم،‌ از اعتبار، سربلندی و خوش‌نامی برخوردار می‌شویم.

طبق روایات، هر بار كه بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و آل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله دورد می‌فرستیم و ذكر صلوات را به زبان می‌آوریم، حداقل ده درود از جانب خدا و ملائك بر ما فرستاده می‌شود، این گونه امور است كه موجب سربلندی می‌شود.

كسی كه در معیّت خدا باشد و برای او كار كند خودش می‌درخشد، و درخششی ماندگار دارد، همچون خوبان عالم، علما و شهدا كه در طول تاریخ درخشیدند، امّا خوش نامی‌شان مقطعی نیست و تا قیامت نام و یادشان باقی می‌ماند. از همین روست كه در پایان هر نماز به این گروه سلام می‌دهیم:‌ «اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللَّهِ الصّالِحینَ»

 

«فَیا مَنْ رَبَّانِی‏ فِی‏ الدُّنْیا بِإِحْسَانِهِ‏ وَ تَفَضُّلِهِ وَ نِعَمِهِ‏»

«ای خدایی كه در دنیا با احسان و فضل و نعمت‌هایت تربیتم كردی»‌

 

تربیت الهی

 

تربیت خداوند قهری نیست، او با سیاست‌های مهر‌ی‌اش بنده را پرورش می‌دهد؛ احسان، نشان از لطف دائم خدا دارد، و تفضّل، زیاده‌هایی است كه خداوند در اختیار بنده قرار می‌دهد.

انسانی كه مربوب خداست، هر چه می‌نگرد تنها لطف می‌بیند، زندگیش سراسر خیر و نعمت است، همه‌اش بلندی است و پستی ندارد، دائم در یُسر است و عُسر را تجربه نمی‌كند، همه دنیایش دریافت است و از دست دادن ندارد.

چنین انسانی در سایه اسم مُحسِن خداوند زندگی می‌كند و او را با نام متفضّل می‌شناسد، می‌داند پروردگارش دائماً‌ او را مشمول نعمت‌هایی می‌كند كه استحقاق و شایستگی‌اش را ندارد.

باور داریم كه در واقعیت، زندگی با سختی و راحتی همراه است، امّا اگر تحت پرورش خداوند باشیم، سختی‌ها را هم یُسر می‌بینیم، گرفتن‌ها و از دست دادن‌ها را كتمان نمی‌كنیم، و گرفتن‌هایش را هم اوج لطف و احسان او می‌یابیم. ایمان داریم كه در زندگی‌ دنیا با عدلش با ما معامله نكرده و برخوردهایش فاضلانه بوده. هیچگاه به اندازه نیاز در اختیارمان قرار نداده است و همواره بیش از نیازمان برایمان رقم زده است، ‌حتی ما را از بسیاری از چیزهایی كه نمی‌شناختیم و نمی‌خواستیم، بهره‌مند ساخته است.

«فَیا مَنْ رَبَّانی» جریان ربوبیت خداوند در سراسر زندگیمان جاری است، و به مقطع سنیّ خاصی محدود نمی‌شود، تا زمانی كه در این عالم زندگی می‌كنیم مربوب حضرت حق هستیم و قابلیت اصلاح شدن و به كمال رسیدن را داریم، به همین جهت هیچگاه به خود اجازه نمی‌دهیم از بهترشدن‌مان ناامید شویم، و عبارت «از ما گذشته است» را بر زبان نمی‌آوریم.

 

«وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ كَرَمِه‏»

«در آخرت به عفو و كرمش اشاره كرده است»‌

 

دارالعفو و الکرامة

 

خدایی داریم كه آخرت را برایمان به عنوان دارالعفو و دارالكرامة‌ معرفی كرده است، می‌خواهد گستاخی‌ها و معصیت‌هایمان را عفو كرده و بر اساس كرمش با ما برخورد كند.

«عفو» یعنی محو، نه تنها خداوند سیئاتمان را نادیده می‌گیرد، بلكه آنها را كاملاً محو می‌كند و اجازه نمی‌دهد از صورت نازیبای افعالمان هیچ زشتی در آخرت باقی بماند، و از كَرَم بی‌پایانش بهره‌مندمان می‌كند.

 

«مَعْرِفَتِی یا مَوْلَای دَلِیلِى عَلَیك‏» 

«مولای من! شناخت من نسبت به تو، راهنمای من به سوی توست»‌

 

جهل؛ ریشه خداگریزی

 

ریشه خداگریزی و خداستیزی جهل است، هر چه بیشتر خداوند را بشناسیم میلمان به حضرت حق افزون می‌شود و راحت‌تر سراغ او می‌رویم.

با شناخت نسبت به خدای سبحان، او را وجودی كریم، رحیم، حلیم، رئوف، منّان و مُعطِی می‌شناسیم، وجودی سراسر لطف و رحمت كه قدیمی‌ترین یار ماست، از آغاز، مربی ما بوده و در هیچ مرحله زندگی ما را از ربوبیت‌اش بی‌بهره نگذاشته است، بنابراین دیگر از خدا فرار نمی‌كنیم، و از او فاصله نمی‌گیریم بلكه بیش از پیش به او جذب می‌شویم.

سلطان محمود در یكی از جنگ‌هایش پسر بچه‌ای را اسیر كرد، به او علاقمند شد و پس از مدتی او را از نزدیكان خود قرار داد، یك روز او را در حال گریه دید، علت را جویا شد، پسر بچه گفت:‌ هرگاه مادرم از من ناراحت می‌شد نفرینم می‌كرد و می‌گفت:‌ الهی اسیر سلطان شوی،‌ و من همیشه از این سرنوشت می‌ترسیدم. حال كه اسیر سلطانم، می‌بینم كه در جوار او بودن یعنی برخورداری دائم از مهر و لطف.

ما چرا از ربّ خود هراس داشته باشیم؟ زمانی كه او را بشناسیم، طالب قُربش می‌شویم؛ اگر نقص داریم، او مربی است و نواقصمان را برطرف می‌كند، اگر آلوده‌ایم او مُطهِّر است، اگر در ظلمتیم او منِّور است، اگر عاجزیم او مقوِّی است.

با شناخت بیشتر خدا، از معبودهای مجازی دور می‌شویم، زیرا او را مُسَبِبَ الاسباب می‌یابیم، بنابراین دیگر به سبب‌‌ها توجه نمی‌كنیم و سراغ سبب‌ساز می‌رویم.

 

«وَ حُبِّی‏ لَكَ‏ شَفِیعِی‏ إِلَیكَ»

«خدایا!‌ عشقی كه به تو دارم واسطه بین من و توست.»‌

 

حضرات معصومین علیهم‌السلام؛ شفعاء عندالله هستند

 

محبت درونی ما نسبت به خداوند، موجب پیوست ما با اوست، و بر این باوریم كه ابتدا او به ما محبت داشته و سپس حبّ خود را به ما داده است.

واسطه بین ما و خدای سبحان عشق است، حُب و حَب (به معنای دانه) از یك خانواده‌اند، دانه در عمق زمین جای دارد و حُب، در عمق وجود ما.

واسطه بین ما و معبودما، عشق است، كه امری درونی است، واسطه بین ما آفاقی نیست، انفسی است و در عمق جان ماست.

از سوی دیگر، حضرات معصومین علیهم‌السلام را شفعاء عندالله می‌دانیم. در آیه «وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ‏ الْوَسیلَة»[4] و به او [توسل و] تقرب جویید»«وسیله» به معصومین تفسیر شده است. و در دعای توسل نیز این حضرات را واسطه پیوست به مبدأ اعلی قرار می‌دهیم.

حال این سؤال پیش می‌آید كه واسطه پیوست ما به خدا معصومین هستند یا حبّ ما به او؟

حُب همان وجود معصوم است. «ان للحسین علیه‌السلام محبةٌ مكنونةٌ‌ فی قلوب المؤمنین.»[5]

در مضمون روایت است كه «اولیاء را در وجود خود شناسایی كنید.»‌ یعنی جایگاه امام صدرنشینی در دل ما است «ولی الله» از ما دور نیست، در درون ماست.

یار نزدیك‌تر از من به من است

معصومین بزرگترین و بزرگوارترین مخلوقات عالم هستند و زمانی كه بخواهید به انسان بزرگ و بزرگوار جا دهید، بهترین جا را به او اختصاص می‌دهید، و بهترین جا دل شماست.

عزیز مصر پس از خرید یوسف به زلیخا گفت:‌ «أَكْرِمِی‏ مَثْواهُ‏»[6] «یوسف را تكریم كن و به او یك جای خوب بده،» زلیخا هم بهتر از دلش جایی را نیافت كه در شأن یوسف باشد، و مهر او را بر دلش نشاند.

اگر بخواهیم حقیقتاً‌ اولیاء‌الله را اكرام كنیم، باید بهترین جایگاه را به آنها بدهیم، یعنی معصومین را در قلبمان كه امیر بدنمان و صدر وجودمان است جای دهیم، بنابراین بین حبّ و شفعاء هیچ انفكاكی نیست، و حضرات معصومین علیهم‌السلام مصداق خارجی همان عشق درونی ما هستند.

«وَ حُبِّی‏ لَكَ‏ شَفِیعِی» محبت من به خدا، شفیع من به سوی اوست، ولی من كه هستم كه این حُب را در وجود خود جای دهم! ابتدا خدا من را دوست داشته، اولیائش من را دوست داشتند و سپس من عاشق خداوند شده‌ام.

عشق از معشوق اول سر زند

تا به عاشق جلوه دیگر كند

محبت ما به خدا امری دو طرفه است، امّا عشق ما به خدا كجا و عشق خدا به ما كجا!

او در پی مهرورزی به بنده‌اش، عطایای بسیار در اختیارش قرار می‌دهد و او را غرق الطاف و عنایات خاصش می‌كند.

و ما در عرصه بندگی هر چه برای جلب رضایت او انجام دهیم، امری قابل عرضه نیست چرا كه قوه، جوهر، توفیق، كیفیت و كمیت اعمال ما همه از اوست، پس حق نداریم بابت طاعات و عباداتمان از او مطالبه‌ای داشته باشیم. تنها باید او را شكر كنیم كه به ما اجازه داده است در جاده بندگی گام برداریم و اعمالمان را تقدیمش كنیم و باور كنیم كه بر ما منت می‌گذارد كه اعمالمان را قبول می‌كند.

مَثَل ما با خداوند مثل رهگذری است كه از باغی زیبا و پر گُل عبور می‌كند، زیبائی چشمگیر گلهای رنگارنگ باغ موجب جلب توجهش می‌شود، چند شاخه گل می‌چیند و به باغبانی كه آن گلها را پرورش داده است تقدیم می‌كند.

 

 

جلسه: جلسه 5

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]  سوره مبارکه غافر، آیه 60

[2]  سوره مبارکه فرقان، آیه 77

[3]  سوره مبارکه شرح، آیه 3

[4]  سوره مباركه مائده، آيه 35

[5]   الحق المبین فی معرفة المعصومین علیهم السلام، الشیخ علی الکورانی العاملی: 588؛ «والإمام الحسین علیه السلام له جاذبیة خاصة فی القلوب بمجرد ذکر اسمه: إن للحسین محبة مکنونة فی قلوب المؤمنین.»

[6]  سوره مبارکه یوسف، آیه 21

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *