«وَ مَنَاهِلَ الرَّجَاءِ إِلَیكَ مُتْرَعَة»
«خدایا! یافتهام كه چشمههای امیدواری به سوی تو، چشمههایی پر آب است»
وقتی چشمهای لبریز از آب باشد، به این معناست كه هر كس بر آن وارد میشود، سیراب بر میگردد.
داعی در این فراز دعا بیان میكند كه خدایا! من این حقیقت را یافتهام كه اگر كسی با امید سراغ تو بیاید قطعاً به مطلوب خود میرسد و دست خالی بر نمیگردد.
كسی كه دست خالی میماند یا بر تو وارد نشده و یا فراوانی فیوضات تو را ندیده است.
اگر انسان صد در صد به فضل خدا امیدوار باشد، ناامید بر نمیگردد. هر گاه افراد از لطف حق محروم ماندهاند یا از خداوند ناامید بودهاند و یا بخشی از امیدشان به خدا بوده و بخشی به خلق خدا، در صورتی كه در دعای ابوحمزه میگوییم: «إِلَیكَ» یعنی امیدمان فقط باید به تو باشد.
«وَ الِاسْتِعَانَةَ بِفَضْلِكَ لِمَنْ أَمَّلَكَ مُبَاحَةً»
«و یافتهام كه برای هر آرزومندی، كمك گرفتن از فضل تو مباح است»
کمک گرفتن از فضل خداوند
خداوند زیادههایی دارد كه بنده میتواند برای ارتقاء به مدارج بالاتر به آنها امید ببندد، خدا آنقدر قدرت دارد كه میتواند فاصلهها را بردارد و یكباره انسان فرشی را به عرش برساند، آنقدر قدرت دارد كه زمین زیر پای بندهاش را میپیچد و بنده طی الارض نصیبش میشود، او میتواند به همین گونه زمین زیر پای كمالات انسان را پیچیده و بندهاش را به مدارج بالا نائل كند.
در بسیاری از ادعیه، از معصومین علیهمالسلام میآموزیم که آرزوهایی خاص و درخواستهایی فراتر از استحقاقمان را مطرح كنیم.
به عنوان مثال در دعای كمیل میگوییم:
«أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ»
«خدایا! میخواهم از همه بندگانت به تو نزدیكتر باشم»
در دعای سحر میخوانیم: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاجْمَلِهِ» «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ كَمالِكَ بِاكْمَلِهِ» «اللّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِابْهاه…» و صفات متعدد خداوند را درخواست میكنیم، پس برای این تقاضاهای خاص و بزرگ به ما مجوز داده شده است.
اگر بخواهیم به قابلیت و شایستگی خودمان توجه كنیم و ظرفیت وجودی خودمان را ببینیم، جا ندارد كه هیچ یك از این آرزوها را طلب كنیم، امّا بر این باوریم كه قابلیت را هم حضرت حق در ما ایجاد میكند و سپس فیضاش را افاضه مینماید.
داد حق را قابلیت شرط نیست
بلكه شرط قابلیت، داد اوست
آری، انسان میتواند از زیادههای حضرت حق كمك بگیرد و به فضل خدا امیدوار باشد، از ناحیه فیاض هیچ مانعی نیست، و موانعی هم كه از طرف ما ایجاد شده، با دعا و درخواست از خداوند، رفع میشود.
اعطای زیادهها از سوی خداوند امری عجیب، یا سخت و دشوار نیست، او مجوز طلب زیادههایش را برای همه بندگان صادر كرده است، هر كس به فضل خدا تمایل ندارد و آرزومند این زیادهها نیست، در حقیقت خودش موجب محرومیت خود شده است.
«لِمَنْ أَمَّلَك»«برای كسی كه آرزومند توست.» زمانی كه انسان فقط آرزومند حضرت حق باشد، میتواند به زیادههای او هم امید ببندد.
زمانی میتوانیم از خداوند كمك بگیریم كه تنها آرزویمان خود او باشد؛ اگر بخشی از امیدمان به حق باشد و بخشی به خلق، اگر بخشی از آرزویمان وصال به منعم باشد و بخشی وصال به نعمت، كمك گرفتن از خدا ممنوع میشود.
استعانت در صورتی مجاز است كه برای اتصاف به صفات حق و رسیدن به قرب و رضای او باشد، نه برای رسیدن به دنیا و تحقق نفسانیات.
هر گاه برای رسیدن به خود خداوند از او طلب یاری كنیم، مجوز استعانت را در اختیارمان قرار میدهد.
با نگاه دیگر به این عبارت، میتوان «باء» را در «بفضلك» «باء سببیت» در نظر گرفت. یعنی خدایا! میخواهم دائماً آرزومند تو باشم و از خودت كمك بگیرم، امّا این استعانت به فضل توست، استحقاق و شایستگی كمك گرفتن را ندارم، تو منّت میگذاری و اجازه میدهی بنده ناسپاس و قدر نشناسی مثل من از تو یاری بطلبد.
خداوند در زندگی بارها به ما كمك كرده است و ما اعانت او را نادیده گرفته و كار را به خودمان نسبت دادهایم، بنابراین عدل الهی اقتضا میكند كه از استعانت خود محروممان كند، امّا خدا فضلش را به میان میآورد و مكرر برای درخواست كمك به ما مجوز میدهد، تا از امدادهای خاصش بهرهمند شویم.
«وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ إِلَیكَ لِلصَّارِخِینَ مَفْتُوحَة»
«من یافتهام كه برای ناله كنندگان درهای درخواست به سوی تو باز است»
کلید گشایش
صارخین كسانی هستند كه ناله میكنند و شیون میزنند. واژه «صارخین» در عبارت فوق، گویای این حقیقت است كه نحوه دعا و درخواستمان نباید ساده و عادی باشد.
برای مفتوح شدن باب دعا باید احساساتمان را به نمایش بگذاریم، و میزان احتیاج و شدت اضطرارمان را نشان دهیم.
طلب كردن جدی از خدا امری قلبی و درونی نیست كه به آرامی انجام شود، اگر با همه احساسمان به میدان نیاییم و با همه وجود اضطرارمان را به او اعلام نكنیم، نباید منتظر گشایش خاص باشیم.
«مفتوحه» نكره آمده و برای ما ناشناخته است، به این معنا كه در موارد بسیاری بین درهایی كه برای رسیدن به خواستههایمان، واقعاً باز است یا ظاهراً آن را باز میبینیم، اشتباه میكنیم. هر گاه در اوج اضطرار و پریشانی سراغ خدا میروی و با همه وجود به او اعلام نیاز میكنی، مطمئن باش كه دعایت به استجابت رسیده ولو در ظاهر گشایشی نمیبینی و فتوحاتی صورت نگرفته است.
وقتی ضجّه میزنی، شیون و فریاد میكنی و حال دعا داری، در حقیقت كار تمام شده و گشایش حاصل شده است، ولی شاید در قالبی نیست كه تو میخواستی؛ گشایش حاصل شده ولی نه برای رسیدن به خواستهات، بلكه برای رسیدن به خود خدا.
گاهی ما چیزی را طلب میكنیم و خداوند چیزی فراتر و بالاتر از خواستهمان را به ما عطا میكند؛ لذت با خود بودن را به ما ارزانی میكند و پیوست دائم برایمان رقم میزند، در را باز میكند ولی نمیگوید حاجتت را بگیر و برو، میگوید بگیر و بمان، اگر قیمت این وصال را دریابی، حاضر نیستی لذت با او بودن را با هیچ چیز دیگری در این عالم عوض كنی.
«وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ لِلرَّاجِی بِمَوْضِعِ إِجَابَة»
«و میدانم كه تو برای فرد امیدوار در موضع پاسخگویی قرار داری»
امیدوار کیست؟
«راجِی» به معنای «امیدوار»، اسم فاعل است و بر حال و آینده دلالت میكند.
«راجِی» كسی است كه سراسر زندگیش به خدا امید دارد، اگر كسی بگوید خدایا! من برای تحقق امری تا بیست سال دیگر صبر میكنم و اگر خواستهام را محقق نكنی، دیگر ناامید میشوم، به چنین كسی «راجِی» اطلاق نمیشود.
امیدوار كسی است كه برای دنیایش، برزخش و حتی قیامتش به فضل خدا امیدوار است.
ناامیدی گناه كبیره است.
«إِنَّهُ لا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون»[1]
«و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نومید نمىشود.»
یأس از رحمت حق، در حد كفر مطرح شده است و فقط كافران نا امیدند، كسی كه خود را به خدای سبحان سپرده است، همواره امیدوار است.
خدایا! میدانم اگر كسی گناه ناامیدی را به زندگیش راه ندهد، همیشه پاسخگویش هستی، هیچگاه دسترد به سینهاش نمیزنی و او را ناكام و دستخالی از درگاهت باز نمیگردانی؛ هر گاه كه به خواستهاش نرسد، میداند تو پاسخش را دادهای، ولی مصلحت اقتضا میكرده كه آنچه مطلوب اوست در اختیارش قرار نگیرد.
«بِمَوْضِعِ إِجَابَة» یعنی برای فرد راجی خداوند دائماً در دسترس است، امیدوار میتواند همواره با خدا ارتباط برقرار كند و مرتبّ از او پاسخ دریافت نماید. (البته نه پاسخی كه مورد نظر خودش باشد.)
شاید داعی به مطلوب خاصش نرسد و حاجتش روا نشود، امّا همینكه تسلیم امر خدا است، قلباً راضی به رضای اوست و همچنان روح امید بر وجودش حاكم است موجب سرحالی و نشاط او میشود و … یعنی خداوند پاسخش را داده است، منتها برآورده شدن خواستهاش بنا به حكمت الهی به تأخیر افتاده یا مقدّر شده به صورت دیگری در زندگیش محقق شود.
گاهی اوقات كسی كه پاسخگوی من است صادق نیست، یا میخواهد امور را توجیه نماید و حقیقت را بیان نمیكند، و یا صرفاً وعده میدهد و اهل اجرا نیست، گاهی اوقات به شدتِ نیازمندی من نسبت به مسئلهای واقف نیست، یا علاقه خاصی به من ندارد و با بیمهری جواب میدهد، ولی ما خدایی داریم كه از همه این امور مبرا است، پاسخ گویی صادق است، صرفاً وعده نمیدهد و اجرا میكند، رحیم، علیم، حلیم، حكیم و عَلی كُلِّ شَیئیٍ قَدِیر است.
اگر پاسخگویی اینگونه داشته باشیم، پس از برآورده نشدن خواستهمان ذرهای تردید نمیكنیم زیرا میدانیم نرسیدن به مطلوب به صلاحمان بوده .
وجودی كه پاسخگوی ماست قدرت مطلق است، از شدت نیازمان اطلاع دارد و رحمتت واسعهاش را از ما دریغ نمیكند، بنابراین حكمتش اقتضا كرده كه به مطلوبمان نرسیم تا زمینههای رشد و كمال برایمان فراهم شود.
«وَ لِلْمَلْهُوفِینَ بِمَرْصَدِ إِغَاثَة»
«خدایا! میدانم تو در كمین هستی تا به كسانی كه در سینهشان سوز موج میزند، كمك كنی»
رمز کمکرسانی خداوند
- «لهف» به معنای سوز درون است، و «إِغَاثَة» یعنی سرمایه دادن و تأمین نیازمندی.
خدایا! میدانم تو كمین كردهای تا هر كس سوز دل دارد، و شدت نیازمندی آتش به جانش زده است، مورد اعانت و اغاثه خود قرارش دهی.
گاهی فرد نیازی سطح پائین دارد و میخواهد حاجات دنیائیش برآورده شود و گاهی درخواستی متعالی دارد، نیازمند خود خداست نه نیازمند رفع نیاز.
اغاثه خداوند به شكلهای مختلفی صورت میگیرد، زمانی كمك میكند آتشكده دل ما شعلهور باقی بماند و سوز سینه ما همیشگی شود، نمیگذارد نور معرفتی كه در وجودمان است به خاموشی بگراید و آتش عشقمان را روز افزون میكند؛ در اصل كمك خداوند این است كه به گونهای ما را ماندنی كند، او میخواهد در محضرش مُقیم شویم، نه اینكه بگیریم و برویم.
یكی از معانی اغاثه، سرمایه دادن است، دل سوخته، پیش نیاز دریافت بسیاری از سرمایههای زندگی است. دلی كه سوختنش به صرف نیازهای مادی و حوائج دنیائی نباشد، اگر سوز درون ما به دلیل عشق و محبت به خداوند باشد، او در كمین مینشیند تا بالاترین سرمایه را كه خودش است را به ما بدهد.
بر این باوریم كه هر وقت سینهمان میسوزد، حتی وقتی قلبمان از خلقش به درد آمده، او خودش را كه سرمایه باقی است، به ما میدهد، با این دیدگاه، دیگر امور تلخ زندگیمان را نازیبا نمیبینیم، و از كسانی كه به ما بد میكنند دلگیر نمیشویم.
وقتی كسی آزارمان میدهد و آتشی به وجودمان میاندازد، او را واسطهای میبینیم كه موجب تحولمان میشود و زمینه دریافت كمالاتی الهی را برایمان فراهم میكند، گویا این سوز، درونمان را پاكسازی كرده و قابلیت دریافت اغاثه خداوند را در ما ایجاد میكند.
اگر تاكنون كمكرسانی خدا را دریافت نكردهایم، به این دلیل است كه هنوز سوز لازم را نداریم.
«وَ أَنَّ فِی اللَّهْفِ إِلَى جُودِكَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِینَ وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِی أَیدِی الْمُسْتَأْثِرِین»
«و میدانیم در طمع به جود و كرمت و رضا به قضا و قدرت، عوضی است از آنچه بخیلان منع كردهاند، و بدلی است از آنچه در اختیار ثروتمندان است»
جبران تمام کمبودها
خدایا! میدانم وقتی برای رسیدن به كرم تو بسوزم و بنالم، و به مقدّرات تو راضی باشم، این دو امر در زندگیم انقلابی ایجاد میكند كه دیگر از هیچكس دلگیر نمیشوم و باهیچ یك از بندگانت درگیر نمیشوم.
خدایا! میدانم به جای كم لطفیهایی كه خلقت نسبت به من روا میدارند، الطاف فراوانی را نصیبم میكنی دستهای به من بخل میورزند و مرا از آنچه دارند، منع میكنند، انحصار طلب هستند و نمیخواهند مرا از كمالاتشان بهرهمند كنند، امّا باور دارم تو به جایشان روزیهای خاص در اختیارم میگذاری.
دستهای دنیا طلب كه اهل استیثار هستند و میخواهند امتیازات و امكانات مادی در انحصار خودشان باشد، داشتههایشان را از من دریغ میكنند ولی میدانم اگر سراغ تو بیایم، تمام این كمبودها را برایم جبران میكنی، بنابراین دیگر نزد تو از بندگانت شكایت نمیكنم؛ مانند فرزندی كه پیش پدر میرود و میگوید: چیزی را كه نیاز داشتم برادرم به من نداد و خودش برداشت و پدر میگوید: خودم دارم و به تو میدهم.
در مورد بیمهرهایی كه خلق نسبت به ما روا میدارند، گویا خدای سبحان میگوید: یا خودم در اختیارت میگذارم، یا به وضعیت فعلی راضیت میكنم، در حقیقت خداوند به جای كملطفیهای بندگانش، دو موهبت را در زندگی به ما ارزانی میكند تا دیگر احساس كمبود نكنیم و از خلقش شاكی نباشیم:
- سوز و طلب برای رسیدن به جود و كرمش.
- تسلیم و رضایت در برابر قضا و قدرش
«وَ أَنَ الرَّاحِلَ إِلَیكَ قَرِیبُ الْمَسَافَة»
«برای كسی كه به سوی تو كوچ كند، راه بسیار نزدیك است»
راه نزدیک است
اگر راه را دور و رسیدن به مقصد را دیر میبینم به این خاطر است كه هنوز كوچ نكردهایم.
«الرَّاحِلَ» اسم فاعل است، راحل كسی است كه هم اكنون راه افتاده باشد، كسی كه میخواهد وقتی پا به سن گذاشت بندگیهای خاص انجام دهد، یا كسی كه تصمیم میگیرد وقتی شب قدر رسید متحول شود و با عزمی جزم به سمت خدا برود و … به چنین كسی عنوان راحل اطلاق نمیشوند، راحل باید همین الان از تعلّقات جدا شده و به سوی خدا برود.
«الرَّاحِلَ إِلَیكَ» نمیگوئیم: الراحل الی الرزق، الراحل الی الشافی و …
راحل برایش مهم نیست خداوند میخواهد برایش چه كند و كدام صفتش را در زندگی او جاری سازد زیرا تنها خود خدا را میخواهد.
اگر فقط خودش را طلب كنیم، راه وصال به او كوتاه است.
هوا خواه توأم جانا و میدانم كه میدانی
كه هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
خدایا! سراغت نیامدیم كه با اسم مُجیب، قوی، عزیز، لطیف و خبیرت مواجه شوم، كاری ندارم با من چه میكنی، تنها از تو خودت را میخواهم، كسی كه به این افق بالا برسد، از مرحله توحید افعالی و صفاتی گذر كرده و به توحید ذات، راه یافته است.
اگر كسی سراغ خداوند برود و از او صفتی را طلب كند (رزاق، غفار، شافی و …)، در حد توحید صفاتی مانده است.
اگر كسی از خدای سبحان رفع مشكلات و قضای حاجاتش را تمنا كند، به مرحله توحید افعالی رسیده است. و كسی كه از خدای متعال تنها خود خدا را بخواهد، منیتاش را از بین برده، به فنا رسیده و به توحید ذات دست یافته است.
«دَع نفسك و تعال» «خود را كنار بگذار و بیا!» اگر برای رفع نیارهایمان سراغ خداوند برویم، قربی حاصل نمیشود، باید غبارهای منیت را بزدایم و از خدا غیر خدا را نخواهیم، آن زمان است كه راه را نزدیك خواهیم یافت.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
«وَ أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَك»
«خدایا! میدانم تو از خلق محجوب نیستی و اعمال آنهاست كه موجب محجوب بودنشان شده»
کلید راه یافتن به حریم معشوق
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[2] «خداوند نور آسمانها و زمین است.» نور ذاتاً ظهور دارد و پنهان شدنی نیست.
خداوند دائماً در همه عالم جلوهگر است، تنها مانعی كه موجب میشود خلق نتوانند او را ببینند اعمال آنهاست.
اعمال ما به دو صورت میتوانند حائل بین ما و خدای سبحان باشند:
- گاهی از ما گناه صادر میشود، و همین معصیت بین بنده و مولا فاصله ایجاد میكند.
- گاهی فرد اهل طاعت است و اعمال صالح انجام میدهد، منتها در این امور فاعلیت خود را میبیند و اعمال مثبت را به نام خود سند میزند، و همین طرح منیت، مانعی بین او و خالقش میشود.
«وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ»[3] اگر بنده توفیقات را به خود نسبت دهد، علی رقم شدّت قرب، وصل و حضوری برایش حاصل نمیشود، زیرا هنوز منیت بر وجودش حاكم است.
عاشقی راهی طولانی را طی كرد تا به منزل معشوقش رسید و دَر زد، معشوق پرسید كه هستی؟ پاسخ داد: من، و در به رویش باز نشد، سال دیگر آمد، و بعد از اینكه در زد و معشوق پرسید كیست؟ جواب داد: تو. معشوقش گفت: حالا كه دیگر «من» «من» نمیكنی، داخل بیا.
اگر میخواهیم در حریم معشوق راهمان دهند، باید دیگر از ما «من» باقی نماند.
جلسه؛ جلسه 4
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مباركه يوسف، آيه 87
[2] سوره مباركه نور، آيه 35
[3] سوره مبارکه هود، آیه 88